آمدم، تا توشهای گیرم من از کوی شما
مست مستم میکند تا زندهام، بوی شما
دل سپردم بر ولای عترت و آل رسول
سیر انفس میکنم، در کوی دلجوی شما
هر زمان جستم توسل، بر شما سادات نور
بهرهها دریافتم، همواره از کوی شما
آن چنان با عترت و قرآن انیسم روز و شب
میکنم پرواز ای مولا، به نیروی شما
«در کنار تربت آرام جان، عبدالعظیم»
جانمان را مینوازد، خلق نیکوی شما
حمزه ابنموسیجعفر(ع) گدایی مفلسم
آمدم، فیضی ستانم، از سر کوی شما
بیشما، ما را جهان هیچ است، باشد چون وبال
بلکه باشد التیام درد، داروی شما
دامها، در راه ما گسترده شیطان لعین
گمشدم، پیدا شدم، در طاق ابروی شما
آن چنان پیچیده عشق و معرفت در جان من
مانده قلبم نیک میدانی، به پهلوی شما
دست بر حبلالمتین عشق، یازیدم شبی
گفت: گیرد وام، مهر و ماه از روی شما
پاکبازم، عاشقم، دیوانهام، چون شیعهام
رشتهای برگردنم افکنده، گیسوی شما
گفت: در پایان «فرائی» سرّ عشق ناب چیست
سنجش معیارها باشد، ترازوی شما
عبدالمجید فرائی