میرحسین‌موسوی-1

انحراف و بازگشت از نیمه راه گاه به واسطه‌ هوای نفس، دنیاگرایی، شیطان و عوامل دیگر صورت می‌گیرد؛ ولی ‌در بعضی افراد با توجه به سوابق و جملات و موضع‌گیری‌هایی که داشته‌اند با قدری تأمل می‌توان دریافت که آن افراد از اول هم در مسیر نبوده‌اند؛ بلکه به ظاهر و به ظن و گمان خود یا به واسطه اغراض خاص، خود را با جریان همراه کرده‌اند و با به وجود آمدن شرایط مناسب، حقیقت مسیری که در آن گام برداشته‌اند، ظاهر می‌شود. یکی از افرادی که می‌توان به مثابه مصداق این جریان اشاره کرد، «میرحسین موسوی» است. وی در سال ۱۳۲۰ در شهر خامنه آذربایجان شرقی به دنیا آمد. پدرش میراسماعیل موسوی، از بازرگانان چای تبریز بود. پدر میرحسین‌موسوی، پسر عمه پدر آیت‌الله خامنه‌ای است. در سال ۱۳۵۸ که مریض شده بودند، رهبری به دیدار وی در بوزرجمهری تهران رفتند و از قضا، میرحسین موسوی همان زمان در خانه‌ پدرش حضور داشت که تصاویر این دیدار در رقابت‌های انتخاباتی سال 1388 از سوی ستاد میرحسین موسوی مورد استفاده قرار گرفت. میرحسین موسوی در دوران تحصیل همراه با دیگر دوستان خود انجمن اسلامی دانشگاه ملی را تأسیس کرد و پس از اتمام دانشگاه با بازرگان و حسن آلادپوش که مارکسیست شده بود، شرکت سمرقند را تأسیس کرد. این شرکت که به مرور به محل مبارزه با حکومت پهلوی تبدیل شده بود در سال ۱۳۵۲ بر اثر حمله ساواک به شرکت، کلیه افراد آن به اتفاق میرحسین‌موسوی و بازرگان دستگیر شدند. تنها سابقه انقلابی که از میرحسین‎‌موسوی و همسرش در اذهان مانده، نمایشگاه نقاشی «موش و گربه» است۱ که در دانشگاه تهران در سال ۱۳۵۳ دایر شد و از نظر مردم مفاهیم ضد سلطنتی داشته است. «در پرونده ساواک میرحسین‌موسوی و رهنورد اسناد مشکوکی مبنی بر همکاری این دونفر با دستگاه امنیتی رژیم پهلوی وجود دارد۲‌، به طور مثال زهرا رهنورد ارتباطات امام موسی صدر را به مخبرین ساواک گزارش می‌کرده است.» در جریان دستگیری میرحسین‌موسوی به اتهام ارتباط با آلادپوش که از اعضای ارشد سازمان مجاهدین خلق و عامل اصلی ترور چند مستشار آمریکایی است، او در مقابل بازجویی بسیار ذلیلانه برخورد می‌کند و آنچه از آلادپوش می‌دانسته و نمی‌دانسته به بازجویش تحویل می‌دهد که ده روز بعد آزاد می‌شود. آزادی وی در حالی است که در این پرونده کسانی بودند که تنها نام آلادپوش را شنیده بودند و از او اطلاعاتی نداشتند و به چندین سال حبس محکوم شدند.۳

 

1- جلسه رسیدگی به اتهامات مدیرمسئول روزنامه جوان- پیش بینی شهید آیت درباره موسوی اتفاق افتاد. - فارس نیوز؛ 19/2/1389.

2- کتاب «بازگشت از نیمه راه» علی الفت پور- چاپ سی ودوم؛ صفحه 250

3- ناگفته‌های پرونده ساواک موسوی و تحرکات تحمیلی او پس از انقلاب- محمدحسن روزی طلب-رجا نیوز؛30/11/1389

نظریه نظام انقلابی‌ - ۲۲

نسبت‌های تباین(جداانگاری)، تضاد(تقابل) و تساوی(یکسان‌پنداری) در نسبت‌سنجی مفاهیم «نظام» و «انقلاب» در نظریه نظام انقلابی بررسی و به دلایل رد آنها اشاره شد. در این مطلب، نسبت مختار در ارتباط با این دو مفهوم در قالب رابطه هم‌زیستی پردازش می‌شود.

مبتنی بر این دیدگاه، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی هیچ‌گاه از یکدیگر جدا نبوده و رهبران انقلاب، رسالت خود را با تشکیل نظام جمهوری اسلامی، پایان‌یافته تلقی نکرده‌اند. در واقع، نظریه جایگزینی نظام به جای انقلاب در انقلاب اسلامی مصداق پیدا نکرده، بلکه این دو پدیده، نوعی همزیستی و تعامل با یکدیگر داشته و معنای صیرورت را تحقق بخشیده‌اند.

جمهوری اسلامی، نظامی سیاسی است که اداره کشور را به عهده دارد و در عین حال، رهبران انقلاب تلاش دارند شرایط انقلابی را به موازات شکل‌گیری نظام، همچنان حفظ کنند.

در نظریه نظام انقلابی، «انقلاب اسلامی» حرکتی رو به جلو، تحولی و مستمر است که با پیروزی و سرنگونی رژیم طاغوت پایان نیافته و نه تنها از «جمهوری اسلامی» که در مرحله دوم فرایند تحقق «تمدن نوین اسلامی» قرار دارد، جدا نیست؛ بلکه در قالب آن به حیات خود ادامه می‌دهد.

به همین دلیل رهبر معظم انقلاب، ویژگی نظام جمهوری اسلامی را در مقایسه با سایر جمهوری‌های جهان در ارزش‌ها، انسانیت و نجات ملت‌ها از کمند قدرت‌های مداخله‌گر می‌دانند که ملت‌های جهان تشنه آن هستند.

تقلیل انقلاب اسلامی به جمهوری اسلامی اسمی و هویت‌زدایی و تهی شدن جمهوری اسلامی ایران از آرمان‌های انقلاب که به تعبیر رهبر معظم انقلاب محور نامه اوباما در سال 1394 به ایشان است، به معنای زوال و نابودی آن تلقی می‌شود؛ از این رو، نسبت هم‌زیستی در نظریه نظام انقلابی، به نوعی رابطه معیّت همانند رابطه روح و جسم اشاره دارد.

از نظر رهبر معظم انقلاب، نظام جمهوری اسلامی دارای یک ساخت حقوقی در حکم جسم نظام است و یک ساخت حقیقی که در حکم روح، معنا و مضمون است. در این میان آنچه مهم‌تر است، ساخت حقیقی و درونی است که همان آرمان‌های جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی است و اگر آن معنا و مضمون تغییر پیدا کند ولو این ساخت ظاهری و حقوقی هم باقی بماند، فایده و دوامی نخواهد داشت. با این نگاه، رابطه انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی به مثابه رابطه روح و جسم است و تا زمانی که انقلاب اسلامی مانند روح در کالبد نظام جاری باشد، جمهوری اسلامی حیات دارد.

محسن‌محمدی‌الموتی

اندیشه‌سیاسی‌علامه نائینی-۲۱

تحریف در روایت‌های تاریخی و ملی از اهداف و اقدامات دشمنان برای به شکست کشاندن یک ملت یا یک فرهنگ و تاریخ است تا واقعیات آن وارونه شود و نتواند در جامعه‌پذیری فرهنگی و نسلی کارکرد خودش را انجام دهد. انقلاب مشروطه ملت ایران بیش از آنکه حاصل رویکرد و تمایل جریان و تفکر روشنفکری غربی به تعبیر برخی روایت‌گران دلداده به جریان غرب باشد، مطالبه‌ای ملی برای تحقق آزادی، رهایی از استبداد و تأسیس عدالت‌خانه از سوی مردم ایران بود. همین تحریف مجمل جریان‌ غرب‌گراست که موجب انحراف در مشروطه می‌شود. البته کسی منکر نقش روشنفکران و اندیشه‌گران به اصطلاح نوگرای ایرانی تحصیل کرده در غرب نیست، اما سلسله‌جنبان و هدایت فکری مشروطه هیچ‌گاه در دست آنها نبود، البته در ادامه سوار بر موج مطالبه مردمی شدند. تاریخ‌نگاران مشروطه ایران عمدتاً در ذکر روایت تاریخی صداقت ندارند و به دروغ و تهمت دست زده‌اند؛ از این رو تاریخ مشروطیت را خط‌کشی کرده‌اند. مستبدان را در یک صف و مشروطه‌خواهان را در صف دیگر قرار داده‌اند و بدون ارزیابی این دو صف عنوان کرده‌اند که در صف مستبدان از محمدعلی‌شاه و درباریان گرفته تا شیخ فضل‌الله و میرزا مجتهد تبریزی قرار دارند و در سوی دیگر از آخوند خراسانی،‌ نائینی، سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی گرفته تا تقی‌زاده و فروغی همگی در صف مشرو‌طه‌خواهان جای دارند. در حالی ‌که این خلاف واقع و انصاف است. حقیقت این است که جریان مشروطه را باید در دو جریان مذهبی و غیرمذهبی مطرح کرد که خود جریان مذهبی با تحریف و سالوسی و اختلاف‌افکنی جریان غیرمذهبی و غربگرا به دو شعبه نجف و تهران منقسم می‌شود.  جریان تحریف در روایت‌گری مشروطه و تزیین انحراف و دروغ به قدری موفق عمل می‌کند که حتی روی کار آمدن رضاخان را نتیجه آن می‌پندارد، در حالی که پاگرفتن نظام منحوس پهلوی و برآمدن دیکتاتور دست‌نشانده انگلیس در کودتای اسفند 1299، حاصل انحراف در نهضت عدالت‌خواهانه مردم ایران و محقق نشدن اهداف و آرمان‌های آن بود که پیامدهای بسیار سنگینی را برای ایران داشت و پنج دهه مطالبه مردم را تا انقلاب اسلامی 1357 به عقب انداخت. البته می‌توان از عوامل متفاوتی برای علت انحراف نهضت مشروطه در ایران نام برد. «ملاعبدالرسول کاشانی» با توجه به آیات قرآن و نهج‌البلاغه علل انحراف نهضت مشروطه را چنین برمی‌شمارد: «عقب نگه‌داشته شدن جامعه به لحاظ علمی، تزاحم مشاغل، سکوت علما و امر و نهی جاهل، عدم تبعیت بعضی از اولیاء امور از قانون، تاراج ذخایر طلا و نقره و نفت و گسترش فقر در جامعه، عادت به ظلم کردن و ظلم پذیرفتن، عدم خوف در بین خطاکاران، یأس و ناامیدی مردم و در نهایت اینکه مطبوعات به دست افرادی افتاد که فهم تربیتی ندارند و راه و روش تعلیم و تربیت را بلد نیستند و به جای اینکه جامعه را به رشد و آگاهی و کمال برسانند، آن را خراب کردند و به تقلید از مطبوعات غربی پرداختند. مطبوعات به‌جای هدایت جامعه، سبب انحراف و اختلاف و دشمنی شدند. در نتیجه مشروطه از مسیر اصلی خود منحرف شد.»

 

فتح‌الله پریشان