آمریكا همواره سعی دارد از هر تهدیدی فرصت لازم را فراهم آورد و از آن بهره مورد نظر خود را ببرد. این راهبرد سبب شده است كه آمریکا در بسیاری از موارد در جایجای جهان با ایجاد تهدیدهای مورد نیاز خود، فرصتهایی را برای خود فراهم كند.
تروریسم یكی از مهمترین این مقولات است كه واشنگتن طی 15 سال گذشته به شدت از آن استفاده كرده است. 11 سپتامبر و فرو ریختن برجهای دوقلوی تجاری، این فایده را برای آمریكا داشت كه از تروریسم فردی و جمعی به تروریسم دولتی، نهادینه شده و فراملیتی پناه ببرد و سپس حملات خود را به مناطق مختلف جهان آغاز كند.
القاعده به اقرار برخی از دولتمردان آمریكایی، یك مجموعه تروریستی آمریكاساخته است و طالبان برادر دوقلوی آن سالهاست كه در افغانستان، پاكستان و برخی دیگر از مناطق جهان در حال انجام اقدامات تروریستی است. اگرچه طالبان همچون القاعده خیلی دست و پای خود را بلند تعریف نكرده و حوزه محدودتری را برای عملیاتهای خود انتخاب میكند، اما همیشه گزینه مورد توجه آمریكا بوده است که گاهی اوقات با آن به مبارزه مستقیم میپردازد و گاهی به مذاكره مینشیند.
آخرین تحولات در اینباره به مذاكرات طالبان با دولت افغانستان، همزمان با حمله آمریكا و كشته شدن ملامنصور، رهبر طالبان بازمیگردد. طالبان با رهبری ملامنصور توانسته بود به انسجام درونی خود بیفزاید و حتی با دولت افغانستان به مذاكره بنشیند تا امتیازات لازم را بگیرد؛ اما با كشته شدن رهبر طالبان این امكان وجود دارد كه طالبان با چالشهای نسبی درونی مواجه شود.
حال پرسش این است كه چرا آمریكا علاقهمند است كه طالبان با مذاكره جذب سیاست و دولت (افغانستان) شده و از نظامیگری فاصله بگیرد؟ یا اینكه چرا آمریكا همزمان به دنبال تضعیف و پراكندگی درونی طالبان است؟ آیا آمریكا طی سالهای اخیر بر روی گروه تروریستی دیگری دست گذاشته و از آن طریق سود و زیان خود را بررسی میكند؟
این روزها موضوع داعش زمینه داغی را برای تروریسم و مبارزه با آن ایجاد كرده است که به نوعی همان راهبرد ایجاد تروریسم و مقوله فرصت و تهدید است. هنوز این پرسش بنیادی وجود دارد كه چگونه داعش یكباره سر از تحولات منطقهای درآورد و به بزرگترین و ثروتمندترین دستگاه تروریستی در جهان تبدیل شد و اینكه چرا ائتلاف عریض و طویل غربی ـ منطقهای نتوانسته است این چالش بینالمللی را برطرف كند؟
آیا داعش هم مانند دیگر گروههای تروریستی قبلی كه در سطح وسیعی دست به عملیات میزنند، دستساز است؟! تحلیلهای مختلفی در این زمینه ارائه شده است كه برخی به آن پاسخ منفی دادهاند و برخی دیگر چنین رویكردی را از سوی غرب (آمریكا) تأیید كردهاند؛ اما بررسی یک رخداد عظیم تاریخی كه اتفاقاً در صدمین سالگرد وقوع آن بهسر میبریم، میتواند به ما نشانههایی را باز نماید كه گویای درستی این مسئله است و دستساز بودن داعش از سوی غرب را بیان میکند.
این اتفاق تاریخی و نامیمون قرارداد سرّی سایكس ـ پیكو (انگلیس و فرانسه) است كه صد سال پیش به فروپاشی امپراتوری عثمانی و ایجاد كشورهای جدیدی در منطقه منجر شد كه عربستان سعودی یكی از آنهاست.
مسئله این است كه طی سالهای گذشته كمتر این امكان وجود داشت كه رسانههای غربی از این قرارداد سرّی تاریخی انتقادی داشته باشند، اما بهتازگی انتقادها از این تقسیم غربی منطقه بسیار افزایش پیدا كرده است و غربیها بهگونهای از قرارداد سایكس ـ پیكو عقبنشینی كرده و از اعراب منطقه دلجویی میكنند كه گویا خود زخم سرزمینی دیدهاند.
در یكی از مهمترین تحلیلها، بیبیسی اینگونه نوشته است: «داعش تنها گروهی است كه پس از صد سال توانست قرارداد سایكس ـ پیكو را به هم بریزد و با برداشت مرزهای بین سوریه و عراق گام تغییر مرزها را بردارد.»
آیا این حمایت غیرمستقیم از داعش حاکی از همان راهبرد فرصت و تهدید است؟ آیا غرب خواهان تغییر مرزهای منطقهای است و برای این زایش دردناك از چاقوی داعش استفاده میكند؟ بیبیسی حتی یك گام جلوتر گذاشته و گفته است كه آیا در دل این تحولات «یك تصمیم غربی دیگر برای تقسیم مرزها» وجود دارد؟
بیبیسی در این زمینه دست روی كردها گذاشته و نوشته است: «اما ظهور داعش این ظرفیت را بیش از گذشته به سیاستگذاران غربی ثابت کرد و اکنون کردها نیرویی جدی و اثرگذار در خاورمیانه [غرب آسیا و شمال آفریقا] شدهاند که اگر قرار باشد بار دیگر پشت درهای بسته، برای این بخش از جهان به منظور ترسیم جغرافیای سیاسی تازه پیمان سرّی نوشته شود، جای شک نیست که دیگر همچون سایکس ـ پیکو نادیده گرفته نخواهند شد.»
از این منظر همه رقبای داعش باید تضعیف شوند، حتی اگر نمایش مبارزه با داعش نیز به اجرا درآید. طالبان به رهبری ملامنصور برخلاف برخی دیگر از گروهها همچون بوكوحرام، یكی از این گزینهها بوده است كه علاقهای برای همراهی با داعش نشان نمیداد. بنابراین، در حال حاضر طالبان باید به نفع داعش تضعیف شود!