محمدحسین رجبی دوانی/ در دین مبین اسلام، عفو در برابر کسی که به شما ظلم روا داشته است، اگر در موقعیت پشیمانی قرار گرفت و شما بر آن غلبه پیدا کردید، توصیه شده است؛ برای نمونه اگر در دادگاهی، ظلم طرف مقابل اثبات شود و شخص متهم نیز ابراز ندامت کند، چنین وضعی محل عفو است؛ اما اگر کسی قلدری کند و ما به دلیل ترس عقبنشینی کنیم، چنین عفوی ارزش ندارد. عفو در مقام قدرت داشتن و از موضع قدرت، معنا پیدا میکند. در آموزههای دینی نیز عفو و بخشش اهمیت فراوانی دارد؛ چنانکه امیرالمؤمنین، علی(ع) میفرمایند: «در عفو لذتی وجود دارد که در انتقام نیست.» این آموزه روح بزرگ اخلاقی و انسانی مدنظر در اسلام را نشان میدهد. نباید از عفو برداشت غلطی صورت پذیرد. در واقع، پشیمانی از عمل و غلبه داشتن، از جمله مهمترین شرایط عفو است. اسلام هم عفو و هم انتقام را در آموزههای اخلاقی خود مدنظر دارد؛ برای نمونه قصاص حقی طبیعی است که خداوند متعال آن را قرار داده است تا هر زمان که فرد در معرض ظلم قرار میگیرد، بتواند از آن استفاده کند: «وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاهٌ یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ.»
افزون بر این، در حالتی که جرم جنبه اجتماعی داشته باشد، حتی در صورت عفو از سوی مظلوم نیز حکومت اسلامی نباید از جنبه عمومی جرم بگذرد تا جرم کردن و پس از آن بخشیده شدن، به یک عادت بد اجتماعی تبدیل نشود. در اینجا برای اینکه بدعت صورت نگیرد، حاکم شرع نمیتواند از جنبه عمومی جرم بگذرد. برای نمونه، اگر کسی از طریق زورگیری مرتکب قتل شود، حتی اگر اولیای دم نیز از خون مقتول بگذرند، حاکم شرع مجازات دیگری را برای وی در نظر میگیرد تا این موضوع درس عبرتی برای سایرین شود. بنابراین، بر اساس آموزههای دین اسلام، عفو تحت هر شرایطی و در همه مواقع مورد قبول نیست.
پیامبر اسلام(ص) در بدو ورود به مدینه، در محلی به نام «قبا» توقف داشتند تا امیرالمؤمنین، علی(ع) همراه فواطم به ایشان ملحق شوند. در این هنگام، گروهی از علمای یهود به دیدار پیامبر آمدند تا ببینند آیا پیامبر اسلام(ص) همان موعود تورات است یا خیر. آنها که با دیدن نشانه مطمئن شدند نبی مکرم اسلام همان موعود است، میخواستند مسلمان شوند؛ اما در عین حال تقاضای باج هم کردند. در واقع، آگاهانه مقابل اسلام ایستادند و بهجز عده اندکی اسلام نیاوردند. اینجا بود که پیامبر اسلام از ناحیه یهود احساس خطر کردند و به آنها پیشنهاد دادند که حدود روابط را تعریف کنند. یهودیان نیز از پیشنهاد منطقی پیامبر اسلام استقبال کردند و یک قرارداد همزیستی میان آنها منعقد شد. بر اساس آن قرارداد، مدینه حرم امن الهی شناخته شد و کسی (اعم از مسلمین و یهودیان) حق برهم زدن امنیت آن را نداشت؛ منتها در ادامه، هر یک از سه قبیله یهودی به نوعی مفاد قرارداد را نقض کردند و پیامبر نیز آنها را عفو نکردند.
برای نمونه، یهودیان بنیقینقاع با بیاحترامی نسبت به یک زن مسلمان و قتل مرد مسلمانی که به یاری آن زن برخاسته بود، این پیمان را زیر پا گذاشتند. پیامبر نیز دستور تبعید همه افراد قبیله را صادر کردند؛ اما یهودیان مقاومت کردند و پیامبر با اتمام مهلت ایشان، به سمت آنها لشکرکشی کردند. بنیقینقاع با دیدن لشکریان اسلام تصمیم گرفتند مفاد قرارداد را اجرا کنند. در این لحظه پیامبر اسلام بهدلیل مقاومت اولیه آنها در مقابل نقض قرارداد، دستور مصادره اموال آنها را دادند.
بنینضیر نیز قصد جان پیامبر را کرده بودند که با اطلاعرسانی جبرئیل به پیامبر، این کار عملی نشد. پیامبر اسلام(ص) این بار هم دستور دادند همه افراد قبیله را تبعید کنند. زمانی هم که آنها مقاومت کردند، پیامبر به لشکریان اسلام دستور دادند نخلهای این قبیله را (که خارج از محل زندگی آنها بود) قطع کنند تا قاطعیت پیامبر در مجازات افرادی که عهدشکنی میکنند، نشان داده شود. پس از این اقدام بود که بنینضیر حاضر شدند مدینه را ترک کنند و پیامبر اسلام اجازه دادند هر خانواده تنها یک بار شتر با خود ببرد.
بنیقریظه هم با به وجود آمدن فتنه جنگ احزاب و اتحاد همگان (کافر، مشرک، یهود و...) برای نابود کردن حکومت اسلامی در مدینه، یقین کردند که اسلام نابود خواهد شد؛ به همین دلیل به احزاب پیوستند و بنا بود که از پشت سر به روی پیامبر جبهه باز کنند، ولی پیامبر با گماردن هفتصد نفر در مدینه، جلوی نقشه آنها را گرفت. زمانی که احزاب نتوانستند از خندق عبور کنند، آنها نیز جنگ با مسلمانان را آغاز نکردند و تنها زمانی که احزاب ناکام بازگشتند، گیر افتادند. در اینجا براساس یک نقل تاریخی، پیامبر اسلام به همراه سعدبنمعاذ (رئیس قبیله اوس) با آنها مذاکره کرد و قرار شد مردان قبیله کشته شوند، زنان نیز به اسارت بروند و اموال مصادره شوند؛ اما برخی از مورخان معاصر، مانند مرحوم آیتالله رجبی دوانی(رضواناللهعلیه) و مرحوم دکتر شهیدی، این موضوع را با ادلهای رد میکنند. آنها معتقدند این کار (قتلعام) با سیره پیامبر سازگار نیست. مواردی در تاریخ وجود دارد که حتی کفار و مشرکانی که به جنگ با پیامبر پرداختند نیز مورد عفو ایشان قرار گرفتند و حتی پیامبر قصد هدایت آنها را داشت. حال چطور امکان دارد پیامبر افراد بنیقریظه را که حتی وارد جنگ نشده بودند، قتلعام کنند؟ پیامبر قاطعیت داشتند، اما به دنبال قتلعام نبودند. ضمن آنکه نوع رفتار پیامبر با یهودیان پیش از آن نیز چنین نبود. حتی یهودیان خیبر که آنجا را به پایگاهی علیه مسلمانان تبدیل کرده بودند و ۲۹ نفر از مسلمانان را نیز به قتل رساندند، در نهایت کشته نشدند؛ بلکه قرار شد تنها نیمی از محصولات کشاورزی خیبر را به عنوان جزیه سالیانه به حکومت بدهند. در واقع، آنچنان رأفت عظیم بود که حتی یهودیان دیگر مناطق (مانند فدک) نیز به سراغ پیامبر آمدند و تصمیم گرفتند با پیامبر صلح کنند.
مولای متقیان نیز مانند پیامبر اسلام عمل میکردند. آنچه به شخص ایشان بازمیگشت، میبخشیدند؛ اما از آنچه به عموم مردم مربوط میشد، نمیگذشتند. برای نمونه، زمانی که فتنه جمل برپا میشود، جملیها به بصره ریختند و افزون بر کشتار مسلمین، بیتالمال بصره را نیز غارت کردند. اقدامات جملیها در شرایطی صورت پذیرفت که آنها با حاکم بصره (عثمانبنحنیف) توافق کرده بودند تا پیش از ورود امیرالمؤمنین(ع)، وارد دارالاماره و مسجد جامع نشوند؛ ولی هر دو مورد را نقض کردند. پس از آن، مخالفان عثمان را شناسایی کردند و آنان را نیز کشتند.
با این حال ایشان خطاب به آنها گفتند، اگر عاملان جنایات بصره را تحویل دهند و باقی افراد نیز توبه کرده و بار دیگر بیعت کنند، میتوانند به زندگی عادی خود بازگردند و فقط امکان بخشش افرادی که جنایت کردهاند، وجود ندارد؛ اما آنها چون تعدادشان به سی هزار نفر میرسید و تعداد سپاهیان امیرالمؤمنین، علی(ع) حدود دوازده هزار نفر بود، جنگ با مولای متقیان را آغاز کردند.
جالب آنجاست که حتی در این مواقع نیز حضرت علی(ع) آغازگر جنگ نبودهاند و سه بار از مسلمین خواستند که کسی داوطلب شود تا با بردن قرآن نزد آنها، از آنها بخواهد به قرآن عمل کنند و دست از فتنهگری بردارند؛ ولی آنها هر بار حاملان قرآن را به قتل رساندند و قرآن را تکهتکه کردند. در اینجا بود که حضرت دستور آغاز جنگ را دادند.
اما در زمان درگرفتن جنگ دیگر نشانی از رحم و عطوفت و انعطاف نبود، مگر زمانی که شروعکنندگان جنگ از بین میرفتند. در جمل نیز هنگامی که رهبران اصلی کشته شدند و عایشه دستگیر شد، حضرت دیگر قصد نداشتند جنگ را ادامه دهند؛ از این رو دستور دادند زخمیها را رها کنند و به دنبال فراریها نروند. در این زمان، با وجود آنکه افراد بهجا مانده توبه هم نکرده بودند، به دلیل از بین رفتن سران فتنه و در هم شکسته شدن شاکله آنها، حضرت از باقی افراد میگذرند.
افزون بر این مورد، حضرت درباره فتنهگران و کسانی که با دشمنان همکاری داشتند نیز قائل به عفو و گذشت نبودند. برای نمونه، شخصی به نام واعلبنحجر حضرمی که پیش از اسلام شخص مطرحی در یمن بود، ولی آن زمان در کوفه اقامت داشت، در اواخر حکومت امیرالمؤمنین، علی(ع) با اجازه ایشان تصمیم میگیرد به یمن سری بزند. حضور وی در یمن با حضور بصربنابیعرتاد (مأمور معاویه که مسئول کشتار هواداران امیرالمؤمنین در یمن بود) مصادف شد. واعل اقدام به همکاری با مأمور معاویه میکند و هواداران امیرالمؤمنین را به او معرفی مینماید. به این ترتیب، تعداد زیادی از مردان به قتل میرسند و زنان و کودکان نیز به اسارت به شام برده میشوند. زمانی که خبر همکاری واعل به گوش امیرالمؤمنین، علی(ع) رسید، چون به آن شخص دسترسی نداشتند، دستور دادند خانواده وی را بازداشت کنند تا واعل مجبور به بازگشت شود. البته همین موضوع موجب شد آنها از امیرالمؤمنین کینه به دل بگیرند و در زمان حادثه عاشورا، یکی از فرزندان وی به نام مسروقبنواعل تصمیم گرفت به جنگ با امام حسین(ع) برود؛ اما با دیدن کرامتی از ایشان، از کار خود منصرف شد.
در کنار این موارد، حضرت از اختلاس از بیتالمال نیز به هیچ عنوان گذشت نمیکردند. حتی درباره بدهکاران به بیتالمال نیز گذشت به خرج نمیدادند و افراد بدهکار را زندانی میکردند. در برخی موارد نیز بدهکاران به معاویه پناه میبردند که در این صورت هم حضرت از آنها نمیگذشتند.
پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی سيدعلی خامنهای(مدظلهالعالی)