ریشه انسانها، فهم آنهاست. یک سنگ به اندازهای بالا میرود، که نیرویی پشت آن باشد، با تمام شدنِ نیرو، سقوط و افتادن سنگ طبیعی است، ولی یک گیاه کوچک سر از زیر خاکها و سنگها بیرون میآورد و حتی آسفالتها و سیمانها را میشکند و سربلند میشود. ریشه ما، همان «فهم» ماست.
امام علی(ع) میفرمایند: برادرت را پشت سرش چنان یاد کن که دوست داری او تو را یاد کند و بپرهیز از آنچه دوست ندارد و واگذار آنچه را که دوست داری او نسبت به تو واگذارد و ترک کند.
غررالحکم، جلد 2، حدیث 2393
رسول عشق
آن خارها که حرمت گل را شکستهاند
در برج عافیت به تماشا نشستهاند
بیحرمتی به ساحت آیینه کردهاند
اما از این مقابله طرفی نبستهاند
**
آتش دوباره در دل کاشانه کردهاند
با زور و زر توهم مستانه کردهاند
چنگال خشم بر رخ مهتاب میکشند
با آفتاب، جنگ ذلیلانه کردهاند
**
خونها به جوش آمد و دلها به خون نشست
وقتی که بیبهانه حریم نبی شکست
آتشفشان خشم، جهان را فرا گرفت
خواهد که تار و پود ددان را ز هم گسست
**
دیدند یاوران محمد نمردهاند
این بار هم فریب عدو را نخوردهاند
موج آفرین پهنه رنگین کمان شدند
آنان که دل به عشق محمد سپردهاند
**
خفاشهای شب زده، ترسان ز آفتاب
محروم از تلألؤ زیبای نور ناب
فرمان جنگ داده علیه رسول عشق
ناخواندهاند آیهای حتی از این کتاب
**
غافل شدند نقطه پرگار، احمد است
آیینهدار جمله رسولان سرمد است
ختم رسالت است به پیغمبران نور
آری! رسول مهر و محبت، محمد است
علی حیدری
ارثِ مادری
قسمت این بود بال و پر نزنی
مرد بیمار خیمهها باشی
حکمت این بود روی نی نروی
راوی رنج نینوا باشی
قمری قطعه قطعه را دیدی
نالههایت به لکنت افتادند
سربریدند پیش چشمانت
دشتی از لاله و اقاقی را
سوخت عمامهات، بمیرم من
سوختن ارث مادری شماست
نیزهداران عبای دوشت را
جای سوغات کربلا بردند
وحید قاسمی
واکنش انسانها در شرایط مختلف زندگی، تعیینکننده سلامت و رضایتمندی از زندگی است و نقش بسزایی بر افکار و نگرشهای افراد دارد. قدردانی و تشکر از دیگران، از جمله همین واکنشهای مثبت است که میتواند ضمن تقویت احساسات مثبت، روابط و تعاملات بین فردی را آسان تر و خوشایندتر کند. تحقیقات و پژوهشهای مختلف، اثرات مثبت قدردانی، بر روح و جسم را به اثبات رسانده و نشان میدهد تشکر و سپاس از دیگران میتواند احساس مثبت و آرامشبخشی را به فرد منتقل کند و بر سلامت عمومی مؤثر باشد؛ افزایش دوستیها، تقویت رفتار اجتماعی، دور شدن از غرور کاذب خودرأیی، توجه به دیگران و کسب اعتماد اطرافیان از دیگر آثار مثبت سپاسگزاری هستند؛ ضمن اینکه ابراز قدردانی، مؤید این واقعیت است که فرد، ارزش محبت دیگران را دانسته است و در صدد جبران آنها خواهد بود. راههای مختلفی برای ابراز قدردانی وجود دارند: نوشتن نامه قدردانی، تشکر زبانی و رفتارهای جبرانگر، شیوههای مناسبی برای ابراز این حس درونی هستند، اما بیش از همه درک ارزش محبت دیگران در قالب کلمات، برای اطرافیان خوشایند بوده و همین امر زمینه رفتارهای جبرانکننده را فراهم میکند؛ با این وجود برخی افراد، نیازی به ابراز قدردانی نمیبینند، این افراد ناخواسته از تاثیرات روحی و جسمی سپاسگزاری محروم میمانند و اطرافیان را از مزایای این خصیصه متعالی، بیبهره میکنند. نکته مهم اینکه ضمن تقویت روحیه قدردانی در خود، باید توقع و انتظار تشکر دیگران را در ذهن نداشته باشیم و بهتر است برای حفظ آرامش بیشتر، بدون توقع قدردانی دیگران، به آنها خوبی کنیم. برای آموختن این حس ارزشمند، سن مشخصی تعریف نشده است و هیچ زمانی برای آموزش و تمرین آن دیر نیست. این مهارت ویژه پیش از همه در برابر نعمتهای الهی نمود پیدا میکند و قدردانی نسبت به خالق، انسان را برای قدردانی از محبتهای اطرافیان آمادهتر میکند.
محبوبه ابراهیمی
پرسش: در زندگی مشترک با همسرم یکسری کارها انجام دادهام و از برخی خواستهها و حقوق خود گذشتهام که همسرم فکر میکند وظیفهام بوده و من از این بابت پشیمانم. چگونه میتوانم یا رفتار خود را اصلاح کنم یا او را قانع کنم؟
پاسخ: پرسشگر عزیز برای اصلاح رفتار در زندگیتان چند راهکار پیشنهاد میشود: ۱ـ با همسرتان درباره این موضوع و احساساتتان صحبت کنید و از نیازهای عاطفی خود بگویید. ۲ـ از مواردی که نیاز شماست، اما خواسته همسرتان نیست، نگذرید. برای خود ارزش قائل شوید تا دیگران و همسرتان هم به نیازهای شما بها دهند. ۳ـ درباره مسائلی که هر یک از شما به درک و از خودگذشتگی طرف مقابل نیاز دارد، به توافق برسید. ۴ـ حتماً در زندگی علاقهمندیهای خود را پیگیری کنید و برای اهداف خود برنامه داشته باشید. ۵ـ به این نکته توجه کنید که منتگذاشتن به بهانه گذشتن از نیازهای خود عواقب خوشی ندارد، لذا بدون منت فداکاری کنید. ۶ـ احساسات خود را با عمل مناسب نشان دهید. تناسب نداشتن احساسات با گفتار و نداشتن شناخت کافی دو طرف از هم مسئلهآفرین میشود. ۷ـ گذشت در زندگی مشترک آرامش را به شما هدیه میدهد؛ بهتر است دلیل گذشتن خود از خطای همسرتان را با او در میان بگذارید. ۸ـ اعتماد به نفس خود را بالا ببرید و مهارتهای ارتباطی با همسرتان را بیشتر از گذشته محکم کنید. ۹ـ حتماً مشورت و تبادل نظر را در ارتباطات خود قرار دهید تا به نتیجه مطلوب برسید.
۱۰ـ در سایه بخشش و گذشت به جای رفتار منفی زمینه تحقق رفتار مثبت را فراهم کنید. ۱۱ـ از خودتان انتظارات غیر واقعی نداشته باشید و خود را سرزنش نکنید. ۱۲ـ از ابراز دوستداشتنهایتان غافل نشوید و اجازه ندهید شعله محبت بین شما خاموش شود.
صدیقهسادات شجاعی
جلوی پایم ترمز کرد و با صدای خشنی گفت: «بیا بالا، بنزین تموم کردی؟» دسته کمکی کامیون را گرفتم و خودم را بالا کشیدم. روی صندلی ولو شدم. برای اینکه بتوانم از ماشینهای عبوری بنزین بگیرم، نیم ساعتی با باد تند پاییزی میجنگیدم. لیوان چایی را داد دستم و با لهجه غلیظی گفت: «بزن گرم بشی!» چایی گرمم کرد، اما نگران ماشینی بودم که کنار جاده رها کرده بودم. انگار ذهنم را خواند: «ناراحت ماشینت نباش بسپر به خدا! دکتری یا معلم؟ از این جاده کسی رد نمیشه آخه!» با حالت بلاتکلیفی گفتم: «مددکارم!»
ـ آها از اینایی که تو بهزیستی و اینا کار میکنن و پرورشگاه و... .
سری تکان داد. حالتی بین تأسف و غم در چهرهاش دیده میشد، ادامه داد: «من اینجور بچهها رو میبینم خیلی غصهام میشه، یاد خودم میفتم، یاد بچگیم، آقام مرده بود، من دستفروشی میکردم، نگا نکن الآن این ماشین زیر پامه و لبم خندون، غصههایی دارم که هنوز تو سینهام سنگینی میکنه، مرگ مادرم، سرطان داداشم، اما من مثل کوه سر جامم، من کوه نباشم بقیه به کی امید داشته باشن؟ یه وقتایی عیال میگه دلت سنگه، نه والله دلم سنگ نیست، دیگه به جای گریه از خدا کمک میخوام خدا بالاخره یه جا صبرش از بندههاش سر میره و خودش میاد سر وقت... روضه آقام امام حسین(ع) رو هم که میخونن انگار یه بیابون توی گلوم ترک ترک میشه، اما اشکم در نمیاد، به نظرم یه مریضیه، ولی خدا از دل ما خبر داره، مردم فکر میکنن راننده بیابونو چه به این حرفا، اما نمیدونن سیب گلوی من از بقیه درشتتره بس که بغضهامو خوردم و خودمو نگه داشتم تا کسی دلش نلرزه...» و خندید.
ـ نمیدونم چرا اینا رو به شوما میگم آقای مددکار، ولی هر چی دست رو سر این بچهها بکشی، خدا دست به زندگیت میکشه... بیا اینم پمپ بنزین!
تشکر کردم و آرام پیاده شدم، اما نگاهم همچنان به سیب درشت گلوی راننده خیره ماند، گلویی که بغضهای زیادی را در خود انبار کرده بود.
نفیسه محمدی
تا به حال دقت کردهاید که به دنبال خراش، بریدگی یا هرنوع آسیب به بدنتان، آن قسمت دچار قرمزی، تورم، گرما و درد میشود، در واقع دچار التهاب شده است. این التهاب همان پاسخ طبیعی سیستم ایمنی بدن در برابر آسیب یا بیماریهاست، اما این التهاب میتواند درون بدن هم به وجود بیاید؛ برای نمونه فردی که دارای عفونت ریوی است به این معنی است که ریهها دچار التهاب شدهاند. التهاب درونی علائم واضحی مثل التهاب بیرونی ندارد، اما میتواند بسیار خطرناک باشد. التهاب مزمن طولانی مدت حتی ممکن است به DNA بدن آسیب برساند و خطر ابتلا به سرطان را افزایش دهد.
عوامل متعددی میتوانند خطر ابتلا به التهاب مزمن را افزایش دهند، از جمله: چاقی، سن بالا، رژیم غذایی غنی از چربیهای ناسالم، استرس، خواب نامنظم، استعمال دخانیات و برخی بیماریهای طولانیمدت. خوشبختانه رژیم غذایی ضدالتهاب و انجام برخی موارد نقش بسیار مؤثری در پیشگیری و کنترل التهاب دارند. در شماره بعد رژیم غذایی ضدالتهاب را به طور کامل توضیح خواهیم داد.
زهرا وحیدی نیا
نکته: نقل است یکی از کسبه در مشهد محضر «آیتالله میلانی» رسید و عنوان کرد در اطراف حرم امام رضا(ع) مغازه دارم. در ایامی که شهر شلوغ است و زائر زیاد، قیمت اجناس را مقداری بالا میبرم و بیشتر از نرخ متعارف میفروشم، حکم این کار من چیست؟ آیتالله میلانی فرمود: این کار «بیانصافی» است. مغازهدار خوشحال از این پاسخ و اینکه آقا نفرمود حرام است، کفشهای خود را زیر بغل گذاشت و دست بر سینه عقب عقب از اتاق خارج شد. هنگام خروج کاسب، آیتالله میلانی با دست به او اشاره کرد که برگرد، برگشت! آقا دهانش را گذاشت کنار گوش مغازهدار و گفت: داستان کربلا را شنیدهای؟ کاسب گفت: بله! گفت: میدانی سیدالشهدا(ع) تشنه بود و تقاضای آب کرد و عمر سعد آب را از امام دریغ کرد؟ گفت: بله آقا، شنیدهام. آقای میلانی فرمود: آن کار عمر سعد هم «بیانصافی» بود.
نظر: در این روزها که اقتصاد کشور از یکسو به واسطه جنگ تمام عیار اقتصادی و از سوی دیگر شیوع ویروس کرونا در کنار ضعف مدیریت داخلی برخی مسئولان اقتصادی، دچار رکودِ تورمی شده است و لحظه به لحظه بر قیمتهای اجناس و خدمات افزوده میشود، باانصاف باشیم و هوای جیب و سفره مردم، به ویژه افراد بیبضاعت و کم بضاعت جامعه را داشته باشیم.
همه خوابند. حس میکنم سکوت را در همه عالم سرریز کردهاند؛ از آن سکوتهای پررنگی که سرسوزنی جای خالی باقی نگذاشته، از طرفی هم نسیم معطری مشامم را پر کرده است. سرم را به دنبال رایحه بهشتی میچرخانم. پنجره به قدر چهار انگشت باز است. وقت صحبت گلهاست. وقت صحبت بیزبانها. در هلهله باد چه زیبا سخن میگویند. باد با پرده مشبک بازی میکند. موهایم آرام موج میخورد. روضهای به ذهنم میآید. با زمزمۀ محزونی سکوت شب را میشکنم؛ «شب است و خورشید و خرابه و من سرِ پدر گرفتهام به دامن». همین یک مصراع بس است برای گداختن تنور سینه، برای بارانی شدن، که یادمان نرود هنوز کربلا در سینه مولای غایبمان نفس میکشد.