هادی محمدی/ با اینکه در تنش روزافزون امنیتی بین روسیه و آمریکا، ناتو و غرب، عوامل دیگری نقش داشتند، ولی در پیامدها یا رهیافتسازی روسیه در غرب آسیا، ایران جایگاه ویژهای دارد و مشوق حوزههای همکاریهای راهبردی با روسیه است. اساساً ماهیت این تنش امنیتی بین دو قطب قدرت جهانی به سوی یک بحران جدیتر به پیش میرود و انتظار هم این است که روسها و بهویژه پوتین دست به یک آرایش و چیدمان جدید در ساختارهای داخلی و رویکردهای خارجی بزند، که بهره و سهم این تغییرات جدید در رویکردهای روسی در غرب آسیا یا در همکاری با ایران، نمیتواند در محاسبات راهبردی آمریکایی و غربی نادیده گرفته شود. شتاب همکاریهای امنیتی – نظامی روسیه – ایران در پرونده سوریه به سرعت به عمق راهبردی رسیده و تکرار یا گسترش این همکاری در عراق، لبنان و یمن و سطوح دو جانبه، ظرفیتهای جدیدی برای دو طرف در بر خواهد داشت و بیتردید آثار این همکاری در صحنههای پرالتهاب منطقهای، جدی خواهد بود. بهویژه اینکه شبکه همپیمانان آمریکایی در منطقه، به شدت فرسوده شده و در مرز آسیب جدی قرار گرفتهاند. این نکته از آن جهت مهم است که راهبردهای امنیتی – نظامی آمریکا در غرب آسیا، متکی به رویکردهای نیابتی است و رفتار غیر نیابتی در وضعیت کنونی منطقه یا مؤلفههای حیاتی در آمریکا غیر قابل اجرا و دربرگیرنده هزینههای مهلک است؛ از این رو ابزارهای پیشران در رویکردهای نیابتی به نقاط ناکارآمدی، ورشکستگی یا فروپاشی از درون رسیدهاند، به نحوی که آمریکا ناچار است با جابهجایی و تغییر ابزارهای جنگ نیابتی، اوضاع خود در منطقه را بهبود بخشد. بحرانهای منطقهای متکی بر تروریسم تکفیری دو هدف روشن دارند که ابتدا برای مهار و نابودی قدرت جمهوری اسلامی و سپس برای بازتولید مؤلفههای قدرت همسو با آمریکا و ائتلاف همپیمانان و احیای هژمونی آمریکایی است.
هر دو هدف راهبردی آمریکا در تصویر مؤلفههای قدرت در منطقه با چالش جدی روبهروست؛ چرا که در بیش از پنج سال گذشته، تمامی عرصههای چالش که از سوی آمریکاییها و علیه منافع و حوزههای نفوذ جمهوری اسلامی مدیریت شدهاند، با تدبیر و برنامههای خاص از سوی ایران، به فرصتهای جدید تبدیل شده و موازنه کلان قدرت منطقهای ایران در قبال غرب و آمریکا را ارتقا بخشیدهاند.
حفظ و کنترل داعش در عراق از دست آمریکا خارج شده و روزشمار نابودی و پاکسازی مناطق از این ابزار آمریکایی – صهیونیستی کاملاً در دسترس است. فراز و نشیبهای مرتبط با تروریسم داعش و اجرای پروژه آن در عراق، موجب شد تا برخی کارتهای بازی آمریکایی در این کشور به شرایط سوخته و حذف برسند که چهرههای سیاسی اهل سنت در عشایر شمال عراق را شامل میشود و لذا در اوضاع کنونی نه تنها اهرم امنیتی ناشی از تروریسم داعش، بلکه ظرفیتهای سیاسی و اجتماعی که پیشتر آمریکا و انگلیس مورد بهرهبرداری قرار دادند نیز، به شدت آسیب دیده و ظرفیتهای گذشته را ندارند و این امر به معنای این است که آمریکا، هم عرصه امنیتی و هم عرصه سیاسی عراق را از دست داده که بازیگر اصلی آن ایران خواهد بود.
با اینکه پروژه تروریسم در عراق و سوریه در سراشیب شکست قرار دارد، با این حال هنوز از سوی بازیگران حامی رها نشده و با تلاش حداکثری به دنبال تبدیل آن به مزیّت و منافع سرزمینی و سیاسی و امنیتی و مذاکراتی هستند. در عراق با بهانه مبارزه با تروریسم داعش، حتی عربستان و ترکیه هم خود را علاقهمند به مبارزه با داعش نشان میدهند تا مبارزه با داعش را به ابزاری برای احیای نفوذ در جامعه عراقی و بهویژه مناطق سنینشین تبدیل کنند. سفیر سعودی، ثامر السبهان که یک نیروی اطلاعاتی و آموزشدیده است و احتمالاً از سوی دستگاههای انگلیسی هدایت میشود، پس از آزادی شهر الرمادی، پروژه کمکرسانی و حتی ساختوساز مناطق آسیبدیده را در دستور کار خود قرار داده است. آمریکا نه تنها خود را جلودار مبارزه با داعش و تروریسم معرفی میکند؛ بلکه برای مشارکت و عدم مشارکت واحدهای نظامی در عملیات موصل هم به خود حق مداخله میدهد. سفیر آمریکا در عراق در مصاحبه اخیر خود آمار مضحکی ارائه کرده که موجب تمسخر رسانهها شده است. وی اعلام کرده که در یک سال گذشته و طی عملیاتهای آمریکا در عراق 45 هزار داعشی کشته شدهاند!! که معلوم نیست این رقم از عدد 45 نفر هم فراتر برود و عمده عملیاتهای آمریکایی برای نجات نیروها و فرماندهان داعش در حمرین، فلوجه، صلاحالدین و شمال الرمادی و تکریت بوده و اطلاعات آن ثبت شده است.
در سوریه به دلیل ژئوپلیتیک و بازیگران متعدد، شرایط پیچیدهای حاکم است، ولی معادله و موازنه قدرت و ابتکار عمل از دست تروریسم و حامیان غربی و منطقهای آنها خارج شده است و بازیسازیهای جدید هنوز در جریان است. آمریکا برای کسب ابزار چانهزنی، با پوشش حمایت از کردهای سوریه، جغرافیا و زمین را با داعش تقسیم کرده و در شمالشرق و شمال سوریه، وضعیت جدیدی بهوجود آورده است. حمایت از کردها، برای ترکیه پذیرفتنی نیست، ولی در عین حال برای تجاوز علنی به خاک سوریه و اجرای طرحهای سال گذشته که معمولاً با مخالفت آمریکا روبهرو میشده است، جنگ با داعش صورت نمیپذیرد و داعشیها شهر و پیرامون جرابلس را برای ورود ارتش ترکیه خالی میکنند. نکته جالب اینکه ترکیه، نیروهای ارتش خود و دستهجات وابسته به خود مانند سلطان مراد و زنکی را از طریق مرزهای خود وارد جرابلس میکند و درگیری موجود و اصلی در این منطقه با کردها و گروههای طرفدار آنهاست. ترکیه با ورود به جرابلس و نشان دادن خیز عملیاتی به سمت مناطق غربی آن در حاشیه مرز، پروژه آمریکا برای حرکت از منبج به سمت الباب و عفرین را متوقف کرده و حتی این ظرفیت وجود دارد که ترکها در مناطق شرقی فرات هم وارد عمل شده و کردها را تحت فشار قرار دهند. نکته مهم این است که اگر آمریکا ابتکار عمل ویژهای داشت، به ترکیه اجازه ورود نمیداد و اکنون که هم تروریستها آسیبپذیر شدهاند و هم حمایت از آنها پرهزینه است و هم ائتلاف نانوشته روسی – ایرانی – سوری با قوت بیشتری عمل میکند، ناچارند با مانورها و مداخله ترکیه مقابله و مخالفت نکنند. مؤلفههای ناشی از صحنههای میدانی، پروژههای آمریکا در شمال سوریه را بدون چشمانداز نشان میدهد و لذا بودجه 2017 پنتاگون با تکیه بر یک برنامه جنگ فرسایشی و طولانی کردن بحران در سوریه، پروژه (vso) را برای ساماندهی نیروها و گروههای کاملاً قابل اعتماد در سوریه دنبال میکند. اگر این مؤلفههای میدانی را در کنار مؤلفههای کلان منطقهای که از خلال همکاریهای جدید روسیه – ایران تولید میشود، قرار دهیم، دلیل آشفتگی آمریکاییها را بهتر احساس میکنیم. محاسبات راهبردی آمریکا اینگونه ارزیابی میشود، که عمیقتر شدن همکاریهای عملیاتی روسیه – ایران که در پایگاه نوژه همدان علنی شد، بسیاری از متغیرهای اثرگذار بر موازنه قدرت منطقهای را فعال خواهد کرد و شرایط را به زیان آمریکا و همپیمانان آسیبپذیر آنها تغییر خواهد داد. اگر سیر شتاب تنشهای امنیتی روسیه – غرب به سمت نوعی آرایش نظامی در مناطق حساس جهان به پیش برود، روسها برای بازگشت به یمن، تردید نشان نمیدهند و این نشانهها را بهتازگی چه در شورای امنیت و چه در قبال تحولات سیاسی و ساختاری و میدانی، به شکل علنی آشکار کردهاند؛ لذا خبر ورود همکاریهای نظامی به عرصههای عمیقتر بین روسیه و ایران، برای آمریکا و غرب، خبر خوشحالکنندهای نخواهد بود.
شرایط پیچیده و آشفته در سوریه موجب میشود تا آمریکا بیشتر به نوعی توقف موقت درگیریها متمایل باشد تا اینکه محاسبات و برنامهها و ساماندهی ابزارها را برای آمریکا تسهیل کند و این در حالی است که بازیگران دست دوم مانند ترکیه یا تروریستها برای بهبود وضعیت خود نیازمند تحرک میدانی جدید هستند. ترکها حداقل برای یک نوار مرزی که پیشتر هم از آن سخن گفته بودند، تردید نخواهند کرد، ولی این برنامه ترکیه با موانع و دیدگاههای دیگر بازیگران چون آمریکا، کردها و میزان توانایی عملیاتی گروههای طرفدار ترکیه مرتبط است. تروریستهای داعش از یک سو و جفش (جبهه فتح الشام) که همان النصره و گروههای همپیمان القاعده هستند نمیتوانند وضعیت فعلی را در خطوط درگیری بپذیرند و به دنبال تغییر موازنه میدانی خواهند بود. این رویکرد تروریستها، بهویژه جفش، عرصه بازی برای عربستان، قطر، اردن و رژیم صهیونیستی را فراهم میکند؛ از این رو باید منتظر داغ شدن برخی محورهای عملیاتی باشیم. اگرچه بنبستهای عملیاتی و سیاسی در یمن، برای آمریکا و عربستان، از وزن و حضور سعودیها کاسته است، ولی به موازات تحولات در یمن، تلاش میکنند در پروندههای منطقهای مثل عراق و سوریه یا لبنان بهرهبرداریهای موردی داشته باشند.
اردوغان نشان داد که با وجود چالشهای اقتصادی و امنیتی و سیاسی مهلک در درون و تا حدودی محیط خارجی چگونه ماهرانه برای خود در داخل و خارج ترکیه ظرفیتسازی میکند. پاشنه آشیل اردوغان و هر حکومت در اوضاع کنونی ترکیه، اقتصاد توریستی و مسئله کردهاست که سکوهای اولیه را بهخود اختصاص میدهند. اقدامات و بازیهای سیاست خارجی ترکیه برای بهبود و ساماندهی مؤلفههای فوق است و با وجودیکه در یک ماه گذشته اردوغان بر اوضاع مسلط شده، ولی برخی شواهد حکایت از این دارد که آمریکاییها تمایل بیشتری به یک آلترناتیو در ترکیه دارند و لذا دیپلماسی و سیاست منطقهای ایران نمیتواند نسبت به چنین وضعیتی غافل باشد و در قبال حذف اردوغان، به گزینههای خود فکر نکند. اکنون اوضاع ترکیه شرایط باثباتی را در محیط داخلی و منطقهای نشان نمیدهد، ولی نمیتوان از این مسئله غفلت کرد که ترکها هم در شمال سوریه و هم در شمال عراق مطامع سرزمینی دارند و آن را با بهانههای قومیتی در یک ادبیات عثمانیگری دنبال میکنند. اگر آمریکاییها ناچار به نوعی خویشتنداری در قبال رفتار ترکیه در شمال حلب هستند و طرح کردی خود در غرب فرات را متوقف یا غیرفعال کردهاند، ولی این احتمال که ترکها، شریک راهبردی آمریکا و غرب هستند و کاخ سفید یک ترجیح راهبردی به ترکیه در قبال بازیگران کوچکتر نشان میدهد، وجود دارد. این یعنی آمریکا با تشویق طمع سرزمینی ترکها در شمال سوریه، درگیری محدود ترکیه – سوریه را در گزینههای مدیریت بحران در سوریه نادیده نگیرد و برای بر هم زدن معادله قدرت در عراق نیز، پشت طمع سرزمینی ترکیه در شمال عراق پنهان شود؛ یعنی برخی از فراز و نشیبهای سیاست خارجی و امنیتی اردوغان را نوعی زمینهسازی تفاهم با کاخ سفید میتوان ارزیابی کرد.
پرونده یمن، معادله قدرت منطقه را برای آمریکا و سعودی و دیگر همراهان آنها با شوک و تهدید جدی روبهرو کرده است. رهیافت سیاسی و نظامی یمنیها، هم در تشکیل شورای عالی سیاسی و حرکت به سمت تشکیل کابینه و هم در رویکردهای هجومی نظامی به داخل اراضی سعودی، به سرعت به نقطه بازدارندگی نزدیک میشود. پیامهایی که آمریکاییها ارسال میکنند تا اوضاع انفجاری در یمن را مهار کنند، از یک سو حکایت از بحران جدی در عربستان برای ادامه جنگ و تجاوز به یمن دارد و از سوی دیگر حاکی از نقش برتر منطقهای ایران است. این نکته حائز اهمیت است که آمریکاییها در بحرانهای منطقهای از عراق تا سوریه و یمن، با ایران آماده مذاکره هستند، ولی این نقش را برای روسیه قائل نیستند؛ زیرا مؤلفههای میدانی و روی زمین را در مدیریت و کنترل ایران میدانند و اگر با روسها هم وارد مذاکره میشوند، برای مهار ایران است. این تصویر روشنی از مؤلفههای قدرت منطقهای است و در کنار بیثباتی اوضاع همپیمانان آمریکا مانند ترکیه، عربستان و... میتوان درک کرد که آمریکا برای حفظ منافع استعماری خود از همه حربهها و ابزارهای ارعاب، فریب و جنگ پنهان و نیابتی استفاده خواهد کرد. هم آشفتگی مواضع فرماندهان پنتاگون در خلیج فارس و هم پیامهای محرمانه برای برجامهای منطقهای و هم امیدواری به فتنههای جدید در داخل و هم اعتراف به جایگاه و نقش منطقهای ایران قابل درک است. معامله و مذاکره با آمریکا در منطقه به معنای نابود کردن تمامی ظرفیتهای قابل گسترش ایران برای تبدیل شدن به یک بازیگر جهانی است و آمریکا، ایران را یک بازیگر منطقهای دستآموز میخواهد.