طنازها موضوع طنازی ندارند
حرفی برای این لغتبازی ندارند
از بس که شد موسیقی ابزار سیاسی
خوانندهها هم شور آوازی ندارند
از خوبی دولت اخیراً طنزسازان
چیزی برای سوژهپردازی ندارند
ایران برای چینیان شد شهربازی
جز ما گمانم هیچ همبازی ندارند
بسیار محرومند و بیفرهنگ هستند
آنها که در منزل سگ تازی ندارند
دزدان شهر ما شدیداً با نفوذند
ترسی اخیراً دیگر از قاضی ندارند
چشمی به بیتالمال و چشمی هم به مردم
فتانهها قصد براندازی ندارند!
قول و قرار از ما فقط پنهان شد، اما
با دوستان خارجی رازی ندارند
نازی! چه خوشرویند! اما وقت تاراج
دست کمی از ارتش نازی ندارند
دزدان امروزی مجازی میربایند
چون مثل سابق، حال اخّاذی ندارند
انگار مردان دلیر و پیر بیکار
شامی به جز شیشلیک قفقازی ندارند
ماییم آن طنازهای خسته جان که
در آسمان مرغابی و غازی ندارند
ای کاش ما هم جمله آقازاده بودیم
زیرا شنیدم حکم سربازی ندارند
بگذار تا این شعر، بیپایان بماند
ابیات پر دردی که آغازی ندارند...
سروده جمعی از شاعران