دکتر عباسعلی عظیمیشوشتری/ در دو شماره گذشته این نکته را متذکر شدیم که یکی از راههای تبیین و آشکارسازی ویژگیهای ذاتی انقلاب اسلامی مقایسه آن با انقلابهای دیگر به ویژه انقلابهای بزرگ جهان همچون انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب اکتبر روسیه است که علل و اهداف وقوع آن دو انقلاب بررسی شد. در ادامه به مقایسه آن دو با انقلاب اسلامی میپردازیم. با مقایسه انقلاب اسلامی با دو انقلاب بزرگ فرانسه و روسیه، متوجه میشویم که این انقلابها داراى وجوه اشتراك و افتراق هستند كه آشنایی اجمالی با آنها میتواند برای حفظ و تقویت مؤلفههای قدرت انقلاب اسلامی و تعمیق بنیانهای معرفتی نظام اسلامی برآمده از آن مفید باشد.
وجوه اشتراک
1ـ بىسابقه بودن و نو بودن انقلاب و نحوه قيام مردم و اهداف آن؛
2ـ اعتراض به بىعدالتى و تبعيض و مبارزه با هدف برقرارى عدالت اجتماعى؛
3ـ مبارزه با رژيمهاى استبدادى و آداب و رسوم و نظامات منحط گذشته؛
4ـ دارا بودن زيربناى ايدئولوژيك (با شدت و ضعف)؛
5ـ مردمى بودن و برخوردارى از حمايت وسيع تودهها؛
6ـ ايجاد تحول بنيادين در همه عرصههاى سياسى، فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى؛
7ـ پايهگذارى نظامى نوين كه در گوشه و كنار جهان مورد حمايت و تقليد مردم كشورهاى ديگر قرار گرفت؛
8ـ مبارزه و مخالفت قدرتهاى بزرگ زمان با آن و طراحى توطئههاى مختلف براى سرنگونى دولت انقلاب به دست آنها و شكست همه توطئهها.
وجوه افتراق
وجوه اشتراك فوق اين پرسش را به ذهن متبادر میکند که پس چه تفاوتى ميان این سه انقلاب، یعنی انقلاب اسلامی با دو انقلاب فرانسه و روسیه وجود دارد؟ در پاسخ بايد گفت، وجوه اشتراك فوق جنبه شكلى دارند، ولى اين انقلابها از نظر ماهوى و محتوايى تفاوتهاى عمدهاى دارند که به شرح زیر میتوان به برخی از آنها اشاره کرد:
1ـ تمایز در رهبری انقلاب؛ در انقلاب اسلامی مردم ايران برخلاف انقلابات روسيه و فرانسه كه نقش اصلى را قشر بورژوازى و نظريهپردازان متأثر از فلاسفه اروپايى بازى مىكردند و روحانيت يا در حاشيه قرار داشت يا مورد اعتراض بود، رهبرى و هدايت انقلاب را روحانيت مستقل برعهده داشتند و تربيتيافتگان غرب در اواخر نهضت و براى جمعآورى غنايم و تصاحب انقلاب (آنگونه كه بلشويكها عمل مىكردند) وارد ميدان مبارزه شدند. اين دسته در عمل از حركت انقلابى مردم عقب افتادند.
2ـ تفاوت در ايدئولوژى انقلاب؛ دومين تفاوت انقلاب اسلامى با دو انقلاب ديگر در آن است كه در ايران، ايدئولوژى بنيادين انقلاب، دين رسمى كشور، يعنى اسلام بود. در حالى كه در روسيه و فرانسه به دليل عملكرد روحانيت، حركت مردم عليه كليسا و مبانى ايدئولوژيك آن صورت گرفت و مبارزه با فرهنگ منحط حاكم كه تظاهر به مسيحيت مىكرد، نشانه شجاعت و آزادگى بود.
3ـ تمایز در رویکرد مذهبی انقلاب؛ در ايران انقلاب از مساجد آغاز شد. صفهاى طولانى نماز جماعت نماد مبارزه بود. جوانان پاكباخته و عاشق، نماز را بالاترين فريادها عليه سلطه مىدانستند و با چشمانى اشكبار راز و نياز مىکردند. جلسات قرائت قرآن و تفسير و درسهاى نهجالبلاغه، كلاس مبارزه بود و اشتغال به قرآن و نهجالبلاغه و حضور در مساجد نشانه آزادگى و شجاعت و انقلابىگرى تلقى مىشد. حال آنكه اشتغال به انجيل و حضور در كليسا و گوش دادن به مواعظ روحانيون در دو انقلاب ديگر از عوامل انحطاط، ارتجاع و بازدارندگى انقلاب محسوب مىشد.
4ـ تفاوت در هستیشناسی انقلاب؛ انقلاب فرانسه به دنبال ايجاد جامعهاى نوين بر مبناى انسانمحورى و ليبراليسم و انقلاب روسيه در نهايت به دنبال برقرارى نظامى بر پايه جامعه محورى و سوسياليسم بود. ولى انقلاب اسلامى هدف خود را تشكيل و تأسيس نظامى براساس اسلام و خدامحورى اعلام کرد.(اصل دوم قانون اساسی)
5ـ تمایز در نگاه فرهنگی؛ در انقلاب ايران عامل اصلى حركت عمومى گستاخى به مبانى ارزشى و اعتقادى جامعه بود.(مقدمه قانون اساسی) به عبارت ديگر، با وجود نقش مؤثر دیگر عوامل، عامل فرهنگى نقشمحورى را ايفا مىکرد، در حالى كه در دو انقلاب ديگر خشم عمومى ناشى از فقر مالى و تبعيضات ناروا نقش محورى در حركت مردم داشت.
6ـ تغییر در نقش خودآگاهانه مردم؛ مهمترين تفاوت بين انقلاب ايران و دو انقلاب ديگر در اين بود كه ملت ايران نسبت به ايدئولوژى انقلاب علم و آگاهى كافى داشتند و حركت آنها يك حركت آگاهانه و حساب شده بود. از اهداف انقلاب و آنچه مطالبه مىكردند، اطلاع كافى داشتند (مىدانستند چه مىخواهند). حال آنكه حركت مردمى در دو انقلاب ديگر، يك سرى شورشهاى عمومى بود كه از بىعدالتىهاى حاكم بر جامعه و مشكلات شديد مالى به وجود آمده بود كه با رهبری رهبران انقلاب به سمت و سوى مورد نظر هدايت شد.
مردم ايران رهبرى انقلاب و آرمانهاى او را مىشناختند، به همين دليل در اثر اهانت به وى به خشم آمده و قيام خود را آغاز کردند.(مقدمه قانون اساسی) اما در فرانسه و روسيه، قيام مردم در ابتدا براى تحقق آرمانهاى مورد نظر رهبران انقلاب نبود؛ زيرا مردم شناختى نسبت به آنها نداشتند و هرگز نسبت به نظامى كه در آينده بايد برقرار شود، فكر نكرده بودند و اصولاً، هم در انقلاب فرانسه و هم در انقلاب روسيه مردم در ابتدا خواستار حذف نظام سیاسی و بركنارى خاندان سلطنتى نبودند و تا مدتها نيز حضور آنها را در صحنه سياسى كشور پذيرفتند، حتى در قضيه يكشنبه سياه انقلاب اکتبر روسیه براى تزار دعا مىكردند و بركنارى آنها زمانى بود كه رهبران موقعيت خود را مستحكم كرده و از نارضايتى مردم براى خلع سلطنت استفاده كردند و در واقع، اين رهبران بودند كه با استفاده از موقعيت، نارضايتى مردم را به سمت اهداف مورد نظر خود سوق دادند. به عبارت بهتر، سوار بر موجى شدند كه پیشتر ايجاد شده بود. به همين دليل هر كس كه توان بهرهگيرى بهتر از موقعيتها را داشت توانست از حركت مردم بهره بهترى ببرد. با همین نگاه بود كه در روسيه بلشويكها توانستند انقلاب را از چنگ رقباى خود خارج کنند.
اما بررسی مقایسهای همین عامل در انقلاب اسلامی، نشان میدهد که برخلاف آن دو انقلاب، در انقلاب اسلامی مردم ايران از همان آغاز شعار نابودى حكومت سلطنتى را سر دادند و رهبرى انقلاب خود عامل و پديدآورنده موج بود.
نتيجه اينكه؛ مشخصات ممتاز انقلاب ايران، دينى بودن، رهبرى روحانيت و ايمان و آگاهى و اعتقاد صادقانه مردم نسبت به اهداف حضرت امام(قدسسره) مىباشد. چنانکه هر يك از اين مشخصات را از انقلاب ايران منفك كنيم، ماهيت آن را دچار دگرگونى كردهايم و نتيجه چنين امرى نابودى انقلاب خواهد بود.