از وقتی آقامهدی شهید شد، سر سجاده نماز از خدا می‌خواستم که بتوانیم به دیدار رهبری برویم. ماه رمضان بود که به ما زنگ زدند و دعوت کردند. موقع نماز نهال، دختر خردسال ما، که خیلی هم شیطنت می‌کرد، از صف خانم‌ها جدا شد و رفت توی قسمت آقایان. از لابه‌لای صف‌ها رد شد تا به محافظان آقا رسید. آقا که چشم‌شان به نهال می‌افتد، نهال را در آغوش می‌کشند. نهال، عمامه آقا را که می‌بیند در همان دنیای کودکی به حضرت‌آقا می‌گوید: این کلاه را مادرت برایت درست کرده؟ آقا هم با خنده می‌گویند: بله، نهال می‌گوید: کلاهت را می‌دهی به من؟ آقا جواب می‌دهند: این مال خودم است، لازمش دارم. برای تو یکی دیگر می‌خرم. نهال هم می‌گوید پس اگر می‌خواهی برای من بخری، صورتی‌اش را بخر! چند روز بعد از بازگشت ما، آقا یک کلاه صورتی برای نهال فرستادند. این کلاه، چتر رهبری و ولایت بر سر نهال است.

 

راوی: همسر شهید مدافع حرم مهدی قاضی‌خانی

«شهید مهدی ثامنی‌راد» متولد ۲۲ بهمن سال 1361 و اهل شهرستان ورامین بود که در سال 1394 و در شب تولدش در منطقه «تل هوبر» سوریه به شهادت رسید، اما پیکرش در منطقه جاماند. در زمان شهادت، فرزندش تنها ۹ ماه داشت. پیکر این شهید مدافع حرم پس از سه سال از شهادت کشف و شناسایی شد و به کشور بازگشت.

خرداد ۱۳۹۴ بود که خبر دادند پیکر ۱۷۵ غواص شهید در جریان عملیات کربلای چهار، پس از ۲۹ سال تفحص شده و قرار است در خیابان‌های تهران تشییع شوند. آن روزها این ۱۷۵ غواص دست‌بسته غوغایی به پا کردند. یکی از آنها، اما مانده بود که مظلومیت هم‌رزمانش را روایت کند. نامش محمدرضا و فامیلش یزدیان بود. از غواصان لشکر پنج نصر مشهد. خاطراتش را در کتاب «بازماندگان نیمه‌جان» نوشته بود، اما بسیار کلی و گذرا. انتشارات «ستاره‌ها» از او خواست که خاطراتش را به نحوی کامل‌تر بنویسد تا به دست چاپ بسپارد. «محمدرضا یزدیان» که در همان عملیات به اسارت بعثی‌ها در آمد و تا ۲۰ شهریور ۱۳۶۹ در اردوگاه‌های عراق در بند بود. که نتیجه آن کتابی با نام «صد و هفتاد و ششمین غواص» در ۳۳۴ صفحه شد.

منتظرم تا تلفنش را جواب بدهد. ناگهان صدای حاج قاسم از آن‌سوی خط می‌آید. گوشم را تیز می‌کنم. صدا خش‌دار است. لحن استوارش می‌خورد توی سینه‌ام. دو جمله که می‌گوید به خودم می‌آیم. تازه می‌فهمم سخنرانی حاج قاسم را گذاشته‌اند برای پیشواز خط‌شان. جالب است. قطع می‌کنم. دوباره شماره را می‌گیرم. خدا خدا می‌کنم گوشی را برندارد. می‌خواهم تا آخرش گوش بدهم.  ... ما ملت شهادتیم، ما ملت امام حسینیم. بپرس، ما حوادث سختی را پشت سر گذاشتیم. بیا ما منتظریم، مرد این میدان ما هستیم برای شما... گوشی را برمی‌دارد. به کلی فراموش کرده‌ام که تماسم برای چه بوده. خانمی آن طرف مدام می‌گوید: الو... الو... بفرمایید... و من غرق در کلام حاج قاسمم... صدای بوق ضرب‌دار حواسم را جمع می‌کند. انگار گوشی را قطع کرده است. می‌خواهم دوباره زنگ بزنم؛ اما نمی‌دانم به کی و چرا؟ در گوگل جست‌وجو می‌کنم برای دریافت کد پیشواز. نباید عقب بمانم. حالا دیگر خیلی از شماره‌ها را که بگیرم، قبل از هر چیز می‌شنوم: ما ملت شهادتیم، ما ملت امام حسینیم، بپرس، ما حوادث سختی را پشت سر گذاشتیم. بیا ما منتظریم. مرد این میدان ما هستیم برای شما. شما می‌دانید این جنگ یعنی نابودی همه امکانات شما. این جنگ را شما شروع می‌کنید، ‌اما پایانش را ما ترسیم می‌کنیم. بعدها می‌فهمم سرلشکر قاسم سلیمانی در یادواره عملیات رمضان در همدان خطاب به گزافه‌گویی‌های ترامپ این حرف‌ها را گفته است. بیش از 10 سال است که آوای انتظار به خدمات اپراتورهای تلفن همراه در کشورمان اضافه شده است. در این مدت، انواع و اقسام نواها و موسیقی‌های شاد و غمگین، پاپ و کلاسیک، مذهبی و ملی و... در این خدمات قرار گرفته تا هر کسی بنا بر ذوق و سلیقه‌اش از آن بهره ببرد.  در این میان،‌ تعداد کلام‌های بی‌موسیقی شاید به تعداد انگشت‌های دو دست هم نرسد. حقیقت این است که محتوای کلام و ضرباهنگ آن باید به گونه‌ای باشد که مخاطب را جذب کرده و لحظات انتظار در پشت خط را برای شنوندگانش دلپذیر کند. آوای انتظار باید در کمترین زمان، با شنونده‌اش ارتباط بگیرد و آن را برای لحظاتی به خود جذب کند تا سختیِ‌ انتظار برایش آسان شود. این کارکردِ آوای انتظار، انتخاب محتوای استاندارد برای آن را با سختی‌ها و حساسیت‌های زیادی روبه‌رو می‌کند. محتوای این آوا باید بی‌درنگ به سراغ اصل موضوع برود و حرفش را با صراحت بزند. برای نمونه، نمی‌توان برای یک تصنیف، سراغ بخش‌های پیش‌درآمد آن رفت. باید بلافاصله تأثیرگذارترین بخش از شعر را انتخاب کرد و بُرش داد. درباره بخش‌های خاص مانند سخن بزرگان هم همینطور است و نمی‌توان سراغ مقدمه‌ها رفت و هر جمله‌ای را به آوای انتظار تبدیل کرد.  در جملات «حاج قاسم» هم،‌ انتخاب هوشمندانه‌ای صورت گرفته و بی‌مقدمه‌چینی بخشی از سخنان آن بزرگوار را می‌شنویم در حالی که معلوم است تعارف را کنار گذاشته و با صراحت با رئیس‌جمهور آمریکا حرف می‌زند. نه توهینی در کار است و نه تحقیری. هر چه هست، بیان یک واقعیت و ترسیم حقیقتی است که بزرگ‌ترین دشمن ایران، یعنی آمریکا هر از چند گاهی آن را فراموش می‌کند؛ حقیقتی که باید مراقب باشیم فراموش‌مان نشود.

میثم رشیدی‌مهرآبادی