در زندگی، گاهی اتفاقاتی میافتد که از درک و فهم آن عاجز هستیم، اتفاقاتی که هر انسانی را به فکر یا حتی وحشت وامیدارد و هر چه تلاش میکند به دلیل آن پینمیبرد، گاهی باید چشمها را بست و از کنکاش و بررسی دست برداشت و در سکوت با خدا چنین نجوا کرد: «خداوندا تو میدانی من ضعیفتر از آنم که بیتوجه و عنایت تو حتی نفس بکشم، پس کمکم کن تا از این امتحان نیز سربلند بیرون بیایم.»
پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمودند:
«انسان شكرگزار چهار نشانه دارد: برای نعمتهایش شکرگزار است، هنگامی که بلا میبیند، صبور است، به آنچه خدا مقدر کرده است، قانع است و تنها خدا را بزرگ و قادر میداند.»
(تحفالعقول، ص ٢١)
موقع اعزام چیزی گفت که در ذهنم برای همیشه حک شد و همیشه در خاطرم میماند. گفت: «هرکجا ظلمی باشد، وظیفه ماست که حضور داشته باشیم» او بحث دفاع از حرم عقیله بنیهاشم را مطرح کرد. برای دخترمان فاطمه از حضرت رقیه(س) و حضرت زینب(س) و واقعه کربلا میگفت تا فاطمه بداند که اگر اتفاقی افتاد پدرش برای چه رفته است؟ کجا رفته و چرا رفته است؟ و آرمان اصلی پدرش در زندگی چه بوده است؟ به خاطر شغلش همیشه نگرانی از دست دادنش، نبودنش و ندیدنش را داشتم، هربار که به مأموریت میرفت تا برمیگشت برایش دعا میکردم. مأموریت آخرش حتی به فکرم نمیرسید که با دو هفته مأموریت، محرم را برای همیشه از دست بدهم.
به نقل از همسر شهید
«محرم ترک» 1 دیماه 1357 به دنیا آمد و سالها بعد از فرماندهان توانمند بود که از اوایل جنگ سوریه مسئولیت آموزش رزمندگان مدافع سوری را برعهده داشت. محرم سال 1390 بر اثر انفجار به آرزویش رسید و جزء اولین کسانی است که برای دفاع از حرم بانوی کربلا جانفشانی کرد.
فاطمهسادات طلایی
یکی از مشکلات اصلی جوانان عصر جدید، توجه افراطی به راحتطلبی و دوری از هرگونه تلاش جدی در مسیر هدف مشخص است. در سالهای اخیر و با توسعه فناوری، اسباب و امکانات این راحتطلبی بیش از پیش فراهم شده و شرایط برای تنپروری و راحتی مهیا شده است؛ یک کنسول بازی، تلویزیون یا گوشی تلفن همراه کافی است تا جوان ساعتها در گوشهای از خانه دلمشغول بوده و هیچ انگیزه و هدفی را در ذهن نداشته باشد.
فارغ از آسیبهای فردی، فراگیر شدن این روحیه در سطح جامعه، تبعات و آسیبهای سخت و جبرانناپذیری را همراه خواهد داشت. تسلیم، سازش و پذیرش شرایط موجود، تلاش نکردن برای آینده موفق و در نتیجه ناامیدی جمعی، از جمله آثار منفی گسترش روحیه راحت طلبی در میان جوانان جامعه هستند که زمینه تسلط قدرتخواهان را فراهم میکند و نابودی جامعه را در پی خواهد داشت.
در حالی که به تجربه ثابت شده است پیروزیهای بزرگ اجتماعی با تکیه بر روحیه جهادی جوانان آن جامعه امکانپذیر بوده و تقویت روحیه جهاد و مقاومت در جوانان شاهکلید بازگشایی قفلهای موفقیت است.
روحیه جهاد، البته تنها به عرصه مقاومت و دفاع محدود نیست و عرصههای مختلف جامعه اعم از علم، فرهنگ، اقتصاد، ورزش و... نیز نیازمند روحیه جهادی جوانان است تا با خودباوری و آرمانخواهی، دستاوردهای مهم و بزرگی را رقم بزنند و راههای پیشرفت جامعه در جوانب مختلف را هموار سازند.
ایام سوگواری سالار شهیدان فرصت مناسبی است تا تمامی اقشار، به ویژه نسل جوان با الگو گرفتن از این اسوههای استقامت، با تنبلی و تنپروری به مبارزه برخاسته و ایثار و جهاد و آزادگی را سرلوحه تفکر و اندیشه خود قرار دهند.
محبوبه ابراهیمی
پاسخ: پرسشگر عزیز، در اینجا نکاتی را برمیشماریم که توجه به آنها کمککننده خواهد بود: ۱ـ همسرتان شایسته قدردانی است و نیاز دارد مورد توجه و تأیید شما قرار گیرد. ۲ـ به جنبههای مثبت رابطهتان فکر کنید، به محاسنی که دارد. ۳ـ درباره این عادت اشتباه با همسرتان صحبت کنید، گفتوگوی صریح و بیپروا، ولی محترمانه! اگر واکنش همسرتان نگرانتان میکند مسئلهتان فراتر از اختلافات مالی است. ۴ـ برای تغییر، اصرار و پافشاری نکنید با لحنی نرم و دلنشین از حقوق و خرج و مخارج و قرض و بدهی با همسرتان گفتوگو کنید و کم کم مسیر اشتباه را به اصلاح تبدیل کرده و تعادل ایجاد کنید. ۵ـ نوشتن برنامهریزی برای خرج کردن شیوه مناسبی برای به تعادل رسیدن است. ۶ـ سعی کنید از کارت اعتباری کمتر استفاده شود پول نقد کنترل و محافظت خرج کردن را بیشتر در پس خود دارد. ۷ـ هر ماه میزان مشخصی از درآمدتان را تعیین کنید که هر کدام آزادانه بتوانید آن را خرج یا پسانداز کنید. ۸ـ هیچگاه خودتان در رفت و آمدها و مهمانیها از تغییرات و تجملات دیگران و خرج کردنهایشان با آب و تاب تعریف نکنید، چرا که همسرتان را ناخودآگاه ترغیب میکنید. ۹ـ برای آیندهتان هدفگذاری کنید و برنامههایی بچینید که قصد خرید چه چیزهایی را دارید، در این صورت از خرجکردنهای احساسی و بیهدف و لحظهای جلوگیری به عمل آوردهاید.۱۰ـ از او بخواهید که در خرج زندگی با شما مشورت کند.
صدیقهسادات شجاعی
به خانه رسیدم، سروش مشغول بازی بود، شیدا پتو را روی سرش کشیده بود و مثلاً خواب بود. نگرانش بودم، مدتها بود که دیگر آن دختر شاداب قبل نبود و کمتر با من و پدرش حرف میزد. پیتزای نیمه آمادهای را در مایکروفر جدیدمان گذاشتم و از اینکه چنین امکاناتی در اختیار داشتم لذت بردم؛ ولی بچهها قدرنشناس بودند، این همه زحمت و تلاش ما را برای رفاهشان نمیدیدند. مخصوصاً با خرید خانه جدید که از نظر مالی در مضیقه قرار میگرفتیم و مجبور بودیم هر دویمان تا دیروقت کار کنیم، البته ارزشش را داشت؛ چون حالا هر کدامشان یک اتاق جدا داشتند. باید برای تلویزیون اتاقشان هم فکری میکردم. درخواست وام داده بودم و احتمالاً تا پایان ماه میتوانستم اتاق بچهها را تجهیز کنم، یک اتاق لوکس و پر از وسایل متنوع! / بهنام که به خانه رسید، اول از همه حال شیدا را پرسید. نگران و مضطرب بود. روانشناسی که با شیدا حرف زده بود، از افسردگی دخترم گفته بود. برایم عجیب بود. چطور امکان داشت دختری که در آن همه امکانات و رفاه دستوپا میزند، افسرده باشد؟/ بهنام پیشنهاد سفری به روستای پدریمان را داد، چند روزی کنار خانوادههایمان، کنار دریا و زمینهای شالیکاری! چارهای نبود، اگر دکتر اینطور صلاح دیده بود، باید قید اضافهکار و شیفت آخر هفته را میزدم./تمام سفر شیدا را زیر نظر داشتم. کفشهای گرانقیمت مارکش را توی گِل و خاک از ریخت انداخته بود. بیخیال توی سبزهها میدوید و گوسفندهای تازه به دنیا آمده را بغل میکرد، از شادیاش خوشحال بودم، اما فکری در سرم رشد میکرد. با خودم فکر میکردم بچهها نه از اتاق لوکسشان حرف میزنند، نه از تلفن همراه و نه از کمد پر از لباس و کفش... شیدا با علاقه ماجرای بزغاله فراری دخترعمویش را گوش میداد؛ اما حرفی برای گفتن نداشت، بچهها حرفشان حول و حوش شادیهای ناب و بیدردسر میچرخید؛ چه اصراری بود که بخواهم آنها را با دنیای مباهات و غرور توخالی آشنا کنم یا خودم را به سختی بیندازم تا آنها کفش و لباس لوکس بپوشند و آخرین امکانات به روز را داشته باشند، در حالی که شادی واقعی جای دیگری انتظارشان را میکشید. نباید بین آنها و اصالتشان دیواری از فخرفروشی بکشم. مرخصیام را تمدید کردم و نوبت وامم را به مهسا همکارم دادم، شاید گرهای از کار مادر بیمارش باز میشد.
نفیسه محمدی
ناله وا عطشا بر جگرش میافتاد
آب میدید به یادِ قمرش میافتاد
با دلی خون شده میگفت که الشامالشام
تا به بازار مدینه گذرش میافتاد
جلوی پای سکینه دم دروازه شهر
از رویِ نیزه علمدار سرش میافتاد
روضه گم شدن و دفنِ رقیه میخواند
تا به صحرا و خرابه نظرش میافتاد
گوسفندی جلویش ذبح که میشد، یادِ
خنجر ِکُند و گلویِ پدرش میافتاد
وای از آن لحظه که از لایِ حصیری کهنه
قطعههایِ پدرش دور و برش میافتاد
رضا قربانی
فیبرها نوعی کربوهیدرات هستند که توسط آنزیمهای گوارشی بدن قابل هضم نیستند. فیبرها سرعت عبور مواد غذایی از معده را کند میکنند؛ بنابراین موجب ایجاد حس سیری طولانیتری میشوند و به کاهش وزن کمک میکنند. فیبرها به دو نوع محلول و نامحلول تقسیمبندی میشوند. فیبرهای محلول در آب که موجب کاهش سطح گلوکز و کلسترول خون میشوند، مانند فیبرهای محلول در سبزیها، میوهها، حبوبات، جو و جوی دوسر. فیبرهای نامحلول در آب که کمک زیادی به بهبود حرکات دستگاه گوارش و جلوگیری از یبوست میکنند. این فیبرها در نانهای تهیه شده از گندم کامل، برنج قهوهای و حبوبات فراوان هستند. برای وعده صبحانه از غلات کاملی مثل جودوسر فوری استفاده کنید. برای میان وعده میوهجات و سبزیجات تازهای مثل هویج را جایگزین تنقلات و چیپس و... کنید. حبوباتی مثل انواع لوبیا و عدس را 2 تا 3 بار در هفته مصرف کنید؛ میتوانید در انواع سالادها، برنج و آشها از حبوبات استفاده کنید. به جای آبمیوه خود میوه را بخورید. اگر بیشتر از حد معمول فیبر مصرف کنید، اما مایعات کافی نخورید، ممکن است حالت تهوع یا یبوست را تجربه کنید، پس حتما مایعات کافی بنوشید.
زهرا وحیدی نیا
نکته: یکی از شاگردان شهید مدرّس میگفت: مدرّس درسِ کفایةالاُصول را در مدرسه سپهسالار تدریس میکرد و من مدتی به درس ایشان میرفتم. گاهی اوقات اتفاق میافتاد که مدرس هفتهای دو روز، روزهای پنجشنبه و جمعه غیبت میکرد و ما فکر میکردیم که به دهات موقوفه میرود. دوستی داشتیم که ساکن شهریار بود. از من دعوت کرد به آن جا بروم. دعوتش را پذیرفتم و به منزلش رفتم. او ضمن صحبت گفت: سیدی است که گاه هفتهای یک روز به ده ما میآید و سر قنات میرود و با مقنّیها کار میکند. بیشتر از همه آنها هم کار میکند. یک روز عصر پنجشنبه به همراه میزبان از ده بیرون رفتم و به طور اتفاقی از کنار قنات عبور کردیم. مقنیها مشغول کار بودند. وقتی که دقت کردم دیدم مدرّس نیز بالای چاه مشغول کشیدن سطل از چاه میباشد. دیگر نزدیک نشدم و سخنی هم نگفتم. روز شنبه در مدرسه گفتم: آقا شبیه شما را در فلان محل دیدم. فرمود: «اولاً کار برای کسی عار نیست، ثانیا پولی را که من از این راه میگیرم، پاکتر از هر پولی است.»
نظر: ریشه اکثر مشکلات اقتصادی مربوط به کار و مشتقات آن است، مانند کمکاری، بیکاری، شلکاری و... اما متأسفانه نرخ بیکاری در کشورمان بسیار بالاست.
یک هفتهای میشود که تمام شده است. یک هفته از همان غروب جگرسوز عاشورایی. ما ماندهایم با مشامی پر، از بوی خاک، بوی خون، بوی خیمههای سوخته و بوی سیب. به بچهها گفته بودند میرویم سفر، سفر که بیسوغات نمیشود. این روزها احتمالا توی شام دارند بیشتر هلهله میکنند، بیشتر سنگ جمع میکنند، خاکستر هم آماده میکنند. راستش گویی، سوغاتی از روضه میسازند. آقاجانم، یا صاحبالزمان(عج)، این روزها، بیشتر روضهاش برای شماست. برای شما و کسی که هیزم دلش خیس گناه نباشد. گویا از ما معمولیها بعد از شام غریبان، این غصهها، بیتابیها و التهابها را میگیرند. انگار زیر فتیله قلبمان را پایین میکشند که قلبمان بخار نشود.