در ۲۸ ژوئن ۱۹۱۹، پیمان صلح «ورسای» میان آلمان و متفقین منعقد شد. این قرارداد بینالمللی به جنگ جهانی اول پایان داد و سبب پیدایش رویکردی جدید در روابط بینالملل شد. سه شخصیت اصلی این پیمان را میتوان؛ دیوید لوید جورج نخستوزیر بریتانیا، ژرژ کلمانسوی فرانسوی و وودرو ویلسون رئیسجمهور آمریکا دانست.
جنگ جهانی به کشورهای اروپایی خسارات مهلکی وارد کرده بود. مناطق بزرگی در شمال غربی این قاره، دستخوش ویرانی شده و بخش کثیری از جمعیت مردان اروپایی به کام مرگ فرو رفتند. فرانسه که در کانون این جنگ هولناک قرار داشت، متحمل ۴/۱ میلیون نفر کشته و چهار میلیون زخمی شده بود. در تمامی اروپا ۵/۸ میلیون نفر جان باختند.
کشورهای حاضر در این مجمع ـ که در کاخ ورسای واقع در نزدیکی پاریس برگزار شد ـ به اتفاق یکدیگر، آلمان را مسئول آغاز جنگ دانسته و غرامتهای فراوانی را بر این کشور تحمیل کردند تا قدرت شروع جنگ در آینده را از این کشور بگیرند. کلمانسو ـ نخستوزیر فرانسه ـ شدیداً طرفدار این موضعگیری بود، اما افکار عمومی فرانسه مانع از تحقق این عقیده شدند و بهتدریج به اقداماتی توسل جستند تا علاوه بر سلب قدرت آلمان، به این کشور کمک کنند روی پای خود بایستد.
«لوید جورج» بریتانیایی نیز که از اشتیاق مردم کشورش برای انتقام از آلمانیها باخبر بود، از تحمیل غرامتهای جنگی بر این کشور، استقبال کرد، اما در باطن به این نتیجه رسید که باید برای مقابله با خطر مارکسیسم (که بهتازگی در اثر انقلاب اکتبر روسیه به عرصه سیاسی شده بود) راهکاری بیابد. از نظر او تقویت آلمان میتوانست به مثابه مانعی بر سر راه گسترش اندیشههای دولت شوروی، مؤثر واقع شود؛ در غیر این صورت، قدرتیابی گروههای چپگرا در آلمان، امنیت ملی بریتانیا را به خطر میانداخت.
ویلسون، رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا به جای مجازات آلمان، بر همیاری و کمک به این کشور تأکید میکرد. افکار عمومی آمریکا به طرفداری از سیاست انزوای این کشور و دور ماندن ایالات متحده از منازعات قدرتهای اروپایی پرداختند؛ اما ویلسون به دنبال ایجاد سازمانی بینالمللی بود که ضامن صلح و امنیت جهانی باشد. چهارده اصل پیشنهادی ویلسون مبیّن عقیده وی برای بازسازی جهان پس از جنگ بود:
۱ـ آزادی در روابط دیپلماتیک میان کشورها؛
2ـ امکان کشتیرانی آزاد چه در زمان جنگ و چه در زمان صلح؛
3ـ برقراری آزادی تجاری و رفع محدودیتهای گمرکی؛
۴ـ تلاش برای کاهش تسلیحات نظامی میان کشورهای بزرگ؛
۵ـ حلّ مسائل و دعاوی استعماری به طرق عادلانه؛
6ـ حکم به خروج سربازان آلمانی از سرزمینهای تابعه روسیه؛
7ـ خروج سربازان آلمانی از بلژیک و به رسمیت شناختن استقلال و تمامیت ارضی این کشور؛
8ـ خروج نیروهای آلمانی از فرانسه، به ویژه منطقه آلزاس ـ لورن؛
9ـ تشکیل مرزهای ملی ایتالیا در راستای احترام به حقوق ملی مردم این کشور؛
10ـ استقلال دولتهای تابع امپراتوری اتریش ـ مجارستان؛
11ـ حلّ منازعات بینالمللی در منطقه بالکان؛
۱۲ـ جدایی ترکیه از سرزمینهای عربی امپراتوری عثمانی و استقلال اعراب ساکن در منطقه از سیطره سلطان عثمانی؛
13ـ استقلال لهستان پس از بیش از یک قرن؛
14ـ تشکیل اتحادیهای از دول جهان در راستای تضمین استقلال سیاسی و تمامیت ارضی کشورها (جامعه ملل).
در هفتم مه ۱۹۱۹، مفاد پیمان به طرف آلمانی ارائه شد. آلمان حدود ۱۳ درصد خاک و ۱۰ درصد جمعیت خود را از دست داد، منطقه آلزاس ـ لورن به فرانسه واگذار شد و تمام مستعمرات این کشور از آن گرفته شد. نیروی زمینی ارتش آلمان به صد هزار نفر کاهش یافت و این کشور از داشتن نیروی دریایی و هوایی محروم شد؛ مسئولیت جنگ را بر گردن گرفت و غرامت جنگی بیش از شش میلیارد پوند بر این کشور تحمیل شد.
انتشار خبر انعقاد پیمان ورسای، موجب بروز خشم و نارضایتی شدید در میان مردم آلمان شد؛ به ویژه بر عهده گرفتن مسئولیت بروز جنگ ـ آن هم برای کشوری که دو میلیون نفر از مردم خویش را از دست داده بود ـ امری ظالمانه تلقی میشد. از سوی دیگر، متفقین نیز در استقرار احکام پیمان ورسای به مشکلات فراوانی برخوردند؛ برای نمونه، کنگره ایالات متحده آمریکا از تصویب لایحه عضویت این کشور در جامعه ملل، امتناع ورزید و همین امر سبب شد تا این سازمان بینالمللی در ابتدای حیات خود، با مشکلات بنیادینی همچون عدم مشروعیت روبهرو شود.
پیمان ورسای و نتایجی که در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به بار آورد، زمینه را برای وقوع جنگ جهانی دوم فراهم کرد. صلح ورسای در پی آن بود که از جنگ و ستیز جلوگیری کند؛ اما در پایان کار، به این مشکل دامن زد.