عبدالله شهبازي/ «س.ج بنجامين» نخستين نماينده‌ سياسي ايالات متحده آمريكا در ايران بود. او كاردار، سركنسول و بنيانگذار سفارت آ‌مريكا در ايران به شمار مي‌رفت. بنجامين در 21 دي ماه سال 1261 شمسي مطابق با 10 ژانویه 1883 ميلادي به تهران آمد و سفارت كشورش را در ايران تأسيس كرد.
وی نخستين نماينده‌ آمريكایی است که 21 سال در ایران اقامت داشته و به انجام مأموريت سياسي خود پرداخته است. گفتني است در اين دوره دولت آمريكا روابط و مناسبات بسيار گرمی با ايران نداشته است.
عمده‌ترين كار نماينده‌ سياسي آمريكا در ايران حمايت از ميسيونرها و مبلّغان مذهبي آمريكايي در ايران بوده است. در اين دوره انگلستان و روسيه حضوري فعال داشتند و آمريكا منافع ديگري در ايران نداشت.
در گذشته‌هاي دور سفرايي كه تعيين مي‌شدند و به كشورهاي جهان عزيمت مي‌كردند اكثراً از آداب و رسوم اهالي آن كشور باخبر نبودند و همين سبب می‌شد كه ناگهان روابط و مناسبات دو كشور دوست به هم خورده و سفراي يكديگر احضار شوند، از جمله اتفاقي كه در اين زمينه رخ داد، در زمان سلطنت ناصرالدين شاه قاجار بنجامين به اتفاق همسر و فرزندان خود از آمريكا به تهران آمدند. اين ديپلمات سعي كرد از روزهاي نخست آداب و رسوم ايرانيان را فراگيرد. چون بيم داشت كه بر اثر بي‌مبالاتي یا رعایت نکردن آنها روابط دو كشور ايران و آمريكا به هم بخورد. بر حسب تصادف همين‌طور هم شد و روزي كه بنجامين و دخترش با درشكه به محل ييلاقي سفارت در شميران مي‌رفتند به قهوه‌خانه‌اي در بين راه ‌رسيدند كه چند درشكه ديگر در آنجا ايستاده بود. هنگامي كه درشكه سفير به آنجا می‌رسد، ناگهان عده‌‌اي نظامي از زير درختان بيرون مي‌ريزند و به درشكه‌چي و جلودار و سفير و دخترش حمله‌ور می‌شوند. هر چه جلودار فرياد مي‌زند اين درشكه سفير آمريكا است، نظاميان گوش نمی‌کنند و همچنان مشغول زدن ‌می‌شوند. بنجامين متوجه ‌می‌شود كه نظاميان از سربازان گارد سلطنتي هستند و حرمخانه شاه در همان حوالی است. در چنين مواقع، آداب و رسوم چنين است كه سفرا هم به چنين محوطه‌اي داخل نشوند.
سفير آمريكا بلافاصله دستور می‌دهد درشكه‌چي درشكه را برگرداند، ولي با اين حال سربازان دست از كتك‌كاري برنمی‌دارند. از قضا يكي از زنان حرمسرا متوجه قضيه مي‌شود و مستخدم مخصوص را براي خلاصي و پايان دادن ماجرا مي‌فرستد. او هنگامي مي‌رسد كه جلودار و درشكه‌چي زرنگ، جان سفير مجروح و دخترش را از دست سربازان نجات داده بودند؛ اما ماجرا به همین‌ جا ختم نمی‌شود. روز بعد يادداشتي از طرف سفير به وزارت امور خارجه ارسال می‌شود که در آن ‌آمده بود: «اگر چنانچه عذرخواهي نشود، پرچم سفارت آمريكا پایین كشيده مي‌شود و سفير دستور تعطيلي سفارتخانه را خواهد داد.» صبح روز سوم «صنيع‌الدوله» يكي از وزراي برجسته به محل سفارت مي‌رود و تأثر خاطر شاهانه را به سفير ابلاغ مي‌کند، سپس منشي سفارت و درشكه‌چي و جلودار را احضار مي‌کنند و در پيش چشمان آنان مسببان واقعه را شلاق مي‌زنند.
از اين ماجرا به بعد ناصرالدين‌شاه محبت خاصي نسبت به سفير آمريكا پيدا می‌کند و حتي دستور می‌دهد ماهيانه مبلغ صد تومان به مدرسه دخترانه آمريكايي در تهران كمك شود و به این نحو از به هم خوردن روابط دو كشور جلوگيري می‌شود.

اميرکبير که يک چهره‌ ماندگار در تاريخ ماست و واقعاً کارهاي بزرگي هم کرده، همه‌ حکومت او سه سال بود؛ يعني يک سال از مدتي که بناست علي‌العجاله شما در اين مسئوليت مشغول باشيد، کمتر است؛ اما آنقدر اين کار، مهم و بزرگ و جدي بود که تاريخ اميرکبير را فراموش نمي‌کند؛ والّا قبل از اينکه بيايد در رأس صدارت قرار بگيرد و بعد که به کاشان تبعيد شد، ديگر چيزي در پرونده او وجود ندارد؛ همين سه سال است. (امام خامنه‌ای، 8/6/۱۳۸۴)
امام خامنه‌ای در گذر زمان-12۴
  سید‌مهدی حسینی/  از سفرهای داخلی امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی) به سفر ایشان به استان مازندران اشاره شد، در ادامه سفرها، معظم‌له برای اولین بار از ۱۴ تا ۲۰ شهریور سال ۱۳۶۳ به برخی کشورهای عربی خاورمیانه‌ای چون؛ سوریه، لیبی و جمهوری دموکراتیک الجزایر سفر کردند. امام خامنه‌ای با رؤسای جمهور این سه کشور مذاکراتی داشتند که در رسانه‌های داخلی و خارجی بازتاب وسیعی داشت. رسانه‌های گروهی جهان این سفر را غیرمنتظره و مهم دانستند. طی مذاکرات امام خامنه‌ای در جایگاه رئیس‌جمهور وقت ایران با حافظ اسد رئیس‌جمهور وقت سوریه و معمر قذافی رهبر اتحاد جماهیر سوسیالیستی لیبی وقت و شاذلی‌بن‌جدید رئیس‌جمهور وقت الجزایر درباره طرح و پیشنهاد ایران برای اخراج رژیم صهیونیستی از سازمان ملل و تقویت جبهه ضد صهیونیستی توافق کامل حاصل شد. معظم‌له در پایان سفرشان فرمودند: «محور اصلی گفت‌وگو در هر سه کشور مسئله فلسطین و مطالعه شیوه‌های کار جهت یک همکاری چندجانبه و بلندمدت بین ایران، سوریه، لیبی و الجزایر برای مقابله با اسرائیل بود.»
محسن رفیق‌دوست وزیر وقت سپاه پاسداران در کتاب خاطراتش تحت عنوان «برای تاریخ می‌گویم» به برنامه‌ریزی‌های صورت گرفته برای این سفر چنین اشاره می‌کند: «ما آن موقع چند هواپیما فرستاده بودیم که از لیبی موشک بیاورند. گفتند که ریاست‌جمهوری می‌خواهند سفری به سوریه، لیبی و الجزایر بروند و شما هم همراه ایشان باشید. یکی از داستان‌های جالب آن سفر این بود که حافظ اسد استقبال بسیار مجلل و خیلی باشکوهی از آقا کردند. قرار بود ایشان سه روز در سوریه بمانند، سه روز در لیبی و دو روز هم در الجزایر باشند. روز دوم از وزارت امور خارجه به من گفتند که ما می‌ترسیم در لیبی مشکلی پیش بیاید و قذافی به استقبال آقای خامنه‌ای نیاید. شما زودتر برو ببین برنامه‌شان چیست؟ من با آقای جاوید قربان‌اوغلو که مدیرکل آفریقایی وزارت خارجه بود، سوار هواپیما شدیم و به لیبی رفتیم.» آقای رفیق‌دوست در ادامه ضمن مطرح کردن چالش‌ها و مشکلاتی که امام خامنه‌ای در سفر لیبی با آنها روبه‌رو می‌شوند، می‌گوید: «فوری دستور دادند فرش را پهن کردند، نیروهای سه‌گانه هم آمدند و ایستادند. آقا پایین آمدند، قذافی استقبال رسمی کرد و با هم سوار ماشین‌ها شدیم و به همان هتل رفتیم.» معمر قذافی هنگام استقبال در فرودگاه دیدار امام خامنه‌ای از لیبی را تاریخی خواند و خطاب به ایشان گفت: «ما در کنار شما هستیم و شما در قلب ما جای دارید.» رفیق‌دوست در بخشی از خاطراتش می‌گوید: «در اولین ملاقات رسمی چند نکته مطرح شد که آقا هم خیلی محکم جواب دادند.» توضیح آن در صفحات ۲۹۰ تا ۲۹۲ همین کتاب آورده شده است.

با شتاب گرفتن مبارزات مردم عليه رژيم شاه، وجود مرکزيتي براي سازماندهي اين مبارزات، سوق دادن آن در امتداد نهضت اسلامي و جلوگيري از حرکت‌هاي انحرافي ضروري مي‌نمود. رژيم شاه که در پي اوج‌گيري اين مبارزات، تا حدودي مستأصل شده بود، با اقداماتي به ظاهر آشتي‌جويانه درصدد مهار بحران و سوق دادن افکار عمومي به سوي حرکت‌هاي انحرافي بود که مقابله با آن، مستلزم ائتلاف و اتحاد همه‌ نيروهاي مبارز با امام و مرکز منتسب و مرتبط به ايشان بود.
علاوه بر آن شتاب گرفتن مبارزات مردم عليه رژيم، نويدبخش پيروزي نهضت اسلامي بود که مي‌بايست تدابيري براي اداره‌ جامعه بعد از پيروزي بر رژيم شاه انديشيده مي‌شد. به اين دلايل بود که حضرت امام(ره) در جایگاه رهبر نهضت اسلامي، ضرورت وجود اين مرکز را بيش از هر کسي احساس مي‌کرد و آن را با ياران خود در ميان گذاشت.
امام خميني(ره) همواره مطالب را با دو گروه از انقلابيون مطرح مي‌کرد: اول کساني که بتوانند در ايران با حضورشان به گسترده‌تر شدن حرکت اجتماعي شتاب بدهند و دوم کساني که پس از پيروزي بتوانند در اداره‌ جامعه نقشي برعهده گيرند. پس از هجرت حضرت امام(ره) به پاريس، مبارزان و فعالان سياسي از داخل کشور و نيز نقاط مختلف جهان به ديدار ايشان مي‌رفتند و در اين ديدارها بود که امام، اداره‌ مبارزات سياسي داخل کشور و کادرسازي براي آينده‌ نهضت اسلامي را که دورنماي پيروزي آن روشن بود، با آنان در ميان گذاشت.
تشکيل شورايي که بعدها به «شوراي انقلاب اسلامي» موسوم شد، در همين ديدارها مطرح شد. امام(ره)  اين موضوع را با شهيد بهشتي، شهيد مطهري و آقاي هاشمي رفسنجاني در ميان گذاشت و از آنان خواست تا مشاوران و افراد معتمد را معرفي کنند؛ به همين منظور به شهيد مطهري دستور دادند به پاريس بيايند تا در اين زمينه، حضوري صحبت کنند. گويا سفر شهيد مطهري به پاريس با تأخير مواجه شده بود؛ چرا که حضرت امام در نامه‌اي در آبان 1357 به شهيد بهشتي از تأخير شهيد مطهري اظهار نگراني مي‌کنند(صحيفه‌ امام، جلدهای 3، 4 و 7). به دنبال اين تصميم، شهيد مطهري در آبان 1357 به پاريس رفت و با امام ديدار کرد. در اين ديدار، درباره‌ ترکيب شوراي انقلاب با امام مذاکره کردند و فهرستي از فعالان و مبارزان سياسي براي عضويت در شوراي انقلاب به امام ارائه شد.
شهيد مطهري پس از ارائه‌ فهرست به امام و نيز کسب دستور از ايشان در جريان کامل تصميمات امام قرار گرفت و به کشور بازگشت. امام خميني در ۲۲ دي ‌ماه ۱۳۵۷ پيامي به این شرح صادر کردند: «به موجب حق شرعي و بر اساس رأي اعتماد اکثريت قاطع مردم ايران که نسبت به اينجانب ابراز شده است، در جهت تحقق اهداف اسلامي ملت، شورايي به نام شوراي انقلاب اسلامي، مرکب از افراد باصلاحيت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق، موقتاً تعيين شده و شروع به کار خواهند کرد... اين شورا موظف به انجام امور معين و مشخصي شده است، از آن جمله مأموريت دارد تا شرايط تأسيس دولت انتقالي را مورد بررسي و مطالعه قرار داده و مقدمات اوليه آن را فراهم سازد.»(صحيفه نور، ج ۴، صص ۲۰۷ و ۲۰۸)
پس از صدور فرمان امام، شوراي انقلاب بر محور يک هسته اوليه شکل گرفت و به تدريج اعضاي ديگري به جمع اضافه شدند. هاشمي رفسنجاني در اين‌باره مي‌گويد:
 «...آقاي مطهري در مراجعت از سفر پاريس، دستور رهبر عظيم‌الشأن انقلاب را مبني بر تشکيل شوراي انقلاب آوردند. حضرت امام آقايان شهيد مطهري، شهيد بهشتي و موسوي اردبيلي و شهيد باهنر و اينجانب هاشمي رفسنجاني را به عنوان هسته‌ اول شوراي انقلاب تعيين[کرده] و اجازه داده بودند که افراد ديگر با اتفاق‌نظر اين پنج نفر اضافه شوند و در جلسات ابتدايي تصميم بر اين شد که حتي‌الامکان ترکيب شورا از اعضاي روحاني و غيرروحاني به نسبت مساوي و نزديک به هم باشد.»
هاشمي درباره روند تکميل اعضاي شوراي انقلاب مي‌گويد: «ترتيب انتخاب اعضاي ديگر و تکميل شورا تا آنجا که حافظه ياري مي‌کند و با استمداد از حافظه ديگران چنين بود: پيش از پيروزي انقلاب آقايان سيدمحمود طالقاني، سيدعلي خامنه‌اي، محمدرضا مهدوي‌کني، احمد صدر حاج‌سيدجوادي، مهندس مهدي بازرگان، دکتر يدالله سحابي، مهندس مصطفي کتيرايي، سرلشکر ولي‌الله قرني، سرتيپ علي‌اصغر مسعودي به اتفاق آرا به عضويت انتخاب شدند.»
 عزت‌الله سحابي هم درباره تشکيل شوراي انقلاب، به نقش آيت‌الله مطهري چنین اشاره مي‌کند: «شوراي‌ انقلاب‌ پيشنهادي‌ بود که‌ خود آقاي‌ مطهري‌ براي‌ من‌ تعريف‌ کرد. امام‌ خميني‌ هم‌ با اين‌ قضيه‌ موافقت‌ کردند و اين‌گونه مقرر شد که‌ شش نفر از علما، اصل‌ و محور شوراي‌ انقلاب‌ باشند و غير از آنها نيز چند نفر از غير روحانيون‌ هم‌ باشند. منتها کساني‌ که‌ مورد اعتماد هستند؛ يعني‌ در چند سال‌ گذشته،‌ مذهبي‌ بودن‌ و اعتقاد مذهبي آنان اثبات‌ شده‌ است‌، با آن‌ شش نفر روحاني‌ مجموعاً شوراي‌ انقلاب‌ را تشکيل‌ بدهند. روحانيوني که‌ بعد‌ها براي‌ ما روشن‌ شد، عبارت‌ بودند از حضرات‌ آيات؛‌ آقاي‌ مطهري‌، آقاي‌ بهشتي‌، آقاي‌ موسوي‌‌اردبيلي‌، آقاي هاشمي‌رفسنجاني‌، آقاي‌ باهنر و ششم‌ آقاي‌ مهدوي‌‌کني‌ و آيت‌الله‌ خامنه‌اي‌ هم‌ که بعداً اضافه‌ شدند. آقاي‌ مهندس‌ بازرگان‌، آقاي‌ صدر حاج‌سيدجوادي‌، پدر من‌، آقاي‌ مهندس‌ کتيرايي‌، دکتر شيباني‌، آقاي‌ دکتر سنجابي‌ و بنده‌. ما را به‌ عنوان‌ اعضاي‌ غير روحاني‌ انتخاب‌ کردند که‌ با آن‌ شش‌ نفر روحانيون، ‌مجموعاً شوراي‌ انقلاب‌ را تشکيل‌ دهيم‌. اين‌ اسامي‌ را آقا تصويب‌ کرده‌ بود. آقاي‌ مطهري‌ به‌ من‌ گفت‌، چهار نفر ديگر را هم‌ که‌ در خارج‌ از کشور بودند؛ يعني‌ دکتر يزدي‌، بني‌صدر، قطب‌زاده‌ و حبيبي‌، بخش‌ خارجي‌ شوراي‌ انقلاب‌ باشند و شما هم‌ بخش‌ داخلي‌.»
در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي، شوراي انقلاب مهندس مهدي بازرگان را برای نخست‌وزيری دولت موقت پيشنهاد داد و امام خميني نيز وي را به سمت رئیس دولت موقت انقلاب منصوب کرد. پس از پيروزي انقلاب و تشکيل دولت موقت، دکتر حسن حبيبي، دکتر عباس شيباني، ابوالحسن بني‌صدر، صادق قطب‌زاده، مهندس ميرحسين موسوي، احمد جلالي و دکتر حبيب‌الله پيمان نيز به جمع اعضاي شوراي انقلاب پیوستند.
در ابتدا رياست اين شورا برعهده آيت‌الله مرتضي مطهري بود؛ اما با شهادت وي رياست شوراي انقلاب به آيت‌الله طالقاني منتقل شد. حسن حبيبي نام رؤساي شوراي انقلاب و مدت تصدي اين سمت از سوی آنان را چنين بيان مي‌کند: «اولين رئیس شوراي انقلاب، استاد شهيد آيت‌الله مطهري بود که در تاريخ يازدهم ارديبهشت ماه ۱۳۵۸ به وسيله گروه فرقان به شهادت رسيد. سپس آيت‌الله سيدمحمود طالقاني به رياست شوراي انقلاب انتخاب شد که وي نيز در نوزدهم شهريور ماه ۱۳۵۸ به دنبال يک حمله قلبي دارفاني را وداع گفت. تا اين تاريخ اسامي اعضاي شوراي انقلاب همچنان مخفيانه باقي ماند؛ ولي پس از فوت آيت‌الله طالقاني، اعضاي اين شورا رسماً معرفي شدند. آيت‌الله دکتر محمد بهشتي، پس از آيت‌الله طالقاني عهده‌دار سمت دبيري شوراي انقلاب شد. پس از انجام انتخابات رياست جمهوري، دکتر بني‌صدر رياست شوراي انقلاب را نيز به عهده گرفت.»
از مهم‌ترين فعاليت‌هاي شوراي انقلاب در طول حيات آن علاوه بر پيشنهاد مهندس بازرگان برای مقام نخست‌وزيری دولت موقت، مي‌توان به تصويب اساسنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، ملي شدن بانک‌ها، سامان بخشيدن به دادگاه‌هاي انقلاب، برگزاري همه‌پرسي نظام جمهوري اسلامي، بررسي پيش‌نويس قانون اساسي، تصويب قانون شوراهاي محلي، ملي شدن صنايع بزرگ، تصويب آيين‌نامه مجلس خبرگان و برگزاري انتخابات رياست جمهوري و مجلس اشاره کرد.
به دنبال بحران گروگان‌گيري در سفارت آمريکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ و استعفاي دولت موقت، شوراي انقلاب بيانيه مهمي خطاب به ملت صادر کرد و يادآور شد که مصمم است در فرصت محدودي، برگزاري همه‌پرسي درباره قانون اساسي، انتخابات مجلس شوراي ملي و رياست جمهوري و... را به انجام برساند. متعاقب اين بيانيه اعلام شد که شورا ترکيب تازه‌اي خواهد داشت و با ادغام دولت در شورا اعضاي جديد شورا انتخاب شدند و در اداره مملکت، اينگونه بين اعضاي شورا تقسيم کار شد: آيت‌الله خامنه‌اي ـ وزارت دفاع، حجت‌الاسلام هاشمي رفسنجاني ـ وزارت کشور، شهيد باهنر ـ آموزش و پرورش، مهدوي‌کني ـ کميته انقلاب و دادگستري، شهيد بهشتي ـ جهاد سازندگي، بني‌صدر ـ وزارت خارجه، معين‌فر ـ وزارت نفت، حبيبي آموزش عالي، عزت‌الله سحابي ـ برنامه و بودجه، ميناچي ـ ارشاد ملي، شهيد قدوسي ـ دادگاه انقلاب. اين افراد فعاليت‌هاي خود را آغاز کرده و در مدت کوتاهي نسبتاً بر خلأ سياسي موجود فائق آمدند. همه‌پرسي قانون اساسي در ۱۲ آذر ۱۳۵۸ و متعاقب آن انتخابات رياست‌جمهوري در بهمن ۱۳۵۸ برگزار شد و مجلس شوراي اسلامي در ۷ خرداد ۱۳۵۹ افتتاح گرديد.
با شروع کار مجلس و شوراي نگهبان و ديگر نهاد‌ها، مسئوليت و ضرورت وجودي شوراي انقلاب به پايان رسيد؛ لذا در ۱۲ تير ۱۳۵۹ آيت‌الله بهشتي اعلام کرد: «مسئوليت شوراي انقلاب دو هفته ديگر پايان مي‌يابد.» آخرين جلسه شوراي انقلاب در ۲۶ تير ۱۳۵۹ برگزار شد و حسن ابراهيم حبيبي سخنگوي شوراي انقلاب، در آخرين مصاحبه خود پس از اين جلسه اعلام کرد: «امروز با رسميت يافتن مجلس شوراي اسلامي و کامل شدن اعضاي شوراي نگهبان قانون اساسي، کار شوراي انقلاب که تاکنون وظيفه قانون‌گذاري را برعهده داشت نيز به پايان رسيد.»

کانال پاناما آبراهه‌اي مصنوعي با طول ۷۷ کیلومتر است که در پاناما قرار دارد و دو اقيانوس اطلس و آرام را به يکديگر متصل مي‌کند. ساخت اين کانال که از آن به يکي از پيچيده‌ترين و بزرگ‌ترين پروژه‌هاي مهندسي تاريخ ياد مي‌شود، تأثير بسزايي بر صنعت کشتيراني ميان دو اقيانوس داشته است. انجمن مهندسان عمران آمريکا اين آبراهه را يکي از عجايب هفت‌گانه جهان مدرن نامیده‌اند. کانال پاناما نقطه‌ای مهم در تبادلات بين‌المللي به شمار مي‌رود. 
در سال 1534، کارلوس اول پادشاه اسپانيا دستور داد طرح اولیه ساخت کانال و امکان تحقق آن بررسي شود. البته سه قرن طول کشید تا ساخت کانال آغاز شود. از سال 1880، فرانسوي‌ها حدود 20 سال رنج کشيدند؛  اما کمبودها و مشکلات مالي کار آنها را متوقف نکرد.
از زمان جنگ ايالات متحده و اسپانيا در سال ۱۸۹۹ ميلادي، ايالات متحده متوجه شد براي اينکه کشتي‌هايش از ساحل غربي کاليفرنيا خود را به ساحل شرقي اين کشور برسانند، به مسير کوتاه‌تري نياز دارد؛ زيرا در آن زمان کشتي‌هاي آمريکايي براي اينکه از ساحل غربي به ساحل شرقي و برعکس رفت‌وآمد کنند، ناگزير به دور زدن قاره آمريکاي جنوبي از طريق تنگه ماژلان بودند. در آغاز کشور کلمبيا که در آن زمان پاناما جزو خاک اين کشور بود از احداث کانال استقبال کرد، اما در آخرين روزهاي پيش از آغاز عمليات اجرايي نمايندگان مجلس کلمبيا از اينکه حاکميت خود بر بخشي از قلمروي کشورشان را به بيگانگان واگذار کنند، با طرح واشنگتن براي احداث کانال پاناما مخالفت کردند. در پي اين تصميم، دولت تئودور روزولت، رئيس‌جمهور وقت آمريکا به طور آشکار ساکنان پاناما را به جدايي‌طلبي تشويق کرد و کشتي‌هاي جنگي آمريکا در ساحل مقابل شهرهاي کولون و پاناما لنگر انداخته و مانع دخالت ارتش کلمبيا شدند.
پس از اعلام استقلال منطقه پاناما از کلمبيا در نوامبر سال ۱۹۰۳ ميلادي ايالات متحده اين کشور نوبنياد را به رسميت شناخت و در روز ۱۸ نوامبر قرارداد احداث کانال ميان ايالات متحده و پاناما امضا شد. براساس اين قرارداد يک نوار خشکي به عرض 10 مايل از خاک پاناما مجزا شده و براي ابد به آمريکا تعلق گرفت. اين شرايط يکجانبه بازتاب سياست امپرياليستي و توسل به زور ايالات متحده در ابتداي قرن بيستم و در زمان رياست‌جمهوري تئودور روزولت بود که سياست «چماق بزرگ» را ترویج می‌کرد.
سال 1904 آمريکا حقوق و دارايي‌هاي شرکت کانال‌سازي فرانسه را به قيمت 40 ميليون دلار خريد و کار ساخت را آغاز کرد. 10 سال بعد پروژه با صرف هزينه‌اي معادل 387 ميليون دلار به اتمام رسيد. ساخت اين کانال که یکي از دشوارترين پروژه‌هاي مهندسي آن زمان به شمار مي‌رفت، در سال ۱۹۱۴ به پایان رسید. ساخت اين آبراه با مشکلات زيادي همراه بود که از مهم‌ترين آنها شيوع بيماري‌هايي مانند مالاريا و تب زرد و رانش‌هاي شديد زمين بود. تا پایان ساخت این کانال حدود 27 هزار و پانصد کارگر جان خود را از دست دادند.
به بزرگ‌ترين کشتي‌هايي که از اين کانال مي‌توانند عبور کنند «پاناماکس» گفته مي‌شود، اين اندازه کشتي‌ها به استانداردي در صنعت کشتی‌سازي تبديل شده است و امروزه کشتي‌ها به عصر پيش از پاناما و قبل از آن تقسيم مي‌شوند.
يک سفر معمولي با يک کشتي اقيانوس‌پيما در طول پاناما، حدود 9 ساعت طول مي‌کشد. با اينکه پاناما اقيانوس‌ اطلس را به اقيانوس آرام در شرق زمين متصل مي‌کند، عبور کشتي‌ها در طول کانال از جنوب به شمال است.
کانال پاناما مانند رودخانه نيست که کشتي‌ها به راحتي در آن جابه‌جا شوند. اگر مهندسان مي‌خواستند زمين را آن‌قدر حفر کنند تا رودخانه‌اي بين دو اقيانوس تشکيل شود، حجم حفاري و خاک‌برداري آن‌قدر عظيم بود که با تکيه به فناوري آن روز قابل اجرا نبود. در مقابل، اين سازه 77 کيلومتري در نواحي با اختلاف ارتفاع قابل توجه از ترکيب چندين سد استفاده مي‌کند که ارتفاع آب پشت آنها متفاوت است. در حالي‌که کشتي درون کانال قرار دارد، دريچه‌هاي سد را مي‌بندند و با پمپاژ آب، سطح آب را طوري بالا و پايين مي‌کنند که هم‌سطح آب در مرحله بعدي کانال شود و کشتي بتواند بين دو آبراه حرکت کند.
از مهم‌ترين ويژگي‌هاي کانال پاناما سدهاي آن است که ميزان عبور آب را تنظيم مي‌کنند و در واقع براي عبور کشتي‌ها هم تعيين‌کننده هستند؛ چون اين عرض آنها است که پهناي کشتي‌هاي مجاز را تعيين مي‌کند. برای نمونه سدهاي گاتون اول قرار بود ۵/۲۸ متر عرض داشته باشند، اما در سال 1908 نيروي دريايي آمريکا خواست که به 32 متر برسند تا کشتي‌هاي نيروي دريايي هم بتوانند از کانال عبور کنند. در نهايت بر سر رقم ۵۳/۳۳ متر توافق شد. هر سد 320 متر طول دارد و ضخامت آنها بين 15 متر در پايين و 3 متر در بالا است.
تا سال ۱۹۹۹ کنترل کانال پاناما در اختيار دولت آمريکا بود اما در ۳۱ دسامبر اين سال واشينگتن اين کانال را به دولت پاناما باز پس داد.

 رحلت مرموز آيت‌الله سيدمصطفي خميني در آبان 1356 را مي‌توان نقطه عطفي در نهضت اسلامي مردم ايران دانست. مجالس يادبود در سراسر کشور برگزار شد و در آن مراسم، تظاهرات گسترده‌ای عليه رژيم به پا شد. از اين رو رژيم، تصميم گرفت با توهين به ساحت حضرت امام خميني(ره)، چهره ايشان را در جایگاه رهبري نهضت مخدوش کند.
در اواسط دي ماه 1356، پيک دربار، نامه ممهور به مهر دربار را به داريوش همايون، وزير اطلاعات و جهانگردي داد. او نيز نامه را برای انتشار به روزنامه اطلاعات سپرد. مسعودي، صاحب امتياز روزنامه، مفاد مقاله را موجب واکنش علما و روحانيون و براي آينده روزنامه خطرناک مي‌دانست؛ اما در تماس با وزير اطلاعات و نخست‌وزير، آموزگار، دريافت که برخي از مفاد تند و تحريک‌آميز آن به خواست شاه در مقاله آمده است. در اين مقاله که با امضاي مستعار «احمد رشيدي‌مطلق» در روزنامه اطلاعات به چاپ رسيد، به طور صريح، بي‌حجابي فضیلت و حجاب، کهنه‌پرستي و ارتجاع معرفي و به ساحت مقدس امام خميني(ره)، اهانت شده و قيام 15 خرداد 1342، توطئه استعمار سرخ و سياه معرفي شده بود.

 محمد درودیان/ خلأ استراتژيک پديد آمده در ساختار قدرت خاورميانه، موجب شد تا حکومت بعثي عراق از تغيير و تحول به وجود آمده در ايران، هم احساس فرصت و هم احساس تهديد کند. اين احساس فرصت و تهديد، موجب همسويي تدريجي عراق با منافع آمريکا در منطقه شد. حکومت بغداد احساس مي‌کرد با سرنگوني حکومت ديکتاتوري در ايران، زمينه حرکت‌هاي مخالف در بين مردم بيش از پیش فراهم خواهد شد و با توجه به بافت قوميتي عراق و مخالفت شيعيان و کردها با حزب بعث، حکومت ديکتاتور ظالم‌تر و جنايتکارتر عراق نيز سرنگون خواهد شد، يا حداقل مناطق جنوبي عراق، تحت تأثير شديد رويدادهاي ايران قرار گرفته، ملتهب خواهد شد. بنابراين اگر تشنج‌ها و بحران حاکم بر روابط عراق و حکومت انقلابي ايران به داخل ايران هدايت نشود، ممکن است اين بحران به داخل عراق سرايت کند. حکومت عراق به اين نتيجه رسيده بود که تغيير نظام در ايران، فرصت لازم را براي رهايي از نفوذ ايران در عراق و زمينه‌هاي لازم را براي ابطال معاهده‌ ۱۹۷۵ الجزاير و بازگرداندن حاکميت و سلطه‌ کامل بر اروندرود بر مبناي معاهده‌ ۱۹۳۷ و تعديل خط مرزي، به وجود آورده است. عراق مي‌پنداشت فرصت پشتيباني از عرب‌هاي ايراني به منظور شروع يک حرکت اجتماعي و آزاد شدن خوزستان از تابعيت ايران و برانگيختن آتش اختلاف‌هاي قومي در کُردستان با هدف سرنگوني نظام جديد و از هم پاشيدن دولت ايران فراهم شده است. اين فرصت تاريخي براي صدام، قدم برداشتن در راهي بود که او را به رهبري کل منطقه سوق مي‌داد.
با وقوع انقلاب اسلامي، هم ساختار سياسي ايران متحول شد و هم تحولاتي در سطح منطقه به وجود آمد که در نهايت موجب شد جبهه‌اي همسو عليه ايران و انقلاب اسلامي شکل بگيرد. در دوران جنگ سرد، بين آمريکا و شوروي ـ که دو قدرت اصلي جهاني بودند ـ سياست بازدارندگي هسته‌اي، حکمفرما بود. کشورهاي وابسته به اين دو قدرت جهاني، هيچ‌گاه بي‌توجه به اين معادله وارد جنگي تمام‌عيار با يکديگر نمي‌شدند. بر همين اساس، در دوران حکومت شاهنشاهي و تا پیش از معاهد‌ه‌ ۱۹۷۵ الجزاير، برخي اوقات درگيري‌هاي پراکنده‌ای بين ايران و عراق به وجود مي‌آمد؛ اما به جنگي گسترده تبديل نمي‌شد. با پيروزي انقلاب اسلامي، اوضاع منطقه و ساختار قدرت در خاورميانه به هم ريخت. ايران نيز از گردونه‌ قدرت ايالات متحده‌ آمريکا خارج شد و به سمت شوروي نيز گرايش پيدا نکرد. بنابراين نوعي گسست قدرت در منطقه به وجود آمد.
با طولاني شدن غیبت آمريکا در فضاي سياسي جمهوري اسلامي، ايالات متحده به دنبال فرصتي براي بازگشت به ايران بود. جنگ عراق عليه ايران، مي‌توانست اين فرصت را براي ايالات متحده ايجاد کند تا ايران از ترس شکست در جنگ تحميلي، به دامان آمريکا بازگردد و توازن قوا بين آمريکا و شوروي برقرار شود. 
در چنين موقعيتي حکومت بعثي عراق، دشمني آمريکا با ايران را يک فرصت تاريخي تلقي کرد تا به اهداف تاريخي خود از طريق جنگ با ايران، دست يابد و به بلندپروازي‌هاي حزب بعث تحقق بخشد. بنابراين، مي‌توان گفت زماني حکومت بعثي عراق جنگ را به ايران تحميل کرد که منافع دولت آمريکا با منافع حکومت بعثي عراق همسو شده بود و شوروي نيز از بروز چنين جنگي نگران نبود.