جعفر ساسانـ داوود عسگری/ فرقهسازی و اختلافاندازی برای تسلط بر امور داخلی جوامع هدف استعمار، از راهبردهای همیشگی استعمارگران بوده است. زدودن وحدت و انسجام نیروهای مدافع یک کشور، روی دیگر سکه فرقهسازی است تا زمینه حضور استعمارگران را فراهم آورد و بر مقدرات ملتها مسلط کند. بهائیت در ایران محصول این فرقهسازی از سوی استعمارگران در دوره قاجار است.
رقابت استعمارگران و زمینهسازی پیدایش بهائیت
ایران دورۀ قاجار، برای استعمارگران، به ویژه روسیه و انگلیس، اهمیت فوقالعادهای داشت. در این زمان، استعمارگران در رقابت برای سیطره بر کشورهای اسلامی از یکدیگر گوی سبقت میربودند. ایران به دلیل برخورداری از ویژگیهای چشمگیر اقتصادی، سیاسی و جغرافیایی، در زمرۀ سرزمینهای ارزشمند قرار داشت و به عرصۀ نزاع و رقابت استعمارگران تبدیل شد. در این زمان، ایران یک حکومت مرکزی ضعیف داشت و همین مسئله زمینه را برای تاختوتاز و جولان روسیه، انگلیس و فرانسه در کشورمان مهیا کرد و به این ترتیب، ایران آماج برنامههای استعماری و استثماری غرب شد.
در این دوره، ایران کلید دستیابی به مستعمرۀ پرمنفعت و ثروتمند هندوستان بود؛ بنابراین، قدرتهای استعماری همواره رقابت خود را برای حضور و تأثیرگذاری بر حکومت قاجار افزایش میدادند و برای کسب امتیاز از دربار، از یکدیگر سبقت میگرفتند. جذب و بهخدمتگیری رجال، دولتمردان و درباریان قاجار، از جمله مهمترین راههای تأثیرگذاری بر نظام حاکم بر ایران بود که در دستور کار دولتهای استعماری قرار داشت.
با وجود تمام این تدابیر، استعمار در مسیر خود با یک مانع بزرگ مواجه شد. استعمارگران بر سر راه زیادهخواهیهای خود، با سد نفوذناپذیر علما و روحانیون روبهرو شدند. نقشآفرینی علما در وقایع گوناگون و تأثیرگذاری فتوای مراجع در بین همۀ اقشار، حتی درون حرمسرای شاهان قاجار، توجه دشمنان اسلام و روحانیت را به شدت به خود جلب کرد. هنگامی که انگلیس پس از دسیسهچینی و فراهمسازی شرایط برای کسب امتیاز تنباکو، تمام نقشههای خود را با یک جملۀ میرزایشیرازی نقش بر آب دید، بیش از پیش به نفوذ و قدرت علما و مراجع در بین مردم پی برد و آن را مهمترین تهدید برای خود دانست.
از همین رو، استعمار در ایران مانع اصلی خود را اسلام و دیانت و نقش تعیینکنندۀ علما دانست و برای مقابله با آن، به مذهبتراشی روی آورد. در نگاه دولتهای استعمارگر، بهترین راه برای رخنه و تضعیف اسلام شیعی و اقتدار روحانیت، تبلیغ و ترویج فرقهگرایی بود. در این زمان که شیخیه بدعتی در مذهب تشیع به وجود آورده بود، مورد توجه استعمار قرار گرفت و از دل آن بابیه و بهائیت بیرون آمد.
دولت روسیه، همسو با رقیب استعمارگر خود، یعنی انگلیس، نقش انکارناپذیری در حمایت و بهرهبرداری از بابیت داشته است. سیدعلیمحمد باب در سال 1261ق از سوی حاکم شیراز احضار شد و پس از بازجویی، تحت نظر قرار گرفت. وی سپس از شیراز به اصفهان گریخت. در آنجا از سوی منوچهرخان معتمدالدوله مورد تفقد قرار گرفت. معتمدالدوله از اهالی گرجستان روسیه بود و برخی معتقدند وی مسیحی بوده و ارتباط مشکوک و پنهانی با روسیه داشته است. قدرت و نفوذ مراجع شیعه، طی جنگهای ایران و روس آشکار شد و تلاش برای ایجاد تشکیک و انشقاق در مذهب شیعه و شکستن اقتدار دینی علما قوت گرفت.
پس از اعدام باب، پیروان او مورد توجه استعمار واقع شدند؛ بهاءالله با حمایت روسیه از زندان آزاد شد و به عراق تبعید گردید. بررسی کتابها و اسناد بهائیت، نشان میدهد که ارتباط و نزدیکی بین بهائیان و دولت انگلیس در عراق تداوم داشت و در این زمان، استعمار انگلیس برای پیشبرد اهداف، ضمن مذاکرۀ مستقیم با بهاءالله، قول همکاری به او میدهد. شوقی افندی، در کتاب قرن بدیع چنین آورده است:
«کلنل سر آرنولد باروز کمبال، که در آن اوقات سمت جنرال قونسولی دولت انگلستان را در بغداد حائز بود، چون علوّ مقامات حضرت بهاءالله را احساس نمود، شرحی دوستانه به محضر انور معروض و به طوری که هیکل مبارک بنفسه الاقدس شهادت داده، قبول حمایت و تبعیت دولت متبوع خویش را به محضر مبارک پیشنهاد نمود و در تشرف حضوری، متعهد گردید که هر آنگاه حضرت بهاءالله مایل به مکاتبه با ملکۀ ویکتوریا باشند، در ارسال اوراق به دربار انگلستان اقدام نماید. حتی معروض داشت حاضر است ترتیباتی فراهم کند که محل استقرار هیکل اقدس، به هندوستان یا هر نقطۀ دیگر که مورد نظر مبارک باشد، تبدیل یابد ...»
این پیوند، در دوران ریاست عباس افندی (عبدالبهاء) بر فرقۀ بهایی، به اوج خود رسید؛ تا آنجا که پس از پایان جنگ جهانی اول و واگذاری قیمومیت فلسطین از سوی شورای عالی متفقین به بریتانیا، بلافاصله سر هربرت ساموئل، نخستین كمیسر عالی فلسطین، مأموریت یافت به دیدار عباس افندی بشتابد و از سوی امپراتوری بریتانیا به پاس قدردانی از خدمات بهائیان در دوران جنگ، نشان «نایت هود» و عنوان اشرافی «Sir» را به «عباس افندی» اعطا كند. در جایی دیگر، عبدالبهاء با صراحت به ارتباط نزدیک و صمیمی خود با انگلیس اعتراف میکند و میگوید: اهالی ایران بسیار مسرورند از اینكه من آمدم اینجا. این آمدن من اینجا، سبب الفت بین ایران و انگلیس است؛ ارتباط تام حاصل میشود؛ نتیجه به درجهای میرسد كه بهزودی عدهای از افراد ایران، جان خود را برای انگلیس فدا میکنند.
بنابراین، مجموعهای از علل سیاسی، اجتماعی، فکری، فرهنگی و اقتصادی را میتوان در شکلگیری این فرقه، که فتنهای سیاسی ـ مذهبی در ایران به پا کرد، دخیل دانست و به یک علت خاص بسنده نکرد.
از شیخیه تا بهائیت
برای تحلیل درست فرقۀ بهائیت، باید از شیخیه شروع کرد؛ چرا که مکتبی که رهبران شیخیه بنیان نهادند، زمینۀ پیدایش فرق انحرافی بابیه و بهائیت را پدید آورد. بنابراین، ابتدا تاریخچهای از فرقۀ شیخیه و مهمترین رهبران و بنیانگذاران آن را آورده میشود؛ سپس به عقاید آنان و تأثیر بر فرق یاد شده پرداخته خواهد شد.
«شیخیه» فرقهای انحرافی است كه در قرن دوازدهم هجری قمری از مذهب شیعۀ اثنیعشری منشعب شده است. پیشوای آن یك روحانی بود كه به وسیلۀ اظهار برخی نظریات تازه دربارۀ معاد و معراج و مفهوم امامت و مهدویت، پیروانی پیدا کرد و روش تازهای در تشیع پدید آورد. این روحانی، شیخاحمد احسایی نام داشت. پس از او، سیدكاظم رشتی، شاگرد مبرّز شیخ، جانشین وی شد؛ همو بود كه به مسائل اختلافی مابین شیخ و علمای دیگر، بهویژه آموزۀ «ركن رابع» دامن زد و سرانجام با اتخاذ مواضع متمایز از علمای شیعی، مكتب شیخیه را هر چه پررنگتر و پررونقتر در برابر عالمان شیعی و مكتب امامیه مطرح کرد.
پس از فوت سید رشتی، در این فرقه جنگ قدرت درگرفت و هر یک از شاگردانش ادعای جانشینی وی را مطرح کردند که در بین آنها، محمدکریمخان کرمانی و علیمحمد باب گوی سبقت را از دیگران ربودند و در گسترش انحراف، با یکدیگر به رقابت پرداختند. محمدكریمخان كرمانی، با ترسیم دقیق حد و مرزهای شیخیگری و با انتقاد از سایر عالمان شیعی و دیگر شاگردان احسایی و رشتی، تنها عالمان كامل و واصل را، شیخاحمد احسایی و سیدكاظم رشتی معرفی کرد و فرقۀ شیخیه را در کرمان تثبیت نمود. علیمحمد باب نیز با ادعای بابیت امام زمان(عج) و سرانجام مهدویت و الوهیت، عدهای از شاگردان سیدکاظم را به دور خود جمع کرد و فرقۀ بابیه را بنیان نهاد.
* پینوشت در دفتر نشریه موجود است.