شهناز سلطانی / مصرف به شکل جدید آن در جوامع که حالا دیگر کاملاً به سمت اسراف سوق پیدا کرده از اواخر قرن 19 شروع شد که اکنون نه تنها گریبان جوامع صنعتی و توسعهیافته را گرفته که همه جوامع را درگیر خود کرده است. تا آنجا که «تددیو» هنرمند کانادایی در سال 1992 پیشنهاد داد، یک روز را در هر سال روز «چیزی نخریدن» نامگذاری کنند و اکنون سالهاست که بسیاری از کشورها در تقویم خود یک روز را به همین نام دارند و همین یک روز کافی است که نشان دهد دغدغه مصرف فراتر از نیاز همه جا محسوس است و مختص جامعه ما و جوامع امثال ما نیست.
تبدیل به ارزش
در جامعهشناسی که انگشت اشاره آن روی هنجارها و ارزشهای جامعه است، موضوع مصرف را متأثر از فرهنگ عمومی جامعه و همین ارزشها و هنجارهای حاکم بر آن میداند. به این معنا که ما چه چیزهایی را ارزش قلمداد میکنیم که همین باعث میشود ما به آن سوق پیدا کنیم. متأسفانه مصرف در حالت افراط آن که باید نام دیگر آن را اسراف گذاشت به یک ارزش تبدیل شده است؛ یعنی ناآگاهانه مورد پسند قرار گرفته است.
موتور محرکه اقتصاد
مصرف در حد و اندازه معتدل و منطقی آن نه تنها رد نمیشود که مورد تأیید هم قرار میگیرد؛ چرا که برای رفع نیازهای افراد جامعه لازم و ضروری است، تا جایی که اقتصاددانان از آن به «موتور محرکه» نام میبرند که اگر به درستی انجام شود، اقتصاد را رو به جلو میبرد. اما همین موتور محرکه اگر زیادهروی کند و از مسیر عقلانی خود منحرف شود، اقتصاد جامعه را دچار مشکل میکند. مثال سادهای این موضوع را به خوبی روشن میکند. اگر افراد یک جامعه پساندازهای پولی خود را به درستی سرمایهگذاری کنند، به توسعه اقتصادی آن جامعه کمک کردهاند، اما اگر آن را در جایی غیر از این انباشته کنند، سبب عقبماندگی آن جامعه میشود.
مسئله مشترک
مصرف افراطی و اسراف نه تنها مسئله جامعه ما که به مسئله تقریباً مشترک همه جوامع تبدیل شده است. نامگذاری یک روز بدون خرید در بسیاری از کشورها به روشنی میگوید که این مسئله جهانی است و فقط مختص ما نیست. مصرفگرایی به این معنا که مصرف در شکل غیر منطقی و غیر ضروری آن هدف قرار میگیرد و مصرف در زمان نیاز رنگ باخته است.
بیماری خرید
زیادهروی در مصرف مواد غذایی، در خرید پوشاک و لوازم خانه و وسایل لوکس به اندازهای گسترش یافته که دیگر برای تقریباً همه ما امری بدیهی شده و غیر آن تصورناپذیر است. بیهوده مصرف کردن در جوامع نه تنها مسائل اجتماعی و فرهنگی که مسائل روانی را هم سبب میشود. برای نمونه روانشناسان از بیماری خرید نام میبرند که در آن حداکثر تا 6 درصد افراد جامعه را مبتلا به آن میبینند؛ بیماریای که در آن فرد نه نیازی به خرید دارد و نه وقتی خرید میکند از آن بهرهای میبرد. او تا وقتی خرید میکند که دچار مشکلات مالی میشود و در تنگنا قرار میگیرد.
اولویت در خرید
به گفته جامعهشناسان درصد بالایی از افراد جامعه ما نمیدانند اولویت در خرید یعنی چه. یعنی ما وقتی به خرید میرویم باید فهرستی از مایحتاجمان تهیه کنیم و در آن اولویتها را مشخص تا مبادا بیهوده و بیحد و مرز خرید کنیم تا اقتصاد خانواده دچار مشکل شود. اما واقعیتها خیلی ساده و روشن این موضوع را نشان میدهند که ما بیش از نیازمان فریب تبلیغات رسانهها و چشم و همچشمیها را میخوریم.
تبلیغات وسیع در رسانههای جوامع یک از مهمترین ابزارهای سرمایهداران و تولیدکنندگان است تا نیاز را در ما تولید و بعد برای آن پاسخی تعریف کنند؛ پاسخی که همان مصرف زیاده از حد را رقم میزند. خودمان را به زحمت میاندازیم تا از قافله مصرف عقب نمانیم. هر فرد در هر جایگاهی که به لحاظ اقتصادی قرار گرفته، سعی میکند خوب و زیاد دست به جیب شود تا تحسین شود.
صورت مسئلههای پاک شده
وقتی مصرفگرایی به اشکال مختلف به نمایش درمیآید برای مخاطبانش جذاب تعبیر میشود. نمونه کوچکی از آن به نمایش گذاشتن جهیزیه است که طی چند سال اخیر در جامعه ما به مد تبدیل شده است و برای چگونه به نمایش گذاشتن آن متخصصی کاربلد! باید از راه برسد و چیدمانی چشمگیر و چشمنواز ترتیب بدهد تا نگاههای تحسینبرانگیز را به سمت خود ترغیب کند. همان جهیزیهای که روزگاری قرار بود برای شروع زندگی مشترک دو جوان رفع نیاز کند، حالا برای خودش چه داستانهای خیرهکننده و طول و درازی که ندارد. این نمایش ابعاد دیگری هم دارد. کسی که به قول معروف دستش به دهانش نمیرسد هم به هر قیمت و زحمتی شده میخواهد خود را به پای کسی برساند که دستش به دهانش میرسد، حالا چطور، این دیگر ظاهراً در این معرکه گم میشود. در این میان کم نیستند کسانی که وقتی این نمایشها را خارج از عهده خود میبینند، صورت مسئله را پاک میکنند و چه پیامدهای اجتماعیای که با پاک شدن صورت مسئلههایی از قبیل ازدواج زایش میکنند.
شبهبازی دومینو
مصرفگرایی و گرایش به اسراف در یک جامعه به مثابه بازی دومینو است که وقتی شروع میشود با خود همه را میبرد. فقیر و غنی، دارا و ندار، شهری و روستایی و کوچک و بزرگ نمیشناسد. جامعه پیشرفته یا عقبافتاده هم ندارد. در هر جامعه و در هر خانوادهای هرکسی به فراخور حال اقتصاد و جیب خود مصرف میکند.
حالا دیگر اسراف به گفته رهبر معظم انقلاب یکی از مشکلات و موانع ماست که نباید ساده از کنار آن رد شویم. معظمله ابتدای همین امسال در حرم رضوی با تأمل فرمودند: «یکی از موانع مهم، عیوب اساسی در سبک زندگی ما است؛ این دیگر مربوط به مسئولان نیست، مربوط به خود ما و شما آحاد مردم است. ما در سبک زندگی مشکلاتی داریم. یکی از مشکلات ما، مصرفگرایی است؛ یکی از مشکلات ما اسراف و زیادهروی و زیاد خرج کردن است؛ یکی از مشکلات ما رفاهطلبیِ افراطی است؛ یکی از مشکلات ما اشرافیگری است. اشرافیگری متأسّفانه از طبقات بالا سرریز میشود به طبقات پایین؛ آدم متوسّطـ [یعنی] از قشرهای متوسّطـ هم وقتی میخواهد میهمانی بگیرد، وقتی میخواهد عروسی بگیرد، مثل اشراف عروسی میگیرد. این عیب است، این خطا است، این ضربه به کشور میزند. زیاد مصرف کردن، زیادی خواستن، زیادی خوردن، زیادی خرج کردن، جزو عیوب مهمّ ما است در سبک زندگیمان.»
حل مسئله کنیم
اما آیا حالا که در مصرف غرق شدهایم نباید دنبال راه چاره باشیم؟ چطور خرید کردن و چطور مصرف کردن نه تنها یک هنر که مهارت هم هست. همانطور که یک تولیدکننده و سرمایهدار و گردانندگان چرخه تبلیغات مصرف در کار خود موفق عمل میکنند ما هم در رسانه، در نهاد آموزش و در نهاد خانواده میتوانیم به بچهها بیاموزیم که از درآمد و ماحصل دسترنجشان در آینده چطور نهایت بهرهبرداری را داشته باشند و مقهور تبلیغات وسیع مصرفگرایی و انبوه مراکز و فروشگاههای زنجیرهای و همیشه در دسترس نشوند، البته پیششرط و لازمه آن، این است که ما خودمان ابتدا یاد بگیریم تا بتوانیم یاد بدهیم. مصرف و خرید و مبتلابه اسراف نشدن برای خود اصولی دارد که آموختنی و تمرینکردنی است. راهکارهای پیچیده و دشوار و دستنیافتنی هم ندارد. نمونه ساده آن در خرید این است که پیش از خرید در فروشگاههای بزرگ و کوچک فهرست خرید تهیه کنیم تا مبادا در انبوه اجناس ضروری و غیر ضروری خودمان را ببازیم و فریب بخوریم.