در روز ۱۷ شهريور ۱۳۵۷ در پي اعلام ممنوعيت راهپيمايي از سوي دولت شريفامامي، تظاهرات مسالمتآميز مردم معترض به سياستهاي رژيم پهلوي در ميدان ژاله تهران سرکوب شد.
برگزاري موفقيتآميز راهپيمايي عيد فطر در روز ۱۳ شهريور، مبارزان مسلمان به ويژه روحانيون مبارز را به اين فکر انداخت که روند راهپيماييها را ادامه دهند. شهيد محلاتي در اين باره ميگويد: «بعد از راهپيمايي عيد فطر به اين نتيجه رسيديم که اين کار بايد با نظم و ترتيبي ادامه يابد، جلسهاي گرفتيم و از صبح تا غروب دور هم بوديم و تصميم گرفتيم که روز پنجشنبه ۱۶ شهريور راهپيمايي کنيم. آيتالله بهشتي نيز در جامعه روحانيت استدلال کرد که بعد از راهپيمايي عيد فطر حالا که مردم آمدند نبايد در اين حرکت مردمي فترت ايجاد شود، لذا از مردم براي راهپيمايي دعوت شد.»
حجتالاسلام عميد زنجاني هم درباره فضاي حاکم بر تهران در روزهاي منتهي به ۱۷ شهريور و چگونگي فراخوان اين مراسم ميگويد: «راهپيمايي روز ۱۷ شهريور توسط جامعه روحانيت اعلام نشده بود، آقاي آقاشيخ يحيي نوري که آن زمان خانهاش در نزديک ميدان ژاله، يعني ميدان شهداي فعلي بود، براي روز جمعه ۱۷ شهريور راهپيمايي اعلام کرده بود. ايشان نيز در نهضت فعال بود، ولي به صورت انفرادي کار ميکرد و در شوراي جامعه روحانيت حضور نداشت؛ يعني من ايشان را هيچوقت در جامعه روحانيت نديدم و وي تنها و مستقل کار ميکرد. آقا شيخيحيي نوري براي روز جمعه، ۱۷ شهريور اعلام راهپيمايي کرده بود و مبدأ راهپيمايي را ميدان ژاله تعيين کرده بود، در صورتي که جامعه روحانيت هيچوقت از يکجا اعلام حرکت نميکرد، بلکه از چند جا راهپيمايي اعلام ميکرد، بهخاطر اينکه جمعيت در تهران از يکجا نميتوانستند حرکت کنند؛ مثلاً شمال غربي تهران، شمال شرقي تهران، جنوب شرقي و جنوب غربي تهران. آن مناطق همه مراکزي بودند براي حرکت که مقصد ميتوانست يکي باشد، ولي مبدأ نميتوانست يکي باشد. به هر دليلي بود که براي ما يک مقدار هم ناشناخته مانده بود که چرا وي بدون هماهنگي با جامعه روحانيت اعلام راهپيمايي کرده بود و مبدأ آن را هم ميدان ژاله قرار داده بود؟ چون آن ميدان نه ظرفيت جمعيت زياد را داشت و نه از نظر امنيتي قابل اطمينان بود!»
در اين شرايط مردم به سوي ميدان ژاله روانه شدند، غافل از آنکه ارتشبد غلامعلي اويسي، فرماندار نظامي تهران، از ساعت ۶ صبح حکومت نظامي اعلام کرده و اجتماع بيش از دو نفر ممنوع شده است.
گفته ميشود، چند روز پس از برگزاري مراسم و راهپيمايي عيد فطر، سپهبد ناصر مقدم، رئيس ساواک به ديدار شاه رفت و با اشاره به راهپيماييهاي مردم و ابراز نگراني از تبعات سوئي که ميتوانست براي ارکان حاکميت به بار آورد و با استناد به نظر کارشناسان ساواک و اداره دوم ارتش، دستور شاه را براي برقراري حکومت نظامي در تهران و برخي شهرها گرفت. سرانجام دولت شريف امامي در شامگاه روز ۱۶ شهريور ۱۳۵۷ در تهران و یازده شهر ديگر، از جمله قم، تبريز، مشهد، اصفهان، شيراز، آبادان، اهواز، قزوين، کازرون، جهرم و کرج حکومت نظامي اعلام کرد.
ساعتي بعد اطلاعيه ديگري نيز منتشر شد که اعلام ميکرد: «تشکيل هر گونه اجتماعي از دو نفر به بالا ممنوع است و به مأمورين انتظامي دستور اکيد داده شده است که با متخلفين به شدت برخورد کنند.» بسياري اعلام ديرهنگام حکومت نظامي و اين ممنوعيتها در ساعت ۶ صبح همان روز را از دلايل شلوغي تظاهرات 17 شهريور ميدانند.
اين چنين بود که مردم از اولين ساعات ۱۷ شهريور در ميدان ژاله تهران حضور يافتند. از همان دقايق اول معلوم شد که دستگاه امنيتي رژيم تمام ميدان را اشغال کرده است و اصلاً در ميدان افراد عادي حضور نداشتند؛ بلکه افسرهايي که اين نيروها را هدايت ميکردند و همچنين هليکوپترهايي که در آسمان آن حوالي مانور ميدادند، کاملاً صحنه را در کنترل داشتند.
عميد زنجاني ميگويد: «بر تعداد جمعيتي که قبلاً اطلاع يافته بودند مرتب افزوده ميشد، در ميدان جا نبود و خيابانهاي منتهي به ميدان، بالاخص خيابان مجاهدين فعلي از انبوه جمعيت متراکم شده بودند. ميدانيد آن زمان مردم هم چندان ترس و واهمهاي از نيروهاي مسلح که وابسته به رژيم مانده بودند، نداشتند. اول اخطارهايي صورت گرفت، سپس مردم را به گلوله بستند و مردم ناگزير فراري شدند. در حين فرار بود که تعداد زيادي که راه گريز نداشتند به کوچههاي بنبست پناه بردند، چون قبلاً پيشبيني نشده بود.»
عباس ملکي، عکاس حاضر در صحنه ۱۷ شهريور ۵۷ ميگويد: «در بيسيم صدايي آمد که همه را محاصره کنيد، تيراندازي شروع شد. من در بين نيروهاي نظامي ايستاده بودم. بين مردم هم ميرفتم، اما آن لحظه وسط نيروهاي نظامي بودم. مردم پا به فرار گذاشتند. نيروهاي نظامي تير هوايي ميزدند. مردم وحشتزده بودند و هر جا کوچهاي يا گذري ميديدند، فرار ميکردند. من ديدم که شش نفر روي هم ريخته بودند تا يک نفر فرار کند. مردم تا آن روز در تهران چنين اتفاقي را نديده بودند. تيراندازي چند دقيقه بيشتر طول نکشيد، اما ديدم که ديگر هيچ کس اطراف ميدان نيست. يک نفر يکي از جنازهها را ميکشيد و يک نفر هم، جنازه ديگري را در آغوش گرفته بود. شهدا بر روي زمين بودند. مردم همه وسايلشان مثل دوچرخه را رها و فرار کردند. آمبولانسها اطراف ميدان نميآمدند و مردم جنازه يا زخميها را روي شانهها ميبردند، زيرا اگر ارتشيها جنازه را ميبردند، خانوادهها را اذيت ميکردند... عکسها را براي ظهور به همکارانم دادم. من در شرايط بدي بودم و ترسيده بودم. همکارانم کار لابراتوار بلد بودند و در آن موقعيت همه کمک ميکردند. آقاي پرتوي، عکسها را در قطع ۴۰×۳۰ ظاهر کرد. عکسها را روي زمين اتاق عکس پخش کردند؛ همه گريه ميکردند و هيچکس باور نميکرد در تهران چنين اتفاقي افتاده باشد. عکس از مردم قم، اصفهان، همدان و... گرفته بوديم، اما اين عکسها جور ديگري بود.»
در پي وقوع حادثه ۱۷ شهريور، فرمانداري نظامي در اطلاعيه شماره ۴ خود ضمن متهم کردن مردم، اعلام کرد که در واقعه ۱۷ شهريور ۵۸ نفر کشته و ۲۰۵ نفر مجروح شدهاند. دو روز بعد دادگستري اعلام کرد، تعداد کشتهشدگان به ۹۵ نفر رسيده است. با اين حال، بعضي عقيده داشتند بايد بررسي کرد که آيا ادعاهاي اخير صحت دارد يا خیر. برخي معتقد بودند، در اين روز بيش از ۴ هزار نفر کشته شدهاند و تعداد کساني که تنها در ميدان ژاله جان باختهاند، ۵۰۰ نفر است. «ميشل فوکو» فيلسوف فرانسوي که براي پوشش دادن وقايع انقلاب در يک روزنامه ايتاليايي به محل حوادث رفته بود، مدعي شد که 4 هزار نفر در اين روز هدف گلوله قرار گرفتهاند. پارسونز، سفير وقت انگليس در تهران تعداد کشتهها را «صدها نفر» ذکر کرد. سوليوان، سفير آمريکا نيز طی گزارشی اعلام کرد، که در ميدان ژاله «بيش از دويست نفر از تظاهرکنندگان کشته شده بودند.»
بر اساس گزارشهاي ساواک از ۱۷ شهريور ۵۷، تظاهرات از ميدان ژاله به خيابانهاي ديگري در قسمت شرق تهران کشيده شد، سپس به جنوب تهران، خيابانهاي مولوي و ميدانهای خراسان، شوش و راهآهن سرايت کرد و در مدت کوتاهي خيابانهاي فردوسي، منوچهري، سعدي شمالي، نظامآباد، فرحآباد، منطقه نارمک، ميدان سپه و خيابان لالهزار به صحنه درگيري تبديل شد که تا نيمههای شب ادامه داشت. روزنامهها فرداي آن روز بدون پرداختن به چگونگي درگيري، اعلام کردند: «۱۰۰ آتشسوزي در تهران روي داد، شعب چند بانک، يک فروشگاه بزرگ، يک فروشگاه شهر و روستا در آتش سوخت.»
واقعه ۱۷ شهريور نقطه عطفي در مبارزات عليه رژيم پهلوي بود. خشونت عرياني که در اين روز از سوي حاکميت نظامي به نمايش گذاشته شد، آخرين پيوندها ميان برخي منتقدان با حکومت شاه را از بين برد و زمينههاي سرنگوني رژيم را فراهم کرد، چنانکه زبيگنيو برژينسکي، مشاور وقت امنيت ملي آمريکا درباره اين رويداد گفت: «واقعه ميدان ژاله چنان خونين و مرگبار بود که کشمکشهاي گذشته ميان دولت و مخالفان را از ياد برد. اين واقعه، پايان شورشهاي پراکنده و مقطعي و آغاز انقلاب واقعي بود.»