هنری کیسینجر: به نظر می‌رسد اتفاقی جدید در دولت ترامپ رخ خواهد داد، به شرط آنکه از این فرصت عالی بهره ببرد. به اعتقاد من، پوتین مرد ارتباط و گفتمان است و تاریخ روسیه وی را به خاطر خواهد سپرد. برای من، او همانند داستایوفسکی است.  پوتین: کیسینجر تاریخ و ادبیات غنی کشور ما را به خوبی می‌شناسد و از دانش بسیاری برخوردار است. من خوشحالم که او مرا همچون داستایوفسکی می‌بیند؛ چرا که دید بسیار مثبتی نسبت به روسیه دارد.


جریان‌شناسی فکری ـ فرهنگی ایران معاصر ـ 51
 جعفر ساسان‌ـ داوود عسگری/  فرقه‌سازی و اختلاف‌اندازی برای تسلط بر امور داخلی جوامع هدف استعمار، از راهبردهای همیشگی استعمارگران بوده است. زدودن وحدت و انسجام نیروهای مدافع یک کشور، روی دیگر سکه فرقه‌سازی است تا زمینه‌ حضور استعمارگران را فراهم آورد و بر مقدرات ملت‌ها مسلط کند. بهائیت در ایران محصول این فرقه‌سازی از سوی استعمارگران در دوره قاجار است.
 
رقابت استعمارگران و زمینه‌سازی پیدایش بهائیت
ایران دورۀ قاجار، برای استعمارگران، به‌ ویژه روسیه و انگلیس، اهمیت فوق‌العاده‌ای داشت. در این زمان، استعمارگران در رقابت برای سیطره بر کشورهای اسلامی از یکدیگر گوی سبقت می‌ربودند. ایران به دلیل برخورداری از ویژگی‌های چشمگیر اقتصادی، سیاسی و جغرافیایی، در زمرۀ سرزمین‌های ارزشمند قرار داشت و به عرصۀ نزاع و رقابت استعمارگران تبدیل شد. در‌ این زمان، ایران یک حکومت مرکزی ضعیف داشت و همین مسئله زمینه را برای تاخت‌وتاز و جولان روسیه، انگلیس و فرانسه در کشورمان مهیا کرد و به این ترتیب‌، ایران آماج برنامه‌های استعماری و استثماری غرب شد.
در‌ این دوره، ایران کلید دستیابی به مستعمرۀ پرمنفعت و ثروتمند هندوستان بود؛ بنابراین، قدرت‌های استعماری همواره رقابت خود را برای حضور و تأثیرگذاری بر حکومت قاجار افزایش می‌دادند و برای کسب امتیاز از دربار، از یکدیگر سبقت می‌گرفتند. جذب و به‌خدمت‌گیری رجال، دولتمردان و درباریان قاجار، از جمله مهم‌ترین راه‌های تأثیرگذاری بر نظام حاکم بر ایران بود که در دستور کار دولت‌های استعماری قرار داشت. 
با وجود تمام این تدابیر، استعمار در مسیر خود با یک مانع بزرگ مواجه شد. استعمارگران بر سر راه زیاده‌خواهی‌های خود، با سد نفوذ‌ناپذیر علما و روحانیون روبه‌رو شدند. نقش‌آفرینی علما در وقایع گوناگون و تأثیرگذاری فتوای مراجع در بین همۀ اقشار، حتی درون حرمسرای شاهان قاجار، توجه دشمنان اسلام و روحانیت را به‌ شدت به خود جلب کرد. هنگامی که انگلیس پس از دسیسه‌چینی و فراهم‌سازی شرایط برای کسب امتیاز تنباکو، تمام نقشه‌های خود را با یک جملۀ میرزای‌شیرازی نقش‌ بر آب دید، بیش ‌از پیش به نفوذ و قدرت علما و مراجع در بین مردم پی برد و آن را مهم‌ترین تهدید برای خود دانست. 
از همین رو، استعمار در‌ ایران مانع اصلی خود را اسلام و دیانت و نقش تعیین‌کنندۀ علما دانست و برای مقابله با آن، به مذهب‌تراشی روی آورد. در نگاه دولت‌های استعمارگر، بهترین راه برای رخنه و تضعیف اسلام شیعی و اقتدار روحانیت، تبلیغ و ترویج فرقه‌گرایی بود. در‌ این زمان که شیخیه بدعتی در مذهب تشیع به وجود آورده بود، مورد توجه استعمار قرار گرفت و از دل آن بابیه و بهائیت بیرون آمد. 
دولت روسیه، همسو با رقیب استعمارگر خود، یعنی انگلیس، نقش انکارناپذیری در حمایت و بهره‌برداری از بابیت داشته است. سیدعلی‌محمد باب در سال 1261ق از سوی حاکم شیراز احضار شد و پس از بازجویی، تحت نظر قرار گرفت. وی سپس از شیراز به اصفهان گریخت. در آنجا از سوی منوچهرخان معتمدالدوله مورد تفقد قرار گرفت. معتمدالدوله از اهالی گرجستان روسیه بود و برخی معتقدند وی مسیحی بوده و ارتباط مشکوک و پنهانی با روسیه داشته است. قدرت و نفوذ مراجع شیعه، طی جنگ‌های‌ ایران و روس آشکار شد و تلاش برای ایجاد تشکیک و انشقاق در مذهب شیعه و شکستن اقتدار دینی علما قوت گرفت. 
پس از اعدام باب، پیروان او مورد توجه استعمار واقع شدند؛ بهاءالله با حمایت روسیه از زندان آزاد شد و به عراق تبعید گردید. بررسی کتاب‌ها و اسناد بهائیت، نشان می‌دهد که ارتباط و نزدیکی بین بهائیان و دولت انگلیس در عراق تداوم داشت و در این زمان، استعمار انگلیس برای پیشبرد اهداف، ضمن مذاکرۀ مستقیم با بهاءالله، قول همکاری به او می‌دهد. شوقی افندی، در کتاب قرن بدیع چنین آورده است:
«کلنل سر آرنولد باروز کمبال، که در آن اوقات سمت جنرال قونسولی دولت انگلستان را در بغداد حائز بود، چون علوّ مقامات حضرت بهاءالله را احساس نمود، شرحی دوستانه به محضر انور معروض و به طوری که هیکل مبارک بنفسه الاقدس شهادت داده، قبول حمایت و تبعیت دولت متبوع خویش را به محضر مبارک پیشنهاد نمود و در تشرف حضوری، متعهد گردید که هر آنگاه حضرت بهاءالله مایل به مکاتبه با ملکۀ ویکتوریا باشند، در ارسال اوراق به دربار انگلستان اقدام نماید. حتی معروض داشت حاضر است ترتیباتی فراهم کند که محل استقرار هیکل اقدس، به هندوستان یا هر نقطۀ دیگر که مورد نظر مبارک باشد، تبدیل یابد ...»
این پیوند، در دوران ریاست عباس افندی (عبدالبهاء) بر فرقۀ بهایی، به اوج خود رسید؛ تا آنجا که پس از پایان جنگ جهانی اول و واگذاری قیمومیت فلسطین از سوی شورای عالی متفقین به بریتانیا، بلافاصله سر هربرت ساموئل، نخستین كمیسر عالی فلسطین، مأموریت یافت به دیدار عباس افندی بشتابد و از سوی امپراتوری بریتانیا به پاس قدردانی از خدمات بهائیان در دوران جنگ، نشان «نایت هود» و عنوان اشرافی «Sir» را به «عباس افندی» اعطا كند. در جایی دیگر، عبدالبهاء با صراحت به ارتباط نزدیک و صمیمی خود با انگلیس اعتراف می‌کند و می‌گوید: اهالی ایران بسیار مسرورند از ‌اینكه من آمدم‌ اینجا. این آمدن من ‌اینجا، سبب الفت بین‌ ایران و انگلیس است؛ ارتباط تام حاصل می‌شود؛ نتیجه به درجه‌ای می‌رسد كه به‌زودی عده‌ای از افراد‌ ایران، جان خود را برای انگلیس فدا می‌کنند.
بنابراین، مجموعه‌ای از علل سیاسی، اجتماعی، فکری، فرهنگی و اقتصادی را می‌توان در شکل‌گیری‌ این فرقه، که فتنه‌ای سیاسی ـ مذهبی در‌ ایران به پا کرد، دخیل دانست و به یک علت خاص بسنده نکرد.

از شیخیه تا بهائیت
برای تحلیل درست فرقۀ بهائیت، باید از شیخیه شروع کرد؛ چرا که مکتبی که رهبران شیخیه بنیان نهادند، زمینۀ پیدایش فرق انحرافی بابیه و بهائیت را پدید آورد. بنابراین، ابتدا تاریخچه‌ای از فرقۀ شیخیه و مهم‌ترین رهبران و بنیانگذاران آن را آورده می‌شود؛ سپس به عقاید آنان و تأثیر بر فرق یاد‌ شده پرداخته خواهد شد.
«شیخیه» فرقه‌ای انحرافی است كه در قرن دوازدهم هجری قمری از مذهب شیعۀ اثنی‌عشری منشعب شده است. پیشوای آن یك روحانی بود كه به‌ وسیلۀ اظهار برخی نظریات تازه دربارۀ معاد و معراج و مفهوم امامت و مهدویت، پیروانی پیدا کرد و روش تازه‌ای در تشیع پدید آورد. این روحانی، شیخ‌احمد احسایی نام داشت. پس از او، سیدكاظم رشتی، شاگرد مبرّز شیخ، جانشین وی شد؛ همو بود كه به مسائل اختلافی مابین شیخ و علمای دیگر، به‌ویژه آموزۀ «ركن رابع» دامن زد و سرانجام با اتخاذ مواضع متمایز از علمای شیعی، مكتب شیخیه را هر چه پررنگ‌تر و پررونق‌تر در برابر عالمان شیعی و مكتب امامیه مطرح کرد.
پس از فوت سید رشتی، در این فرقه جنگ قدرت درگرفت و هر یک از شاگردانش ادعای جانشینی وی را مطرح کردند که در بین آنها، محمدکریم‌‌خان کرمانی و علی‌محمد باب گوی سبقت را از دیگران ربودند و در گسترش انحراف، با یکدیگر به رقابت پرداختند. محمدكریم‌خان كرمانی، با ترسیم دقیق حد و مرز‌های شیخی‌گری و با انتقاد از سایر عالمان شیعی و دیگر شاگردان احسایی و رشتی، تنها عالمان كامل و واصل را، شیخ‌احمد احسایی و سیدكاظم رشتی معرفی کرد و فرقۀ شیخیه را در کرمان تثبیت نمود. علی‌محمد باب نیز با ادعای بابیت امام زمان(عج) و سرانجام مهدویت و الوهیت، عده‌ای از شاگردان سیدکاظم را به دور خود جمع کرد و فرقۀ بابیه را بنیان نهاد.
* پی‌نوشت در دفتر نشریه موجود است.

اندیشه سیاسی مسلمانان ـ 376
 فتح الله پریشان/ میرزاابوالقاسم‌بن محمدحسن شفتی قمی معروف به میرزای قمی، از اعاظم مراجع تقلید شیعه در دو قرن دوازدهم و سیزدهم قمری است. پدر وی اصالتاً از اهالی مردم شفت (از توابع فومن) بود که در جوانی به حوزه علمیه اصفهان رفت و سپس به بخش جاپلق از توابع بروجرد کوچ نمود(1) و در آنجا ازدواج کرد که میرزا در میانه قرن دوازدهم سال 1151 قمری آنجا متولد شد. پدر میرزا، حسن‌بن‌نظرعلی کیخی رشتی، مردی فاضل بود و کتاب «کأس‌السائلین» را به روش کشکول نگاشت. مادر میرزا دختر استاد پدرش، میرزاهدایت‌الله بود که از خانواده‌ای اهل علم و فضیلت به شمار می‌رفت.
میرزای قمی، علوم ادبی فارسی و عربی را نزد پدرش در روستای دره‌باغ آموخت، آنگاه به خوانسار رفت و از شاگردان سیدحسین خوانساری شد و چند سالی فقه و اصول فقه آموخت و با خواهر خوانساری ازدواج کرد. پس از این به عراق رفت و در کربلا از شاگردان آقا محمدباقر بهبهانی شد.(2) پس از آن با دریافت اجازه اجتهاد از بهبهانی به دره‌باغ برگشت و در روستای قلعه‌بابو (از روستاهای جاپلق) ساکن شد. وی سپس به اصفهان، مدرسه کاسه‌گران رفت و از آنجا نیز به شیراز سفر کرد که مصادف با ایام پادشاهی کریم‌خان زند بود و دو یا سه سال در آنجا ماند. سپس به اصفهان بازگشت و به روستای بابو رفت، برخی از طلبه‌ها در فقه و اصول از وی بهره بردند. به سختی گذران زندگی می‌کرد به قم رفت و به تدریس و تألیف کتاب‌هایش پرداخت و شهرتش در ایران فراگیر و مرجع تقلید شد.(3)
از نظر جایگاه علمی، میرزای قمی، به محقق قمی مشهور بود. حجیت ظن مطلق، اجتماع امر و نهی در شیء واحد شخصی، جواز قضاوت برای شخص مقلد طبق فتوای مجتهد از آرای خاص او در فقه و اصول بود.(4) اشتغالات علمی و شرکت در جلسات بحث و فحص برای میرزا مهم بود؛ اما این امور وی را از فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی غافل نمی‌کرد. میرزای قمی با برخی از پادشاهان قاجار از جمله، آقامحمدخان و فتحعلی‌شاه معاصر بود و با فتحعلی‌شاه نامه‌نگاری‌هایی داشته است.(5) در یکی از این نامه‌ها، پادشاه را نصیحت به مدارای با مردم، و در دیگری وی را به ثبات بر مذهب حق و میل نکردن به تصوف سفارش نموده است.(6)
نگاه جامعه‌شناختی به زمینه و زمانه اجتماعی میرزای قمی نشان می‌دهد که با تأسیس قاجاریه، تحولی در موقعیت سیاسی و اجتماعی علما و روحانیان شیعه ایران در جهت افزایش نسبی اعتبار و نفوذ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آنان در جامعه به وجود آمد. هر چند بخشی از نفوذ اجتماعی و موقعیت روحانیت شیعه در ایران عصر قاجار تداوم موقعیت و نفوذ سیاسی ـ اجتماعی به وجود آمده در آستانه تشکیل حکومت قاجاریه و نخستین مراحل تکوین و پویش این سلسله، به‌ویژه در مقایسه با موقعیت متزلزل علما در سال‌های فترت میان انقراض سلسله شیعی‌مذهب صفویه تا برآمدن حکومت قاجار، عامل مهمی بود که به افزایش نسبی نفوذ روحانیت در جامعه ایران انجامید؛ اما خاندان قاجار برای کسب مشروعیت دینی و مقبولیت اجتماعی در جامعه مذهبی ایران به جلب حمایت علما نیازمند بود. نیاز سلطنت به برخورداری از حمایت روحانیت، به ویژه در هنگام جنگ‌های ایران و روسیه افزایش یافت. نیاز نهاد سلطنت به برخورداری از حمایت علما یکی از علل مهمی بود که افزایش اعتبار موقعیت علما را به دنبال داشت. پیروزی علمای اصولی به رهبری آیت‌الله محمدباقر بهبهانی بر اخباریان و پایان سیطره علمای اخباری که با انکار تقسیم امت اسلامی به دو بخش مجتهد و مقلد، وظایف و اختیارات عملی علما را محدود می‌کردند، زمینه مناسبی را برای افزایش نفوذ اجتماعی علمای شیعی اصولی در میان توده مذهبی جامعه فراهم آورد. از این رو، ملاحظه می‌کنیم وی به دلیل موقعیت فراهم شده در برپایی نماز جمعه و جماعت بسیار فعال است.
البته نفوذ اجتماعی علما در جامعه، برای هیئت حاکمه دو نقش و کارکرد متفاوت داشت که می‌توانست پیامدهای متفاوتی در جهت تقویت یا تضعیف حکومت به دنبال داشته باشد. از یک‌سو، حکومت به بهره‌گیری از نفوذ علما برای کسب مشروعیت دینی و مقبولیت اجتماعی خود نیازمند بود، و از سوی دیگر این نفوذ خطر بالقوه‌ای بود که می‌توانست علیه حکومت به کار گرفته شود.
مشهور است میرزای قمی بیش از ۱۰۰۰ رساله در علوم مختلف نوشته است. برخی از آثار وی عبارتند از: القوانین المحکمه فی الاصول (مشهور به «قوانین»؛ موضوع این کتاب اصول فقه است و سال‌ها از کتاب‌های درسی حوزه‌های علمیه بوده است)، حاشیه او شرح علی شرح المختصر، شرح تهذیب العلامه، غنائم الایام فی الفقه، مناهج‌الاحکام، جامع‌الشتات (فارسی)، معین‌الخواص، مرشد‌العوام، رساله فی الاصول الخمسه الاعتقادیه، رساله فی قاعده التسامح فی ادله السنن  و رساله فی جواز القضاء والتحلیف بتقلید المجتهد.(۷)
به طور معمول شاگردان تربیت یافته مکتب یک استاد آیینه تمام‌نمای شخصیت، مهارت و تبحر علمی استاد خود هستند. بر این اساس، برخی از شاگردان وی نظیر؛ شیخ اسدالله تستری(نویسنده المقابیس)، سیدمحسن اعرجی (نویسنده المحصول)، کرباسی (نویسنده الاشارات)، سیدعبدالله شبر (نویسنده مصابیح‌الانوار فی حل مشکلات الاخبار)، سیدمهدی موسوی خوانساری (نویسنده الرساله المبسوطه فی احوال ابی بصیر)، سیدعلی (شارح منظومه بحرالعلوم) و سیدجواد عاملی (نویسنده مفتاح‌الکرامه) خود از بزرگان فقه شیعه بوده و منشأ خلق آثار مهم و برکاتی در زمان حیات خود بوده‌اند.(8)
* منابع در دفتر هفته‌نامه موجود است.

 شهاب زمانی/  از مباحث آشنا برای حوزويان و حتّى غير حوزويان، اختلاف‌نظر بين علما در شاخه‌هاى علوم اسلامى در طول تاریخ بوده است، به گونه‌ای که همه فقها به طور يكسان فتوا نمى‌دهند، همه مفسّران قرآن كريم نیز يكسان تفسير نمى‌كنند و همه متکلّمان اسلامى در همه مسائل يك جور نمى‌انديشند؛ بلكه مكتب‌هاى تفصيلى و ديدگاه‌هاى مختلفى در مکاتب اجتهادی، کلامی و تفسيری وجود دارد. به عبارت دیگر، بحثِ وجود اختلاف در فهم دين، بحث حساسيت‌برانگيزى نبوده و هيچ مسئله‌اى را به دنبال نداشته است؛ بلكه هميشه وجود داشته است. امّا چه اتفاقی رخ داده كه اين بحث، در دهه‌های اخیر حساسيت‌برانگيز شده است؟ 
همين حساسيت‌برانگيز بودن اين بحث، خود شاهدى است بر اینكه بحث قرائت‌هاى مختلف از دين، غير از بحث وجود اختلاف در فهم دين است. به طور دقيق‌تر می‌توان گفت، بحث قرائت‌هاى مختلف از دين، گونه‌ افراطى بحث اختلاف در فهم دين است. در قالب دو دليل، می‌توان علّت حساسيت‌برانگيز بودن اين بحث را تبیین کرد:
1ـ بحث قرائت‌هاى مختلف از دين ـ از لحاظ قلمرو ـ هيچ حد و مرزى نمى‌شناسد؛ بيان نمى‌كند كه در چه زمينه‌هايى اختلاف در فهم وجود دارد و در چه زمينه‌هايى اشتراك و ثبات‌نظر. در واقع، تِزِ قرائت‌هاى مختلف از دين، به نحو «موجبه كليه» مى‌گويد: همه فهم‌ها و مقولات و مضامين دينى، قابل قرائت‌ها و فهم‌هاى مختلف است، ولى نظريه‌ متعارف و متعادل بين ما اين است كه فى‌الجمله اختلاف وجود دارد؛ يعنى همه‌ قضاياى فقهى، به لحاظ استنباط، يكسان نيستند، بلكه در بعضى از مسائل فقهى اختلاف نظر وجود دارد، امّا مشتركات و ثابتاتى هم موجود است.
2ـ نكته بعدى اختلاف نظر در تبيين سرّ اين تفاوت است؛ در نگاه دینی در خيلى موارد وجود اختلاف در مسائل دینی به نحو «موجبه جزييه» طبيعى است؛ برای نمونه يكى از منشأهاى اختلاف، اين است كه مبانىِ اصولىِ دو فقيه ممكن است در بعضى از موارد با هم تفاوت داشته باشد كه اين تفاوت باعث مى‌شود، در استنباط‌شان نیز تفاوت حاصل شود. مبانى رجالىِ فقها، همه يكسان نيست؛ ممكن است فقيهى يك راوى را معتبر بداند و فقيه ديگر او را معتبر نداند، پس طبيعى است كه يكى به روايات او اعتنا كند و ديگرى اعتنا نكند و در نهايت بين اين دو، در فتوا اختلاف حاصل مى‌شود.
در حالی كه نظريه قرائت‌هاى مختلف از دين مى‌خواهد منشأ اين اختلافات و تفاوت در فهم را متوجه ذهنيت عالم كند؛ لذا اين طور مطرح مى‌شود كه پيش‌داورى‌ها، انتظارات قبلى و علايق و سلايقِ مفسر و عالم در فهم او تأثيرگذار است. اما در نگاه اسلامی، منشأ اين اختلاف به بسيارى از امور عينى برمى‌گردد.

تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی ـ قسمت سی‌ونهم
  دکتر سیامک باقری‌چوکامی/میانه‌رو، دانش‌واژه راهبردی است که کشورهای غربی و آمریکا از آن در دوران جنگ سرد استفاده کردند. این واژه در ادبیات سیاسی غرب به افراد و جریان‌های سیاسی اطلاق می‌شود که مشی لیبرالی داشته و به غرب و آمریکا نگاه منفی، بدبینانه و تند نداشته باشند. در این ادبیات، میانه‌روها در برابر تندروها قرار می‌گیرند و تندروها کسانی هستند که مخالف سیاست‌های آمریکا و غرب بوده و به دلیل اینکه غرب نماد سلطه و استعمار است، حاضر به همزیستی با غرب نیستند. تبارشناسی این مفهوم نشان می‌دهد، لیبرال‌ها و راست‌ها در ردۀ گروه‌های میانه‌رو قرار گرفته‌اند و کمونیست‌ها، سوسیالیست‌ها و چپ‌ها جزء گروه‌های تندرو به شمار می‌آیند. این مفهوم پس از فروپاشی بلوک شرق معنای وسیع‌تری پیدا کرد و مشمول افراد مذهبی نیز شد. با وجود این، یکی از دلایل حداقلی توجه نظام‌های سیاسی غرب به افراد و گروه‌های میانه‌رو و حمایت از آنها خوش‌بینی و تعارض نداشتن آنها با منافع‌شان است؛ اما باید دلیل اصلی را در کارکرد میانه‌روها در سیاست خارجی کشورهای هدف و نقشی که آنها می‌توانند در استحاله و تهی‌سازی نظام‌های انقلابی و ناهمسو ایفا کنند، جست‌وجو کرد:
۱ـ مدیریت و مهار رفتار خارجی: از نظر استراتژیست‌های غربی، بهترین اهرم مدیریت و مهار رفتار بیرونی کشورهای انقلابی، حاکمیت یافتن میانه‌روهاست. به اعتقاد آنها، افراد و شخصیت‌های میانه‌رو اهل تعامل و هزینه و فایده کردن سیاست‌ها و دخالت ندادن آرمان‌ها و ایدئولوژی در سیاست خارجی هستند. همچنین، به زعم آنها، نگاه خوش‌بینانه میانه‌روها نسبت به سیاست و دولت‌های عربی و آمریکا، مانع اقدامات تقابلی و جبهه‌گیری در برابر سیاست‌های منطقه‌ای و جهانی آنها می‌شود.
نظر «هنری کیسینجر» استراتژیست کهنه‌کار آمریکایی در این زمینه حائز اهمیت است که می‌گوید: «در صورتی که یک جناح میانه‌رو و قدرتمند مایل به گفت‌وگو با آمریکا در میان رهبران ایران وجود نداشته باشد، هیچ‌گونه پیوند و مصالحه‌ای میان دو کشور برقرار نخواهد شد». یکی دیگر از هدف‌های راهبردی غرب و آمریکا در حمایت و تقویت میانه‌روها در ایران، مهار گفتمان مقاومت است. ناکامی سیاسی در مهار گفتمان مقاومت آنها را به این نتیجه راهبردی رساند. به تعبیر «جوزف نای»، ما هرگز پيروز نمي‌شويم، مگر آنکه ميانه‌روها پيروز شوند.
۲ـ محملی برای نفوذ در نظام: خصوصیات میانه‌روها فرصت‌های راهبردی برای سرویس‌های اطلاعاتی غرب به شمار می‌آید. تاریخ عملکرد این سرویس‌ها نشان می‌دهد، در بسیاری از اوقات، میانه‌روها محمل مهمی برای نفوذ در نظام بوده‌اند. نامه لینگن، کاردار سفارت آمریکا برای وزارت خارجه این کشور در ابتدای انقلاب قابل توجه است. به اعتقاد وی، از رهگذر اتخاذ سیاست کوتاه‌مدت و درازمدت باید میانه‌روها بر سر کار باشند و ناسیونالیست‌های مخالف مذهب تسلط بیشتری در اداره مملکت داشته باشند و از این طریق راه‌های نفوذ در ایران را امتحان کنند. اسناد فراوان به دست آمده از سفارت آمریکا، حکایت از پیگیری مجدانه این سیاست، در ماه‌های اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی دارد. (اسناد لانه جاسوسی، ج 18: 176ـ177) نفوذ از طریق میانه‌روها در سال‌های بعد، به ویژه پس از جنگ تحمیلی بیش از پیش مورد توجه مقامات آمریکایی قرار گرفت. از نظر تطبیقی، این سیاست در اتحاد جماهیر شوروی نیز به کار برده شده بود. حمایت غرب از «گورباچف» و «یلتسین» به دلیل مشی میانه‌روانه و نگاه خوش‌بینانه آنها به سیاست‌های آمریکا و غرب بوده است.
3ـ ظرفیتی برای نرمالیزه‌کردن نظام انقلابی: یکی دیگر از اهداف بازیگران جنگ نرم در حمایت و حاکمیت بخشیدن میانه‌روهای متمایل به غرب، تهی‌سازی مختصات انقلابی‌گری از نظام جمهوری اسلامی ایران و نرمالیزه‌کردن آن است. به زعم آنها، حاکمیت میانه‌روها به تدریج به افول تفکر انقلابی و سپس فروکش کردن روحیات انقلابی و انقلابی‌گری می‌انجامد و در نهایت به زوال عمل و کنش و واکنش انقلابی منجر خواهد شد. جان ساورز، رئیس سابق سرویس اطلاعات خارجی انگلستان (MI6) در مصاحبه با فرید زکریا می‌گوید: «من فکر می‌کنم این احتمال وجود دارد که ایران طی 10 تا 15 سال آینده به کشوری عادی‌تر و نرمال‌تر تبدیل شود و ما باید این احتمال را تقویت کنیم.» (خبرگزاری فارس، 23/6/1394) و اوباما از توافق هسته‌ای با ایران به منزله بستری برای تقویت جناح میانه‌رو و  قرار گرفتن ایران در مسیر اجتماع مطلوب آمریکا یاد کرده است. (اندیشکده ویلسون، ۴/۵/۱۳۹۴)
4ـ مهندسی فضای سیاسی داخل کشور: اصولاً یکی از روش‌های بازیگران جنگ نرم برای دگرگونی‌های مورد نظر، مهندسی سیاسی ـ اجتماعی از طریق تولید ادبیات دوگانه در فضای جامعه و ایجاد شبکه‌ای از میانه‌روهاست. ایالات متحده آمریکا در طول جنگ سرد توانست با این روش و با ساماندهی و بهره‌گیری از شبکه‌ای از روشنفکران میانه‌رو چپ در کشورهای کمونیستی، فعالیت‌های خود در کشورهای بلوک شرق را از طریق نیروهای بومی سامان بخشیده و از طریق این شبکه نقش مؤثری در فروپاشی شوروی ایفا کند. این تجربه در سال 2007 مورد بازبینی و توجه مؤسسه رند قرار گرفت و نسخه بازسازی شده آن برای جهان اسلام و ایران به کاخ سفید پیشنهاد شد. این مؤسسه در گزارش راهبردی خود نوشت، دانشگاهیان و روشنفکران مسلمان لیبرال و سکولار می‌توانند سنگ‌بنای اولیه شبکه‌ای بین‌المللی از مسلمانان میانه‌رو باشد. جنبش مسلمانان میانه‌رو و لیبرال به منظور داشتن پایگاهی بین توده مردم، به همکاری با روحانیون میانه‌رو، به ویژه روحانیون جوان نیاز دارد که رهبران مذهبی آینده‌اند. فعالان اجتماعی گروه سومی هستند که می‌توانند مروج عقایدی باشند که روشنفکران لیبرال و میانه‌روها آن را توسعه داده‌اند. روزنامه‌نگاران و نویسندگان میانه‌رو نیز گروه چهارمی هستند که ضروری است از آنها حمایت شود؛ زنان و اقلیت‌های مذهبی نیز در این شبکه میانه‌رو جایگاه مهمی دارند. (مؤسسه رند: 24ـ27) اعترافات هاله اسفندیاری درباره شبکه‌سازی در ایران نیز مؤید این رویکرد مؤسسه رند در ایران است. وی در این زمینه می‌گوید: «واقعاً به این نتیجه رسیدیم که حـلقه‌های یک زنجیره‌ای از بنیاد سوروس، مراکز تحقیقاتی و دانشگاه‌های ایران تشکیل شود و شبکه‌هایی به وجود بیاورند که تغییرات خیلی اساسی را در درون رژیم ایران به وجود آورند.» (خبرگزاری تسنیم، 3/4/1386)
5ـ مقابله با گرایش‌های مخالف غرب در داخل: هدف دیگر غرب در حمایت از میانه‌روها مهار و خارج کردن شخصیت‌ها و جریان‌های سیاسی مخالف با نظام سلطه از مدار تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی است. اوباما در این باره می‌گوید: «تندروهایی در داخل ایران حضور دارند که فکر می‌کنند مخالفت با ما (آمریکا) تلاش برای از بین بردن اسرائیل [رژیم صهیونیستی]، ایجاد ناامنی در کشورهایی، مانند سوریه، یمن یا لبنان کار درستی است. به نظر من، در داخل ایران عده دیگری هم هستند که معتقدند این کار سازنده نیست. اگر ما این توافق هسته‌ای را امضا کنیم، این امکان وجود دارد که موضع این نیروهای میانه‌رو را در داخل ایران تقویت کنیم.» (اندیشکده ویلسون، ۴/۵/۱۳۹۴)

هر نظام سیاسی پشتوانه ايدئولوژي دارد؛ يعنى قانون اساسى و پايه‌هاى آن نظام مبتنی بر آن ايدئولوژي و مكتب استوار شده است. برای نمونه پشتوانه نظام‌های سیاسی غربی مکتب و ایدئولوژی لیبرال دموکراسی، پشتوانه نظام‌های شرقی، مکتب سوسیالیسم و پشتوانه نظام جمهوری اسلامی، اسلام است.
 به طور کلی، سه راه عمده برای مبارزه با نظام‌های سیاسی ذکر شده است؛ 1ـ مبارزه مسلحانه؛ 
۲ـ‌ مبارزه سياسى؛ 3ـ مبارزه تئوريك. به نظر می‌رسد در بین آنها راه سوم، يعنى سُست‌كردن مبانى ايدئولوژيك آن نظام مهم‌تر باشد. امروزه دشمنان انقلاب اسلامی نیز با رهیافت جنگ نرم می‌کوشند پشتوانه‌هاى فكرى نظام الهی را سُست کرده و در اذهان تردید ایجاد کنند. آنها در این مبارزه تئوريك و فكرى، درصددند ثبات را از مبانى، ارزش‌ها و اصول‌ فكرى اين نظام سلب كنند که باید ضمن شناخت آنها، با ایجاد تحول در شیوه آموزشی و مدیریتی در حوزه‌های علمی و دانشگاهی مانع دشمن شویم.

از سری کتبی که می‌تواند به دانش و الگوی تحلیلی ما از غرب‌شناسی کمک شایانی کند، کتاب «توسعه و مبانی تمدن غرب» اثر سید اهل قلم شهیدمرتضی آوینی است که نشر واحه چهارمین چاپ آن را در سال 1392 در 262 صفحه به علاقه‌مندان عرضه کرد. این کتاب نوزده فصل دارد و موضوع اصلی آن بررسی مفهوم توسعه‌ مبتنی بر مبانی معرفتی و تاریخی تمدن غرب است.
فصل‌های گوناگون این کتاب طی سال‌های 1364 تا 1366 به صورت سلسله مقالاتی با عنوان «تحقیقی مکتبی در باب توسعه و مبانی تمدن غرب» در ماهنامه جهاد چاپ می‌شد که بعدها نشر ساقی آن را در قالب کتاب چاپ کرد.
دغدغه اسلامی شهید آوینی در کنار فهم متعالی وی از آرمان‌های انقلاب اسلامی و درک عمیق وی از اهداف و بنیان‌های معرفتی تمدن غربی سبب شده است که این کتاب مجموعه‌ای کم‌نظیر در غرب‌شناسی شناخته شود. مهم‌ترین ویژگی این کتاب محتوای مطالب آن است که خواننده با دقت در تعابیر و همراهی با سیر کلی مباحث ارائه شده به نگاهی نو و دیدگاهی جدید نسبت به مسائل پیرامون خود، از جمله توسعه و مباحث مختلف غرب‌شناسی رهنمون می‌شود. 
آوینی در بخشی از این کتاب درباره معنای توسعه نوشته است: «توسعه در فرهنگ امروزی ما شاید از نظر لفظ تازه باشد؛ اما از نظر معنا تازه نیست. این معنا اگر نخستین سوغات غرب برای ما نباشد، از اولین رهاوردهای غرب‌گرایی و غرب‌زدگی در کشور ماست. لفظ ترقی از اولین کلماتی است که فرنگ رفته‌های ما از نخستین روزهای آشنایی با غرب برای توصیف آن دیار به کار برده‌اند... برای دریافت معنای توسعه باید مفهوم این کلمه (ترقی) را دریافت؛ چرا که اصولاًً همین اندیشه ترقی اجتناب‌ناپذیر بشر است که مبنای توسعه تمدن کنونی بشر در ابعاد مادی و حیوانی وجود او قرار گرفته است.» شهید آوینی ضمن هشدار به اجتناب از ساده‌لوحی در برداشت یکسان از معنای ترقی یا توسعه با معنای رشد و تعالی در قرآن، منظور از توسعه در جهان امروز را «صرفاًً توسعه اقتصادی با معیارها و موازینی خاص» می‌داند که اگر گاهی سخن از توسعه فرهنگی هم به میان بیاید، مقصود آن فرهنگی است که در خدمت توسعه اقتصادی قرار دارد.