علی‌اکبر ولایتی که به روسیه سفر کرده است، با اشاره به سفر بنیامین نتانیاهو و دیدار آتی وی با ولادیمیر پوتین رئیس‌جمهور روسیه گفت: وی آدم دوره‌گردی است که هر روز به یک نقطه از جهان سفر می‌کند، اظهارات بی‌مبنا و بی‌منطقی مطرح می‌کند و کسی به حرف‌های او اهمیتی نمی‌دهد؛ لذا حضور یافتن یا حضور نیافتن وی در روسیه هیچ تأثیری در مأموریت استراتژیک ما ندارد.

گزارشی هشدارگونه درباره حرکت جمعیت کشور از جوانی به پیری


   شهناز سلطانی / طبق سرشماری مرکز آمار کشور در سال 95 بیش از 9 درصد جمعیت ما (بیش از ۷ میلیون نفر) سالمند هستند. از سویی با اجرای سیاست‌های کاهش جمعیت در دهه‌های گذشته، اکنون نرخ باروری رقم ۸/۱ را نشان می‌دهد. با این توصیف و با رشد جمعیتی که پیش رو داریم در سه دهه آینده با بحرانی به نام سالمندی رو‌به‌رو خواهیم شد که از همین امروز باید فکری به حال آن و مشکلاتش کرد.

فاصله گرفتن جمعیت از جوانی
سال‌ها به خودمان بالیدیم که جمعیت کشور ما جوان است و فرصت مهیاست تا به مدد آن دست به کارهای بزرگی بزنیم؛ فرصتی که در کمتر کشوری یافت می‌شود و اگر یافت شود فرصت گرانبهایی است که باید خوب از آن برای نسل‌های بعد و دهه‌های آینده بهره‌برداری کرد. اما تا چشم به هم بزنیم، این فرصت نایاب از دست می‌رود و جوان‌های ‌ما از سال‌های جوانی فاصله می‌گیرند، پا به میانسالی می‌گذارند و بعد هم مو سپید می‌کنند و وارد دوران پر تجربه سالمندی می‌شوند؛ دوره‌ای که مشکلات خاص خود را دارد و اگر از پیش برای آن طرح و برنامه‌ای نداشته باشیم به سختی طی خواهد شد. از سوی دیگر موضوع جمعیت از نظر جمعیت‌شناسان امری پویاست و احتمال تغییرات در آن فراوان است؛ یعنی خیلی نباید بدبینانه به آن نگاه کرد، ولی تجربه در کشورهای با جمعیت سالمند نشان داده اگر از امروز برای آن چاره‌‌ای اندیشیده نشود چه بسا زودتر به روزگار آنها دچار می‌شویم. 

آغاز بحران پیری
دو سال پیش که وضع جمعیت کشور برای آخرین بار بررسی شد، تعداد زنان سالمند را 3 میلیون و 700 هزار نفر و تعداد مردان سالمند را 3 میلیون و 600 هزار نفر اعلام کردند که به گفته کارشناسان جمعیت سازمان ملل متحد اگر وضع به همین منوال پیش برود، سال 1420 شمسی آغاز بحران پیری جمعیت ایران است و باز با همین منوال ۶۰ سال بعد، یعنی در سال 1480 جمعیت ما فقط 32 میلیون نفر برآورد می‌شود؛ همان جمعیتی که روزی مایه فخر و توانمندی ما محسوب می‌شد. البته این فرضیه‌ها وقتی به نتیجه می‌رسد که ما هیچ برنامه و سیاستی برای جمعیت اتخاذ نکنیم؛ اما خوشبختانه متولیان امر هوشیار شده‌اند و زنگ خطر از چند سال قبل به صدا درآمده و امیدواری‌ها قوت گرفته است. در این میان هشدارها و تأکیدات رهبر معظم انقلاب نقش اساسی داشته است.

افزایش تولدها و روزنه امید 
سیاست‌های جمعیتی کشور که در اوایل دهه 70 فعالیتش را با مهار جمعیت و به تبع آن کاهش جمعیت شروع کرد، موفق شد میزان باروری را از ۴/۶ در اوایل دهه 60 به ۸/۱ درصد در شرایط فعلی برساند. به گفته مرکز آمار کشور، ایران در آستانه پیری جمعیت است؛ چرا که الان نیمی از جمعیت زیر 30 سال و نیمی دیگر بالای 30 سال هستند و افراد بالای 65 سال ۱/۶ درصد جمعیت کشور را شامل می‌شوند که اگر این رقم به 8 درصد برسد، بحران پیری محسوس خواهد بود. اما خوشبختانه مرکز آمار از افزایش تعداد تولدها در پنج سال اخیر خبر می‌دهد.

سیاست‌های حمایتی راه‌گشا
 معضل بیکاری، بالا رفتن سن ازدواج و افزایش اشتغال زنان در دهه‌های اخیر از دلایل مهم پایین آمدن میزان باروری در کشور است که اگر این میزان به وضعیت مطلوب برسد، پیر شدن جمعیت کشور هم به تأخیر خواهد افتاد. اگر قدم‌های مؤثری برای رفع معضل بیکاری برداشته شود و مقدمات لازم نیز برای ازدواج فراهم شود، آن وقت است که می‌توان به افزایش میزان باروری امیدوار بود. سیاست‌های حمایتی از زنان شاغل هم که بخش مهمی از بار اقتصادی خانواده و جامعه را به دوش می‌کشند در این افزایش تأثیر مستقیم دارد. 

رفاه‌زدگی مانع باروری
البته رفاه‌زدگی را هم نباید نادیده گرفت که در دهه‌های اخیر نه فقط در کلان‌شهرها که این اپیدمی در روستاها هم به کم شدن میزان زاد و ولد کمک کرده است. به این معنا که آنهایی هم که از نظر اقتصادی مشکلی در تأمین هزینه‌های فرزندآوری و تربیت آن ندارند و وقت و زمان لازم را می‌توانند صرف آن کنند، از پذیرش مسئولیت سر باز می‌زنند.  

معضل کاهش نیروی کار
یکی از مهم‌ترین پیامدهای ناگزیر افزایش جمعیت سالمند در هر کشوری تأثیر منفی آن بر جمعیت نیروی کار است. نیروی جوان و کارآمد در هر کشوری، داشته‌ای مهم برای آن محسوب می‌شود که می‌تواند در توسعه و پیشرفت اقتصادی آن بسیار تأثیر بگذارد. نقطه مقابل آن هم کاهش جمعیت نیروی کار است؛ دقیقاً همان چیزی که با پیر شدن جمعیت کشور محقق می‌شود. در چنین مواقعی وارد کردن نیروی کار از کشورهای دیگر نه فقط دور از ذهن نیست که لازم و ضروری هم هست. ورود مهاجر در هر جامعه‌ای معضلات مختص خود را دارد. زیستن کنار افرادی از فرهنگی بیگانه خود زمینه‌ساز مشکلات عدیده اجتماعی است که با ورود مهاجران هویدا می‌شود. 

سالمندان مصرف‌کنندگان 
عمده خدمات 
سالمندان در گروه کسانی قرار می‌گیرند که به شدت به ارائه خدمات رفاهی مثل بهداشت و سلامت نیاز دارند. افزایش حجم برداشت‌های مالی از صندوق‌های بازنشستگی به نوبه خود موضوع مهمی در اقتصاد هر کشوری محسوب می‌شود که باید پیش از رسیدن به معضل سالمندی تدابیری برای آن اندیشید. موضوع وقتی ریشه‌دار می‌شود که درآمد حاصل از تلاش نیروی کار در مقایسه با برداشت‌ها از صندوق‌های بازنشستگی فزونی نگیرد که این موضوع در اقتصاد هر کشوری حیاتی است. 
به هر حال، ما تنها کشوری نیستیم که دیر یا دیرتر پا به مرحله سالمندی می‌گذاریم؛ بلکه کشورهایی مانند آلمان و ژاپن سال‌هاست که در این دوران به سر می‌برند‌، اما مهم‌ترین بحث به تعویق انداختن آن و کاستن از جمعیت سالمندی است. وقتی هم که زمان آن رسید ناگزیر از ورود به دنیای سالمندی هستیم، اماباید از قبل فکری به حال آن کرده باشیم. سالمند نیاز به مسکن دائمی، درآمد و دریافت خدمات بهداشتی و سلامت دارد و همچنین فرزندانی که بخشی از نیازهای عاطفی آنها را برآورده کنند. اما با تعداد فرزندان کم چه بسا عملاً بخشی از این نیازهای عاطفی بی‌پاسخ خواهد ماند. مناسب‌سازی مبلمان شهری برای سالمندان از جمله دیگر ضروریاتی است که تقریباً در شهرسازی ما نادیده گرفته شده است. 

حل تناقض 
به هرحال، همان‌طور که در سال‌های گذشته برنامه مهار جمعیت و کاهش زاد و ولد در زمان خود به  موفقیت مورد نظر دست پیدا کرد، امروز هم چنین برنامه‌ای با همان شدت و قدرت لازم است تا برنامه فرزندآوری محقق شود. در آن سال‌ها مسئولان بهداشت و سلامت جامعه، رسانه‌ها و... دست به دست هم دادند و با حمایت و تشویق به برنامه‌های مورد نظرشان در مهار جمعیت رسیدند، امروز هم نباید انتظار داشت به صرف تشویق در گفتار به افزایش میزان باروری دست پیدا کنیم. روزگاری نه چندان دور کاهش فرزندان و امروز افزایش فرزندان را از همان مردم مطالبه می‌کنیم. برای حل این تناقض نیاز است بسترهای لازم با شرایط و امکانات لازم فراهم شود.



 صحرا محمدی/ در اینکه هر فرد در خانواده و در سطح کلان در جامعه وظایفی دارد، ابهامی وجود ندارد و کاملاً روشن و واضح است؛ اما آیا چون وظیفه است، هیچ تشکر و قدردانی از او لازم نیست؟
اگر ذره‌بین به دست بگیریم و یک صبح تا شب کارهای ریز و درشتی که دیگران برای ما انجام می‌دهند، چه به طور مستقیم و چه غیر مستقیم(که ما از اثرات مثبت آن سود می‌بریم) رصد کنیم، آن وقت تصورات غلط ما از اینکه «دیگران برای ما چه می‌کنند» و «وظیفه است» رنگ می‌بازد. 
آنچه افراد در مسند پدر و مادر در خانواده انجام می‌دهند، به اندازه‌ای وسعت دارد که در شمارش نمی‌گنجد و به اندازه‌ای بی‌مزد و منت برای یکدیگر و فرزندان انجام می‌دهند که اگر در برابر آنها زبان تشکر داشته باشیم،‌ به حتم شمار و کیفیت این کارها تکثیر می‌شود. البته وسعت کارهای پدرها و مادرها به قدری گسترده است که هیچ زبان تشکری نمی‌تواند با آن برابری کند و در این تردیدی نیست. 
به همین ترتیب، در سطوح کلان جامعه هم کارهای بسیاری انجام می‌شود که ما از آن به مسئولیت و وظیفه تعبیر می‌کنیم؛ اما اگر گاهی در کنار نقدها و انتقادها زبان به سپاسگزاری بگشاییم، چه می‌شود؟ آیا از حد و اندازه این کارها کاسته می‌شود یا برعکس افزوده می‌شود؟
قدردانی مهارتی اجتماعی و آموختنی است که وقتی به کار گرفته می‌شود، نه فقط انرژی مثبت تزریق می‌کند که انگیزه‌بخش هم هست و فاعل کارها را به تکاپو وامی‌دارد و حاصل این تکاپو نهادینه شدن یک خصلت خوب در فرد است که وقتی تکرار شد، به نیک‌رفتاری تبدیل می‌شود. 
ضروری است از کودکی با حرف و عمل به کودکان‌مان بیاموزیم که هرکس برای او قدمی هر چند کوچک برمی‌دارد و کاری به نظر کوچک انجام می‌دهد، باید از او تشکر کند. همین کار سبب می‌شود بچه‌ها در وهله اول از پدر و مادر خود ممنون باشند و در برابر آنها به اصطلاح گارد نگیرند و طلبکارانه برخورد نکنند. بازخوردی که خود والدین از این آموزش‌ها می‌گیرند، آنها را به کار و فعالیت با انگیزه و امیدواری بیشتر وامی‌دارد. برخورد شایسته، احترام و محبت متقابل به همراه می‌آورد و فضای رویارویی آدم‌ها را در سطوح خرد و کلان جامعه تلطیف می‌کند. 
از سوی دیگر، در علم روان‌شناسی هم بر اصل قدردانی تأکید می‌شود. به این ترتیب، افراد سپاسگزار برخلاف کسانی هستند که مدام همه چیز و همه کس را با کارهای ریز و درشت‌شان زیر ذره‌بین نقد و قضاوت می‌برند و مهم‌تر اینکه راضی‌تر و اجتماعی‌ترند. رویارویی با این قبیل آدم‌ها و برقراری روابط اجتماعی با آن‌ها سهل‌تر هست؛ اما وقتی در پیله خودخواهی و ندیدن دیگران پنهان می‌شویم، خواه و ناخواه حلقه‌های پیوند با دیگران را هم گم می‌کنیم. وقتی ما دیگران را با کارهای‌شان نمی‌بینیم، فتح بابی کرده‌ایم تا آنها هم ما و کارهای‌مان را هر قدر هم که مهم و بزرگ و انرژی‌بر بوده‌اند، نبینند. در این صورت مانند جزیره‌های جدا از هم خواهیم بود که توان و امکان تعامل با هم را نخواهیم داشت.
قدردانی از دیگران سبب می‌شود فرد باور کند کاری که انجام می‌دهد، مفید و ارزشمند است و به ادامه کارش تشویق شود و بداند کارش ارزشمند بوده و لذا به دنبال تکرار آن و انجام کارهای بهتر از آن باشد. در چنین شرایطی است که انگیزش فرد تقویت می‌شود؛ البته شکی نیست که نقد بجا و دور از قصد و غرض هم درست و سازنده است، اما قدردانی هم در جای خود راه‌های خوبی را باز می‌کند که به همان اندازه و بلکه بیشتر لازم است. پس چرا آن را از هم دریغ می‌کنیم؟ 

آثار منفی شبکه‌های اجتماعی بر سیاست‌ـ 3


 مهدی فرهادی/
12ـ ایجاد، راه‌اندازی و هدایت شبکه‌ها و جنبش‌های جدید در فضای رسانه‌ای: یکی از اثرات شبکه‌های اجتماعی راه‌اندازی و هدایت جنبش‌های جدید است. این جنبش‌ها تلاش دارند، تا با فناوری‌های ارتباطی جدید و تغییرات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی سازگار شوند. پوشش غیرواقعی خبری اغتشاش‌ها و دعوت به تجمع‌های غیرقانونی، توهین و فحاشی، دخالت آشکار برخی سیاستمداران و دولتمردان غربی در امور داخلی ایران و دامن زدن به ناآرامی‌های موجود، از نمونه‌های کاربرد شبکه‌های اجتماعی مجازی علیه امنیت کشورمان است.
13ـ ساماندهی اعتراضات: باتوجه به ماهیت پیچیده این رسانه‌ها که تحت فشار دولت‌ها و ملت‌ها قرار نمی‌گیرند، صرفاً جریان‌های خاصی می‌تواند بر آنها اثر بگذارد. به گفته رابرت فایرز، مدیر مرکز برکمن، «ماهیت غیرمتمرکز ابزارهایی چون توئیتر کنترل آنها را برای دولت مشکل می‌سازد؛ زیرا دارای منابع اطلاعاتی بی‌شماری هستند که مسدودکردن آنها موجب بدنامی و واکنش جمعی در افکار عمومی می‌شود. بنابراین می‌تواند نقش مهمی در سازماندهی به اعتراض‌های جمعی داشته باشد.
14ـ عملکرد گسترده امپریالیسم: در شبکه‌های اجتماعی شاهد چهره روشن امپریالیسم فرهنگی هستیم. به تعبیر هربرت شیلر، واژة امپریالیسم فرهنگی، نشان‌دهنده نوعی نفوذ اجتماعی است که از طریق آن، یک کشور، تصورها، ارزش‌ها، معلومات، هنجارها، رفتارها و سبک زندگی خود را به کشورهای دیگر تحمیل می‌کند.
15ـ سرزمین جنگ هویتی: در حالی که در نگاه اولیه این برداشت وجود دارد که هدف از خدمات اینترنت، خیرخواهانه و در جهت رشد و اعتلای انسانی است، اما طبق اسناد معتبر اینترنت و شبکه‌های مجازی مبتنی بر آن با هدف استفاده راهبردی آمریکا می‌باشد. کاخ سفید در پنجم ژانویه 2000 م. بیانیه‌ای را با عنوان «استراتژی امنیت ملی در قرن جدید» منتشر کرد؛ که در آن آمده است «برنامه‌ریزی ما باید به گونه‌ای باشد که توانایی ما را برای اطلاع‌رسانی و تأثیرگذاری بر ملت‌های دیگر در جهت منافع آمریکا تقویت کند.»
16ـ تأیید گرفتن نادرست: سیاست غالب در شبکه‌های اجتماعی لایک خوردن و تأیید اخبار نادرست و مسموم است. افزایش روزبه‌روز این روند سبب می‌شود شبکه اجتماعی به عنوان یک حکمران فاسد همه مردم را به فساد دعوت کند و به کسانی که فساد بیشتری از خود به نمایش بگذارند و کسانی که انسان‌های بیشتری را فاسد کنند، جوایز بیشتری داده می‌شود.
17ـ قدرت بسیج‌کنندگی: شبکه‌های اجتماعی در راستای حکمرانی فاسد خود قدرت فوق‌العاده بسیج‌کنندگی و حرکت مردم به سمت مطلوب‌ها و اهداف خود را دارند. گسترش بیش از اندازه این موضوع سبب می‌شود افرادی که برخلاف انتظار شبکه‌های اجتماعی رفتار کنند، دچار تنهایی و گریز دیگران از وی شوند.
18ـ به جای احزاب و قوی‌تر از احزاب فعالیت می‌کنند: احزاب سیاسی در شرایط فعلی و گذشته با مجوزهایی از وزارت کشور یا استانداری‌ها فعالیت می‌کردند، اما شبکه‌های اجتماعی که امروز قوی‌تر از احزاب فعالیت می‌کنند و تمام قشرها و رده‌های سنی را در برمی‌گیرند، هیچ‌گونه شناسنامه‌ای ندارند.
19ـ سیاست به معنای سیاست رسانه‌ها: در فضای پیش از شبکه‌های اجتماعی فضای سیاسی آن چیزی بود که در عالم واقع رخ می‌داد، اما در شرایط فعلی معنای سیاست بسیار تغییر کرده است و آنچه رسانه‌های اجتماعی با کمپین‌ها یا خبرهای‌شان می‌سازند، به عنوان فضای سیاسی مورد تأیید قرار می‌گیرد.
20ـ نهادسازی: شبکه‌های اجتماعی از مردم عبور کرده‌اند و اکنون به جای نهادهای سیاسی نیز تصمیم‌گیرنده و اثرگذار شده‌اند که حتی این موضوع سبب خواهد شد نهادها از محتوای اصلی خود بی‌محتوا شوند و اثرات خطرناکی بر روندهای موجود حاکمیتی بگذارند.

بازنگاهی به واکنش رسانه‌ها به نامه سردار سلیمانی


 سید فخرالدین موسوی/ عکس تمام صفحه روزنامه سازندگی از سردار قاسم سلیمانی در صفحه اول خود با تیتر «اتحاد سپاه و دولت» و سرمقاله این روزنامه با عنوان «هم مرد صلح و هم مرد جنگ»، چاپ تیتر «دست‌ شما را مي‌بوسم» در صفحه اول روزنامه اعتماد، «قرار در تنگه» در صفحه اول روزنامه جوان و...؛ تیترهایی هستند که در واکنش به نامه سردار سلیمانی خطاب به رئیس‌جمهور در پی اظهارات ضد صهیونیستی رئیس‌جمهور و مواضع قاطع وی درباره عواقب بازگشت تحریم‌های نفتی علیه جمهوری اسلامی ایران در سفر به اروپا، به چاپ رسید تا به این واسطه نوعی عزم و وحدت در کشور، چه در میان نیروهای داخلی و چه در میان گرایش‌های سیاسی و رسانه‌ای گوناگون برای مقابله با تحریم‌های ظالمانه آمریکا مشاهده شود؛ مسئله‌ای که روزنامه «وطن امروز» با تیتر «رمزگشایی از تهدید نفتی» آن را این‌گونه توضیح می‌دهد:
«این نامه به معنای آن است که به بیرون از مرزها این پیام را برساند که سیاست ایران برای مقابله با تحریم نفتی که از سوی حسن روحانی اعلام شد، بسیار جدی است و ایران آمادگی لازم را برای اجرای این سیاست دارد. اینکه این نامه از سوی سردار سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران (و نه سایر فرماندهان ارشد نظامی ایران) نوشته شده نیز قابل تأمل است. اگر تا پیش از این تصور می‌شد سیاست نظام برای جلوگیری از تحریم نفتی، به تهدیدها در خلیج‌فارس و تنگه هرمز محدود می‌شود، اما نامه حمایت‌آمیز سلیمانی به روحانی می‌تواند این پیام را مخابره کند که سیاست ایران استفاده از همه ظرفیت‌های خود در منطقه است تا اگر زمانی صادرات نفتی ایران متوقف شد، از تمام این ظرفیت استفاده شود تا مانع صادرات نفتی سایر کشورهای منطقه شود.» اما  با وجود همه این وحدتی که در زمینه رفع تحریم‌های نفتی و خنثی‌سازی توطئه آمریکایی‌ها برای مقابله با ایران شکل گرفت، جریانی در داخل که اتفاقاً ادعای فراوانی نیز در «انقلابی بودن» دارد، به جای حمایت از اتحاد و همبستگی شکل‌گرفته، شروع به تخریب دو سمت این ماجرا کرد، از یک سو رئیس‌جمهور را به چرخش ظاهری در مواضع متهم کرد که به دلیل شرایط خاص و ناتوانی در اداره امور و به منظور فرار از پاسخگویی این اظهارات را بر زبان آورده است و از سوی دیگر به بهانه واهی و گوناگون به سردار سلیمانی تاخت، افراد معروف به «بهاری» که انگار حیات خود را در اختلاف و دوگانگی می‌بینند، این بار نیز تلاش کردند بر سر این وحدت مانع‌تراشی کنند و مانع تحقق همدلی در کشور شوند، ضمن آنکه گویا فرصت مناسبی را پیدا کرده‌اند که نسبت‌های ناروایی را به فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی وارد کرده و حساب خود را بر سر پرونده محکومیت یکی از «بهاری‌ها» با این فرمانده خط مقدم انقلاب اسلامی و مبارزه صاف کنند! تلاشی که البته واکنش‌های فراوانی را در میان اهل سیاست و رسانه برانگیخت. بسیاری از چهره‌ها و شخصیت‌ها، گرفتاری انقلاب را همین آدم‌ها دانستند که درک صحیحی از انقلاب و شرایط آن ندارند و فقط مطامع سیاسی و رقابت‌های گروهی خود را دنبال می‌کنند؛ یک نمونه از واکنش رسانه‌ها سرمقاله روزنامه «رسالت» با عنوان «به سبک حاج‌قاسم» بود که در آن آمده است:
«حاج‌قاسم را به چه مي‌شناسيد؟ يک سردار نظامي شجاع و کارآزموده و قهار و باهوش. با اين تعاريف ذهن‌تان کجا رفت؟ عراق و سوريه و لبنان و داعش و غيره. اما اين همه حاج‌قاسم نيست. حاج‌قاسم را فراتر از يک «سردار نظامي» نبينيد، کم گذاشتيد. حاج‌قاسم مد‌ت‌هاست در تراز «معلم انقلابي» ظاهر شده است. شعار نمي‌دهد و اهل تظاهر نيست؛ بلکه با کنش اجتماعي و عمل سياسي‌اش براي من و شما و ديگران مشق است و پند و عبرت. نامه اخير سردار به رئيس‌جمهور از همين دست منبرهاست. پيام نامه يک جمله بيشتر نيست؛ «هر کس با انقلاب است اهل حق است و بايد دستش را بوسيد.» اين نامه را که دست کم نگرفتيد؟ انتشار اين نامه در زماني‌ است که بسياري براي استقبال از مواضع انقلابي رئيس‌جمهور دچار «وسواس سياسي» شدند. عده‌اي به اسم اينکه نيت رئيس‌جمهور چنان است و چنين، به شک و دودلي افتادند. برخي ديگر با «ژست بصيرت‌گونه» از نفاقش گفتند. برخي ديگر به قاعده رقابت‌هاي سياسي گذشته سکوت کردند تا در آينده راه بازگشتي داشته باشند و با هر اشتباه روحاني کري بخوانند که «اي بي‌بصيرت‌هاي ساده‌لوح، ديديد که گفتيم...» اما نامه حاج‌قاسم «درس انقلابي‌گري» است. درسی که می‌گوید ملاک حال افراد است و البته «حسن‌ظن» با «خوش‌خیالی» متفاوت است. خوش‌خیالی یعنی ساده‌اندیشی، اما حسن‌ظن ریشه در «اعتقاد انقلابی» و «اخلاق مکتبی» ما دارد. قرار است کار انقلاب جلو رود. هر کس آستین بالا زد و پاشنه بالا کشید را باید مدد داد. فردا هم اگر برگشت، باز میزان حال افراد است و چیزی از دست نداده‌ایم. درس بزرگ حاج‌قاسم اینجاست که انقلابی‌گری جایی برای کینه‌های حزبی و جناحی نمی‌گذارد و هر کس با انقلاب بود، رقیب ما نیست.»



  حمیدرضا حیدری/ اگر هفته‌ها و ماه‌های گذشته را در ذهن‌ مرور کنیم، به یک نقطه مشترک و یک موضوع همیشگی برمی‌خوریم، حاشیه‌سازی‌ها و جنجال‌آفرینی‌هایی که دومینووار یکی پس از دیگری شکل می‌گیرد و فضای ذهنی و فکری جامعه را درگیر یک جنجال جدید می‌کند؛ از دروغ‌پردازی حوادث و اتفاقات چند تجمع در کشور در انتقاد به برخی کاستی‌ها یا مسائل تقسیمات کشوری، خیال‌پردازی درباره یک حادثه در یکی از جاده‌های کشور، درباره یک بیلبورد در خیابان ولی‌عصر(عج) تهران، کشف حجاب چند نفر در خیابان انقلاب و... تا موارد ریز و درشت دیگری که موجب تشویش اذهان عمومی، پمپاژ ناامیدی و تفرقه در جامعه می‌شوند؛ موضوعی که گویی به عنوان حربه در دست جریان‌های خاص و ضد انقلاب قرار گرفته است و در آخرین نمونه در چند روز اخیر، یکی از مسائل بحث‌برانگیز فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی، دستگیری شخصی بود که اقدام به رقصیدن و انتشار آن در اینستاگرام کرده بود. این اتفاق زمانی چالشی‌تر شد که یک کاربر مجازی از دستگیری مائده هژبری خبر داد و پس از آن صداوسیما در حرکتی عجیب اقدام به نشان دادن اعترافات او کرد.
دستگیری و پخش اعترافات او سبب واکنش‌های بسیاری در شبکه‌های اجتماعی شد. اولین واکنش‌ها به این اتفاق، این بود که عده‌ای با ایجاد کمپین‌هایی از او حمایت کرده و کوشیدند به گونه‌ای نشان دهند که انگار قوه قضائیه به ناحق او را دستگیر کرده است؛ اما تعداد دیگری پا را از این نیز فراتر گذاشته و سعی کردند قبح این ماجرا را بشکنند؛ لذا از مخاطبان خود خواستند ضمن انجام حرکات موزون از خود فیلم گرفته و در شبکه‌های اجتماعی منتشر کنند. دعوتی که هر چند با استقبال کمی روبه‌رو شد؛ اما در اوج آن شاهد هتک حرمت به ساحت امام صادق(ع) در شب شهادت آن امام همام بودیم؛ اتفاقی که موجب ناراحتی مردم متدین ایران اسلامی شد.
عده دیگری نیز با قرار دادن این اتفاق در کنار ضعف برخورد قوه قضائیه با مفسدان اقتصادی که در حال حاضر مبتلابه جامعه است، سعی کردند این‌گونه بنمایانند که این قوه در اولویت‌بندی برای برخورد با مفسدان دچار مشکل است. اگرچه این نقد وارد است و قوه قضائیه نتوانسته است برخورد صحیح و قابل توجهی با مفسدان بزرگ، یعنی کسانی که تیشه به ریشه اقتصاد جامعه و معیشت مردم می‌زنند، داشته باشد و در قواره و تراز نظام اسلامی و آن چیزی که مورد انتظار عموم مردم ایران است، ظاهر شود.
نکته مهم دیگری که در فضای مجازی درباره این موضوع مورد توجه کاربران واقع شد، این است که چه ضرورتی برای پخش اعترافات چنین فردی از رسانه ملی در چنین شرایطی وجود داشت!
 اما اگر بخواهیم کمی دقیق‌تر به موضوع نگاه کنیم، باید بگوییم قوه قضائیه نباید تحت تأثیر این گونه جریان‌ها قرار بگیرد؛ بلکه باید قدرتمندتر از گذشته با کسانی که سعی در عادی‌سازی افعال حرام در جامعه و شکستن تابوی آن دارند، برخورد کند. در کنار آن هم باید این قوه سعی کند با کسانی که در نظام اقتصادی کشور اخلال ایجاد می‌کنند، برخورد سریع و قاطعی داشته باشد.
در کنار آن نهادهای فرهنگی مانند صداوسیما نیز باید تلاش کنند برخورد بهتر و حرفه‌ای‌تری با ماجراهای مشابه داشته باشند تا دیگر اتفاقات این چنینی که می‌توانست یک پرونده بسیار معمولی در نظام قضایی کشور باشد، سبب ایجاد هزینه برای نظام اسلامی نشود.
در نهایت هم مردم باید هوشیار باشند در امواج رسانه‌ای که غرب و مزدوران آنها در جامعه ایجاد می‌کنند، غرق نشوند؛ چرا که مقصود آنها از چنین اقداماتی بیش از همه ضربه زدن به ایمان و دینداری مردم است؛ زیرا می‌دانند تا زمانی که مردم به اسلام اعتقاد راسخ دارند، پشت نظام اسلامی و آرمان‌های آن خواهند ایستاد و هیچ کس توان ضربه زدن به آن را نخواهد داشت.