حسین میرچراغخانی/ جریان عقلانیت اسلامی، پس از جنبش تنباکو و رویارویی با حکومت، بیش از گذشته قدرت پیدا کرده بود؛ به گونهای که ایدۀ تشکیل حکومت اسلامی را نه تنها بعید نمیدانست؛ بلکه آن را واجب و زمان تشکیل آن را مناسب میدید. البته همچون گذشته، اختلافنظرهایی وجود داشت. اختلافنظرها و دیدگاههای متفاوت این جریان به حدی بود که افرادی مانند شیخفضلالله نوری به دار آویخته شدند؛ اما رهبران و مراجع بزرگ جریان عقلانیت اسلامی، مانند آخوندخراسانی توجه خاصی نکردند.
عوامل و ریشههای مشروطیت
دوران پانزده سالۀ مشروطیت، که از سال 1285 ش با تحصن مشروطهخواهان آغاز شد1 و در سال 1299 ش با روی کار آمدن رضاخان وارد دورۀ جدیدی شد، فراز و نشیبهای بسیاری دارد؛ به گونهای که در پانزده سال، سه پادشاه (مظفرالدینشاه، محمدعلیشاه و احمدشاه)، سه مجلس و بیش از بیست دولت بر سر کار آمد.2
در شکلگیری مشروطیت، باید به این نکته توجه داشت که عوامل و ریشههای مشروطیت متفاوت است؛ عدهای به دلیل آشنایی با کشورداری غرب، به دنبال ارائۀ الگویی غربی از دولت بودند؛3 برخی نیز به سبب استبداد و خودکامگی پادشاهان، فقر و تبعیض، به دنبال مشروطه بودند.4 افزون بر زمینههای داخلی، عوامل خارجی نیز در انقلاب مشروطۀ ایران نقش داشتند؛ مانند وابستگی اقتصادی به بیگانگان و حمایت انگلیس از مشروطهخواهان برای تضعیف موقعیت روسها و پادشاه در ایران.5 اما در رأس همۀ این عوامل، نقش علما و روحانیون، از جمله رهبران جریان عقلانیت اسلامی، اساسی و انکارناپذیر است. از نخستین جرقههای مشروطیت، میتوان حادثۀ کرمان را نام برد که به موضعگیری علمایی مانند مجتهد کرمانی، بهبهانی و شیخفضلالله نوری و دیگر علمای تهران انجامید.6
انگیزۀ دینی کاتالیزور نهضت مشروطه
مهمترین فراز و نشیبهای جریان عقلانیت اسلامی، از ورود شیخفضلالله نوری به تحصنکنندگان حرم عبدالعظیم آغاز میشود. با ورود شیخفضلالله به جمع طرفداران مشروطه، علمای بزرگ نجف از مشروطه حمایت میکنند. با این اتفاق نظر، قدرت جریان عقلانیت اسلامی فزونی مییابد؛ به میزانی که جریانها و گرایشهای مشروطهخواه، با هر انگیزهای که دارند، اهداف خود را در کنار جریان عقلانیت اسلامی پیش میبرند. قدرت مردمی جریان، افزایش چشمگیری پیدا میکند؛ به گونهای که مهمترین انگیزۀ مردم شرکتکننده در نهضت، انگیزۀ دینی و اطاعت از رهبران مذهبی بود. کسروی در اینباره مینویسد: «اگر این فتوای علمای نجف نبود، کمتر کسی به یاری مشروطه پرداختی. همان مجاهدان تبریز بیشترشان پیروی از دین میداشتند و دستاویزشان در آن کوشش و جانفشانی، این فتواهای علمای نجف بود. همان ستارخان، بارها این را به زبان میآورد که من حکم علمای نجف را اجرا میکنم. همچنین بازرگانان توانگر که پول به نام اعانه به تبریز میفرستادند، بیشترشان پیروی از فتواهای علما میکردند.»7
جریان تجددگرا و کودتای رضاخانی
پس از فتح تهران، جریان عقلانیت اسلامی برای مدتی از صحنه کنار زده میشود. جریان تجددگرا با اقداماتی چون اعدام شیخفضلالله، ترور بهبهانی و تبعید طباطبایی، توانست بین جریان عقلانیت اسلامی شکاف ایجاد کند.8 در نهایت، این وقایع و اقدامات، به کودتای رضاخانی ختم شد.
در روزهای اول پس از کودتای سوم اسفند، جریان رضاخانی بهگونهای عمل میکرد که به نظر میرسید با اهداف جریان عقلانیت اسلامی قرابت دارد. رضاخان در ابتدای ورودش به قدرت، سیاست حمایت از مذهب و تظاهر به شعایر مذهبی را در دستور کار قرار داد. وی در آبان ماه 1304، هنگامی که در مجلس شواری ملی سوگند یاد کرد، بر صیانت از مذهب تأکید کرد؛9 همچنین در جشن تاجگذاری در اردیبهشت 1305، حفظ اصول دیانت را لازمۀ وحدت جامعه معرفی کرد؛ در مجالس عزاداری محرم حضور یافت؛ در ارگانهای نظامی و انتظامی ناظر شرعی گماشت؛10 علمای عتبات عالیات را ملاقات کرد و قول داد تا اصل دوم متمم قانون اساسی را اجرا کند. رضاخان توانست بخش زیادی از روحانیون را با خود همراه کند. این اعتماد تا جایی پیش رفت که علمای عتبات مخالفان سردار سپه (رضاخان) را دشمن اسلام معرفی کردند؛ در بیانیۀ مشترک نائینی و اصفهانی از عتبات عالیات، دربارۀ رضاخان چنین آمده است: «بر کافۀ مسلمین مخفی نماند که هر کس بر علیه حکومت ایرانی قیام نماید، مثل کسی میماند که در روز بدر و حنین بر علیه پیغمبر خدا قیام نموده باشد...؛ بر طبق احکام و دلایل قرآنی، تکفیر آنها واجب میگردد.»11
دو راهبرد جریان عقلانیت اسلامی
با وجود این، برخی مانند شهید مدرس، با احتیاط بیشتری با جریان رضاخانی برخورد کردند و از این نظر، در آغاز نوعی شکاف در جریان عقلانیت اسلامی پدید آمد. با تغییر اهداف و برنامههای رضاخان و گرایش او به سکولاریسم و باستانگرایی، طیفی از جریان عقلانیت اسلامی که به رضاخان نگاه مثبت داشتند، در برابر او موضع گرفتند. در مقابل، رضاخان با تثبیت حکومتش، خود را بینیاز از جامعۀ روحانی دید. به همین دلیل، برنامههایی را در دستور کار قرار داد تا بتواند نفوذ این جریان را کاهش دهد. از جملۀ این اقدامات، کاهش نفوذ روحانیون در قوۀ قضائیه و کنترل موقوفات بود.
جریان رضاخانی، با گرایشهای ناسیونالیستی و سکولار وابسته به غرب و الگو قرار دادن ترکیه در ایران، رو به گسترش بود که جریان عقلانیت اسلامی در برابر آن، دو راهبرد متفاوت در پیش گرفت: مبارزۀ فرهنگی با اولویت حفظ کیان و دستاوردهای حوزههای علمیه، که به رهبری شیخعبدالکریم حائری یزدی صورت گرفت؛ از مهمترین روشهای این راهبرد میتوان به آگاه کردن مردم و جامعه اشاره کرد. تحمیق اذهان عمومی، همواره شیوهای است که دشمنان یک ملت برای استثمار آنها به کار میگیرند. هرچند در کوتاهمدت، رضاخان دست برتر را داشت و توانست برنامههایش را با قدرت و زور عملی کند؛ اما سرانجام این مؤسس حوزه علمیه قم بود که با پرورش شاگردانی، مانند امام خمینی(ره)، پیروز این نبرد فرهنگی شد. از این رو، در دورۀ پهلوی اول، رهبران جریان عقلانیت اسلامی آگاه کردن ملت را روشی مناسب در برابر نقشههای بیگانگان، از جمله انگلیس میدانستند.
راهبرد دیگر، مبارزۀ سیاسی بود که با سردمداری شهید مدرس و آقانورالله اصفهانی و... انجام شد. حرکت دستۀ اول با موفقیت قرین بود؛ اما دستۀ دوم نتوانست این جریان را که با پشتیبانی انگلستان بسیار قدرتمند شده و طیف گستردهای از روشنفکران را به خود جذب کرده بود، از صحنۀ سیاسی کشور کنار بزند.
پینوشتها:
۱ـ احمد کسروی، تاریخ مشروطۀ ایران، تهران: امیرکبیر، 1354، ص 125.
2ـ ر.ک. عبدالحسین نوایی، دولتهای ایران از آغاز مشروطیت تا اولتیماتوم روس، تهران:
بابک، 1355.
3ـ جلالالدین مدنی، تاریخ تحولات سیاسی در روابط خارجی، تهران: انتشارات جامعۀ مدرسین، 1369، ج 2،
ص 60ـ 26.
4ـ مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج 1، ص 111.
5ـ رسول جعفریان، جنبش مشروطهخواهی ایران، قم: توس، 1369، ص 77ـ 75.
6ـ محمدناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ص 54.
7ـ احمد کسروی، همان، ص 730.
8ـ موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، تهران: مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1381، ص 275.
9ـ حمید بصیرتمنش، علما و رژیم رضاشاه، تهران: عروج، 1377، ص 116.
10ـ محمدعلی گرامی، تاریخ اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و نظامی دوران رضاشاه کبیر، شیراز: کورش،
ص 145/ عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجار، تهران: زوار، 1343، ص 462ـ 461.
11ـ عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران، ص 193.