علیرضا علوی‌تبار، فعال اصلاح‌طلب می‌گوید: مردم دیگر چندان به جناح‌های مختلف اعتماد ندارند و سخنان زیبای آنها را چندان جدی تلقی نمی‌کنند. به ویژه تصور عمومی این است که همه جناح‌ها فاسدند و نمی‌خواهند چیزی تغییر کند.... نابرابری چندان جامعه را فرا گرفته که بخشی از مردم دعوت به وحدت را نوعی سرپوش‌گذاری بر توزیع بسیار نابرابر امکانات تلقی می‌کنند. باید با اقدام و عمل ذهنیت شکل گرفته را شکست. سیاست‌ورزی عادی در وضعیت غیر عادی پاسخ نمی‌دهد.

ماهیت‌شناسی و نحوه استمرار انقلاب اسلامی‌ـ ۱۰

 دکتر عباسعلی عظیمی‌شوشتری/منظور از مبانی کلان، مبانی فلسفی و نظری هستند که اصول بنیادین و ایدئولوژی انقلاب اسلامی بر آنها استوار است. این مبانی سرآغاز شکل‌گیری تفاوت‌های اساسی میان ایدئولوژی انقلاب اسلامی با دیگر ایدئولوژی‌هاست. در واقع این تفاوت در مبانی و جهان‌بینی است که به تفاوت در اهداف، آرمان‌ها، روش‌ها، باورها و بالاخره قواعد لازم‌الاجرای حاکم بر جوامع منجر می‌شوند. پس تا زمانی که این مبانی به طور دقیق احصا و تبیین نشوند، نمی‌توان تصور دقیقی از ماهیت انقلاب اسلامی ارائه داد. این مبانی که جهان‌بینی انقلاب اسلامی را تشکیل می‌دهند، در سه حوزه هستی‌شناختی، یا نگاه انقلاب اسلامی به هستی، معرفت‌شناختی یا نگرش بنیادین انقلاب اسلامی به شناخت و معرفت و انسان‌شناختی یا نوع نگرش آن به انسان تبیین خواهد شد. برای کشف این مبانی باید به ناچار به منابعی رجوع کرد که بتوان آنها را منابع معرفتی انقلاب اسلامی تلقی کرد. از نظر این نوشتار منابع زیر برای این منظور قابل استفاده هستند:
۱ـ قرآن و روایات ائمه معصوم(ع) که منبع اصلی انقلاب اسلامی محسوب می‌شوند.
۲ـ نگرش‌ها و دیدگاه‌های امام خمینی(ره) و مجموعه اندیشمندانی که در جرگه فکری آن بزرگوار قرار می‌گیرند، مانند رهبر معظم انقلاب، علامه طباطبایی و شهید مطهری و به طور کلی تمام کسانی که تربیت‌شدگان مکتب فلسفی ملاصدرا محسوب می‌شوند.
۳ـ اسناد بالادستی انقلاب اسلامی به ویژه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که ثمره انقلاب اسلامی بوده و تحت تأثیر شدید افکار و آرای امام خمینی(ره) تدوین شده است.

جهان هستی مخلوق،
 مِلک و در حیطه خداست
از نگاه هستی‌شناختی انقلاب اسلامی، جهان هستی مخلوق خداوند متعال است؛ «اللهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ»(رعد/ آیه 18) و تقدیر همه امور جهان به دست اوست؛ «خَلَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً»(فرقان/آیه 2)  هرچه که در جهان هست ملک خداوند متعال و متعلق به اوست؛ «وَ لله مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما»(مائده/آیه17) و خداوند بر هر چيز آگاه است؛ «إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (شوري/آیه 12)، او به همه جهان محیط است؛ «إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ مُحِيطٌ» (فصلت/آیه 54) پس همه چیز به غیر از او محدود است و تمام عالم وجود مظهر تجلی نور حق تعالی است:
هر کجا پا بنهی حسن وی آنجا پیداست
هر کجا سر بنهی سجده‌گه آن زیباست(۱)
از اعماق ذره‏اى ناچیز تا اوج افلاک و کهکشان‏ها، پرداخته و ساخته یک قدرت برتر است و همه موجودات در عبودیت او شریک هستند.(۲) بر همه چيز توانا است؛ «أَنَّهُ عَلي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» (حج/آیه 6) او مجمع كمالات به شمار مي‏رود «وَ لله الْأَسْماءُ الْحُسْني»(اعراف/آیه 180) جهان در نگرش جهان‏بيني توحيدي با عنايت الهي نگهداري مي‏شود و اگر لحظه‏اي عنايت خداوند از اين جهان گرفته شود، نابود خواهد شد. تمام واقعيت جهان از خدا و منتسب به حق است. در مقام تحليل، بايد بين آنچه تمام واقعيتش از يك چيز است با آنچه واقعيت اضافي‏اش از چيز ديگري، اما واقعيت وجودي‏اش از او نيست، تفاوت قائل شد. براي مثال، فرزند از پدر و مادر است، ولي واقعيت وجودي‏اش غير از واقعيت اضافه و نسبتش به پدر و مادر است. در مقابل، تمام واقعيت جهان از آفريدگار و واقعيت اضافه و نسبتش به حق يكي است. معناي مخلوق بودن همين است. اگر غير از اين بود، توليد نام مي‏گرفت، نه تخليق.(۳) زیرا اول و آخر و ظاهر و باطن هستی خداوند است؛ «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن»(حدید/آیه3) علامه طباطبایی در تفسیر این بخش از آیات سوره حدید می‌فرماید:
بعد از آنكه معلوم شد كه خداى تعالى بر هر چيزى كه فرض شود قادر است، قهراً با احاطه قدرتش به هر چيزى از هر جهت محيط هم هست، پس هر چيزى كه فرض شود اول باشد خدا قبل از آن چيز بوده، پس او نسبت به تمام ماسواى خود اول است، نه آن چيزى كه ما اولش فرض كرديم و همچنين هر چيزى كه ما آخرينش فرض كنيم خداى تعالى بعد از آن هم خواهد بود، چون گفتيم قدرتش احاطه به آن چيز دارد، هم به ما قبلش و هم به ما بعدش، پس آخر خدا است، نه آن چيزى كه ما آخرينش فرض كرديم و هر چيزى را كه ما ظاهر فرض كنيم خدا ظاهرتر از آن است، به خاطر احاطه‏اى كه قدرتش بر آن چيز دارد و چون احاطه دارد پس از جهت ظهور هم مافوق آن است، پس خدا ظاهر است، نه آن چيزى كه ما ظاهرش فرض كرديم و همچنين هر چيزى كه باطن فرض شود خدا به خاطر احاطه قدرتش بر آن باطن‏تر از آن است و ماوراى آن قرار دارد، چون او است كه آن چيز را باطن كرده، پس باطن هم خداست، نه آن چيزى كه ما باطنش فرض كرديم، پس معلوم شد كه خدا اول و آخر و ظاهر و باطن على‌الاطلاق است و از اين صفات آنچه در غير خدا هست نسبى است، نه على‌الاطلاق(۴) هیچ چیز از او پنهان نیست؛ «لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ» (سبأ/آیه3)
علاوه بر این، تمام اجزای جهان هستی از پایین‌ترین سطح تا بالاترین آن در عین تکثر و تعدد از وجود یگانه‌ای که همان ذات باری تعالی است سرچشمه می‌گیرد؛ یعنی اینکه در رأس همه عالم هستی یک واجب‌الوجود که همان خداوند تعالی است قرار دارد و همة آنچه در مراتب بعدی قرار گرفته است، مخلوق او بوده و موجودات ممکنی هستند که نه تنها وجود خود را مدیون اویند؛ بلکه در تمام زمینه‌ها در فقر مطلق نسبت به ذات خداوند به سر می‌برند. این نگرش که مبتنی بر اصل فلسفی «وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت» است و به نگرش وحدت وجودی معروف می‌باشد به این معناست که کل جهان هستی از یک تجانس و یگانگی خاصی برخوردار است؛ زیرا تجلی یک هستی مطلق و واحد است که خداوند همة آنها را در یک طرفة‌العینی به وجود آورده است. در نتیجه همه چیز نیز به سوی او بازگشت می‌کند. پس تمام چیزهایی که در عالم واقع می‌شود جلوه ذات الهی است و چون همه امور، همه چیزها از اوست و به او برمی‌گردد، هیچ موجودی از خودش چیزی ندارد(۵) پس هستی از اوست و به سوی او باز می‌گردد.
پی‌نوشت‌ها: 
1ـ امام خمینی(ره)، دیوان امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، چاپ بیست‌ونهم، تهران، 1379، ص49.
2ـ آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای، 1369 :27 ،۲۳۱ـ۲۳۰.
3ـ شهید مطهری، مقدمه‌اي بر جهان‌بيني اسلامي، 72.
4ـ علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، 19 :254.
5ـ امام خمینی، تفسیر سوره حمد، ص104.

بررسی اندیشه سیاسی صاحب جواهر‌ـ ۱3

 فتح الله پریشان/ در شماره گذشته به بررسی مشروعیت و مبانی آن در اندیشه سیاسی صاحب جواهر پرداختیم،  صاحب جواهر پس از نفي حکومت در عصر غيبت از ديگران و اثبات حکومت براي فقها، ادعا کرده که ولايت فقيه مسئله ضروري مذهب شيعه است.1 روشن است که اولاً، حکومت در عصر غيبت متعلق به فقها است و  حکومت فقها مشروعيت الهي دارد؛ اما مشروعيت الهي داشتن حکومت به معنای نفي مشارکت و فعاليت سياسي‌ـ اجتماعي مردم نيست؛ بلکه اساساً حکومت بدون مساعدت مردم نزديک به محال است. مي‌نويسد:
«هيچ اشکال و اختلافي در اين مورد وجود ندارد که واجب است مساعدت و کمک به فقها در انجام ولايت فقيه، همانطور که کمک به ائمه در حکومت اسلامي واجب بود آشکار و روشن است که ولايت فقيه از امور سياسي‌ـ ديني است که يک نفر نمي‌تواند آن را انجام دهد و حکومت اسلامي از مقوله «برّ و تقوايي» است که ما امر شديم تا با همديگر در اين موارد همکاري نماييم.‌»2
امروز در انديشه سياسي، جايگاه مردم در نظام سياسي يا ميزان مشارکت مردم در نظام سياسي به مسئله منشأ مشروعيت گره خورده است. درجايي که حکومت فقط منشأ مشروعيت مردمي دارد، اين مردم هستند که حرف نهايي را مي‌زنند. اما در حکومت با مشروعيت الهي، ولو مشروعيت الهي‌ـ مردمي، حکومت يک امر الهي است و اطاعت مردم جنبه شرعي و الهي دارد؛ مردم مکلّفند به امام و رهبر خود در اجراي احکام اسلامي کمک کنند.3  در مشروعيت الهي مردم بيشتر مکلف به اطاعت هستند تا داراي حق. اگر مشارکت سياسي را مجموعه افعالي بدانيم که شهروندان به منظور نفوذ و تأثيرگذاري بر ساختار سياسي و فرايند تصميم‌سازي سياسي و حکومت از نظام سياسي انجام مي‌دهند، مشارکت در طول تاريخ و در درون تمام نظام‌هاي سياسي وجود داشته، اما ابعاد و عمق آن بسيار متغير و متفاوت بوده است. در انديشه سياسي صاحب جواهر به دلیل نوع نگاهی که به مشروعیت سیاسی دارد، مردم حداقل به واسطه دو اصل، امر به معروف و نهي از منکر و نصیحت به ائمه مسلمين حق دارند به حسن اجراي قوانين و احکام اسلامي از يک طرف4 و عدم تخلف کارگزاران حکومتي از سوي ديگر نظارت کنند، به طوري که در نظريه صاحب جواهر، فردي که مشارکت سياسي فعال نداشته باشد و امر به معروف و نهي منکر را ترک کند، المؤمن الضعيف الذي لادين له5 است. اساساً حکومت بدون دخالت مردم نزديک به محال است: لا اشکال و لاخلاف في وجوب مساعدة الناس لهم [الفقهاء] علي ذلک [امر الحکومة] نحو مساعدتهم للامام عليه‌السلام، ضرورة کونه من السياسات الدينيه التي لايقوم الواحد بها و من البر و التقوي الذين امرنا بالتعاون عليهما.6 سازوکارهاي این مشارکت سياسي را می‌توان در موارد زیر فهرست کرد:
1‌ـ امر به معروف و نهي از منکر؛ صاحب جواهر با استناد به آيات قرآن، امربه معروف و نهي از منکر را يک واجب شرعي و عقلي قلمداد مي‌نمايد.7 که فقط در افعال و اعمال فردي منحصر نمي‌شود؛ بلکه لزوم آن در امور اجتماعي بيشتر است. صاحب جواهر در يک تعبير ديگر امر به معروف و نهي از منکر را در يک معناي بسيار وسيع به کار مي‌برد که تقريباً يک نهاد از مسئله امر به معروف و نهي از منکر قابل استخراج است که مي‌توان آن را معادل حکومت تلقي کرد: «منظور اين است که اگر امام يا نائب او بسط يد داشتند، توانايي و زمينه تشکيل حکومت فراهم آمد، بر آنها و جميع افراد امر به معروف و نهي از منکر واجب مي‌شود مانند جهاد، جنگ با شورشگران، اقامه حدود، انجام تعزيرات، رد مظالم عامه و خاصه و غير اينها که فقط امام يا نائب او [نهاد حکومت] مي‌توانند آنها را انجام دهند. امر به معروف و نهي از منکر شکلي از مشارکت و نظارت بر ساختار سياسي يک کشور است که موجب برقراري عدل و داد، کمک به مظلومين، تبعيت از حق و پرهيز از باطل مي‌شود.»8
2‌ـ نصيحت به ائمه مسلمين؛ موضوع نصيحت به ائمه مسلمين در قرون جديد به صورت مجالس مشورتي و شورا بازسازي شده است؛ لذا يکي از راه‌هاي مشارکت سياسي، ارائه راهکارهاي مناسب و نظرات ارشادي و مشورتي از جانب عموم و به خصوص افراد متخصص و کاردان است. شرکت مردم در روشنگري و ارائه طريق، امري پسنديده و نيکو است:
«براي قاضي [و حاکم اسلامي] مستحب است که افراد اهل علم را مجتهد يا غير مجتهد صاحب‌نظر را‌ـ به حضور بپذيرد و با آنها مشورت کند تا در احکام [و تصميم‌گيري] کمتر اشتباه نمايد، چونکه طايفه ما [شيعيان] مخطئه هستند و يک رأي صحيح بيشتر وجود ندارد، مشورت موجب طمأنينه مي‌شود.»9
3ـ کمک در نيکي‌ها و پرهيز از بدي‌ها؛ صاحب جواهر در امر حکومت و لزوم دخالت مردم در حکومت به آيه شريفه «وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ» استناد مي‌کند.10 به همين دلیل از نظر صاحب جواهر مردم مکلفند در کارهاي نيک به یکدیگر کمک کنند و اين حکومت است که از توانايي سازماندهي نيروهاي پراکنده و آماده مشارکت سياسي و اجتماعي برخوردار است. 
 منابع:
1‌ـ محمدحسن نجفي، جواهرالکلام،  ج 21، ص 399.     2‌ـ مهاجرنيا، محسن؛ انديشه سياسي متفکران اسلامي، جلد دوم: فقه سياسي، ص 371 شيعه، تهران: 1388، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول. 3ـ محمدحسن نجفي، جواهرالکلام، ج 11، ص 192. 4ـ همان، ج 21، ص 398.   5‌ـ همان، ص 352. 6‌ـ همان، ج 21، ص 398. 7‌ـ محمدحسن نجفي، جواهرالکلام، ج 21، ص 361. 8‌ـ همان، ص 410.  9‌ـ همان، ج 4، ص 78. 10ـ محمدحسن نجفي، جواهرالکلام، ج 21، ص 353.


فراز و فرود لاهوتی‌ـ ۱

 شهاب زمانی/ قصه ریزش‌ها اساساً قصه غصه‌انگیزی است و مطالعه بیشتر در شرح بزرگان صدر اسلام و انقلاب اسلامی سده حاضر که روزگاری در صف انقلابیون بودند و به دلایل گوناگون به گفته‌ها و باورهای خود پشت کردند و راهی انحرافی نسبت به آنچه برایش عمری گران صرف کرده بودند، برگزیدند، سرشار از درس‌ها و عبرت‌هاست.
شیخ حسن لاهوتی‌اشکوری یکی از ریزش‌های انقلاب اسلامی است که به اصطلاح «نور چشمی» انقلابیون و برخی از مسئولان تراز اول انقلاب به شمار می‌آمد؛ اما شکار منافقین شد. وی که در سال ۱۳۰۶ شمسی در رودسر به دنیا آمد. وی از مخالفان و زندانیان سیاسی برجسته در دوران حکومت خفقان پهلوی بود. پس از پیروزی انقلاب مدتی فرماندهی کمیته‌های انقلاب اسلامی و برای مدتی کوتاه‌تر ریاست سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را برعهده گرفت و با اعتماد مردم رشت به دلایل سوابق انقلابی و مبارزه‌گری راهی مجلس اول شورای اسلامی شد. شیخ حسن لاهوتی اولین امام جمعه رشت بود و در پرواز انقلاب از فرانسه به تهران به همراه امام خمینی(ره) حضور داشت. لاهوتی نمونه عینی از «شکار شخصیت‌ها» به دست سازمان مجاهدین خلق(منافقین) است. شاید راز آنکه امام(ره) روزی او را «نور چشم» خود می‌خواند(۱) ولی دو سال پس از آن، زمانی که او از دنیا رفت نه تنها هیچ پیامی صادر نفرمودند؛ بلکه حتی در سخنرانی‌های متعدد خود در آن ایام هم هیچ اشاره‌ای به وی نکردند، در همین موضوع نهفته باشد.
در روزهای آغاز انقلاب، سعید لاهوتی با فاطمه هاشمی‌رفسنجانی و حمید لاهوتی با فائزه هاشمی‌رفسنجانی ازدواج کردند. فاطمه هاشمی‌ علت این ازدواج را رابطه صمیمی میان مرحوم هاشمی‌رفسنجانی و شیخ حسن لاهوتی در سال‌های زندان و همچنین ارتباط دو خانواده در آن دوران می‌داند.
فائزه هاشمی درباره چگونگی ازدواج خود و خواهر بزرگش با فرزندان آیت‌الله لاهوتی می‌گوید: «آقای لاهوتی و بابا در زندان، قبل از انقلاب با هم بودند و رابطه نزدیکی با هم داشتند. البته این ازدواج تحمیلی نبود. بعد که هر دو از زندان آزاد شدند، به دعوت آقای لاهوتی به شمال رفتیم، به ولایت ایشان... بعد از سفر، بابا به من و فاطی به صورت جداگانه گفت که حمید از من و سعید از فاطی خواستگاری کرده است. من و فاطی هم قبول کردیم. بعد از پیروزی انقلاب ۱۳ اسفند بود که آقای لاهوتی به همراه پسرانش برای شام به منزل ما آمدند. آقای لاهوتی پیله کرد که باید امشب عقد کنیم و همان شب آقای لاهوتی وکیل ما دو خواهر شد و بابا هم وکیل آن دو تا شد و عقد انجام شد.»(۲)
نشان شدن حسن لاهوتی از سوی سازمان منافقین به پیش از انقلاب بازمی‌گشت؛ زمانی که تب مبارزه مسلحانه بسیاری را فرا گرفته بود و بی‌توجه به اصول، سازمان مجاهدین را بازوان ستبر اسلام فرض می‌کردند و در حمایت از آنها از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کردند. در همین فضا بود که شیخ حسن لاهوتی هم به اصرار و الحاح از اسدالله تجریشی خواست که او را به سازمان مجاهدین خلق(منافقین) وصل کند و در نهایت هم چنین شد.(۳) از این زمان بود که به گواهی بسیاری از مبارزان، شیخ حسن لاهوتی بخشی از پول‌هایی را که از مردم با نام وجوهات شرعی دریافت می‌کرد، به سازمان منافقین می‌داد(۴) او حتی نامه‌هایی هم به امام خمینی(ره) در نجف برای تأیید سازمان نوشت.(۵)
پی‌نوشت‌ها:
۱ـ صحیفه امام، ج ۱۰، ص ۱۱۳.
۲ـ گفت‌وگوی هفته‌نامه شهروند امروز با فائزه هاشمی، شماره ۷۰، آبان ۱۳۸۷.
۳ـ هفته‌نامه شهروند امروز، ش ۷۰، ص ۶۵.
۴ـ همان، ص ۶۷ و خاطرات محمدحسن خاکساران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۲۷۹.
۵ـ خاطرات سیدحسن موسوی‌تبریزی، نشر عروج، ص ۱۸۰ و ۲۸۳.



چند ده سده است که از دموکراسی به منزله حکمرانی خوب یا یکی از راه‌های خوب حکمرانی در جوامع گوناگون از یونان باستان تا دنیای امروز سخن گفته می‌شود؛ به گونه‌ای که موضوع مردم‌سالاری به یک گفتمان غالب در میان اندیشمندان سیاسی تبدیل‌ و برداشت‌ها و تعابیر متعددی در میان صاحب‌نظران به تناسب زیست‌بوم اندیشه‌ای و اقتضائات زمانی و مکانی از آن شده و می‌شود. برخی معتقدند، دموکراسی اساساً مفهوم و مدلی مطلق از نظام سیاسی است که در آن، رأی، نظر و حق انتخاب مردم بدون هیچ قید و شرطی مبنای عمل حکومت است؛ ولی بعضی دیگر، دموکراسی را مفهوم و مدلی مقید و مضاف می‌دانند که در آن، آزادی‌ها و حق انتخاب مردم صرفاً در چارچوب یک اندیشه یا ایدئولوژی خاص، تعریف و به رسمیت شناخته می‌شود. در مصاف و معرکه دیدگاه‌ها و فرهنگ‌های گوناگون، وقوع انقلاب اسلامی و شکل‌گیری نظام سیاسی برآمده از آن مبتنی بر روش دموکراتیک در تلفیق با دین موجب رویش تعبیر جدیدی به نام «مردم‌سالاری دینی» شد که امروز با کنار زدن بسیاری از تعابیر و برداشت‌های قبلی از دموکراسی در کانون توجه ملت‌ها و به ویژه جوانان جهان اسلام قرار گرفته است. 
کتاب «دموکراسی دینی و ولایت‌فقیه» تألیف آقای میلاد یاوری که در سال گذشته مؤسسه انتشارات پشتیبان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به بازار عرضه کرده، با روایت این رویش ضمن بررسی مقایسه‌ای مشروعیت رأی و نظر مردمی در دو دیدگاه دموکراسی غربی و دموکراسی دینی، الزامات و مختصات دموکراسی دینی با رهیافت ولایت فقیه را مطالعه و بررسی کرده است. 
در بخشی از کتاب دموکراسی دینی و ولایت‌فقیه می‌خوانیم: «مسئلۀ حکومت و ادارۀ امور جامعه در اسلام، مسئلۀ بسیار مهمی است و حاکمیت بر مردم، به معنای یک امتیاز و حق ویژه برای حاکم نیست؛ همچنین حکومت یک امر بی‌مالک و بی‌مناط نیست؛ بلکه تابع معیارها است و مهم‌ترین کار این است که این معیارها رعایت شود. ریشۀ مشروعیت رأی مردم در دموکراسی‌های رایج دنیا اساساً با مشروعیت رأی مردم در نظام مردم‌سالاری اسلامی که ما به دنبال آن هستیم و آن را حکومت اسلامی و حاکمیت اسلام به‌حساب می‌آوریم، متفاوت
 است.»

جریان‌شناسی فکری‌ـ فرهنگی عقلانیت اسلامی ـ ۳


 حسین میرچراغ‌خانی/ حکومت‌ها و قدرت‌های تصمیم‌گیر در شکل‌گیری و انزوای جریان‌ها و تفکرات زمان خود نقش دارند. نگاهی گذرا به عملکرد سلاطین قاجار، ضعف آنان را در ادارۀ کشور، با وجود ظرفیت‌های بالای فکری، فرهنگی و اقتصادی نمایان می‌کند. از مهم‌ترین دلایلی که تاریخ‌نویسان و تحلیلگران تاریخ، دورۀ قاجار را نسبت ‌به دیگر دوره‌های شاهنشاهی ایران، عامل ضعف ایران می‌دانند، عملکرد سلاطین قاجار است. برای نمونه، خون‌ریزی در کرمان و کشتار مردم تفلیس (پایتخت گرجستان(۱) در پروندۀ آغا‌محمد‌خان، امضای عهدنامه‌های گلستان، ترکمانچای و فین‌کن‌اشتاین در دورۀ فتحعلی‌شاه، قتل میرزاابوالقاسم قائم‌مقام در زمان محمدشاه، دادن امتیاز رویتر و تأسیس بانک شاهنشاهی به انگلیسی‌ها در زمان ناصر‌الدین‌شاه، قرار‌داد دارسی و امتیاز استخراج نفت به مدت شصت سال به تبعۀ انگلیسی در زمان مظفرالدین‌شاه، به توپ بستن مجلس شورای ملی و امضای قرار‌داد 1907 در زمان محمد‌علی‌شاه و هرج‌ومرج و قحطی در زمان احمد‌شاه، نمونه‌هایی از عملکرد ضعیف سلاطین قاجارند.
در تحلیل علت واگذاری امتیازات متعدد در دورۀ قاجار، در کنار میل ملوکانه شاهان قاجار، باید به نقش پنهان فراماسونری در تحولات تاریخ معاصر ایران توجه کرد. این جریان با نفوذ در سطح تصمیم‌گیری سلطنت قاجار و تأثیر‌گذاری بر اقشار روشنفکر جامعه، فضایی را ترسیم کرده بود که در آن فضا، شاهان قاجار برتری همه‌جانبۀ غرب و گریز‌ناپذیر بودن اعطای امتیاز را امری مسلّم می‌پنداشتند.
تحرک و تحکم کشورهای روسیه، فرانسه، انگلیس و عثمانی نسبت ‌به ایران، اوضاع سیاسی دورۀ قاجار را چنان بحرانی کرده بود که ایران دورۀ قاجار در نهایت ضعف به سر می‌برد. در چنین وضعیتی، جریان‌های مذهبی و رهبران دینی وارد منازعات سیاسی شدند‌ و فعالیت‌هایی برای جلوگیری از خسارت‌های فکری، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی انجام دادند. اعتماد مردم به رهبران دینی، استفادۀ شاه از قدرت روحانیت و تلاش علما برای دفاع و حفظ دین، از مهم‌ترین عواملی‌ هستند که موجب شیوع جریان‌های مذهبی و به طور خاص جریان عقلانیت اسلامی شده است. بنابراین، سه دلیل اصلی گسترش جریان عقلانیت اسلامی در دورۀ قاجار عبارتند از:

1ـ استقبال پادشاهان
سلاطین قاجار به میزان درک و فهمی که از دین داشتند، با رهبران مذهبی همراهی کرده، ظواهر و شرعیات را رعایت می‌کردند. برای نمونه، آغا‌محمد‌خان قاجار هنگامی که به سلطنت رسید، شمشیر شاهانه‌ای را که وقف مقبرۀ بنیان‌گذار سلسلۀ صفوی شده بود، برداشت و عهد کرد این سلاح مقدس را در دفاع و حمایت شیعه به کار برد.(۲) همچنین می‌گساری را ممنوع کرد و ساخت ضریحی از طلا برای بارگاه حضرت علی(ع)، نمونه‌ای از اقدامات مذهبی او بود.(۳)
از دلایل دیگری که شاهان قاجار را وا می‌داشت با رهبران مذهبی همراهی کنند، اوضاع سیاسی، از جمله جنگ‌های بین ایران و روس بود. شاهان قاجار برای بسیج مردم و حضور آنها در جنگ، نیازمند همراهی رهبران دینی و صدور فتوای جهاد بودند؛ برای نمونه، در سال 1223ق شاه، میرزا‌قائم‌مقام وزیر را فرمان داد تا از علما علیه روس‌ها فتوا جمع کند. سرانجام با گرفتن فتوای برخی از علما، قائم‌مقام رساله‌ای به نام «رسالۀ جهادیه» منتشر کرد که در آن، مجادله و مقاتله با روسیه، جهاد فی‌سبیل‌الله نام گرفته بود.(۴)
در تحلیل همراهی پادشاهان با جریان عقلانیت اسلامی، به این نکته باید توجه شود که قدرت‌های استبدادی هرگز چشم دیدن قدرتی در عرض خود را نداشته‌اند و هدف نهایی آنها، حذف رقیب بوده است؛ اما آنها مجبورند کنار بیایند و حتی اظهار علاقه کنند. مصداق این سیاست، در زمان قاجار اتفاق افتاده است. سخن رهبر معظم انقلاب نیز مؤید این نظر است که می‌فرمایند: «مسئلۀ مبارزۀ با علما، در دستور كار همۀ سلاطین مستبد بود؛ نمی‏توانستند در كنار و روبه‌روی خود، كانون قدرتی را تحمل كنند كه تا اعماق دل مردم نفوذ دارد. رضا‌خان با همان انگیزه‏ای با علما برخورد می‏كرد كه ناصر‌الدین‌شاه می‏خواست برخورد كند. در همین قضیۀ میرزای بزرگ‌ـ رضوان‌الله علیه‌ـ قبلاً یكی دو نامه به ناصرالدین‌شاه نوشت و او را از این كارها نهی كرد؛ اما او با تعبیرات توهین‏آمیز و سبكی به میرزا جواب داد: شما مشغول درس و كار خودتان باشید؛ به این كارها كاری نداشته باشید! می‏بینید كه این عبارت هم عبارت آشنایی است و در طول این صد و چند سال، طرف‌داران قدرت مطلقۀ شخصی، بارها آن را به علما گفتند: بروید مشغول مدرسه و مسجد خودتان باشید؛ به سیاست چه كار دارید؟!»(۵)

2ـ همراهی علما و رهبران مذهبی
رهبران مذهبی هرگز فرصت‌های پیش‌آمده را که از شیعه حمایت می‌کرد، از دست نداده‌اند. بر اساس مبانی نظری جریان عقلانیت اسلامی، حکومت قاجار حکومتی جائر به شمار می‌آمد. با این حال، به میزانی که سلاطین قاجار از دین و مذهب دفاع می‌کردند، مورد حمایت رهبران مذهبی بودند. رهبران جریان عقلانیت، سعی داشتند از قدرت دربار برای مقابله با رشد اخباری‌گری، صوفیه، شیخیه و امواج تفکرات غربی استفاده کنند. در مقابل، حکام قاجار نیز سعی داشتند از طریق رهبران دینی، حکومت‌شان را مشروع جلوه دهند. از دورۀ صفویه به بعد، که حضور رهبران مذهبی در چار‌چوب قدرت بیشتر شد، نقش علما در مناسبات سیاسی هم افزایش یافت. آنان در مواقع حساس، وارد عمل می‌شدند؛ برای نمونه، صدور فتوای جهاد و حضور در جنگ، نشانۀ همراهی آنها با مردم و حکومت است. حضور ملا‌احمد نراقی در جنگ قفقاز، نمونه‌ای از همکاری علما در مناسبات سیاسی بود.(۶)

3ـ اعتماد مردم
مطالعۀ تاریخ نشان می‌دهد، مردم ایران در سخت‌ترین وضعیت، دین و رهبران مذهبی را تکریم کرده، آنها را بهترین پناهگاه می‌شناختند. در دورۀ قاجار در جنگ‌های بین ایران و روس، وقتی الکساندر اول، سیسانوف را مسئول لشکرکشی به قفقاز کرد، مسلمانان گنجه که با جنایات روس‌ها مواجه بودند، مشکلات خود را با رهبران جریان عقلانیت اسلامی در عتبات در میان گذاشتند. علمای شیعه در حمایت از مردم مسلمان قفقاز فتوای جهاد صادر کردند، که از این میان می‌توان به فتوای ملااحمد نراقی اشاره کرد.(۷) فتوای میرزای شیرازی در تحریم تنباکو و عمل مردم به آن، اعتماد مردم به رهبران این جریان را نشان می‌دهد. پیروزی فتوای تحریم تنباکو بر دربار، بیان‌کننده نکتۀ ظریف و عمیقی است که جامعۀ ایران عقاید خود را بر هر چیز، حتی حکومت ترجیح خواهد داد. از این رو، یکی از مهم‌ترین دلایلی که دربار قاجار مجبور بود با رهبران جریان عقلانیت اسلامی همراهی کند، اعتماد مردم به این طیف بود.
پی‌نوشت‌ها:
۱ـ سیدجلال‌الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر، تهران: دفتر انتشارات اسلامی، 1361، ص 51.
۲ـ حامد الگار، دین و دولت در ایران؛ نقش علما در دورۀ قاجار، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران: توس، ۱۳۵۶، 
ص 81.
3‌ـ میرزامحمد تنکابنی، قصص‌العلماء، به کوشش محمد‌رضا حاجی‌شریفی خوانساری، قم: حضور، ج 2، ۱۳۸۲، ص 42.
4ـ محمدتقی‌بن‌محمدعلی‌سپهر، ناسخ‌التواریخ (تاریخ قاجاریه)، به اهتمام جمشید کیانفر، ج 1، تهران: اساطیر، 1377، ص 181.
5ـ نرم‌افزار حدیث ولایت، بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمعی از روحانیون، ائمۀ جماعات و وعاظ نقاط مختلف كشور در آستانۀ ماه مبارك رمضان، ‏1370.
6ـ حامد الگار، روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران: طوس، ص 124.
7ـ امیرحسین خالقی‌نژاد، نقش سیاسی علمای شیعه در عصر قاجار، قم: بوستان کتاب،1390، ص 114ـ 115.