باید ترک کنی هرآنچه مقابل آرامش روحی و روانی تو ایستاده و دست وپای رهاییات را بسته! باید از آنچه تو را به تشویش میاندازد فاصله بگیری، زیرا در نتیجهای که برای تو به ارمغان میآورد، کسی جز خودت را نباید سرزنش کنی. خودت را از دغدغههای بدون سود رها کن، قلبت را با توکل و توسل پیوند بزن و تا آیندهای دور و روشن استوار قدم بردار.
قال الصادق(ع): اَلْمُفَوِّضُ أَمْرَهُ إلَى اللّه، فى راحَةِ الأَبَدِ وَ العَيْشِ الدّائِمِ الرَّغَدِ و َالْمُفَوِّضُ حَقّا هُوَ الْعالى عَنْ كُلِّ هِمَّةٍ دُونَ اللّه تَعالى؛ امام صادق(ع) میفرمایند: كسى كه كارهاى خود را به خدا بسپارد، همواره از آسايش و خير و بركت در زندگى برخوردار است و واگذارنده حقيقى كارها به خدا، كسى است كه تمام همتش تنها به سوى خدا باشد.
مصباحالشريعه، ص 521
خستگیهایش را پشت در گذاشت و وارد خانه شد. نمیدانست خوشحال باشد یا ناراحت! بالاخره بعد از چهار روز دزد را گرفته بودند و دلش قرص شده بود؛ بخشی از طلاها امانت مادرش بودند و مانده بود به مادر چه بگوید؛ نمیدانست با احساس گناه فرزانه که خودش را مقصر میدانست برای اینکه در را قفل نکرده بود چه کند. دزد، دو النگوی کوچک نازنین، دخترش را هم برده بود و از همه بیشتر ترس و دلهره در دل دختر شش سالهاش جاخوش کرده بود تا آن لحظه که مغازه را بست و خودش را دوان دوان به کلانتری رساند، انگار باری از روی دوشش برداشته بودند. اما حالا که تا کلانتری رفته بود، چیزهایی میدانست که بیشتر آزردهاش میکردند. دزد اگر چه در دستان قانون بود؛ اما امیر بیشتر از خوشحال شدن غصهدار شده بود.
مرد ضعیف و لاغری که انگار مدتها بود لب به غذا نزده، سرش را پایین انداخته بود و با درزهای بین سرامیک بازی میکرد. امیر میخواست به جبران این چهارشب که نازنین کابوس میدید، دلی از عزا دربیاورد و دزد را زیر مشت ولگد بگیرد، اما...
روی صندلی، روبهروی رئیس کلانتری نشست. سربازی آمد و دزد بیچاره را به بازداشتگاه برگرداند.
ـ آقای نوروزی، این بندهخدا که دیدی دزد خونه شما بود، ما نگرفتیمش، خودش اومد آدرس داد، طلاها رو هم غیر از یه انگشتر برگردوند، سابقهدار نیست، سه تا بچه داره، مستأجره، آدم...
امیر، در خودش فرو رفته بود. چهره لاغر اندام مرد که هماسم خودش بود و حالا دیگر دلش نمیخواست دزد صدایش کند، از جلوی چشمش کنار نمیرفت. دلش به درد آمده بود از اینکه مردی را شرمنده و سربهزیر میدید. رضایت داد و بعد از صورتجلسه طلاها را تحویل گرفت؛ اما چیزی ته قلبش فروریخته بود. احساس امنیت و آرامش نداشت. خودش هم این روزها را تجربه کرده بود. روزهای نداری و سختی! همان روزها که با فرزانه نذر کرده بودند اگر وضعیتشان بهتر شد و کارشان رونق گرفت، دستی زیر بال و پر دیگران بگیرند، ولی...
طلاها را تحویل فرزانه داد. ذوق و شوق نازنین،دوباره خانه را گرم کرد. داستان عجیب و غریب دزدی ذهن زن و شوهر را به خود مشغول کرده بود. برای فردا کارشان زیاد بود.آدرس امیر را که با نداری و فقر هنوز وجدانی بیدار داشت، از پاسگاه گرفته بودند، قرار بود با فرزانه بروند و نذرشان را ادا کنند.
نفیسه محمدی
این روزها، اصطلاحات و واژههای جدید و ناآشنایی در میان جوانان رایج شده که با زبان رسمی و گویش عامه مردم تفاوتهای زیادی دارد؛ گویی نسل جدید، زبانی متفاوت از نسلهای گذشته را انتخاب کردهاند و سعی دارند ادبیات گفتاری خود را به این سو تغییر دهند؛ گویشی که به زبان مخفی جوانان شهرت دارد و به منظور مخفی کردن و قابل درک نبودن گفتوگوها برای دیگران ابداع و استفاده میشود. افزون بر این پوشیده سخن گفتن، مخفف کردن بعضی کلمات، بهکارگیری افراطی واژههای انگلیسی در میان گفتوگوها و محاورهها، ساخت کلمات و الفاظ جدید، جایگزینی واژهها و اصطلاحات ارزشمند عمومی با اصطلاحات غربی و بهکارگیری اصطلاحات بیمعنی و نامفهوم، از جمله مواردی هستند که در بین جوانان و نوجوانان رواج یافتهاند و آهسته آهسته به کل جامعه سرایت کردهاند. در این میان، دامنزدن رسانه ملی به این مسئله و بهکارگیری این اصطلاحات و الفاظ غریب در تولیدات رسانه ملی نیز به شیوع این مسئله در سطح جامعه دامن زده است؛ البته فضای مجازی و ارتباطات پیامکی نیز گسترش این واژه ها را آسانتر کرده است.این پدیده شایع، زبانشناسان و جامعهشناسان را با نگرانی مواجه کرده و این پدیده را تهدیدی علیه فرهنگ ملی میدانند؛ چرا که زبان در هر کشور و جامعهای، جزء میراثهای گرانبهایی است که از پیشینیان به ارث رسیده و بخشی از فرهنگ هر جامعه را تشکیل میدهد. هرچند برخی زبانشناسان و متخصصان علوم ارتباطات، معتقدند این اصطلاحات مانند رودخانهای در حرکت هستند و ماندگاری ندارند؛ به هر تقدیر، این پدیده مهم در حال گسترش است و هرگونه بیتوجهی به آن میتواند آسیبهای جبرانناپذیر فرهنگی و اخلاقی را در پیداشته باشد. توجه مسئولان فرهنگی، صاحبنظران و پژوهشگران عرصه فرهنگ و بیش از همه دقت جوانان میتواند مانع رواج این پدیده شده و به احیای فرهنگ و تراکم فرهنگی بیشتر کمک کند.
محبوبه ابراهیمی
پاسخ: پرسشگر عزیز! همه انسانها ویژگیهای شخصیتی گوناگونی دارند که در موقعیتهای یکسان رفتارهای متفاوتی از خود بروز میدهند؛ مانند درونگرایی و برونگرایی. با توجه به توضیحات شما همسرتان فرد درونگرا و شما برونگرا هستید. میتوانید به او کمک کنید تا این بخش خود را فعالتر کند. لازم است زوجین به تفاوتهای احساسی و شخصیتی یکدیگر واقف باشند و در بروز هیجانات و احساسات به یکدیگر بیش از حد خرده نگیرند. به همسرتان کمی فرصت دهید. درباره موضوعاتی که احتمال میدهید در خانوادهها مطرح شود، با همسرتان صحبت کنید و نظر وی را جویا شوید. در زمینه مدت زمان حضور در جمع با همسرتان به توافق برسید؛ به گونهای که هیچیک احساس خستگی نکنید. انتظار تغییرات اساسی از همسرتان نداشته باشید؛ چون در هر صورت او درونگراست. بفهمید همسرتان چه علایقی دارد و در آن مورد بحثی را در خانواده مطرح کنید. انتخاب زمان مناسب برای صحبت با همسرتان را جدی بگیرید. بهتر است به حالت ذهنی توجه کنیم که افراد درونگرا با فکر کردن مسائل را تحلیل و سپس بیان میکنند. برای دیدار و حضور در جمع خانواده برنامهریزی داشته باشید. شرایط و بستر مناسب برای حضور در جمع را فراهم کنید. از او در جمع نظرخواهی کنید. متفاوت بودن مشکل ندارد و درک نکردن متقابل مشکل است. هیچگاه یکدیگر را سرزنش نکنید و هرگز از «خودتان بودن» دست برندارید.
صدیقهسادات شجاعی
در سالروز میلاد پربرکت امام حسن عسکری(ع)، در جوار شهدا بود که خطبه محرمیتمان خوانده شد. حال و هوای بهشتی بهشت شهدا، حال و هوایمان را عوض کرده بود. هر چه بود آرامش بود و آرامش. با هم عهد بستیم همراه و کمک حال هم باشیم برای رسیدن به خدا و رضایت او! این روز مصادف بود با سالروز تولد قمری شهید مدافع حرم، رسول خلیلی! ارادت هر دوی ما به این شهید بزرگوار، شیرینی این روز را برایمان دوچندان و به یادماندنیتر کرد. روز قبل از محرمیت آمده بود بهشت شهدا و شهدا را برای مراسم دعوت کرده بود. میگفت حتی شهدای شهرستانی را هم دعوت کردهام. به قول خودش آن لحظات بین زمین و آسمان ترافیک شده است. نوید سر سفره عقد، نیت کرد و قرآن را باز کرد تا هر صفحهای که آمد باهم بخوانیم؛ آیه اول صفحه را که دید، لبخند زد و با آرامش نگاهم کرد، چشمانش از شوق برق میزد، آیه 23 سوره احزاب دلش را آرام کرده بود.
به نقل از همسر شهید نوید صفری
نوید صفری در تاریخ 16 تیر 1365 دراستان تهران دیده به جهان گشود. برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) راهی سفر سوریه شد و به مقام شهادت نائل آمد. نوید متأهل و تازه داماد بود.او که برای انجام مأموریت سه ماهه به سوریه اعزام شده بود، پس از پایان مأموریت به درخواست خودش و با اجازه فرماندهان به دیرالزور البوکمال اعزام شد و در نبرد با تروریستهای داعش در شهر البوکمال زخمی شد و به اسارت تروریستها درآمد. مدتها خبری از وی نبود تا اینکه با آزادی کامل شهر البوکمال از لوث تروریستهای تکفیری پیکر مطهرش شناسایی شد. نوید همچون سالار و سرور شهیدان، مظلومانه به شهادت رسیده و سر از پیکرش جدا شده بود.
فاطمه سادات طلایی
موها برای سالم و زیبا بودن باید مواد مغذی موردنیاز خود را دریافت کنند. که «بیوتین» یا B7 از مهم ترین آنهاست. موها از پروتئینی به نام کراتین ساخته شدهاند؛ پس برای زیبایی مو باید واحدهای سازنده کراتین به اندازه کافی در بدن وجود داشته باشد. بیوتین واحد سازنده کراتین است، پس برای داشتن موهایی پرپشت با تارهای ضخیم، زرده تخم مرغ، آجیل به ویژه بادام، بادام زمینی و گردو، سویا، حبوبات، موز، قارچ، گلکلم و غلات کامل بخورید. یکی از دلایل شایع موهای بیجان کمبود اسیدهای چرب امگا3 است. امگا3 تغذیهکننده فولیکولهای مو و کاهشدهنده التهاب پوست سر است. ماهیهای چرب، گردو، دانه کتان، دانه چیا، بادام و روغن زیتون از منابع خوب امگا3 است. از دیگر ویتامینهای زیبایی میتوان به ویتامین C اشاره کرد. این ویتامین به مثابه یکی از قویترین آنتیاکسیدانهای بدن با رادیکالهای آزاد مبارزه کرده و اثرات سوء این مولکولهای مخرب بر فولیکولهای مو را خنثی میکند؛ همچنین از طرق افزایش ساخت کلاژن که جزء مهمی از ساختار پوست است، به تقویت مو کمک میکند. مرکبات، فلفل دلمهای، کیوی، توتفرنگی و کلم بروکلی ازمنابع غنی ویتامین C به شمار میروند.
زهرا وحیدی نیا
اگرچه شعر برایت به سینهام دارم
برای تا تو رسیدن چقدر کم دارم
تو از وجود پُری... بینهایتی... محضی
منی که آمدهام رنگی از عدم دارم
گدا شدم به در خانه تو آمدهام
چقدر خوب که ارباب با کرم دارم
نفس به سینهام افتاده باز دلتنگم
چقدر حسرت یک لحظه بازدم دارم
«رواق منظر چشم من آشیانه توست»
عجیب نیست که ایمان به پا قدم دارم
دو دسته اشک گرفته است هیئتی در من
میان شور غزلخوانیام دو دم دارم
امیر قافله عشق گفته است که من
درون سینه عشاق هم حرم دارم
حامد حجتی
آقا جان، از اینجا که من ایستادهام چیزی از آن گنبد فیروزهای جمکرانتان پیدا نیست. شرمندهام؛ شرمندۀ آن کبوترتان که دلم را از اینجا سپرده بودم به او. گفته بودم دور این آسمان فیروزهای مسجدتان آنقدر طواف کند که در تمام دلم اسلیمیهای خوش نگار گنبدتان نقش ببندد. او هم چرخیده بود؛ نقشش را در دلم میدیدم. مولای من، من دلم را سپرده بودم به کبوترمسجدتان. قول هم داده بودم. عهدی که امروز شرمندهام کرده است. قول داده بودم در اربعین حسین(ع) به نیابت از عشقمان حاج قاسممان قدم بردارم؛ سلامش را هم برسانم. گندم و ارزنِ تبرکی هم بیاورم. گذشت و من در زمان رسیدهام به اربعین حسین(ع)، اما در مکانی هستم دور از کربلا با کولهباری از دلتنگی و بقچهای از خاطرات؛ خاطراتی که هر ورقش قطرهای است به تعداد عمودهای حریم عشق.