رضا اشرفی/ پیمان آتلانتیک شمالی(ناتو) در سال 1949 با محوریت مقابله با اتحاد جماهیر شوروی سابق و خطر کمونیسم با حضور آمریکا و کشورهای اروپایی تشکیل شد. محوریترین اصل ناتو ماده پنجم آن است که بر اساس آن هر تهدیدی علیه اعضا برابر با فعال شدن این پیمان در حمایت از آن است. گمان میرفت با فروپاشی بلوک شرق و پیمان ورشو، فلسفه وجودی خود را از دست داده و به تاریخ سپرده شود؛ اما رویدادها و حوادث دهه ۹۰ قرن بیستم خلاف این تصورات را نشان داد؛ زیرا نه تنها پرونده ناتو بسته نشد، بلکه شاهد گسترش ناتو در بعد «جغرافیایی» و «کارکردی» هستیم، به نحوی که در دهه اخیر ناتو توانسته است حوزه فعالیت خود را به کشورهای اروپای شرقی، منطقه قفقاز و آسیای مرکزی گسترش دهد و هم اکنون نیز این سازمان به دنبال گسترش حضور و نفوذ خود در مهمترین منطقه، یعنی «خلیج فارس» است.
راهبرد ناتو در سال 2001 و با حادثه 11 سپتامبر با دگرگونی قابل توجهی همراه بود و آن آغاز عملیات ناتو خارج از مرزهای اروپا بود؛ رویکردی که اولین قربانی آن افغانستان و سپس لیبی بود.
تحوّل مفهوم امنیت در ناتو در یک فرآیند دو مرحلهای صورت گرفته و مبنای تقسیمبندی این برههها، نشستها و عملیاتهای ناتو است. برهه دوم از 2001 تا 2012 قرار میگیرد که حملات تروریستی 11 سپتامبر، نقطه عطف حیات آن قلمداد میشود. نشست لیسبون 2010 و تدوین مفهوم راهبردی نوین ناتو برنامه جدید این پیمان برای دوره جدید عنوان میشد.
در همین راستا و در اولین گام، سیاست نزدیکی به دولتهای اروپای شرقی و گسترش ناتو به خارج از حوزه سنتی اروپای غربی در نشست ژوئیه 1990 در لندن مطرح و در نوامبر 1991 مورد تأیید واقع شد. بر اساس این، ناتو پس از تحوّل در راهبرد امنیتی خود، گسترش حوزه جغرافیایی و تحّول از یک سازمان منطقهای به سازمانی جهانی را در نظر گرفت، تا الزامهای ژئوپلیتیکی جدید را پاسخ گوید. تدوین راهبرد نوین ناتو در اجلاس رم در 1991، به تبدیل ناتو از سازمانی نظامیـ سیاسی به اتحادیهای سیاسیـ نظامی منجر شد.
در سال 1999 «مفهوم راهبردی جدید» در اجلاس واشنگتن تصویب شد. افزون بر مسائل امنیتی، بازدارندگی و دفاع، مسائل جدیدی چون مدیریت بحران، مشورت در تأمین اهداف حیاتی و مشارکت دیگر کشورها مورد اشاره قرار گرفت.
در دسامبر 2001، پس از سرنگونی رژیم مزبور و صدور قطعنامه 1386 شورای امنیت، اجازه استقرار نیروی بینالمللی کمک به امنیت (ایساف)، که یک نیروی چندجانبه بود، برای کمک به ایجاد ثبات در کشور و ایجاد شرایط حفظ صلح در داخل و اطراف کابل از سوی سازمان ملل داده شد. در ماه اوت 2003، ناتو نیز مرکز فرماندهی و هماهنگی نیروهای ایساف را در درون سازمان خود برقرار کرد.
پیشبینی «دفاع هوشمند» در اجلاس شیکاگو، گام اساسی دیگری در روند تحوّل و وظایف ناتو بود. دفاع هوشمند، طرحی مبتنی بر مقابله فراگیر با تهدیدات و افزایش قابلیت واکنشی و عملّیاتی با استفاده همزمان از قدرت نرم و قدرت سخت است. در سال 2016، در اجلاس بلژیک بر تشکیل نیروی واکنش سریع به استعداد 4500 نیرو رأی داده شد تا دور جدید تحرکات جهانی ناتو آغاز شود؛ در حالی که حوزه فعالیت ناتو به حوزههای اقتصادی، اجتماعی، سایبری، مواد مخدر، فرهنگی و هرآنچه ناتو آن را تهدید بداند، گسترش یافت. در این میان باید توجه داشت، در حالی که آمریکا در دوران بوش بیشترین همکاری را با ناتو داشت، در دوران اوباما این روند با ادعای رویکرد به تعامل جهانی و مشارکت همگانی در صلح تقلیل قابل توجهی یافت.
با روی کار آمدن ترامپ در آمریکا تغییراتی در رفتار این کشور مشاهده شده است؛ چنانکه ترامپ در کنار اصرار به فروش تسلیحات به کشورهای عربی و تقویت رژیم صهیونیستی هرگونه اقدام نظامی در منطقه را مشروط به پرداخت هزینههای آن از سوی کشورهای منطقه میداند. چنانکه او اعلام میکند اعضای اروپایی ناتو باید با اختصاص دو درصد از درآمد ناخالص ملی خود به بودجه ناتو، هزینههای امنیت خود را بپردازند.
در جدیدترین اقدام آمریکا در قبال ناتو ترامپ، رئیسجمهور آمریکا نامههایی به چند نفر از سران کشورهای عضو ناتو فرستاده و از آنها به دلیل بیتوجهی به تعهداتشان برای پرداخت هزینههای نظامی و دفاعی مد نظر این ائتلاف نظامی غربی انتقاد کرد. دونالد ترامپ این نامه را به سران کشورهایی از قبیل آلمان، بلژیک، نروژ و کانادا فرستاده است. حال این پرسش مطرح میشود که دلیل ترامپ از ارسال این نامهها چه بوده و این اقدام چه پیامی را مخابره میکند؟
رفتارهای ترامپ همواره اصلی ثابت داشته و آن تقلای وی برای تحقق وعدههای انتخاباتی است. ترامپ در زمان کارزار انتخابات ریاستجمهوری خود در سال ۲۰۱۶ و همچنین پس از حضور در کاخ سفید، بارها از اعضای ناتو به دلیل نپرداختن هزینههای نظامی و دفاعی آن و «سوءاستفاده» از آمریکا گله کرده و چند باری هم ناتو را «سازمانی منسوخ» خوانده است. ترامپ که سعی دارد خود را تنها رئیسجمهوری معرفی کند که توانسته است همه وعدههای خود را محقق کند، میکوشد با فشار بر اروپا آنها را به پرداخت هزینههای ناتو مجبور کند؛ اما زیر چتر این تحقق وعدهها یک نکته نهفته است و آن، ابعاد اقتصادی این طرح است.
وضعیت درونی و بیرونی آمریکا نشان میدهد، این کشور با چالشهای اقتصادی بسیاری مواجه است و عملاً توان پرداخت بسیاری از هزینههای خارجی را ندارد. بر اساس این، آمریکا به دنبال کاهش هزینههای جهانی خود است که کاهش حضور این کشور در نهادهای جهانی برای نپرداختن حق عضویتها، تعطیل کردن برخی پایگاههای جهانی، اعمال تعرفههای گمرکی برای واردات کالاهای دیگر کشورها، تأکید بر لزوم پرداخت هزینههای حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه از سوی کشورهای عربی به مبلغ 7 هزار میلیارد دلار و در نهایت اصرار بر بالا بردن هزینههای کشورهای اروپایی در تهیه بودجه ناتو را میتوان در این چارچوب ارزیابی کرد.
در این میان، یک نکته را نیز باید در نظر داشت و آن نوع واکنش کشورهای اروپایی است. بیتوجهی آنها به اجرای تعهداتشان در قبال ناتو نشان میدهد، این کشورها دیگر اعتمادی به آمریکا به منزله یک ناجی نداشته و هر یک به دنبال استقلال دفاعی یا حداقل همگرایی در سطح اروپا هستند؛ روندی که ادامه شکاف در دو سوی آتلانتیک را نشان میدهد.