دکتر محمدرحیم عیوضی گفت: قدرت‌محوری و گرایش به شخصی کردن سیاست دو آسیبی هستند که روابط حکومت را با جامعه مکدر کرده و دیگر آسیب‌ها را زمینه‌سازی می‌کنند. تقوای سیاسی، نیاز جدی در این عرصه است. همچنین شناخت پتانسیل‌های موجود و انسجام نیروهای کارآمد اما پراکنده، از چالش‌های مهم روابط جامعه و حکومت است. انقلاب اسلامی بذرهای فراوانی کاشت که جمع‌آوری و بهره‌برداری از آنها به برنامه‌ریزی و تعهد انقلابی نیاز دارد.


ماهیت‌شناسی و نحوه استمرار انقلاب اسلامی‌ـ ۱۱


 دکتر عباسعلی عظیمی‌شوشتری/
دنیا جزء بسیار ناچیزی از این جهان هستی و عالم وجود است و بعدی مجزا از این جهان نیست: «دنیا یک جزء بسیار کمی است از عالم... عالم یک مُرکبی است از ماورای این طبیعت و این طبیعت... در آخر مرتبة وجود واقع شده است.»(۱) حضرت امام(ره) در این باره می‌فرمایند: «تمام عالم اجسام در مقابل عالم ماوراءالطبیعه هیچ قدر محسوسی ندارد و در آنجا عوالمی است که در فکر بشر نگنجد.»(۲)
موضوع دیگر اینکه هستی قانونمند است و همه چیز به سوی او بازگشت می‌کند، «وَ لله مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللهِ الْمَصِيرُ»(نور/ 42). این موضوع را می‌توان از تغییر شب و روز و حرکت منظم همه اجزای هستی درک کرد. «يُقَلِّبُ اللهُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي‌الْأَبْصار»(همان/ 44). این امر نشان می‌دهد، همه حوادث محاسبه شده‌اند. «ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللهِ يَسِيرٌ»(حدید/ 22) و همه چیز متناسب و به مقتضای نظام هستی تقدیر می‌شوند: «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»(حجر/ 21) وجود نظم و محاسبه و تقدیر بدون قانونمندی محال است و اساساً هر نظمی بر مبنای قانون است. در این صورت است که نظام آفرینش نظام احسن می‌شود: «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ»(سجده/ 7).

خدا قانونگذار هستی 
ناچار نظام قانونمند، قانونگذار دارد. این قانونگذار از نظر اسلام خدای متعال است و او خالق و مدبر همه امور این جهان است: «هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ وَ اللهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِير»(۳) (حدید/ 4). به همین دلیل در جهان‌بینی توحیدی اسلام همه اجزای هستی مطیع قوانین اویند و او را تسبیح می‌گویند. «سَبَّحَ لله ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم»(۴)(همان/ 1)
هنگامی که قانونی این چنین بر جهان حاکم باشد که هیچ گریزی از آن نیست، نظامی شکل می‌گیرد که در آن هر که با آن هماهنگ است، بهره‌بردار است و همۀ نظام با او همراهی می‌کند و در خدمت او خواهد بود؛ «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض»(۵) و آنکه سر ناسازگاری دارد و برخلاف آن حرکت می‌کند، مانند کسی است که برخلاف جهت آب حرکت می‌کند، پس محکوم به نابودی است و نتایج این ناهماهنگی را می‌چشد. «ظَهَرَ الْفَسَادُ فىِ الْبرَّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِى النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِى عَمِلُواْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»(۶)(روم/ 41) و این مقتضای یک منظومه است که مؤلفه‌های ناسازگار را برنمی‌تابد.

هدفمندی قانونمندی هستی
این نظام قانونمند برای تحقق هدفی خلق شده است و قانونگذار و خالق آن، آن را بیهوده نیافریده است. «وَما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَالأَرْضَ وَما بَيْنَهُما لاعِبينَ * ما خَلَقْناهُما إِلاّ بِالْحَقّ وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ»(۷)(دخان/ ۳۹ـ۳۸) بازى عبث بر خدا محال است، پس عمل او هر چه باشد حق است و غرض صحيحى به دنبال دارد. از نظر قرآن، کسی که جز این تصوری کند، خدای متعال را در همه مراتب نشناخته و بر او نسبت ناروا زده است. «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلا ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّار»(۸)(ص/ 27) چون اگر امر خلقت آسمان‌ها و زمين و آنچه بين آن دو است با اينكه امورى هستند مخلوق و مؤجل، يكى پس از ديگرى موجود مى‏شوند و فانى مى‏گردند به سوى غايتى باقى و ثابت و غير مؤجل منتهى نشود، امرى باطل خواهد بود و باطل به معنای هر چيزى كه غايت نداشته باشد، محال است تحقق پيدا كند و در خارج موجود شود. افزون بر اين صدور چنين خلقتى از خالق حكيم محال است و در حكيم بودن خالق هم هيچ حرفى نيست.(۹) بر عکس علامت و مشخصه یک مسلمان با ایمان این است که همواره متذکر این نکته می‌شود که این جهان و هستی باطل آفریده نشده است؛ «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»(۱۰)(آل‌عمران/ 191) این هدف چیست؟ علت غایی را می‌توان این چنین بیان کرد که هدف در مرتبه اول، ذات مقدس الهى است، زیرا بازگشت همه چیز به اوست. در واقع مطلوب ذاتى و بالاصاله براى خداى متعال چیزى جز ذات مقدسش كه خیر مطلق و داراى كمالات بى‏نهایت است، نیست. در مرتبه دوم به كمال رسیدن مخلوقات به منزله هدف فرعی و تبعی، از نظر اسلام خداوند این جهان را آفرید تا او را بپرستند، «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»(۱۱)(ذاریات/ 56) غرض اين بوده كه خلق، عابد خدا باشند، نه اينكه او معبود خلق باشد، چون فرموده «الا ليعبدون» تا آنكه مرا بپرستند، و نفرموده: تا من پرستش شوم يا تا من معبودشان باشم، غرض منحصرا عبادت بوده است.(۱۲) در مطالب آتی با تفصیل بیشتر درباره هدف از خلقت انسان بحث خواهیم کرد.
پی‌نوشت‌ها: 
1ـ صحیفة امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1379، ج 6، ص 106.
2ـ شرح چهل حدیث امام خمینی (اربعین حدیث)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ شانزدهم، 1376، ص94.
3ـ او كسى است كه آسمان‌ها و زمين را در شش روز بيافريد و سپس بر عرش (مقام صدور اوامر) مستولى گشت و به تدبير امر عالم پرداخت، او مى‏داند چه قطره آبى و چه تخم گياهى داخل زمين شد و چه گياهى سر از زمين به در آورد و آنچه بالا رود همه را می‌داند و هر کجا باشید، او با شماست و به هر چه کنید، به خوبی آگاه است.
4ـ آنچه در آسمان‌ها و زمين است براى خدا تسبيح مى‏گويند؛ چرا که او عزيز و حكيم است.
5ـ اگر مردم قريه‏ها ايمان آورده و پرهيزگارى پيشه كرده بودند، بركات آسمان و زمين را به روي‌شان مى‏گشوديم، ولى پيامبران را به دروغگويى نسبت دادند. ما نيز به كيفر كردارشان مؤاخذه‏شان كرديم.
6ـ به سبب اعمال مردم، فساد در خشكى و دريا آشكار شد تا به آنان جزاى بعضى از كارهاي‌شان را بچشاند، باشد كه بازگردند.
7ـ ما اين آسمان‌ها و زمين و آنچه را ميان آنهاست، به بازيچه نيافريده‏ايم.(38) آنها را به حق آفريده‏ايم، ولى بيشترين نمى‏دانند(39).
8ـ ما اين آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آنهاست به باطل نيافريده‏ايم. اين گمان كسانى است كه كافر شدند؛ پس واى بر كافران از آتش.
9ـ علامه طباطبایی، همان، ج17، ص296.
10ـ آنان كه خدا را ايستاده و نشسته و به پهلو خفته، ياد مى‏كنند و در آفرينش آسمان‌ها و زمين مى‏انديشند: اى پروردگار ما، اين جهان را به بيهوده نيافريده‏اى، تو منزهى، ما را از عذاب آتش بازدار.
11ـ جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا عبادت كنند.
12ـ همان، ج18، ص597.

بررسی اندیشه سیاسی صاحب جواهر‌‌ـ بخش پایانی


 فتح الله پریشان/ فقه مهم‌ترین و کاربردی‌ترین بخش علوم و معارف اسلامی را تشکیل می‌دهد و مشهور است بین علما که فقه از پرداختن به کوچک‌ترین مسائل فردی تا غامض‌ترین امور اجتماعی و سیاسی فروگذار نکرده است. فقها در مقام عاملان و حاملان فقه و حافظان دین در پرتو این نگاه، افزون بر فهم و تبیین عملی مسائل فقهی در جامعه، همواره در مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی پیش‌قدم بوده‌اند و به نوعی پیشینه درخشانی برای مکتب تشیع به وجود آورده‌اند و برای موفقیت در این عرصه نیازمند نظریه‌پردازی برای نحوه مبارزه و تشکیل حکومت بوده و به آفرینش آثار علمی درخشانی در این حوزه دست زده‌اند. 
مرحوم آیت‌الله محمدحسن نجفی معروف به «صاحب جواهر» از فقهای مؤثر حوزه فقه قرن سیزدهم هجری است که توانست با مهم‌ترین اثر فقهی‌اش «جواهرالکلام فی شرح شرایع‌الاسلام» محقق حلی (قرن هفت قمری) نقطه عطفی در فقه سیاسی و پرورش نظریه ولایت فقیه ایجاد کند؛ ‌یعنی به گزاف نیست که اگر درباره بحث ولایت فقیه، ‌مقطع حیات شیعه را به پیش و پس از حیات صاحب جواهر تقسیم کنیم. اهمیت مضاعف این موضوع را در پیروی امام خمینی(ره)، بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی با رهیافت «ولایت مطلقه فقیه» از آرای صاحب جواهر می‌توان به عیان دید. 
ویژگی صاحب جواهر در طرح ولایت فقیه نگاه جامع و در عین حال سهل و روان وی به متن دین و برداشت اصولی از آیات و روایات اسلامی در پرتو استدلال‌های عقلانی است. وی از غامض‌پنداری فهم این مسئله از بطن دین در حیرت است و معتقد است کسی که به ولایت عام فقهای جامع‌الشرایط در عصر غیبت قائل نیست، اصولاً طعم فقه را نچشیده است که این مطلب در کلام شاگردش با واسطه‌اش امام خمینی(ره) این گونه بیان می‌شود که تصور ولایت فقیه موجب تصدیق آن است و به استدلال و اقامه ادله نیاز نیست، اگرچه خود ادله قوی در اثبات آن بیان می‌کند. 
صاحب جواهر حکومت مبتنی بر ولایت فقیه در عصر غیبت را حکومت مطلوب با مشروعیت الهی می‌داند و نقش مردم در حکومت را در حد ایجاد مقبولیت برای تحقق عملی آن بیان می‌کند. محور اصلی اندیشه سیاسی صاحب جواهر را مسئله ولایت فقیه تشکیل می‌دهد و از آنجایی که وی به حاکمیت دین در عرصه سیاسی‌ـ اجتماعی معتقد است، برای اجرای احکام دینی لزوم «السیاسات الدینیه»(1) را گوشزد می‌کند و معتقد است، برای اجرای احکام شریعت اسلام،‌ ولایت عامه فقیه نه تنها لازم است، بلکه از ضروریات دین اسلام است.(2)
آنچه در این شماره به عنوان نتیجه‌گیری از سلسله مقالات بررسی اندیشه صاحب جواهر می‌توان گفت، این است که صاحب جواهر افزون بر آنکه به مسئله دخالت دین در سیاست و حاکمیت فقیه جامع‌الشرایط معتقد است،‌ برای امر به معروف وسعتی قائل است که می‌توان آن را معادل حکومت تلقی کرد.(3) وی از انواع اهداف‌غایی حکومت‌ها، اقامه عدالت (4)،‌ اجرای احکام اسلامی(5) و حفظ اساس اسلام و امت اسلامی را مهم‌ترین آنها برمی‌شمارد. در اندیشه صاحب جواهر همین اهداف و غایات حکومت به همراه نوع مشروعیت آن آنچنان مهم است که معیار طبقه‌بندی و تقسیم حکومت‌ها قرار می‌گیرد. حکومت مشروع،‌ حکومت عادل،‌ امام عادل(6)، سلطان حق(7) و... است و بالعکس حکومت بدون مشروعیت، حکومت طاغوت(8) و حکومت امام جائر، ظالم و فاسق است. در تکلیف دینی و چگونگی رویارویی مردم با حکومت‌ها، اصل اساسی بر همکاری نکردن با حکومت غیر مشروع استوار است؛ اما در صورتی که در چنین حکومتی، قصد حکام یا حداقل روند حکومت آنها به تقویت اسلام منجر و منتهی شود، می‌توان با آنها همکاری کرد. صاحب جواهر به چنین حکومت‌هایی «حکومت اهل حق»(9) می‌‌گوید. همان‌طور که ذکر شد، صاحب جواهر حکومت مبتنی بر «ولایت فقیه» را حکومت مطلوب می‌د‌اند و ضمن ذکر برخی ظرایف اندیشه‌های ولایت فقیه،‌ معتقد به ولایت عامه و منحصر به مناصب حکومتی ائمه(علیهم‌السلام) می‌داند نه اینکه شامل امور اختصاصی امام هم باشد.(10) صاحب برخلاف بحث از شرایط حاکم که نوآوری خاصی ندارد و همان شرایطی را که دیگر فقها ذکر می‌کنند،‌ برمی‌شمارد؛ اما در اختیارات حاکم بسیار جالب بحث کرده و برای لزوم اختیارات عامه برای فقیه به دلایل نقلی و عقلی تمسک می‌جوید و همه اختیارات حکومتی ائمه معصوم(ع) را برای فقیه ثابت می‌داند.(11) از شماره آتی اندیشه سیاسی شیخ انصاری را که از شاگردان درس صاحب جواهر بود، بررسی خواهیم کرد. 
پی‌نوشت‌ها: 
1ـ محمدحسن نجفی، جواهرالکلام، ج 21، ص 398.     2ـ محسن مهاجرنیا، اندیشه سیاسی متفکران اسلامی، ج 2، ص 377.     3ـ محمدحسن نجفی، جواهرالکلام، ج 40، ص 40.      4ـ همان، ج 21، ص 354.    5ـ همان، ص 408.     6ـ همان،‌ ص 361.    7ـ همان، ص 390.     8ـ همان، ج 40، ص 29.   9ـ همان، ج 22، ص 54.  10ـ همان،‌ ج 16، ص 180. 11ـ همان، ج 21، ص 396.


کتاب‌ها و مقالات بسیاری در داخل و خارج درباره انقلاب اسلامی تألیف شده که همه آن در هدف شناخت انقلاب اسلامی اشتراک دارند؛ اما در رویکرد چیستی و چگونگی این شناخت متمایزند. برخی به قصد حمایت و حفظ انقلاب اسلامی و برخی برای ضربه زدن و شکست آن تألیف شده‌اند. بیشتر کتاب‌هایی که در داخل نوشته شده در دسته اول و بیشتر مکتوبات درباره انقلاب اسلامی که در کشورهای قدرتمند غربی(اروپایی و آمریکایی) و رژیم صهیونیستی به نگارش درآمده، برای شناخت انقلاب در راستای ضدیت و نابودی آن است و این خط ادامه دارد. البته هم در داخل و هم در دیگر کشورها آثاری هم برخلاف اشاره فوق درباره انقلاب اسلامی به منصه ظهور رسیده است.  
کتاب «چالش‌های سیاسی پیش روی انقلاب اسلامی» تألیف محمدرحیم عیوضی که سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در سال 1388 به بازار عرضه کرده و در سال‌های بعد تجدید چاپ شده است، هدفش شناخت و تأکید بر مطالعه چالش‌های انقلاب اسلامی در حوزه سیاسی است تا با اشراف بر آنها و اهتمام به رفع و دفع آن چالش‌ها، تداوم انقلاب اسلامی به منزله حرکتی عظیم و الگوبخش تضمین شود. 
فرضیه تحقیق این کتاب را می‌توان به این صورت مطرح کرد: «چالش‌های سیاسی انقلاب اسلامی حول محور چگونگی ظهور و عملکرد نظام جمهوری اسلامی در سه دهه به ترتیب مشتمل بر چالش استقرار، چالش استحکام و چالش پیشبرد در داخل و خارج می‌باشند که آیا لازم است که متغیرها در درون فرضیه اصلی قرار گیرند، متغیرهای مدیریت قدرت و نحوه رابطه آن با جامعه و حکومت و با حضور مؤثر مردم در تدبیر و تحقق عزم ملّی برای پاسخگویی به نیازهای ثبات و قابل تغییر در تحلیل سه دهه حائز اهمیت است.» به این ترتیب، از منظری درون‌محور به چالش‌ها نگریسته می‌شود که بر اساس آن می‌توان هسته‌هایی مرکزی را در ارزیابی و تحلیل چالش‌ها در نظر گرفت؛ یکی بحران و دیگری توانمندی. کتاب چالش‌های سیاسی پیش روی انقلاب اسلامی در دو بخش کلیات نظری و تاریخی و چالش‌های سیاسی فراروی انقلاب و نظام اسلامی سامان ‌یافته است که هر یک سه فصل را در بر می‌گیرد. 

جریان‌شناسی فکری‌ـ فرهنگی عقلانیت اسلامی ـ ۴


 حسین میرچراغ‌خانی/ جریان عقلانیت اسلامی، پس از جنبش تنباکو و رویارویی با حکومت، بیش از گذشته قدرت پیدا کرده بود؛ به گونه‌ای که ایدۀ تشکیل حکومت اسلامی را نه ‌تنها بعید نمی‌دانست؛ بلکه آن را واجب و زمان تشکیل آن را مناسب می‌دید. البته همچون گذشته، اختلاف‌نظرهایی وجود داشت. اختلاف‌نظرها و دیدگاه‌های متفاوت این جریان به حدی بود که افرادی مانند شیخ‌فضل‌الله نوری به دار آویخته شدند؛ اما رهبران و مراجع بزرگ جریان عقلانیت اسلامی، مانند آخوندخراسانی توجه خاصی نکردند.

عوامل و ریشه‌های مشروطیت
دوران پانزده سالۀ مشروطیت، که از سال 1285 ش با تحصن مشروطه‌خواهان آغاز شد‌1 و در سال 1299 ش با روی کار آمدن رضاخان وارد دورۀ جدیدی شد، فراز و نشیب‌های بسیاری دارد؛ به گونه‌ای که در پانزده سال، سه پادشاه (‌مظفر‌الدین‌شاه، محمد‌علی‌شاه و احمد‌شاه)، سه مجلس و بیش از بیست دولت بر سر کار آمد.‌2
در شکل‌گیری مشروطیت، باید به این نکته توجه داشت که عوامل و ریشه‌های مشروطیت متفاوت است؛ عده‌ای به ‌دلیل آشنایی با کشور‌داری غرب، به دنبال ارائۀ الگویی غربی از دولت بودند؛‌3 برخی نیز به سبب استبداد و خود‌کامگی پادشاهان، فقر و تبعیض، به دنبال مشروطه بودند.‌4 افزون بر زمینه‌های داخلی، عوامل خارجی نیز در انقلاب مشروطۀ ایران نقش داشتند؛ مانند وابستگی اقتصادی به بیگانگان و حمایت انگلیس از مشروطه‌خواهان برای تضعیف موقعیت روس‌ها و پادشاه در ایران.5 اما در رأس همۀ این عوامل، نقش علما و روحانیون، از جمله رهبران جریان عقلانیت اسلامی، اساسی و انکارناپذیر است. از نخستین جرقه‌های مشروطیت، می‌توان حادثۀ کرمان را نام برد که به موضع‌گیری علمایی مانند مجتهد کرمانی، بهبهانی و شیخ‌فضل‌الله نوری و دیگر علمای تهران انجامید.‌6

انگیزۀ دینی کاتالیزور نهضت مشروطه
مهم‌ترین فراز و نشیب‌های جریان عقلانیت اسلامی، از ورود شیخ‌فضل‌الله نوری به تحصن‌کنندگان حرم عبدالعظیم آغاز می‌شود. با ورود شیخ‌فضل‌الله به جمع طرفداران مشروطه، علمای بزرگ نجف از مشروطه حمایت می‌کنند. با این اتفاق نظر، قدرت جریان عقلانیت اسلامی فزونی می‌یابد؛ به میزانی که جریان‌ها و گرایش‌های مشروطه‌خواه، با هر انگیزه‌ای که دارند، اهداف خود را در کنار جریان عقلانیت اسلامی پیش می‌برند. قدرت مردمی جریان، افزایش چشمگیری پیدا می‌کند؛ به گونه‌ای که مهم‌ترین انگیزۀ مردم شرکت‌کننده در نهضت، انگیزۀ دینی و اطاعت از رهبران مذهبی بود. کسروی در ‌این‌باره می‌نویسد: «اگر این فتوای علمای نجف نبود، کمتر کسی به یاری مشروطه پرداختی. همان مجاهدان تبریز بیشترشان پیروی از دین می‌داشتند و دستاویزشان در آن کوشش و جان‌فشانی، این فتواهای علمای نجف بود. همان ستارخان، بارها این را به زبان می‌آورد که من حکم علمای نجف را اجرا می‌کنم. همچنین بازرگانان توانگر که پول به نام اعانه به تبریز می‌فرستادند، بیشترشان پیروی از فتواهای علما می‌کردند.»7

جریان تجددگرا و کودتای رضاخانی
پس از فتح تهران، جریان عقلانیت اسلامی برای مدتی از صحنه کنار زده می‌شود. جریان تجدد‌گرا با اقداماتی چون اعدام شیخ‌فضل‌الله، ترور بهبهانی و تبعید طباطبایی، توانست بین جریان عقلانیت اسلامی شکاف ایجاد کند.‌8 در نهایت، این وقایع و اقدامات، به کودتای رضاخانی ختم شد.
در روزهای اول پس از کودتای سوم اسفند، جریان رضاخانی به‌گونه‌ای عمل می‌کرد که به نظر می‌رسید با اهداف جریان عقلانیت اسلامی قرابت دارد. رضاخان در ابتدای ورودش به قدرت، سیاست حمایت از مذهب و تظاهر به شعایر مذهبی را در دستور کار قرار داد. وی در آبان ماه 1304، هنگامی که در مجلس شواری ملی سوگند یاد کرد، بر صیانت از مذهب تأکید کرد؛9 همچنین در جشن تاج‌گذاری در اردیبهشت 1305، حفظ اصول دیانت را لازمۀ وحدت جامعه معرفی کرد؛ در مجالس عزاداری محرم حضور یافت؛ در ارگان‌های نظامی و انتظامی ناظر شرعی گماشت؛10 علمای عتبات عالیات را ملاقات کرد و قول داد تا اصل دوم متمم قانون اساسی را اجرا کند. رضاخان توانست بخش زیادی از روحانیون را با خود همراه کند. این اعتماد تا جایی پیش رفت که علمای عتبات مخالفان سردار سپه (رضاخان) را دشمن اسلام معرفی کردند؛ در بیانیۀ مشترک نائینی و اصفهانی از عتبات عالیات، دربارۀ رضاخان چنین آمده است: «بر کافۀ مسلمین مخفی نماند که هر کس بر علیه حکومت ایرانی قیام نماید، مثل کسی می‌ماند که در روز بدر و حنین بر علیه پیغمبر خدا قیام نموده باشد...؛ بر طبق احکام و دلایل قرآنی، تکفیر آنها واجب می‌گردد.»11

دو راهبرد جریان عقلانیت اسلامی
با وجود این، برخی مانند شهید مدرس، با احتیاط بیشتری با جریان رضاخانی برخورد کردند و از این نظر، در آغاز نوعی شکاف در جریان عقلانیت اسلامی پدید آمد. با تغییر اهداف و برنامه‌های رضاخان و گرایش او به سکولاریسم و باستان‌گرایی، طیفی از جریان عقلانیت اسلامی که به رضاخان نگاه مثبت داشتند، در برابر او موضع گرفتند. در مقابل، رضاخان با تثبیت حکومتش، خود را بی‌نیاز از جامعۀ روحانی دید. به همین دلیل، برنامه‌هایی را در دستور کار قرار داد تا بتواند نفوذ این جریان را کاهش دهد. از جملۀ این اقدامات، کاهش نفوذ روحانیون در قوۀ قضائیه و کنترل موقوفات بود.
جریان رضاخانی، با گرایش‌های ناسیونالیستی و سکولار وابسته به غرب و الگو قرار دادن ترکیه در ایران، رو به گسترش بود که جریان عقلانیت اسلامی در برابر آن، دو راهبرد متفاوت در پیش گرفت: مبارزۀ فرهنگی با اولویت حفظ کیان و دستاوردهای حوزه‌های علمیه، که به رهبری شیخ‌عبدالکریم حائری یزدی صورت گرفت؛ از مهم‌ترین روش‌های این راهبرد می‌توان به آگاه کردن مردم و جامعه اشاره کرد. تحمیق اذهان عمومی، همواره شیوه‌ای است که دشمنان یک ملت برای استثمار آنها به کار می‌گیرند. هرچند در کوتاه‌مدت، رضاخان دست برتر را داشت و توانست برنامه‌هایش را با قدرت و زور عملی کند؛ اما سرانجام این مؤسس حوزه علمیه قم بود که با پرورش شاگردانی، مانند امام خمینی(ره)، پیروز این نبرد فرهنگی شد. از این رو، در دورۀ پهلوی اول، رهبران جریان عقلانیت اسلامی آگاه کردن ملت را روشی مناسب در برابر نقشه‌های بیگانگان، از جمله انگلیس می‌دانستند.
راهبرد دیگر، مبارزۀ سیاسی بود که با سردمداری شهید مدرس و آقانورالله اصفهانی و... انجام شد. حرکت دستۀ اول با موفقیت قرین بود؛ اما دستۀ دوم نتوانست این جریان را که با پشتیبانی انگلستان بسیار قدرتمند شده و طیف گسترده‌ای از روشنفکران را به خود جذب کرده بود، از صحنۀ سیاسی کشور کنار بزند.
پی‌نوشت‌ها:
۱ـ احمد کسروی، تاریخ مشروطۀ ایران، تهران: امیر‌کبیر، 1354، ص 125.
2ـ ر.ک. عبدالحسین نوایی، دولت‌های ایران از آغاز مشروطیت تا اولتیماتوم روس، تهران: 
بابک، 1355.
3ـ جلال‌الدین مدنی، تاریخ تحولات سیاسی در روابط خارجی، تهران: انتشارات جامعۀ مدرسین، 1369، ج 2، 
ص 60‌ـ 26.
4ـ مهدی ملک‌زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران‌، ج 1، ص 111.
5ـ رسول جعفریان، جنبش مشروطه‌خواهی ایران، قم: توس، 1369، ص 77‌ـ 75.
6ـ محمدناظم‌الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ص 54.
7ـ احمد کسروی، همان، ص 730.
8ـ موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، تهران: مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1381، ص 275.
9ـ حمید بصیرت‌منش، علما و رژیم رضاشاه، تهران: عروج، 1377، ص 116.
10ـ محمدعلی گرامی، تاریخ اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و نظامی دوران رضاشاه کبیر، شیراز: کورش، 
ص 145/ عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجار، تهران: زوار، 1343، ص 462‌ـ  461.
11ـ عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران، ص 193.

فراز و فرود لاهوتی‌ـ ۲


 شهاب زمانی/حسن لاهوتی از روحانیان هوادار امام خمینی(ره) پیش از انقلاب بود و از سوی ایشان برای تبلیغات مذهبی به گرمسار اعزام شده و سال‌ها به فعالیت مذهبی‌ـ سیاسی در آن شهر پرداخت. در زمان‌ اقامت تبلیغاتی وی در گرمسار، اعضای‌ سازمان‌ منافقین چندین‌ مرتبه‌ به‌ گرمسار رفته‌ و از او کمک‌های‌ مادی‌ دریافت‌ کرده‌ بودند. در واقع‌ یک‌ بخش‌ این‌ ارتباط‌، اقتصادی‌ و بر مبنای‌ کمک‌ مالی‌ به‌ مجاهدین‌ و بخشی‌ دیگر فرهنگی‌ بود؛ با این‌ هدف‌ که‌ سازمان‌ و تشکل‌های‌ مبارزاتی‌ وقت‌ را به‌ مردم‌ عادی‌ معرفی‌ و زمینه‌ و پایگاه‌ آنها را تا حدی‌ در بین‌ مردم‌ محکم‌تر کند. او حتی در این راه، نامه (و شاید نامه‌هایی) هم به امام خمینی(ره) در نجف نوشت و از ایشان خواست که منافقین را تأیید کنند.(1) 
حلقه پیوند اولیه لاهوتی به منافقین در دهه 50 اسدالله تجریشی بود که وی را با یکی از اعضای سازمان منافقین به نام حسن ابراری مرتبط کرد. وی به دلیل رابطه و حمایت مالی و سیاسی از سازمان مجاهدین خلق چند بار بازداشت، بازجویی، شکنجه و زندانی شد که آخرین مورد آن از سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۷ به طول انجامید. در خاطرات مبارزانی همچون مرحوم آیت‌الله مهدوی‌کنی نقل شده است که شیخ‌حسن لاهوتی همکاری با سازمان منافقین را حتی پس از سال 54 و اعلام رسمی تغییر مواضع ایدئولوژیک و ارتداد سازمان هم، به عنوان اینکه قصد دارد آنها را برگرداند، ادامه داده بود؛ «... بعد از اعلام مواضع [سازمان مجاهدین خلق] ظاهراً آقای لاهوتی با آنها قطع ارتباط نکرده بود و مدعی بود که من با اینها هستم تا شاید بتوانم آنها را برگردانم. سازمانی‌ها به منزل ایشان رفت‌ و آمد می‌کردند، از کسانی که بنا به اظهار آقای لاهوتی به خانه ایشان رفت و آمد داشتند، بهرام آرام، تقی شهرام و دختر آقای دزفولی به نام بتول دزفولی و وحید افراخته بودند. آقای لاهوتی می‌گفت اینها گاهی شب‌ها هم در منزل من می‌مانند و اظهار می‌کرد که درصدد هستم اینها را برگردانم. وحید افراخته، لاهوتی را لو داده بود چون بیش از همه با ایشان تماس داشت.»(2)  
شیخ‌حسن لاهوتی در زندان‌ هم‌‌بند اکبر هاشمی‌‌رفسنجانی‌ و آیات‌ طالقانی‌ و منتظری‌ بود و در انتشار فتوای‌ ممنوعیت‌ هرگونه‌ ارتباط‌ با مارکسیست‌ها، نقش‌ بسزایی داشت‌. بحث‌ و مباحثه‌ با مارکسیست‌ها و مقابله‌ با تبلیغات‌ آنها از دیگر دل‌مشغولی‌های‌ وی در زندان‌ بود. در پی‌ سرعت‌ گرفتن‌ روند انقلاب‌ اسلامی‌، در آبان‌ 1357 همراه‌ دیگر مبارزان‌ مذهبی‌ از زندان‌ آزاد شد و همان‌ وقت‌ بنا به‌ درخواست‌ حاج‌احمد آقا خمینی‌ راهی‌ پاریس‌ شد و در 12 بهمن‌ 57 همراه‌ امام‌ به‌ ایران‌ آمد. پس‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌، آقای‌ لاهوتی‌ مدتی سرپرست سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامی‌ انتخاب‌ شد و در تکوین‌ کمیته‌های‌ انقلاب‌ و سپاه‌ کوششی فراوان‌ کرد.(۳)
به دلیل اهمیت و جایگاه مسئولیت وی و مجاز بودن وی با حکم امام به شرکت در جلسات شورای عالی سپاه در شهریور ۱۳۵۸، بسیاری از روحانیان انقلابی بلندپایه نگران سابقه ارتباط وی با سازمان مجاهدین خلق(منافقین) بودند. آنها احساساتی بودن و روحیه شکننده و عاطفی لاهوتی را نقطه آسیب وی ذکر می‌کردند. او پس از انقلاب حمایت خود را از سازمان منافقین، نهضت آزادی و بنی‌صدر ادامه داد و اختلاف روزافزونی با حزب جمهوری اسلامی و رهبران روحانی آن همچون شهید بهشتی، آیت‌الله خامنه‌ای و... پیدا کرد. در انتخابات دور اول ریاست‌جمهوری که حزب جمهوری اسلامی از حسن حبیبی حمایت کرد، وی از حامیان بنی‌صدر بود و این حمایت را ادامه داد و در روز رأی‌گیری برای رأی عدم اعتماد به بنی‌صدر در مجلس حاضر نشد. رابطه حسن لاهوتی روز به روز با قاطبه روحانیان و حزب جمهوری اسلامی وخیم‌تر شد.
منابع:
1‌- خاطرات سیدحسین موسوی‌تبریزی، نشر عروج، صفحه 180 و صفحه 283.
2‌- خاطرات آیت‌الله مهدوی‌کنی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحه 146.
 ۳- یاران‌ امام‌ به‌ روایت‌ اسناد ساواک‌ «چراغ‌ فروزان»»، تهران، مرکز بررسی‌ اسناد تاریخی‌ وزارت‌ اطلاعات‌، 1377.