محمد گنجي/ آيتالله سيدحسن مدرس از شخصيتهاي بارز تاريخ معاصر ايران است. وي مجتهدي طراز اول بود، اما بيشتر يک روحاني مبارز شناخته شد که جانش را فداي حفظ استقلال کشور و مبارزه با استبداد و به طور خاص فساد رضاخاني کرده است. وجه سياسي شخصيت آيتالله مدرس تا حدودي مدارج علمي و شخصيت حوزوي او را تحتالشعاع قرار داد. علت آن هم موقعيت بحراني زمانهاي بود که مدرس در آن ميزيست؛ زمانهاي که کشور ايران براي حل بحرانها و حفظ استقلالش به سياستمداران زنده و شجاع نياز داشت.
آيتالله مدرس براي تحصيل علم به اصفهان رفت و از محضر استادانی چون؛ ميرزاعبدالعلي هرندي، آخوند کاشاني، جهانگير قشقايي، شيخمرتضي يزدي و آقاسيدمحمدباقر درچهاي کسب علم کرد. او در سال 1311 ق براي تکميل تحصيلاتش به نجف رفت و مدت هشت سال ساکن آنجا بود. در آنجا هم از محضر استاداني چون؛ آخوند خراساني مؤلف کفايهالاصول و آيتالله يزدي مؤلف عروهالوثقي بهره گرفت و به درجة اجتهاد رسيد. او از شاگردان ميرزاي شيرازي نيز بوده است. ميرزاي شيرازي سيدحسن مدرس را اینگونه معرفی کرد که «اين سيد اولاد رسولالله پاکدامني اجدادش را داراست و در هوش و فراست گاهي من را به تعجب ميافکند. در مدتي بسيار کوتاه از تمام همدرسهايش درگذشته و در منطق، فقه و اصول سرآمد همه يارانش ميباشد و قوة قضاوت او به حد کمال و نهايت درستکاري و تقوا است.»
بازگشت آيتالله مدرس با شکلگيري انقلاب مشروطيت در ايران همزمان بود. اولين گزارش دربارة حضور آيتالله مدرس در عرصة مبارزه و سياست به دورة استبداد صغير باز ميگردد. او در اين برهه نايبرئيس انجمن ولايتي اصفهان بود؛ انجمني که آيتالله حاجآقانورالله اصفهاني براي مبارزه با اقبالالدوله کاشي حاکم اصفهان آن را تشکيل داده بود. بر اثر مساعي اين انجمن و به کمک بختياريهای تحت رياست صمصامالسلطنه، اصفهان از سلطة محمدعلي شاه قاجار خارج شد و در اختيار مشروطهخواهان قرار گرفت، اما به دليل زورگويي صمصامالسلطنه و اجحافاتي که به مردم ميکرد، آيتالله مدرس به مخالفت با او برخاست.
آيتالله مدرس گام بعدي را در عرصة سياست به خواست علماي نجف برداشت. پس از فتح تهران و تشکيل مجلس دوم شوراي ملي بر اساس قانون اساسي ميبايست پنج مجتهد طراز اول بر مصوبات مجلس نظارت ميکردند. به همين منظور آيات عظام نجف؛ آخوند ملامحمدکاظم خراساني و ملاعبدالله مازندراني 20 نفر از مجتهدان ولايات مختلف را طي نامهاي به مجلس شوراي ملي معرفي کردند تا از ميان آنها پنج نفر را برگزينند. نام آيتالله مدرس در کنار ميرزاي نائيني، آقاضياء عراقي و سيدابوالحسن اصفهاني که از مراجع تقليد شيعه بودند در اين نامه درج شده بود. مجلس شورا ناگزير شد براي انتخاب هيئت طراز اول به قرعه متوسل شود. به این ترتيب آيتالله مدرس به حکم قرعه توانست در جایگاه يکي از پنج مجتهد طراز اول به مجلس راه يابد.
سالها بعد در مجلس سوم وي در صف مخالفان قرارداد 1919 درآمد که موجب برکناري وثوقالدوله از صدارت شد.
پس از کودتاي سوم اسفند 1299 ش مدتي دستگير و سپس به قزوين تبعيد شد. پس از سقوط سيدضياء و افتتاح مجلس به دست قوام، مدرس به سمت نماينده مردم تهران در مجلس چهارم برگزيده شد. در اين مجلس او پیشوای اکثريت و نايبرئيس اول مجلس بود و در اين مجلس بود که مخالفتها و مبارزات وي عليه رضاخان اوج گرفت.
با فرارسيدن زمان برگزاري انتخابات مجلس پنجم سردار سپه که ميدانست با انجام انتخاباتي سالم حاميانش به مجلس راه نخواهند يافت، با تهديد مشيرالدوله و وزرايش آنها را به استعفا وادار کرد و شاه را تحت فشار قرار داد تا او را رئيسالوزرا معرفي کند. احمدشاه نيز همين کار را کرد و به ظاهر براي معالجه رهسپار فرنگ شد. به این ترتیب کشور را در اختيار سردار سپه قرار داد. سردار سپه که در فکر برقراري جمهوري و تغيير سلطنت بود، دستور داد به سرعت انتخابات مجلس انجام شود. وي با مداخلة ایادیاش توانست عدة زيادي از حاميانش را با سمت نماينده به مجلس بفرستد، اما هنوز آنقدر قدرت نداشت که بتواند مانع ورود مخالفانش به مجلس شود. آيتالله مدرس نيز توانست در جایگاه نماينده تهران به مجلس پنجم راه يابد و رهبر اقليت مجلس شود. مجلس پنجم در 22 بهمن 1302 شروع به کار کرد.
از بازي جمهوريخواهي
تا انقراض قاجار
بازي جمهوريخواهي سناريويي انگليسي بود که با هدف تسلط کامل بر ايران کليد خورد. گردانندگان اين بازي مدرس را بزرگترين مانع پيش روي خود میديدند. جمهوريخواهان که در مجلس با مقاومت سرسختانة آيتالله مدرس روبهرو شده بودند، سعي کردند با شيوههاي مختلف اين مانع را از پيش رو بردارند.
در اولين گام تلاش کردند تا رضايت او را جلب کنند. نقل است؛ «مدرس را به خانه خدايارخان برده بودند. او با زبان چرب و نرمي آغاز سخن نموده است. مدرس ميگويد اصل مطلب را بگو من نميتوانم راضي شوم امروز اين رئيس قوا با چهار نفر روزنامهنويس ساخت مملکت را تغيير بدهد، فردا يک رئیس قواي ديگري با هشت نفر روزنامهنويس ميسازد و شما را ميخواهد تغيير دهد. مملکت بازيچه نيست که هر روز يک رئيس قوا رژيم مملکت را عوض کند.»
جمهوريطلبان پس از نااميدي از جلب رضايت مدرس سعي کردند او را بترسانند به همين منظور در مجلس دکتر حسين بهرامي (احياءالسلطنه) به تحريک تدين سيلي محکمي به آيتالله مدرس زد. اين سيلي تأثيري کاملاً متفاوت با آنچه آنها انتظار داشتند به جا گذاشت. در مجلس عدة زيادي از نمايندگان از جمهوريخواهان کناره گرفتند و به اقليت پيوستند. مردم هم به حمايت از آيتالله مدرس به خانه او رفتند و در اطراف مجلس اجتماع کرده عليه جمهوري شعار دادند. حدود هشت هزار نفر هم در مسجد شاه جمع شدند و مخالفتشان را با رضاخان و جمهوري اعلام کردند. کار به آنجا کشيد که «سردار سپه به مدرس پيغام استمالت داده که خر بود، ابله بود نسبت به شما بياحترامي کرد، مدرس جواب گفته: اين سيلي را دست تو زد نه آن بيدين. من بر همان عقيدة خود باقي هستم و با اين چيزها از ميدان نبرد در نميروم.»
آيتالله مدرس براي جلوگيري از طرح جمهوري در مجلس تدبير ديگري انديشيد و عدهاي از نمايندگان را راهي حرم حضرت معصومه(س) کرد، حتي خرج سفر آنها را نيز پرداخت و به این وسيله موفق شد جلسه 30 اسفند 1302 ش را از اکثريت بيندازد و مجلس را تعطيل کند. جمهوريخواهان نيز نتوانستند قبل از پايان سال طرحشان را عملي کنند. جلسة بعدي مجلس هم به دوم فروردين 1303 ش موکول شد.
در اين فاصله زماني فرصتي ديگر براي سازماندهي مردم به دست آمد. در دوم فروردين 1303 ش مردم در حمايت از قاجاريه در اطراف مجلس جمع شدند. جمهوريخواهان مجلس براي پراکندن مردم از رضاخان کمک خواستند. سردار سپه با عدهاي قزاق به مجلس رفت و شخصاً با مردم درگير شد. خبر درگيري سردار سپه با مردم به مؤتمنالملک رئيس مجلس رسيد. مؤتمنالملک به سرسراي مجلس رفت و با تحکم به سردار سپه گفت: چرا مردم را در خانۀ خودشان ميزنيد، الان تکليفت را روشن ميکنم. سردار سپه که از برخورد مؤتمنالملک بيمناک شده بود، ناگزير شد از مردم عذرخواهي کند و اعلام کرد اگر مردم جمهوري نخواهند، او نيز صرفنظر خواهد کرد.
در سوم فروردين اعتراضات مردم ابعاد گستردهتري يافت و بازارها تعطيل شد. مردم به خانه علما رفتند و خواهان عزل سردار سپه شدند. رضاخان براي رهايي از اين بنبست عازم قم شد و با علما ملاقات کرد. پس از مراجعت از قم در 12 فروردين با صدور اعلاميهاي به طور رسمی از جمهوريخواهي انصراف داد.
با اين حال احتمال ميرفت کابينه رضاخان سقوط کند. بنابراين حيلهاي ديگر به کار برد و به ظاهر از کارها کناره گرفت و به رودهن رفت. دوباره مانند دفعه قبل پس از کنارهگيري او مزدورانش در شهر تظاهرات کردند و با تهديدات شديد و ناامن جلوه دادن مملکت عدهاي از نمايندگان مجلس را ترساندند و مجلس را به مصالحه با رضاخان وادار کردند. رضاخان در قدرت باقي ماند، ولي نتوانست طرح جمهوریاش را در کشور پياده کند.
انگلستان و رضاخان پس از تحمل اين شکست درصدد برآمدند که قاجارها را از سلطنت خلع کنند و سلسلة پهلوي را بنيان بگذارند. آنها ميدانستند که با مخالفتهاي زيادي روبهرو خواهند شد، پس بايستي با احتياط حرکت ميکردند و زمينه را براي تغيير سلطنت مهيا ميساختند. نشريات طرفدار رضاخان به سمپاشي عليه قاجاريه شدت بيشتري بخشيدند. رضاخان هم هر روز مخالفان را تحت فشار بيشتري قرار ميداد و به بهانههاي مختلف جرايد را تعطيل و معترضان را حبس و تبعيد ميکرد. رضاخان توانست با کمک مزدورانش هر روز پايههاي قدرتش را مستحکمتر کند. حضور نداشتن احمدشاه هم در مملکت عرصهاي مناسب براي تاختوتاز رضاخان فراهم آورده بود. آيتالله مدرس براي تنگتر کردن عرصه بر رضاخان تلاش ميکرد احمدشاه را به کشور بازگرداند، اما او با بروز کوچکترين مشکلي از بازگشت منصرف ميشد.
سرانجام با مهيا شدن زمينهها در 9 آبان 1304 ش طرفداران رضاخان که در مجلس اکثريت داشتند تصميم گرفتند کار را يکسره کنند، بنابراين ماده واحدهاي را که متضمن خلع سلطنت از قاجارها بود تسليم مجلس شوراي ملي کردند. آيتالله مدرس و يارانش به استعفاي مستوفيالممالک رئيس مجلس استناد جستند و جلسه را غير رسمي و غيرقانوني دانستند، اما اکثريت مجلس در اختيار هواداران رضاخان بود و مخالفت آن اقليت کاري از پيش نبرد.
مخالفان فقط توانستند پس از ايراد سخنراني و اعلام مخالفتشان جلسه مجلس را به عنوان اعتراض ترک کنند و آيتالله مدرس نيز با بيان اين جمله که «صد هزار رأي هم بدهيد خلاف قانون اساسي است.» غير قانوني بودن جلسه را اعلام کرد. پس از خروج مخالفان از مجلس، خلع سلطنت از قاجاريه به رأي گذاشته شد و به تصويب رسيد.
اين حرکت مرحله اول طرح رضاخان بود. او براي تکميل طرحش در 15 آذر 1304 ش مجلس مؤسسان را افتتاح کرد و در همين مجلس در 20 آذر به طور رسمی سلطنت به خاندان پهلوي تفويض شد.