مهدي سعيدي/ بزرگي و عظمت انقلابها به عوامل متعددي بستگي دارد که داشتن ايدئولوژي پيشرو و انقلابي، وجود رهبري شجاع و دانا و مقبول ملت، قدرت بسيج عمومي و به صحنه آوردن تودهها از اين جملهاند. به تحقیق انقلابها به اين عوامل نيازمندند تا بتوانند بر ساختار و قدرت حاکم غلبه کنند و ساختاري جديد را مبتني بر بازنگري روابط قدرت در جامعه طرحريزي نمايند.
در اين بين از نقش حساس و مؤثر افراد انقلابي و نيروهايي که در کنار رهبري انقلاب، ساماندهي نيروها و پيگيري امور اجرايي انقلاب را بر عهده دارند، نميتوان به سادگي گذشت؛ افرادی که در حلقهها و لايهبنديهاي مختلف، امور انقلاب را بر عهده داشته و برنامهها را با اراده و عزم خود به پيش ميبرند. در اين بين بیشک مرحوم حجتالاسلام والمسلمين هاشميرفسنجاني نقشي ممتاز و کمنظير را در حلقه اول ياران حضرت امام(ره) در فرآيند پيروزي نهضت اسلامي ملت ايران بر عهده داشته است.
اپیزود اول:
هاشمي از دهه 30 تا دهه 50
اکبر هاشمي که از 14 سالگي براي تحصيل علوم دينی به قم آمده بود، خيلي زود تحت تأثير تعليمات امام خميني(ره) به سياست روي آورد و به مخالفت با حکومت محمدرضاشاه پهلوي و انقلاب سفيد او برخاست. وي در طول سالهاي 1337 تا 1357، هفت بار دستگير شد و در مجموع چهار سال و پنج ماه را در زندانهای رژيم پهلوي گذراند.
هاشمي در طول مبارزه نقشی کليدي در هماهنگي نيروهاي انقلاب بر عهده داشت که از آن جمله ميتوان به ارتباطات وي با هيئتهاي مؤتلفه اشاره کرد. اسدالله بادامچيان به تازگي فاش کرده است که «بعد از قضاياي 15 خرداد به اين نتيجه رسيديم که به جهاد مسلّحانه نياز داريم و توانستيم هفت سلاح کمري با هفت فشنگ تهيه کنيم. يکي از اين اسلحهها که حسنعلي منصور نخستوزير رژيم شاه و تصويبکننده لايحه حقارتبار «كاپيتولاسيون» را به درک واصل کرد، توسط آقاي هاشميرفسنجاني داده شد. تا زماني که آقاي هاشمي زنده بود قرارمان نبود که فاش کنيم ايشان اين اسلحه را دادند.»
رژيم که به اين همکاري پي برده بود، بارها کوشید تا مدرک و سندي در اين زمينه به دست آورد و حتي با شکنجه دادن آقاي هاشمي تا سر حد مرگ خواست از وي اعتراف بگيرد، ولي موفق نشد. استقامت او در زندان زبانزد مبارزان بود و او حاضر نشد در برابر فشار دژخيمان کوتاه بيايد و از آرمانهاي خود دست بکشد و اين ايستادگي تأثير فراواني بر روحيه ديگر انقلابيون داشت. حسين شريعتمداري چنين تعريف ميکند که «يک بار در اتاق بازجويي خودم را به بيهوشي زده بودم تا مأموران شکنجه دست از سرم بردارند، در آن حال متوجه شدم آقاي هاشميرفسنجاني را به اتاق شکنجه آوردند، ايشان را قبلاً در جلسات ديده بودم و ميشناختم. ازغندي، شکنجهگر معروف، دستگاه فرنچ (وسيلهاي که دور گردن قرار ميگرفت و با پيچاندن پيچ، هر لحظه محکمتر ميشد و راه تنفس را ميبست) را دور گردن آقاي هاشمي قرار داد و آن را پيچاند. من از زير چشم شاهد صحنه بودم. ازغندي به حدي فرنچ را پيچاند که آقاي هاشمي در حال خفه شدن بود. همزمان با اين شکنجه، ازغندي فحاشي هم ميکرد. بعد گفت: تو چرا براي خميني تبليغ ميکني. ازغندي در حالي که باز هم فرنچ را محکم ميکرد، به هاشمي گفت: ديگر از اين کارها نکن و بعد از لحظاتي فرنچ را باز کرد. به محض اينکه فرنچ باز شد، آقاي هاشمي گفت: «باز هم از اين کارها ميکنم!» اين رفتار هاشمي براي من خيلي روحيهبخش بود.»
از جمله فعاليتهاي سياسي مؤثر وي در دوران پهلوي نقشآفريني در تشکيل شبکهاي از روحانيون وفادار به انديشههاي امام(ره) بود؛ شبکهای که به «روحانيت مبارز تهران» مشهور شد و بزرگاني چون؛ شهيد بهشتي، استاد مطهري، شهيد مفتح، شهيد باهنر، مرحوم مهدويکني و... در آن حضور داشتند.
فعاليتهاي سياسي وي را از ورود به عرصههاي فکري و فرهنگي بازنداشت. وي در همين دوران جزو نويسندگاني بود که در نشريات مختلف حوزه مقاله مينوشت و در تأسيس نشريه مکتب تشيع نيز نقش داشت. افق ديد وي را ميتوان در انتشار دو اثر مشهور وي؛ کتاب «اميرکبير يا قهرمان مبارزه با استعمار» و ترجمه اثر اکرم زعيتر با عنوان «سرگذشت فلسطين» مشاهده کرد که به مباحث تاريخ ايران و جهان اسلام اختصاص دارد. تفسير به جا مانده از وي با عنوان «تفسير راهنما» نيز نکتهسنجيهاي نابي دارد که از توانايي نويسنده حکايت میکند.
اپیزود دوم:
هاشمي دهه 60
با اوج گرفتن نهضت اسلامي ملت ايران در سالهای ۱۳57 ـ 1356 نام هاشمي نيز در حلقه اول ياران امام مطرح میشود. حضرت آيتالله العظمی خامنهاي با صراحت از وي در کنار بزرگاني چون مرحوم شهيد بهشتي و شهيد مطهري نام میبردند که در دوران پيروزي انقلاب از نزديکترين ياران حضرت امام(ره) به شمار ميآمدند. همين مجاورت کافي بود تا نام هاشمي در کنار شهيد مطهري، شهيد بهشتي، شهيد باهنر و مرحوم موسوياردبيلي به عنوان اعضاي اوليه شوراي انقلاب منصوب امام قرار گيرد؛ شورايي که به تدريج افراد مختلف ديگري نيز به آن افزوده شدند. هاشمي در اين دوران همراه با رفيقان ديرينش شهيد بهشتي، شهيد باهنر و آيتالله خامنهاي اولين حزب فراگير در دوران شکلگيري نظام جمهوري را تشکيل داد و در اينجا بود که مورد تهاجم تروريستي ضدانقلاب قرار گرفت.
هاشمي در کنار ديگر همراهانش در مقابله با جريانهاي انحرافي اعم از چپ و راست نقشي کليدي داشت. سخنان وي به عنوان اولين رئيس مجلس شوراي اسلامي در مقابله با جريانهاي چپ و منافقين از يکسو و افشاگري عليه نهضت آزادي و ديگر جريانهاي ليبرال در تاريخ ثبت شده است. رياست وي بر مجلس شوراي اسلامي تا سال 1368 ادامه يافت، ضمن آنکه در طول اين سالها خطبههاي نماز جمعه وي نيز يکي از تأثيرگذارترين تريبونهاي کشور بود.
نکتهاي را که نبايد فراموش کرد این است که با وقوع حوادثي تلخ چون؛ بمبگذاري دفتر حزب جمهوري اسلامي، دفتر رياستجمهوري و ترور بزرگاني چون مطهري، بهشتي، باهنر، مفتح، رجايي، شهداي محراب و... اهميت حضور چهرههايي چون حضرت آيتاللهالعظمی خامنهاي و آقاي هاشميرفسنجاني بيش از پيش آشکار شد و اينان به نقشآفرينان بزرگ دهه 1360 انقلاب اسلامي بدل شدند که از جمله نقشآفرینی آنها در ایام جنگ و دفاع مقدس بود.
با آغاز جنگ تحميلي و تجاوز حزب بعث به سرزمينمان، انقلاب وارد مرحله نويني شد که نيازمند نقشآفريني ياران امام(ره) در اين عرصه بود. با انتصاب هاشمي در شوراي عالي دفاع به نمايندگي از حضرت امام(ره) در 21 مهرماه سال 1360، وي به طور جدی وارد مسئله جنگ شد. پس از فتح خرمشهر با بروز برخي اختلافات بين سپاه و ارتش، در سال ١٣٦٢ قرارگاه مرکزي خاتمالانبياء(ص) با فرماندهي آيتالله هاشمي تشکيل شد و در طراحي بسياري از عملياتهاي بزرگ همچون؛ خيبر، بدر، والفجر ۸ و کربلاي ۵ نقشآفرين بود و به عاليترين فرمانده جنگ بدل شد. رهبر معظم انقلاب اسلامي پس از پايان جنگ در اين باره فرمودند: «يكي از چيزهايي كه ما هميشه به عنوان فضايل برجسته جناب آقاي هاشمي در ذهن داشتيم و مشاهده ميكرديم، حضور فداكارانه و مدبرانه ايشان در صحنههاي جنگ تحميلي بود و حقيقتاً زبان قاصر است از اينكه آن زحمات و آن فداكاريها را سپاسگزاري كند. من آن شبهاي دشوار، آن لحظات پُر هم و غم و پُر مسئوليتي را كه ايشان در مقابل چشم همه ما گذراندند كه هميشه مورد تشكر امام بزرگوارمان (رضوانالله تعاليعليه) هم بود، فراموش نميكنم.» (1/6/۱۳69) در ماه پاياني جنگ، هاشمي به پيشنهاد رئيسجمهور، از جانب حضرت امام(ره) به سمت جانشين فرماندهي كل قوا انتخاب شد و نقشي تأثيرگذار در ماجراي پايان جنگ و پذيرش قطعنامه 598 برعهده داشت.
بنيانگذار انقلاب اسلامي پس از پايان جنگ چند ماه بيشتر در قيد حيات نبود و اين در حالي بود که مبتني بر برخي نقل قولها حضرت امام(ره) آقاي هاشمي را به همراهي و همدلي با يار ديرينش حضرت آيتاللهالعظمی خامنهاي وصيت کرد تا با حفظ اين پيوند، انقلاب در مسير خود استوار باقي بماند.
اپیزود سوم:
هاشمي دهه 70
با ارتحال بنيانگذار جمهوري اسلامي ایران و آغاز زعامت شاگرد برجسته و بنام ايشان، انقلاب اسلامي دوران جديدي را آغاز کرده بود. اين دوران با پايان يافتن جنگ تحميلي و فرارسيدن زمان بازسازي کشور، تغيير قانون اساسي و افزايش اختيارات رئيسجمهور به عنوان عاليترين فرد اجرايي کشور همزمان شده بود. در اين شرايط سپردن اختيارات رياستجمهوري، به فردي که از صلاحيتهاي همهجانبه انقلابي و مديريتي برخوردار باشد و با رهبر معظم انقلاب نيز همسو و همراه باشد، ضرورتي تاريخي محسوب میشد. در اين میان هاشميرفسنجاني تنها گزينهاي بود که از رقيبان خود فاصله بسياري داشت و تقريباً اجماع عمومي براي رياستجمهوري او وجود داشت.
آغاز دوران جديد، آغاز مناقشات بيپاياني است که در بين نيروهاي انقلاب و تودههاي مردم درباره آقاي هاشمي در ميگيرد و نقدها و تخريبها و حمايتها و تشويقها موجب ميشود که هاشمي به يکي از پرحاشيهترين چهرههاي دهههاي اخير سپهر سیاسی کشور بدل شود.
هاشمي با اولويت دادن به مسئله سازندگي و توسعه اقتصادي کشور همه توان خود را براي آباداني کشور گذاشت و الگويي براي توسعه ارائه کرد که با نقدهايي از سوي منتقدان همراه بود. اين الگو هر چند دستاوردهاي فراواني در حوزه زيرساختهاي کشور به همراه آورد؛ اما از آنجا که الگويي مبتني بر ضرورتها و ملاحظات بومي نبود، با معضلات جدي نيز همراه بود که کمرنگ ديدن عدالت در آن، ايجاد فاصله طبقاتي، رشد طبقه جديدي از نوکيسههاي اقتصادي، تغيير سبک و الگوی زندگي مردم و رواج فرهنگ مصرفگرايي و... از جمله عوارض آن بود که با اعتراضات اجتماعي تودهها و بخشي از فعالان سياسي همراه بود. اين توسعه نامتوازن در عرصه سياست داخلي با نوعي سياستزدايي و افزايش محدوديتها و کاستن از آزاديها همراه بود و مجال چنداني براي رشد تحزب و مطبوعات و نهادهاي جامعه مدني فراهم نيامد. در عرصه فرهنگ نيز با نوعي رشد ناهمگون و رواج سبکي از زندگي عجين شد که با سبک زندگي اسلامي ـ ايراني تفاوتهاي بنيادين داشت. رشد اشرافيت و تکاثر و تبرج و گسترش اباحيگري و تضعيف حجاب و... صورت ظاهري شهر را به تدريج دستخوش تغيير کرد و اين امر با اعتراضات بخش متدين جامعه روبهرو شد که تداوم اين وضعيت را مخالف آرمانهاي انقلاب ميديدند.
اين دوران با نقدهاي جدي رهبر معظم انقلاب اسلامي نيز همراه بود. معظمله در اين دوران بارها از خطر رواج تهاجم فرهنگي دشمن در کشور سخن گفتند و نقدهاي خود را به کمرنگ شدن عدالت اجتماعي و افزايش فاصله طبقاتي و گسترس فرهنگ تبرج و اشرافيت اعلام داشتند. اما اين به آن معنا نبود که حمايت حداکثري خود را از دولت دريغ کنند.
معظمله در مراسم تنفيذ دور دوم رياستجمهوري آقاي هاشمي فرمودند: «اینکه ما اينقدر از پروردگار عالم شكرگزاري ميكنيم، براي اين است كه بحمدالله، مديريّت كشور، در دست يك شخصيت موجّه و آزموده و شناخته شده قرار گرفته كه بنده از سال 36 تا به حال، يعني قريب چهل سال است ايشان را از نزديك ميشناسم و در ميدانهاي مختلف، با هم و در كنار هم بودهايم؛ با هم كار و با هم فكر كردهايم. يك آزمايش چهل ساله، براي ايجاد اعتماد در انسان، كافي است. من در همه اين مدّت، ايشان را در راه خدا، در راه حقيقت، در راه اعتلای كلمه دين و پيشبرد اهداف اسلامي مشاهده كردم و هرگز ايشان را از اين راه، جدا و منحرف نديدم.» (12/5/۱۳72)
اپیزود چهارم:
هاشمي دهه 80
با پايان يافتن دوران رياستجمهوري هاشمي و فرارسيدن عصر اصلاحات، زمانه تخريب همهجانبه و تهاجم به هاشمي و نقد عملکرد دوره سازندگي از سوی جريان دوم خرداد آغاز شد. در همين روزگار است که مقالات افرادي چون اکبر گنجي زينتبخش مطبوعات زنجيرهاي بود و از او با عنوان «عالیجناب سرخپوش» ياد ميشد. هجمهها به وي تا آنجا ادامه يافت که در انتخابات مجلس ششم هاشمي مجبور شد، با وجود انتخاب از سوی مردم تهران از حضور در مجلس انصراف دهد و تا زمان انتخابات سال 1384 از فعاليت سياسي خود بکاهد و اين در حالي بود که سياستهاي دولت اصلاحات هيچگاه مورد نقد جدي هاشمي قرار نگرفت.
اما هاشمي در اين دوره خود را براي بازگشت به جايگاه رياستجمهوري آماده ميکرد و اميدوار بود که پس از هشت سال بار ديگر به عنوان منتخب مردم مسئول تشکيل کابينه شود، ولی حقيقت آن بود که عصر هاشمي به پايان رسيده بود و نه جناحهاي سياسي و نه تودههاي مردمی رغبت چندانی به بازگشت وي به قدرت اجرايي نداشتند! شکست وي در سوم تير ماه سال 1384 و در حالي که در مرحله دوم حتي منتقدان و مخالفان وي در اردوگاه اصلاحطلبي به اجبار با همه توان از وي حمايت کرده بودند، سرآغاز مسيري بود که به واگرايي هر چه بيشتر وي از مردم، نظام و رهبري انجاميد. هاشمي هيچگاه نتوانست شکست خود در انتخابات رياستجمهوري نهم را به فراموشي بسپارد و در طول دوران استقرار اين دولت، بيمحابا و گاه با خروج از دايره انصاف به نقد و سياهنمايي مشغول شد.
سال 1388 سالي بود که هاشمي از بزرگترين امتحان زندگاني سياسي خود سربلند بيرون نيامد و در گردابي قرار گرفت که حاصل آن واگرايي و جدايي هر چه بيشتر وي از يار ديرين و دلسوز او بود!
پيشگامي در ايجاد ترديد در سلامت انتخابات و نوشتن نامه بدون سلام به رهبر معظم انقلاب اسلامي در دو سه روز مانده به برگزاري انتخابات که با تندي تمام بر ايجاد فضاي تقابلي و پرتنش آن روزها مؤثر افتاد، گوشهاي از رفتارهاي پرابهام وي در سال 1388 بود. پس از کليد خوردن آشوبهاي فتنهگران که رمز عملياتي آن «تقلب در انتخابات» برگزيده شده بود و در حالي که نظام اسلامي براي برقراری امنيت و افکار عمومي براي حفظ آرامش و تشخيص حق از باطل، نيازمند نقشآفريني بزرگان و صاحبان نفوذ و اعتبار بودند، آقاي هاشمي در مسير عکس حرکت کرد و با سکوت خود و حتي گاه با ايراد کلامي که بر فتنهها ميافزود، کارنامهاي غيرقابل قبول از خود بر جاي گذاشت که اوج آن، اظهاراتش در آخرين نماز جمعه وي در تير ماه سال 88 بود! انتظار ميرفت در آن نماز جمعه وي با صراحت در نقد قانونشکنان سخن گويد و از آنان بخواهد که نتيجه رأي ملت را بپذيرند؛ اما سخنان وي تنها بر ابهامات افزود و فتنهگران را بر تداوم فتنه استوار ساخت.
هاشميرفسنجاني پيش از اين در روز 22 خرداد 88 در هنگام دادن رأي گفته بود: «بسيار مهم است که اين انتخابات به گونهاي برگزار شود که هيچکس نتواند شبههافکني کند و همه بپذيرند آنچه که از صندوق بيرون ميآيد، همان باشد که مردم رأي دادند» و اين عملاً ايجاد ترديد در سلامت انتخابات بود. خانواده وي نيز در فتنههاي پس از انتخابات نقش مؤثري داشتند و گفتار و کردار آنان نيز از نگاه مردم به پاي وي نوشته شد و همين عملکرد کافي بود تا بيش از پيش بين او و مردم فاصله بيفتد و فرصت براي بهرهبرداري فتنهگران فراهم آيد و هاشمي از سوی آنان مصادره شود!
حکيم انقلاب بارها از افراد صاحب نفوذ خواسته بود تا رسالت تاريخي خود در زمانه فتنه را «عماروار» انجام دهند و با تبيين دقيق حوادث به بصيرت بيفزايند؛ اما هاشمي از جمله خواصي بود که ترجيح داد با «سکوت» در اين عرصه، ميدان را از عمارها خالي گذارد و خواسته يا ناخواسته بستر را براي جولان اغواگران و فتنهگران فراهم آورد و اين فتنه تا قيام ملت در 9 دي ماه 1388 تداوم يابد!
***
هاشمي در حالي به پايان حيات 80 ساله خود رسيد که در کارنامه خود مجموعه متنوعي از تلاشها و فعاليتها را جاي داده است که کمتر فردي را در سده اخير تاريخ ايران ميتوان مشابه او يافت. سياه و سفيدهايي که حکايت از فراز و فرودهاي وي دارد. حضور باشکوه امت حزباللّه در تشييع پیکر وي نشان داد که مردم با چشم خطاپوش، کارنامه مثبت او را نيز فراموش نکردهاند؛ اما حقيقت آن است که بين هاشمي و بدنه جامعه فاصله عميقي افتاده بود که فرصتي براي جبران آن مهيا نشد!
حکيم انقلاب با خواندن نماز بر پيکر «رفيق ديرين و همسنگر و همگام دوران مبارزات نهضت اسلامي و همکار نزديک سالهاي متمادي در عهد جمهوري اسلامي»، آخرين دعاها را براي عاقبت بخيري وي قرائت کرد و از همه ملت خواست که اين دعاها را تکرار کنند که: «... اللّهم احشره مع اوليائه من المؤمنين، اللهم احشره مع المجاهدين، اللّهم احشره مع المنفقين في سبيلک»