فراز و فرود حشمت‌الله طبرزدی ‌ـ ۵

«حشمت‌الله طبرزدی» بیشترین و معنادارترین تغییرات رفتاری را در بین عناصر سیاسی ایران تجربه کرده است. وی روزی به رهبری لقب امام می‌دهد و روزی خواهان برچیده شدن جایگاه رهبری می‌شود؛ روزی مرحوم هاشمی‌رفسنجانی را امیرکبیر ایران و سردار سازندگی می‌نامد و روزی او را رئیس باند قدرت و زور لقب می‌دهد. همچنین وی خاتمی را دست‌نشانده هاشمی می‌دانست که عواملش دروغ‌گویان و فرصت‌طلبانی بودند که از حرکت او در 18 تیر استفاده ابزاری و تبلیغاتی کرده‌اند!

با همه این تغییر رفتارها و افراط‌گری‌ها در نمایش تصویری انقلابی از خود، طبرزدی نتوانست بیش از پیش چهره واقعی خود را پنهان کند و آزمون سخت فتنه 1388 عرصه‌ای شد که نقاب نفاق از چهره وی و بسیاری از مدعیان انقلابی واداده برداشت! طبرزدی پس از فتنه 88 به جنبش سبز پیوست و امیدهایی به این جنبش بست؛ اما به زودی منتقد سران اصلاحات و اصلاح‌طلبان در تداوم ماجرای فتنه سبز شد.  طبرزدی لب کلام خود درباره جنبش به اصطلاح سبز را این گونه بازگو می‌کند: «ما از کسانی که به دنبال باز تولید شکل دیگری از جمهوری اسلامی خط امامی هستند، دعوت می‌کنیم برای یک بار هم که شده شعارهای اسلامی خود را در بین جنبش سبزی‌ها که خود طلایه‌داران آن هستند، بیان کنند تا دریابند که هیچ‌کس طالب این شعارها نیست، پس مردم ما از حکومت دینی گذر کرده‌اند.1» آخرین نظرات حشمت‌الله طبرزدی درباره درگیری دو جریان سیاسی اصلی کشور نیز شنیدنی است: «اگر تا سال گذشته، حداقل به شکل صوری دو جناح اصلاح‌طلب و محافظه‌کار زیر لوای جمهوری اسلامی با هم زیست مسالمت‌آمیز داشتند و حرف ولی‌فقیه را فصل‌الخطاب اختلاف‌های خود می‌دانستند، در شرایط کنونی این دو جناح به دشمنی خونی همدیگر تبدیل شده است.» جالب است که بر اساس این دیدگاه طبرزدی تندرو، فصل‌الخطاب بودن جایگاه رهبری در فیصله دادن به دعاوی سیاسی و اجتماعی در کشور ولو برای مدتی وجود داشته است و این موضوع با برخی دیگر از مواضع وی که رهبری را فاقد نفوذ در جریان‌های سیاسی و گروه‌های مرجع اجتماعی می‌داند، در تناقض است. نکته جالب توجه دیگر در شخصیت‌شناسی طبرزدی «خیال‌بافی» مفرط اوست که در موارد بسیاری دیده شد وی گزاره‌های خبری صد درصد نادرست را به‌هم می‌بافد و از آنها داستان‌های هیجان‌انگیز درست کرده و آنقدر با آب و تاب تعریف می‌کند که برای خودش هم توهم ایجاد می‌کند که این اباطیل واقعیت دارد. البته این موضوع اساس رفتار جریان تحریف در طول تاریخ بوده است و «هوشیاری» و «روشنگری» پادزهر آن است.

نظریه نظام انقلابی‌ - ۲۱

در چند شماره پیش در راستای نسبت‌سنجی نظام و انقلاب در نظریه نظام انقلابی، به نسبت‌های تباین(جداانگاری) و تضاد(تقابل) در زمینه مفاهیم نظام و انقلاب اشاره و دلایل رد آنها بررسی شد. در این شماره نسبت تساوی بین این دو مفهوم کلیدی را در این نظریه بررسی می‌کنیم.

تساوی(یکسان‌پنداری) یکی دیگر از نسبت‌های مفروض میان مفاهیم «نظام» و «انقلاب» است؛ به این معنا که در عین اختلاف دو مفهوم یادشده در لفظ، هر دو منطبق بر یک مصداق خواهند بود و در واقع، انقلاب اسلامی همان نظام جمهوری اسلامی است.1 با این بیان، ترکیب نظام انقلابی ترکیبی وصفی است، نه اضافی و دو واژه نظام و انقلاب، تعابیر متفاوت برای بیان یک مصداق واحدند و تنها برای وصف بهتر آن مصداق از این تعبیر استفاده می‌شود؛ حال آنکه در ترکیب اضافی، دو طرف ترکیب بنا به ضرورت‌هایی و بر اساس نقش‌های گوناگونی به هم پیوند خورده‌اند. از این رو پذیرش نسبت تساوی میان این دو مفهوم، پذیرش ترکیب وصفی آن دو را نیز به دنبال خواهد داشت.

انقلاب اسلامی از وجوه نرم‌افزاری و ایده‌گی برخوردار است و نظام جمهوری اسلامی، مولود و نتیجه زمینی‌شدن اندیشه و تفکر انقلاب اسلامی است که برای تحقق این اندیشه و تفکر تأسیس شده و در طول سال‌های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، گاهی به انقلاب نزدیک و گاهی از آن دور شده است. البته باید توجه داشت، برقراری رابطه این همانی میان این دو مقوله و یکی دانستن انقلاب و نظام، آسیب‌هایی را در حوزه عملکردی به دنبال خواهد داشت؛ در این صورت می‌توان برخی از بدکارکردی‌های موجود در نظام، از جمله قانون‌گریزی، فساد اداری، شکاف طبقاتی و... را به انقلاب اسلامی تسری داد و راه اصلاح معایب و اشکالات نظام را بسته دید. این در حالی است که رهبر معظم انقلاب و انقلابیون از حق مطالبه‌گری و انتقاد نسبت به مسئولان نظام و روندهای ناقص برخوردارند و در این زمینه مسئولان ذی ربط را پاسخگوی معایب و نواقص منجر به به فساد و ناکارآمدی می‌دانند.

در بیانیه گام دوم انقلاب به وضوح به این مسئله توجه شده که اگر بی‌توجهی به شعارهای انقلاب و غفلت از جریان انقلابی در برهه‌هایی از تاریخ چهل ساله نمی‌بود‌ـ که متأسفانه بود و خسارت‌بار هم بودـ بی‌شک دستاوردهای انقلاب بسیار بیش از این و کشور در مسیر رسیدن به آرمان‌های بزرگ بسی جلوتر بود و بسیاری از مشکلات کنونی وجود نداشت.

پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.

محسن‌محمدی‌الموتی

اندیشه‌سیاسی‌علامه نائینی-۲۰

کتاب «تنبیه‌الامه» مرحوم نائینی، اگر نگوییم بی‌نظیر، دست‌کم در تاریخ تشیع و در فقه سیاسی شیعه، کم‌نظیر است. آنچه در این کتاب آمده، فارع از نظام مشروطه سلطنتی است و بیشتر درباره مؤلفه‌های سیاسی اسلام سخن گفته و آن را با قلم فقیهانه تبیین کرده و با مدل‌های دیگر نظام سیاسی هم تطبیق‌پذیر است. از بین این شروح، سه نسخه آنها مهم‌تر است؛ زیرا به نوعی نمایشگر سه دوره‌ این کتاب، از زمان مرحوم نائینی تا دوران مرحوم طالقانی و بالاخره تا زمان معاصر به شمار می‌آیند.

اولین تصحیح و توشیح برخی از مطالب کتاب سترگ نائینی، به قلم «آیت‌الله سیدمحمود طالقانی» صورت گرفت. مرحوم طالقانی پس از کودتای مرداد ۱۳۳۲ش، چون ایران بحران‌زده را به ادبیات دموکراتیک در مخالفت با حاکمیت نیازمند می‌بیند، در سال ۱۳۳۴ کتاب تنبیه‌الامه نائینی را تلخیص و در برخی موارد پاورقی‌هایی به آن اضافه کرده و عبارات ناخوانا را به صورت اجتهادی تصحیح کرده یا فرازهایی را که مبهم تشخیص داده یا نتوانسته در نسخه‌‌های قبلی پیدا کند، حذف کرده است.

تصحیح بعدی این کتاب، با تلاش محقق حوزوی «حجت‌الاسلام سیدجواد ورعی» در سال ۱۳۸۲ انجام شده است. وی در ذیل پروژه مطالعاتی که از سوی دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری واگذار شد، پس از بررسی کتاب میرزای نائینی و افزودن توضیحاتی به آن، اقدام به چاپ دوباره کتاب کرد که به دلیل مقابله آن با دو نسخه چاپ اول و دوم تنبیه‌الامه دارای اتقان و اطمینان بیشتری است.

شرح سوم کتاب «آستانه تجدد» نوشته «حجت‌الاسلام دکتر داود فیرحی» است که چند سال پیش نشر نی آن را منتشر کرده است. نویسنده این کتاب معتقد است: «تنبیه‌الامه، یک سال و نیم بعد از انقلاب مشروطه و بعد از به توپ بسته‌شدن مجلس نوشته شد و اولین‌بار بود که یک متفکر بزرگ شیعه که نام و نشان و اثر زیادی در حوزه‌های علمیه دارد، دست به چنین کاری می‌زد. در این کتاب، فقیهی برجسته و متفکری اصولی، تبیینی از دولت مدرن و دولت ملی ارائه کرده و درباره دولتی که مبتنی بر مرزهای ملی، قوانین موضوعه، نظام انتخابات و حقوق عمومی است، سخن گفته است.»

بدون تردید، در شروح گوناگون از تنبیه‌الامه هر یک از شارحان نظرات خاص مبتنی بر مشرب و مرام فکری و سیاسی خود را محور تبیین و توضیح و سامان‌بخشی شرح قرار داده‌اند که گاه خود آنها محل نقد واقع می‌شوند. برای نمونه، مهم‌ترین نکته‌ای که در کتاب آستانه تجدد به نظر می‌آید، برداشت غلط نویسنده آن از تقریرات مرحوم نائینی مبتنی بر این گزاره است که مرحوم نائینی، ولایت عامه فقیه را قبول نداشته است. این برداشت، برخلاف نظر مشهور است که معتقد است نائینی، مقبوله عمربن‌حنظله را در اثبات ولایت فقیه تمام می‌داند.

ضمن اینکه نائینی تصریح کرده است، آن دو فصلی که نوشته شده اما در کتاب نیامده، در اثبات ولایت عامه فقیه بوده است. همچنین بسیاری از بزرگان از امام خمینی(ره) گرفته تا مرحوم خویی و حتی محسن کدیور هم، مرحوم نائینی را از کسانی می‌دانند که قائل به ولایت فقیه بوده است.

 

فتح‌الله پریشان