حجت‌الاسلام دکتر عبدالحسین خسروپناه گفت: حاکمیت منابع اومانیسم و سکولاریسم بر علوم انسانی و اقتصادی یکی از چالش‌های اساسی برای تحقق اقتصاد مقاومتی است؛ زیرا با این منابع نمی‌توان به اقتصاد مقاومتی رسید... معاونت اقتصادی سپاه پاسداران باید در این بخش ورود داشته باشد؛ چراکه وظیفه این نهاد تنها نظامی نیست؛ بلکه این نهاد پاسدار انقلاب بوده و در این حوزه وظیفه دارد.
 علی‎اصغر نصیری ـ عبدالله شمسی/ جریان فمینیسم در دوره پهلوی دوم برای رسیدن به اهداف خود، به‌ویژه توسعه فرهنگ تجددگرایانه و غرب‌گرایانه در میان زنان ایران، از شگردها و روش‎های مختلفی استفاده می‌کرد. در این برهه، روش‎های گذشته مانند استفاده از زور در دوره رضاخان، جای خود را به روش‎های غیر‎مستقیم و به‎اصطلاح دموکراتیک داده بود که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‎شود. 
کشف حجاب دموکراتیک
در دوره رضاخان، جریان فمینیسم با استفاده از زور و قدرت، دست به برخی اقدامات فرهنگی، مانند کشف حجاب، تغییر لباس، تحصیل به سبک غربی و... زد، اما پس از برکناری رضاشاه، به‌ویژه تا پیش از نیمه اول دهه 1330، این جریان به دلیل شرایط بی‎ثبات سیاسی اجتماعی کشور و نداشتن سلطه کامل محمدرضاشاه بر قدرت، تصمیم گرفت بدون استفاده از زور به فعالیت خود در جهت انجام اصلاحات به سبک غربی فمینیستی ادامه دهد. محمدرضا پهلوی در این‌باره نوشته است: «اشغال نظامی ایران در دوره جنگ دوم جهانی و مهاجرت پدرم، طبعاً اجرای وسیع برنامه‎هایی را که او برای ترقی و تعالی زنان ایران طرح کرده بود، متوقف ساخت و به علاوه، کم‎کم در افکار و عقاید ترقی‎خواهان نیز تحولاتی پدید آمد. رضاشاه اصلاحاتی که در وضع اجتماعی زنان ایران وجود آورده بود، با اِعمال قدرت دنبال می‎کرد و عاقلانه آن بود که از آن پس، اقدامات اصلاحی با رویه دموکراسی تعقیب شود تا نتیجه عالی‎تر عاید کشور گردد. مسئله حجاب نمونه‎ای از همان اقدامات اصلاحی بود و همین که پدرم از ایران خارج شد، در اثر پاشیدگی اوضاع، در دوران جنگ، بعضی از زنان مجدداً به وضع اول برگشتند و از مقررات مربوط به کشف حجاب عدول کردند. من و دولتِ من از این تخطی چشم‎پوشی کردیم و ترجیح دادیم که این مسئله را به سیر طبیعی خویش واگذاریم و برای اجرای آن به اعمال زور متوسّل نشویم.»(۱)
فعالیت‎های تبلیغاتی
فعالیت‎های تبلیغاتی یکی دیگر از روش‎های جریان فمینیسم به منظور تحقق بخشیدن به اهداف خود در ایران بود. در این روش با برجسته کردن سبک زندگی زن غربی و تبلیغ چهره‎های شاخص آن، به طور غیر‎مستقیم مطلوبیت و ارجحیت ویژگی‎های زن غربی نسبت به ویژگی‎های زن مسلمان در فرهنگ اسلامی ترویج می‎شد. چند مورد از اقدامات این روش عبارتند از:
۱ـ معرفی زنان موفق: معرفی چهره زنان غرب‌گرایی که موفق به تحصیل یا احراز پست‎های حساس شده بودند و گره‎زدن آن به کشف حجاب. 
۲ـ ارائه الگوهای زنان غربی: معرفی الگوهای زنان غربی که به طور غیرمستقیم به ترویج فرهنگ غرب و جهت‎دهی و راهنمایی زنان ایرانی به سمت فرهنگ و سبک زندگی غربی منجر می‎شد. 
«اگر به روزنامه‎های بعد از رفع حجاب نگاه کنید، مرتباً عکس‏هایی از زنان شیک‎پوش بی‎حجاب و از طریقه زندگانی غربی‏ها و تشویق و ترغیب مردم به زندگی مرفه و وسایل راحت آنها فراوان خواهید دید. متأسفانه مثل این است که به غیر از این گروه، که این روزنامه‎ها و مقالات آن مربوط به آنان است، مردمی دیگر در این سرزمین زندگانی نمی‎کرده‎اند. آنان به معرفی زنان معروفی می‎پرداختند که در خارج از خانه، همه جا پا به پای مردان به کار اشتغال دارند و در نهایت خوشبختی زندگانی می‎نمایند، بدون هیچ تجزیه و تحلیلی از وضع زندگانی مردم ایران، فقط و فقط جهت تحریک و ایجاد اشتیاقی کاذب در مردم به طرف زندگی غربی.»(۲)
۳ـ معرفی شیوه‎های جدید آداب معاشرت اجتماعی(۳): با توجه به اهداف و سیاست‎های تجددگرایانه شورای عالی زنان و به طور کلی سازمان‎های فمینیستی در ایران، به یقین می‎توان گفت که منظور از شیوه‎های جدید آداب معاشرت اجتماعی نیز همان شیوه‎های مرسوم در غرب و سبک زندگی زنان اروپایی و آمریکایی بود. 
۴ـ مصاحبه مطبوعاتی در سطح دبیرستان‎ها و دانشگاه‎ها و معرفی دختران و زنان موفق در تحصیل: در واقع، چنین مصاحبه‏هایی با تمهیداتی خاص انجام می‎شد که در نهایت، علت موفقیت دختران و زنان را انتخاب سبک زندگی غربی، به‌ویژه تبعیت از کشف حجاب جلوه می‌داد.
ارائه خدمات خیریه 
ارائه خدمات رایگان و خیریه یکی از روش‎های مرسوم برای جذب افراد در راستای اهداف و سیاست‎های ارائه‌دهنده به شمار می‎آید. با انجام چنین اقداماتی، نوعی تألیف قلوب و تمایل در جامعه هدف به سوی ارائه‌دهنده خدمات رایگان ایجاد می‏شود. روشی که میسیونرهای مسیحی از آن برای جذب مسلمانان و غیرمسلمانان به سمت مسیحیت استفاده می‎کردند. جریان فمینیسم نیز برای تحقق اهداف تجددگرایانه خود در میان جامعه زنان ایران، از این روش استفاده کرده است. از این رو، کانون بانوان به عنوان یکی از سازمان‎های فمینیستی ایران، کمک به زنان و دختران بی‎بضاعت، ارائه خدمات بهداشتی و درمانی رایگان و به طور کلی ارائه خدمات مجانی را به عنوان یکی از فعالیت‎های خود تعریف کرده بود.(۴)
یکی دیگر از روش‎های جریان فمینیسم در ایران استفاده از ظرفیت دانشگاه‎ها و مراکز آموزش عالی، به‌ویژه دانشجویان دختر آن مراکز بود. دختران دانشجو در دانشگاه‎ها بهترین وسیله برای اشاعه و گسترش اهداف تجددگرایانه جریان فمینیسم در ایران محسوب می‎شدند؛ زیرا جذب این افراد از یک‎سو می‏توانست باعث افزایش طرفداران و اعضای سازمان‏ها و انجمن‎های وابسته به جریان فمینیسم شود. به عبارت دیگر، باعث تقویت جبهه این جریان به لحاظ تعداد نیروی انسانی می‎شد. از سوی دیگر، این دانشجویان می‎توانستند نقش سفیران و نمایندگان جریان فمینیسم در خانواده، اقوام، محله و حتی شهر و شهرستان خود را داشته باشند.(۵)
سرمایه‎گذاری بر روی تربیت مادران 
جریان فمینیسم در ایران در دهه 1320 تصمیم گرفت برای پیشبرد اهداف تجددگرایانه خود، بر روی مادران ایرانی سرمایه‎گذاری کند. در این راستا کانون بانوان به مثابه یکی از سازمان‎های فمینیستی اقدام به تأسیس آموزشگاه و مؤسسه‎ای آموزشی با نام تربیت مادر کرد. 
روابط خانوادگی، آشپزی، شیرینی‏پزی، آداب معاشرت، صرفه‎جویی، نظم و ترتیب، وظیفه مادر نسبت به اطفال و رفتار مادر با فرزندان جوان، شناختن روحیه مرد (پسی‌کلژی)، رفتار بانوان با شوهر، بهداشت خانواده، بهداشت کودکان، روابط یک فرد با جامعه و تأثیر وجود یک فرد در اجتماع، تزئینات منزل و پرورش سلیقه (دکوراسیون)، از جمله مواد درسی آموزشگاه تربیت مادر کانون بانوان را تشکیل می‎داد.(۶)
استفاده از این روش در ترویج اهداف جریان فمینیسم بسیار مؤثر بود؛ زیرا با آموزش مادران به سبک غربی، در واقع ظرفیتی به وجود می‎آمد که این افراد تربیت‌شده در آینده با کمترین هزینه، جامعه و فرزندان خود را به غربی شدن سوق می‎دادند؛ زیرا با آموزش مادران که در واقع کانون هر خانه‎ و اولین معلم فرزندان هستند و خانواده نیز اولین مدرسه فرزندان محسوب می‏شود، به راحتی می‎توان نسلی تربیت کرد که به سبک زندگی غربی و به‎ویژه اهداف جریان فمینیسم تمایل داشته باشند. 
تولید برنامه‎های تلویزیونی، رادیویی و سینمایی
همکاری با رادیو و تلویزیون جزء برنامه‎های شورای عالی زنان بود. این شورا برای شناساندن فعالیت‎های خود و اطلاع‎رسانی به عموم مردم، برنامه‎های سخنرانی و مصاحبه در رادیو و تلویزیون ترتیب می‏داد.(۷) سازمان زنان ایران نیز در راستای مبارزه با حجاب و به طور اخص، مبارزه با چادر، از ظرفیت و خدمات رسانه‎های گروهی (تلویزیون، رادیو و مطبوعات)، سازمان‎های اجتماعی و آموزشی استفاده می‎کرد.(۸)
«فیلم‎های فارسی، مخصوصاً اولین فیلم‎ها هیچ‌گونه ارتباطی با زندگی توده مردم نداشت و بیشتر از زندگی طبقه مرفه و گرفتاری‎های آنان که بسیار از فرهنگ حقیقی خود دور شده بودند، حکایت می‎کرد. موضوع تئاترها اکثراً ترجمه و برانگیزاننده افکار در جهت نوعی زندگی دیگر بر روی صحنه می‎آمد. تقلید از آرتیست‎های سینما، باز یکی از عوامل فرهنگ‎زدایی در شهرهای بزرگ گردیده بود. دختران و زنان جوان چشم بسته، مانند آنها می‏پوشیدند و می‎نشستند و برمی‎خاستند.»(۹)
روش‌های مطبوعاتی، تشکیلاتی، گسترش آموزش به سبک غربی، استفاده از هنر و هنرمند و استفاده از دانشگاه و دانشجویان از دیگر روش‌هایی بود که جریان فمینیسم برای حصول اهدافش به کار می‌برد.
* پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.

 فتح الله پریشان/ در شماره گذشته به تبیین حکومت مطلوب در عصر غیبت معصوم(ع) از منظر شیخ‌یوسف بحرانی پرداختیم. در ادامه، این سؤال مطرح می‌شود که چنانچه در عصر غیبت فرد دارای صلاحیت‌های لازم علمی و عملی برای حکومت، قضاوت و افتا وجود نداشت، آیا افراد فاقد صلاحیت می‌توانند متصدی این امور شوند؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت، مرحوم بحرانی تصدی برخی از امور حسبه را از تصدی حکومت، فتوا و قضاوت جدا کرده است. به عبارت دیگرُ، وی امور حسبه ـ به معنای عام ـ را دو قسم کرده؛ در برخی از آنها تصدی غیرفقیه را مجاز و در برخی ممنوع دانسته است. به نظر وی، در امور حسبه امام یا نواب عام و خاص آن حضرت حقّ تصدی دارند(۱)؛ ولی اگر امام یا نواب آن حضرت حضور نداشته باشند، عدول مؤمنین وظیفه رتق و فتق برخی از امور حسبه را دارند. برای مثال، تعیین قیّم برای نظارت بر اموال صغیر یا تعیین ناظر برای جلوگیری از تضییع مال غایب بر عهده فقهاست و با فقدان فقهای واجد شرایط، عدول مؤمنین متولی چنین اموری هستند. بحرانی برای موردی که فقیه واجد شرایط وجود نداشته باشد یا دور از دسترس باشد، می‌گوید: «اگر فقیه واجد شرایط یافت نشد یا دسترسی به او مشکل بود، ظاهر آن است که سرپرستی عادلان آگاه از میان مؤمنین جایز است. این افراد کسانی هستند که به مرتبه بالای لازم برای تصدی امور حسبیه‌ای که مربوط به حکومت، قضاوت و افتاست، نرسیده‌اند.»(۲) دلایلی که بحرانی برای جواز تصدی و سرپرستی عدول مؤمنین در امور حسبیه به جز قضاوت، حکومت و افتا آورده است، عبارتند از؛
۱ـ دین نه‌تنها در جامعه مشکل ایجاد نمی‌کند، بلکه با تساهل و تسامحی که دارد، برای هرگونه مشکلی راه‌حلی گذاشته است، پس نمی‌توان گفت که در صورت دسترسی نداشتن به فقیه جامع‌الشرایط این قبیل از امور حسبیه رها و بی‌سرپرست هستند؛ بلکه دین برای جلوگیری از ایجاد مشقّت و ضرر به افراد ناتوان چنین اجازه‌ای را داده است.
۲ـ سرپرستی عدول مؤمنین از این اموال به نوعی کمک و تعاون بر نیکی و تقوا است که مشمول آیه شریفه «تعاونوا علی البرّ و التقوی» می‌شود و این دستور عام سرپرستی این افراد را تجویز می‌کند.
۳ـ به نظر می‌رسد، سرپرستی این امور نوعی احسان و نیکوکاری است که ولایت در این امور در وهله اول برای پیامبر(ص) و سپس امام معصوم(ع) محقق است و حاکم شرع نیز به دلیل نیابت از ایشان، مجاز به انجام این امور و حتی اولی از دیگران است. پس از وی عدول مؤمنین را دارای این وظیفه می‌داند و در کتاب «الحدائق‌الناضره» می‌نویسد: «در صورت فقدان حاکم شرع، این امور به عدول مؤمنین واگذار شده است». وی سپس در استدلال بر این مطلب افزون بر ذکر روایاتی، می‌گوید: «و لانّه احسان محض و لا سبیل علی المحسنین»؛ چون این امر محض احسان است و بر نیکوکاران منعی و ضمانی نیست.(۳)
۴ـ ظاهر روایت ابن‌بزیع از امام باقر(ع) نیز دالّ بر این مطلب است. در روایت، ابن‌بزیع از امام باقر(ع) چنین سؤال می‌کند: «مردی شیعه مرده و وصی و جانشینی معیّن نکرده است و از طرفی اولاد صغار، کالاها و بردگانی از وی بر جای مانده است. امور وی به قاضی کوفه ارجاع داده شد و او عبدالحمید (یکی از شیعیان) را به عنوان قیّم انتخاب کرده است. عبدالحمید کالاها را فروخت، وقتی که خواست کنیزها را بفروشد اراده‌اش سست شد، چون میّت او را به عنوان وصی معین نکرده است و انجام این امور به دستور قاضی کوفه (که از طرف خلیفه ظالم منصوب شده است) می‌باشد. امام در جواب می‌فرمایند: «اذا کان القیم مثلک او مثل عبدالحمید فلا بأس»؛ اگر قیّم فردی مثل تو یا عبدالحمید، باشد اشکالی ندارد.»(۴) مرحوم بحرانی پس از ذکر این روایت می‌گوید: «ظاهراً منظور از مماثلت در این‌گونه موارد، مماثلت در عدالت و نگهداری اموال می‌باشد. طبق این روایت سرپرستی اموال صغیر با اینکه از مناصب ائمه یا نواب آنان است، امام(ع) آن را به این افراد که عادل و حافظ منافع صغارند، واگذار کرده است و عمل امام نیز مانند گفتار ایشان دلیلی بر جواز تصدی این‌گونه امور برای غیرفقیه است.»(۵)
از دیدگاه بحرانی برخی از امور حسبیه را عدول مؤمنین نمی‌توانند سرپرستی کنند؛ چراکه وجود مقام علمی والا، یعنی احراز مرتبه اجتهاد و استنباط احکام برای انجام آنها لازم و ضروری است. بحرانی این امور را در سه منصب قضاوت، حکم و افتا خلاصه کرده و گفته است: «اما درباره قضاوت، حکم و افتا [مرجعیت] باید گفت که نظر مشهور اصحاب، بلکه بسیاری از فقها ادعای اجماع کرده‌اند که این سه منصب به فقیه جامع‌الشرایط اختصاص دارد».(۶)
حال این سؤال مطرح می‌شود که آیا در صورت فقدان فقیه جامع‌الشرایط یا دسترسی نداشتن به وی، فرد دیگری که همه شرایط یا یکی از آنها را نداشته باشد، می‌تواند یکی از این سه منصب مذکور را برعهده گیرد؟ بحرانی در آثار خود این بحث را مطرح کرده و اقوال و آرای مختلف را با ادلّه هر یک مورد بررسی قرار داده و در نهایت، نظر خویش را بیان کرده است که در شماره آتی به آن می‌پردازیم.
* پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.


اگر دو قرن نوزدهم و بیستم را عصر صنعت و عصر اتم بنامیم، به جرئت می‌توان قرن جدید را عصر پیام و رسانه نامید؛ چرا که وسایل ارتباط جمعی و در رأس آنها رسانه‌های دیداری و شنیداری نقش تعیین‌کننده‌ای در شکل‌گیری سیاست خارجی و سرنوشت جوامع دارند. در این میان هر روز بر تنوع و کارکرد رسانه‌ها افزوده می‌شود و پدیده اینترنت و فناوری‌های نوین ارتباطی چنان تحول عظیمی را در همه حوزه‌های زندگی بشر ایجاد کرده‌اند که در تصور نمی‌گنجد. سرعت و دامنه تأثیرگذاری این رسانه‌ها بر حوزه سیاست خارجی و دیپلماسی چنان عظیم و انکارناپذیر است که هرگونه تردیدی در به‌کارگیری و استفاده از آنها لطمات جبران‌ناپذیری بر منافع ملی و شأن اجتماعی بین‌المللی یک کشور وارد می‌آورد.در این میان نقش دولت و متولیان امور رسانه‌ای و تعامل آنها با دیپلمات‌ها و نهاد سیاست خارجی به خوبی مشهود است. به دلیل این تأثیرگذاری ادبیات سیاست خارجی و حوزه کارکردی آن هم تغییر کرده است. ورود اصطلاحاتی چون دیپلماسی دیجیتالی، سایبر دیپلماسی، تله دیپلماسی، دیپلماسی رسانه‌ای و... از جمله این تأثیرگذاری‌هاست. سؤال این است که دامنه این تأثیرات تا کجاست و اصولاً رسانه و دیپلماسی چه رابطه‌ای با هم دارند؟ با شناخت اجمالی انواع دیپلماسی می‌توان به بخشی از این پرسش‌ها پاسخ داد.
1- دیپلماسی سنتی؛ به دیپلماسی‌ای سنتی می‌گویند که طرف‌های آن، دولت‌ها و نمایندگان تام‌الاختیار مشخص، رسمی و منصوب شده آنها باشند. 
2- دیپلماسی عمومی؛ به ارتباطات معطوف به منافع ملی یک کشور از طریق ارتباط با مردم خارج از مرزهای جغرافیایی گفته می‌شود. اعزام دانشجو به خارج، پذیرش بورس‌های تحصیلی، خبرنگاران اعزامی، فرآیند ارتباط میان‌فرهنگی، ‌برگزاری انواع جشنواره‌های هنری، همایش‌ها و سمینارهای فرهنگی و پخش برنامه‌های صوتی و تصویری و حتی ایجاد پایگاه‌های اینترنتی همه و همه در حوزه دیپلماسی عمومی قابل بحث است.
3- تله دیپلماسی؛ از آنجا که تلویزیون در میان انواع رسانه‌های جمعی، گوی سبقت را از نظر جذب مخاطب ربوده است، طبیعتاً استفاده از آن برای مقاصد سیاسی و دیپلماتیک نیز از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. به‌ویژه در عصری که ماهواره این امکان را به همه کشورهای جهان داده است تا از طریق تلویزیون، وارد شبکه ارتباطی در دنیای معاصر شوند. این گونه‌شناسی شامل سایبر دیپلماسی، دیپلماسی آشکار، دیپلماسی مجازی، دیپلماسی شبکه‌ای و دیپلماسی دیجیتال نیز می‌شود که در شماره آتی با تعریف مختصر هر یک از آنها، عملاً به سؤالات فوق و چگونگی ارتباط رسانه و دیپلماسی نیز پرداخته خواهد شد.   

 دکتر سیامک باقری‌چوکامی/ همان‌طور که در شماره گذشته اشاره شد؛ ابزارها یکی از وجوه تمایز بین جنگ سخت و نرم می‌باشند. در این میان برخی تنها ابزارهای نرم را در زمره بررسی مطالعات جنگ نرم مورد توجه قرار می‌دهند، در حالی که واقعیت ابزارهای جنگ نرم را باید در نوع بهره‌برداری و هدفی که از آن اراده می‌شود، جست. بر این اساس اهمیت ابزار در جنگ نرم به دلیل انجام وظیفه و رسالتی است که بر عهده دارد و آن انتقال «پیام» مورد نظر عامل جنگ نرم برای تأثیرگذاری بر مخاطب است.
اگرچه ابزارهای جنگ نرم کارکردهای مختلفی دارد، با این حال عرصه‌ها و میدان‌های جنگ نرم تاحدودی تعیین‌کننده ابزارهای جنگ نرم هستند. در عرصه سیاسی، هم از ابزارهای عمومی بهره گرفته می‌شود و هم دارای ابزارهای اختصاصی است. در مطلب گذشته، با ابزارهای عمومی جنگ نرم در عرصه سیاسی آشنا شدیم. در ادامه نقش و اهمیت ابزارهای اختصاصی در این حوزه بررسی می‌شود. برای این کار ابتدا لازم است به تعریف ابزارهای اختصاصی جنگ نرم در عرصه سیاسی بپردازیم. 
ابزارهای اختصاصی جنگ نرم به وسایلی گفته می‌شود که کارکرد آنها فقط یا اغلب تأثیرگذاری بر سپهر سیاسی است. به بیان دیگر، کارویژه اصلی این نوع ابزارها تأثیر بر قدرت سیاسی است. در عین حال نیز ممکن است به مرور زمان کارکردهای دیگری پیدا کرده باشند. مهم‌ترین ابزارهای اختصاصی عبارتند از:

1- دیپلماسی 
دیپلماسی ابزار تعاملی و با قدمت بسیار زیاد در عرصه سیاست است که از ابتدا برای تأثیرگذاری بر محاسبات و رفتارهای سیاسی سایر دولت‌ها خلق شده و همواره به مثابه ابزاری مهم در روابط بین‌الملل برای کسب نتایج مطلوب به‌صورت مسالمت‌آمیز نقش‌آفرینی کرده است. امروزه به دلیل اهمیت یافتن قدرت نرم، انواع مختلف ابزار دیپلماسی بروز و ظهور کرده است که ماهیتاً در پی تأثیر بر قدرت سیاسی هستند. از جمله می‌توان به دیپلماسی عمومی، دیپلماسی رسانه‌ای و دیپلماسی شهروندی اشاره کرد. برای نمونه دلاني، ديپلماسي عمومي را از ديدگاه روابط عمومي ‌‌بين‌المللي «روش تأثيرگذاري مستقيم يا غيرمستقيم دولت، افراد و گروه‌هاي خصوصي بر نگرش‌ها و افكار عمومي مؤثر بر تصميم‌سازي در سياست خارجي كشور ديگر» تعريف كرده است. در اغلب مواقع هدف از بهره‌گیری دولت‌های قدرتمند بین‌المللی از دیپلماسی‌های ذکر شده، به‌ویژه دیپلماسی عمومی براندازی کشور هدف، انتقال ارزش‌های کشور مبدأ به کشور هدف و جذب نخبگان و همسوسازی آنها با سیاست‌های کشور مبدأ و... می‌باشد.

2- روزنامه‌ها
  در میان مطبوعات، روزنامه‌ها سیاسی‌ترین ابزارهای جنگ نرم در عرصه سیاسی هستند. روزنامه از ابتدا ماهیت سیاسی داشت و به مرور به دلیل تأثیرگذاری آن بر عرصه سیاست اغلب از آن به‌ رکن چهارم دموکراسی یاد می‌شود. روزنامه‌های الکترونیکی از اوايل دهه 1990/1379 به نحوی گسترش یافتند كه امروز ده‌ها هزار روزنامه الكترونيكي و تارنماي خبري در سطح جهان فعاليت مي‌كنند. به‌طور عموم روزنامه‌های اصلی هر کشوری نمایندگی یک جریان سیاسی را بر عهده دارند. با این حال، این ابزار با عنایت به افکارسازی سیاسی و تأثیرگذاری جدی آن بر افکار عمومی و ایجاد پشتیبانی‌های حزبی و جریانی، توجه بازیگران جنگ نرم را به خود جلب کرده و از آن به‌ ابزارهایی با مزیت راهبردی در عرصه سیاسی یاد می‌کنند؛ زیرا به‌زعم آنها با نفوذ و تسلط بر روزنامه‌ها می‌توان نگرش سیاسی و افکار عمومی جامعه را نسبت به عرصه قدرت و سیاست در اختیار گرفت. از این منظر می‌توان به فهم بهتری نسبت به چرایی تسخیر روزنامه‌های بین‌المللی توسط صهیونیست‌ها پی برد. بررسی بسیاری از روزنامه‌های بین‌المللی مؤید این حقیقت است که این روزنامه‌ها یا در اختیار صهیونیست‌ها یا تحت‌تأثیر آنان می‌باشد. برای نمونه در آمریکا علاوه بر اینکه بالای 70 درصد رسانه‌ها در اختیار یا تحت‌تأثیر شبکه جهانی صهیونیسم است، معروف‌ترین و پرشمارگان‌ترین روزنامه‌ها و مجلات مانند نیویورک‌تایمز، واشنگتن‌پست، نیوزویک و... نیز در اختیار آنهاست. 

3- حقوق بشر 
حقوق بشر با تعینی که در اعلامیه‌های جهانی حقوق بشر پیدا کرده، همواره ابزاری برای قدرت سلطه با هدف تغییر رفتار سیاسی بازیگران و جوامع هدف بوده است. در واقع، حقیقت نظام حقوق بشر مبتنی بر تفکر لیبرالیسم، جریانی از سلطه نرم است که در نبرد با ارزش‌ها و تضاد هویتی با سایر مکاتب تعریف و طراحی شده است؛ زیرا حقوق بشر از همان ابتدای تولد به مثابه ابزاری برای سلطه یا هموارسازی سلطه غرب بر کشورها و ملت‌های مورد نظر به کار رفته است. آنها بارها از این ابزار برای مداخلات سیاسی و حتی نظامی خود در امور داخلی سایر کشورها بهره گرفته‌اند. رهبر معظم انقلاب در این باره فرموده‌اند: «موضوع حقوق بشر مثل ابزارى در دست قدرت‌هاى جهانى است، تا اگر ديدند دولتى ‏با نظرات آنها مخالفت مى‏كند، آن دولت را - و اگر لازم شد آن ملت را - متهم كنند.» در همین راستا، جمهوری اسلامی ایران یکی از کشورهای اصلی در برنامه‌های مورد نظر بنیاد ملی دموکراسی طی سالیان گذشته بوده است. بیش از 20 پروژه از سوی NED در راستای جنگ نرم علیه جمهوری اسلامی ایران به اجرا در آمده است.

4- بورسیه‌ها 
اگرچه بورسیه‌ها در ظاهر امری فرهنگی و توسعه روابط مسالمت‌آمیز انسانی تلقی می‌شود؛ اما در برنامه‌های قدرت‌های سلطه، ابزاری هستند تا از رهگذر آنها رهبران و نخبگان سیاسی جهان را در اختیار یا هدایت هدف‌های خود داشته باشند. بیان جوزف نای مؤید این نکته است. وی در کتاب قدرت نرم خود نشان می‌دهد که طی دهه‌های پس از جنگ سرد، بیش از 000/700 نفر در تعاملات فرهنگی و دانشگاهی با آمریکا شرکت داشته‌اند و این تعاملات به تربیت رهبران جهانی مانند انورسادات، هلموت اشمیت، مارگارت تاچر منجر شده است. وی از قول معاون وقت دیپلماسی عمومی وزارت خارجه آمریکا اشاره می‌کند که این تعاملات 200 نفر از وزرای فعلی و سابق در کشورهای مختلف را شامل می‌شود و این یعنی نیمی از رهبران ائتلاف جهانی علیه تروریزم[!] این کار بهترین خرید حکومت آمریکا بوده است.(نای، 1383، 195-197)

بحث اخلاق و سیاست از مباحث مهم و پرقدمت تاریخ تفکرات سیاسی، هم در غرب و هم در شرق است. برای مثال اگر دقت کنیم حکمای ثلاثه یونان، یعنی سقراط، افلاطون و ارسطو در این حوزه سخن گفته‌اند. سقراط به شدت مدافع آموزه‌های اخلاقی در جوامع بشری بود و از ضرورت تغییر آن در اجتماع و در حوزه قدرت سیاسی سخن می‌گفت. در باره پایبندی سقراط به اخلاق در تاریخ آمده؛ هنگامی که به جرم اغوای جوانان محکوم به نوشیدن جام شوکران شد، برخی از دوستانش تلاش کردند که وی را فراری دهند، ولی سقراط قبول نکرد و گفت قانون دولت محترم است و باید رعایت شود، حتی اگر به ضرر یک فرد باشد. با این مقدمه خلاصه‌ای از نتیجه کتاب اخلاق و سیاست ارائه می‌شود.
1ـ در آموزه‌های اسلامی،‌ آمیختگی اخلاق و سیاست به همه عرصه‌های حیات انسانی قابل تعمیم است. سنت نبوی و گفته‌های روشنگر امیرمؤمنان(ع) به خوبی نشان می‌دهد که از منظر دینی و اسلامی راه سیاست از دهلیز اخلاق و بایسته‌های اخلاقی عبور می‌کند. امام علی(ع) بر اساس این نگرش از مالک اشتر والی خود می‌خواهد که سیاست‌گذاری خویش را بر سه پایه استوار سازد: ۱ـ سازگارتر با میانه‌روی و اعتدال، 2ـ دم‌سازتر و سازگارتر با تعمیم عدالت و ۳ـ خشنودی و خرسندی مردم.
2ـ در این کتاب در سه حوزه اندیشه‌های فلسفی سیاسی،‌ اندیشه‌های دینی ـ سیاسی و حوزه سیاست‌نامه یا اندرزنامه‌نویسی یا اندیشه‌های سلوکی بحث شده است. چالش عمده در این بحث بخش مربوط به حوزه اندیشه‌های سلوکی یا همان حوزه سیاست‌نامه‌نويسی است. گفتمان حاکم بر این حوزه گاه با اخلاق و آموزه‌های اخلاقی چندان همخوانی و سازگاری ندارد. در مغرب‌زمین اوج این ناسازگاری و تنافر میان سیاست عملی و اخلاق در آموزه‌های ماکیاولی، به‌ویژه کتاب شهریار قابل مطالعه است. 
کتاب «اخلاق و سیاست» نوشته دکتر سیدمحمدرضا احمدی‌طباطبایی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) مشتمل بر چهار فصل و یک نتیجه‌گیری است که دو بار در سال‌های 1387 و 1389 در انتشارات این دانشگاه به چاپ رسیده است. 

راهبرد یا استراتژی مفهومی است که از عرصه نظامی نشئت گرفته و سپس در سایر عرصه‌ها از جمله اقتصاد، تجارت و به‌ویژه عرصه سیاست و مملکت‌داری کاربرد زیادی یافته است. ریشه واژه «استراتژی» واژه یونانی «استراتِگیا» (Strategia) به معنای «فرماندهی و رهبری» است.  
از ابتدای قرن بیستم با ظهور واژه «خط‌مشی و سیاست ملی» راهبرد در جایگاهی بین راهکنش و سیاست ملی قرار گرفت. این وضعیت موجب شد تا تعاریف سیاست ملی، راهبرد و راهکنش در دوران جنگ جهانی اول که از گستردگی زیادی برخوردار بود و کشورهای درگیر مجبور به نبرد در چند جبهه بودند، ناکارا جلوه کند. در پاسخ به این امر واژه و مفهوم جدیدی، یعنی واژه «راهبرد کلان» (grand strategy) ظهور کرد که در واقع به نوعی ترکیب مفهوم راهبرد و سیاست ملی بود. راهبرد کلان مفهومی بود که در چارچوب آن راهبردهای بخشی همچون راهبرد نظامی، راهبرد اقتصادی، راهبرد سیاسی و راهبرد بازرگانی کشور قرار می‌گرفت.