یکی از خطوط تحریف واقعیتهای دوران پهلوی طرح این ادعا است که در دهه 1350، اوضاع کشور با تدبیر پهلوی رو به بهبودی و پیشرفت و آبادانی بود و اقدامات شایستهای برای توسعه کشور صورت گرفت؛ اما حقیقت آن است که هرچند درآمد ملی بر اثر گرانی نفت و فروش بیحساب و کتاب آن افزایش یافت، اما این درآمد خرج اصلاح اوضاع کشور نشد و تنها به ورود بیرویه کالا و افزایش تورم انجامید. «درون انقلاب ایران» نوشته «جان.دی.استمپل» کتابی است که در سال 1981 میلادی و کمتر از دو سال پس از وقوع انقلاب اسلامی به چاپ رسید. استمپل صاحب کرسی استادی دیپلماسی و روابط بینالملل در دانشگاه کنتاکی آمریکاست. وی از سال 1975 تا 1979م (1354ـ 1358 شمسی) به عنوان وابسته سیاسی سفارت آمریکا در تهران به سر برد. استمپل در کتاب خود که دکتر منوچهر شجاعی آن را ترجمه کرده و در مؤسسه خدمات فرهنگی «رسا» در سال 1377 به چاپ رسیده، علل گرانی و تورم شدید در ایران عصر پهلوی دوم را ریشهیابی میکند و مینویسد: «پس از افزایش بهای نفت در سال ۱۹۷3، ظرف مدت شش ماه درآمدهای حاصل از نفت ایران، میزان عواید نفتی را سالانه از ۵ میلیارد دلار به ۱۹ تا ۲۰ میلیارد دلار رساند... اقدامات عمرانی که در سال ۱۹۷۴ آغاز شد، انتظارات زیادی را در جامعه برانگیخت و در نتیجه موجب افزایش تورم شد. همین که درآمدهای زیاد حاصل از نفت به بازار سرازیر شد، بهای تمام کالاها به شدت بالا رفت. بنابر آمارهای رسمی نرخ تورم که در سال ۱۹۷۴ بیش از ۱۸ درصد بود در سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۸ به متوسط ۲۵ تا ۳۵ درصد رسید. قیمتها به طور سرسامآوری بالا رفت و هزینه مسکن درصدر آن جای داشت. اجاره یک آپارتمان در سال ۱۹۷۶ حدود ۷۰ درصد گرانتر از سال ۱۹۷۳ بود... شاه مرتب تکرار میکرد که مشغول ساختن چیزی است که او خود آن را «تمدن بزرگ» مینامید؛ اما تنها نتیجه این تکرارها بالا بردن سطح توقع عامه بود. راست است که ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۸ اوضاع اقتصادی بهبود یافت، اما نه در حق مردم. در وضع اکثریت مردم تغییر چشمگیری حاصل نشد. باریکهای از این جریان توسعه، به طبقات پایین نشت میکرد اما این کافی نبود. برآوردهای غیررسمی درصد مردمی را که از این اقتصاد داغ بهرهمند میشدند، قریب به ۱۵ تا ۲۰ درصد تخمین میزنند، حال اینکه ۳۰ میلیون ایرانی باقی مانده که بهبودی ناچیزی در زندگیشان حاصل شده بود با حسرت فزایندهای بر این جریان مینگریستند.»
به سادهترین معنا، «وابستگی» عبارت است از دنبالهروی و تأثیرپذیری یک موضوع از موضوع دیگر و مراد از کشورهای وابسته، کشورهایی هستند که امور و تحوّلات آنها تحت تأثیر کشورهای دیگر است. در این معنا وابستگی را میتوان رویه دیگری از بحث استعمار و امپریالیسم دانست.
برخی از صاحبنظران نظریه وابستگی، همچون «پل باران» معتقدند، پایان حکومت رسمی مستعمراتی در جهان سوم، تأثیر چندانی بر روح امپریالیستی قدرتمندان جهان نداشته است؛ زیرا با وجود رژیمهای فاسد، وابسته و مرتجع در این کشورها، استقلال سیاسی کسب شده به پدیدهای ساختگی تبدیل میشود. گروه هیئت حاکمه جدید با هیئت حاکمه قدیم پیوند میخورد و طبقات مالدار تحت پشتیبانی امپریالیسم، کلیه امکانات خود را برای خفه کردن جنبشهای مردمیـ که برای استقلال ملّی و اجتماعی پیکار میکنندـ به کار میبرند و چپاول مواد خام در کشورهای عقبمانده از طریق سرمایه خارجی به شکل گذشته همچنان ادامه دارد.
کشورهای صنعتی از طریق موقعیت برجسته اقتصادیشان در تجارت جهانی و از طریق نفوذ شرکتهای بزرگ که در مقیاس جهانی عمل میکنند، هنوز کنترل خود را حفظ کردهاند؛ زیرا هرچند نوعی استقلال سیاسی در این کشورها وجود دارد؛ اما به گفته «تیلمان اورس» محیط اقتصادی آنها به شدّت تحت تأثیر سلطه جوامع مرکزی است و بورژوازی خارجی همچنان در رأس هرم قدرت، در این جوامع پیرامونی است. واقعیت آن است که استعمارگران طی سالهای متمادی در کشورهای زیر سلطه خود از ایجاد اقتصادهای ملی تجاری و صنعتی ممانعت به عمل آوردند، همه منابع آنها را به وسیله سرمایهگذاریهای خود در اختیار گرفتند و از آن پس همینکه در اثر عقب نگه داشتن اجباری ملّتها، فاصله عظیمی میان اقتصاد تک محصولی آنها و اقتصادهای متنوع و عظیم خود به وجود آوردند، آنها را دست و پا بسته بر مسند «استقلال» و «آزادی سیاسی» نشاندند.
برخی پژوهشگران معتقدند، لیبرالیسمِ پوششیافته پس از جنگ، بساط امپریالیسم را برنچیده است؛ بلکه تنها ساختارهای کلانی پدید آورده است که به شمال توسعهیافته اجازه داده است به شکل اسلوبمند از منابع اقتصادی و نیروی کار جنوب توسعهنیافته بهرهکشی کند. آنها انترناسیونالیسم لیبرال و نهادهای اصلی آن، مانند صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی را یک ردای مبدل بر قامت امپریالیسم میدانند و معتقدند، فعّالیت امپریالیستی از طریق انترناسیونالیسم لیبرال، از شیوههای پرهزینه رسمی، مانند اداره مستقیم سرزمینها، به شیوههای غیر رسمیتری چون شرکتهای چندملّیتی غربی تبدیل شده است که برای بهرهمندی از نیروی کار ارزان و معافیتهای مالیاتی، در کشورهای جهان سوم استقرار مییابند و بدینسان همان فرآیندهایی در حال وقوع است که در امپریالیسم کلاسیک شرح داده شدهاند.
در تقویم تاریخی انقلاب اسلامی، واقعهای بسیار تکاندهنده در اواخر شهریور 1357 و درست چند روز پس از هفتم شهدای 17 شهریور رخ داد و در تاریخ ثبت شد به نام «زلزله طبس». این دو اتفاق، یعنی ریختن خون شهدای مظلوم و مردم محروم به دست دستگاه استبدادی و زلزله طبس و ویران شدن خانه و کاشانه مردم محروم و آوارگی آنها تحول اساسی در روحیه و اراده مردم سراسر کشور علیه دستگاه استبداد و رژیم شاه به وجود آورد. به ویژه وقتی که پیام روشنگرانه امام خمینی(ره) در روز 27 شهریور به دست مردم ایران رسید، حرکت و عزم ملی در همدلی و کمکهای مؤمنانه اوج گرفت. امام(ره) خطاب به ملت ایران مرقوم فرمودند: «اینجانب از واقعه اسفناکی که موجب مرگ عده کثیری از برادران و خواهران ما شد، در سوگ هستم. زلزله طبس هر انسانی را متأثر و متألم میکند، مسلمین غیرتمند لازم است مستقیماً به برادران خود کمک کنند و چیزی به دست عمال دولت ندهند که راه برای چپاولگران باز شود.»
زلزله 7/8 ریشتری که در روز 25 شهریور رخ داد، پای بسیاری را به صحنه آورد، از جمله شخص شاه، نخستوزیر و «فرح» زن شاه. در این بین دستگاههای رژیم ابتکار عمل را از دست داده بودند و آنچه در صحنه کمکرسانی و امداد نقش اول را ایفا میکرد، حضور مردم با محوریت علما و روحانیت بود. یکی از اشخاص توانمند و مؤثر در این زمینه، «سیدمهدی گلپایگانی» فرزند 38 ساله مرحوم آیتاللهالعظمی گلپایگانی بود که در رأس هیئتی به سمت طبس حرکت میکند و در یزد با علما و روحانیون منطقه ملاقات و برنامههایش را اعلام میدارد و در بامداد 31 شهریور 1357 پس از ادای نماز صبح در جریان تصادفی مبهم به ملکوت اعلی میپیوندد؛ اما نکته قابل توجه این بود که جنازه او حدود 9 کیلومتر بر دوش مردم یزد تشییع شد و هنگامی که جنازه را داخل آمبولانس قرار دارند، مردم آمبولانس را هم بر روی دست بلند کردند. به عبارتی، مسئله فوت ایشان، تشییع با عظمت و مجالس ترحیم ایشان در سراسر کشور نقش مهمی در بارور شدن هر چه بیشتر انقلاب اسلامی ایران داشت و به سقوط شاه سرعت بخشید. گفتنی است، این مراسمها در شرایطی برگزار شد که حاکمیت در موقعیت حکومت نظامی بود و حتی رژیم شاه با اقداماتی، همچون فرستاندن نمایندگان خود به مراسم و ارسال تلگراف تسلیت به مرحوم آیتاللهالعظمی گلپایگانی تلاش کرد از این حادثه در راستای بهبود رابطه خود با مرجعیت بهرهبرداری کند که عکسالعمل ایشان به این اقدامات نقشه آنها را خنثی کرد، به ویژه آنجایی که در پاسخ به شریفامامی، نخستوزیر وقت نوشت: «تسلی خاطر اینجانب وقتی فراهم میشود که مصائب وارده به اسلام و قرآن مجید که قلب مبارک حضرت ولیعصر(ع) را جریحهدار ساخته است، جبران و نظام کامل اسلامی در مملکت برقرار گردد.» در نهایت با خون شهدای 17 شهریور و زلزله طبس و پیامدهای هر دو با محوریت امام راحل، سلطنت دچار مشکلاتی شد که دیگر راه برگشت نداشت.
سیدمهدی حسینی