هشدارهایپروفسور کردوانی برای ضرورت اصلاح الگوی مصرف در گفتوگوی اختصاصی با صبح صادق
فرهاد مهدوی - علیرضا جلالیان/ پروفسور «پرویز کردوانی» دانشمند ایرانی در حوزه آب و کویرشناسی، خود فرزند کویر است و لذا از روز اولی که چشم بر جهان گشوده به اهمیت آب واقف است و همین امر سبب شده سالهای بسیاری از عمر خود را صرف مطالعه و پژوهش درباره آب کند. او میگوید در شناسنامه 87 سال دارد، اما دو سال دیرتر شناسنامه گرفته و در واقع 89 ساله است. در ملاقات با او متوجه سلامتش میشویم. او تمام جهان به جز آمریکای جنوبی را گشته و کشورش را دوست دارد، اما اهل سیاست نیست. چند ساعتی در مرکز فرهنگی - رسانهای صبا در خدمت وی بودیم که در ادامه بخشی از صحبتهای او را با موضوع مدیریت بر منابع آبی و جلوگیری از رسیدن به بحران آب میخوانید. صرفهجویی و استفاده بهینه از منابع موجود و جلوگیری از فعالیتهای نادرست در حوزه منابع آب از اساسیترین موضوعاتی است که وی مطرح میکند.
* در موضوع اقلیم و مسائل زیستمحیطی، ریزگرد و کمآبی وجود دارد که ممکن است در آینده به بحرانهای جدی امنیتی تبدیل شود، لطفاً در این زمینه توضیح دهید.
باید بگویم، الآن در بحث مقابله با ریزگردها دارند راه را اشتباه میروند، راه مقابله با ریزگردها ناشی از شنهای روان را من در طرحی ارائه دادم که 30 سپتامبر 2014 این طرح پذیرفته شد و به پاس آن لوحی به من هدیه کردند. در این طرح این طور گفته شد؛ جاهایی که استعداد ریزگرد را دارد به جای ریختن مواد نفتی مثل مالچ (که مادهای سمی است) برای تثبیت شنها و خاک روان از سنگهای درشت مثل سنگهای زیر ریل راهآهن استفاده شود. که به واسطه آنها باد، خاک را جابهجا نکند و از طرفی هم زمین بتواند آب را بهتر جذب کند و هر جا که خواستیم بتوانیم درخت بکاریم و آرام آرام با گیاهان، شنهای روان را تثبیت کنیم.
اما در موضوع کمبود آب و خشکسالی هیچکس مقصر نیست. کره زمین درگیر سه نوع پدیده است؛ اول، آلودگی هواست که ناشی از سوختن بنزین و سوختهای فسیلی است دوم، گرم شدن کره زمین و سوم، سوراخ شدن لایه ازن است.
الآن کره زمین به واسطه گاز co2 فراوان و گاز متان تولید شده مثل یک گلخانه شده که در اثر تابش آفتاب گرمتر میشود. لذا در مناطقی که بارندگی داشتند، الآن بارندگی بیشتر شده و مناطق کمتر برخوردار به همین نسبت برعکس. در کره زمین بارندگی ما در ایران یکسوم متوسط جهان است. البته آمارهای نادرستی میدهند، چون ما نمیدانیم به طور دقیق در کل کشور چقدر بارندگی داریم، چون به اندازه کافی ایستگاه هواشناسی نداریم. ما نمیدانیم چقدر آب داریم. روی خشکیهای زمین یکسوم مناطق خشک هستند و دوسوم آب دارند؛ یعنی بارندگی بالای 800 میلیمتر. آن ناحیه خشک کجاست؟ از عرض 10 درجه تا 45 درجه. کشورهایی که از عرض 10 درجه تا 45 درجه واقع شدهاند جزو مناطق خشکند. یک نکته بگویم؛ شنیدهاید که میگویند 90 درصد آب کشور ما مصرف کشاورزی میشود و بعد اروپا را مثال میزنند که 70 درصد مصرف آبشان برای کشاورزی است. این، گفته نادرستی است. 70 درصد اروپا به آبیاری نیاز ندارد، برای اینکه اروپا 800 میلیمتر بارندگی دارد، اصلاً آبیاری نمیخواهد. ولی از عرض 10 درجه تا 45 درجه این کشورها خشک و بیابانی هستند. کشور ما هم جزو این مناطق خشک است. اما چرا این مناطق خشک است؟ برای اینکه از عرض 30 درجه هوایی وارد این مناطق میشود، رطوبت را میگیرد و مانع از تشکیل ابر و بارندگی میشود. مثلاً در اروپا وقتی یک دریاچه با نور آفتاب تبخیر میشود با یک هوای ناپایدار به باران تبدیل میشود. اما دریاچهای مشابه در یزد و کرمان وقتی تبخیر میشود، همانجا ریزش نمیکند، میرود در جایی که امکان دارد میبارد. ما در مغز این منطقه هستیم؛ از 25 تا 40 درجه در این میان دو تا اتفاق افتاده که در سیر تکامل کره زمین است. کشور ما یک کشور استثنایی در جهان است. ما از مناطق معتدل مثل گیلان در شمال داریم تا بیابانهای مرکزی و مناطق سردسیر مانند اردبیل و... در واقع انواع آب و هوا را داریم. در دوره دوم زمینشناسی دریاچه وان به دریای خزر وصل بود و تمام کرمان و مناطق مرکزی همه دریا بود، ولی در دوران سوم خشک شد و یک دریا در شمال و یک دریا در جنوب کشور ایجاد شد. بنابراین باید گفت که سطح کره زمین که در چهار ممیز و هفت میلیارد سال پیش به وجود آمد، آتشفشان بود. آتشفشانها فرونشستند و سرد شدند و همین سرد شدن خوشبختانه موجب شد تا زمین چروک بردارد و کوهستانی شود، در حقیقت هر چه داریم از همین کوهستانها است. در دبی، بارندگی کمتر از 100 میلیمتر است. چرا؟ برای اینکه کوهستان ندارد. دو تپه کوچک العین و فوجیره را دارد، خاک و سنگ ندارد، همه را باید از خارج وارد کنند. برای برجهایی که میسازند، همه خاک و سنگ و شن را از خارج میآورند. ولی ایران رشته کوه البرز و زاگرس را دارد. اینجا هوای پرفشاری از سیبری میآید با یک جریان پرفشار مجاور حارهای، یعنی نزدیک به استوا برخورد میکند و در نزدیکی ارتفاع بالا میرود. یک ذره بالا رفت، سرد و به ابر تبدیل میشود و به طرف تهران و ارتفاعات البرز میآید و بارندگی میشود. باید گفت، اگر کوهها نبودند، ما گیلان و مازندران سرسبز را نداشتیم.
رشته کوه زاگرس ما هم از شمال غرب تا جنوب شرق کشیده شده است. پس رطوبت از دریای سیاه، دریای اژه، مرمره، مدیترانه و... میآید و به اینجا که میرسد از کوهها بالا میرود و به باران تبدیل میشود. تمام رودخانههای کرخه، کارون، دز، زهره و... را همین ارتفاعات ایجاد کرده است. اینها همه در زاگرس است. در دل بیابانها سرابهای واقعی داریم. در قسمت مرکزی نگاه کنید، کاشان و باغفین به واسطه همین کوهها درست شدهاند. هرچه داریم از کوه است. در سیستانوبلوچستان منطقه سرباز را داریم، یا چابهار که همه به دلیل وجود کوه است و همین شده که الآن محصولاتی که در گیلان و مازندران داریم، آلمان و انگلیس و فرانسه ندارند. چرا که آنها آب و هوای عرض جغرافیایی بالا هستند و این مقدار بارندگی طبیعی است. اما آنها برنج، چای و مرکبات ندارند. خربزه و هندوانه و انجیر ندارند، اینجا یک منطقه استثنایی است. در آمریکا، شمال آلاسکا را که در نزدیکی قطب منهای 70 درجه زیر صفر است را دارید و همان موقع در زمستان فلوریدا 20 درجه بالای صفر هم وجود دارد.
در ایران قله الوند و دماوند در زمستان منهای 40 و 50 درجه است و همان فصل چابهار در دمای بالای 20 درجه قرار دارد. چابهار هیچ وقت خزان ندارد، یک سال پنبه بکار صد سال بچین.
کوههای زاگرس 9 ماه از سال بارندگی دارند. بعد دشت تهران و اصفهان و کویر و بیابان را داریم. ما انواع آب و هوای جهان را از برکت دریاییهایی که یکی در شمال است و یکی در جنوب، داریم. خوشبختانه ما آب و هوای گرم مرطوب استوایی مانند برزیل را نداریم که آنقدر باران بیاید که فقط جنگل باشد. الآن از نظر گردشگری برخی میگویند ما در رتبه دهم یا پنج هستیم، اما من معتقدم که ما بعد از آمریکا دوم هستیم. معتقدم که چابهار ما از فلوریدا هم بهتر است. پارسال در زمستان که یخبندان بود، در جاهایی از ایران، در همین ساحل جنوب ما انواع محصولات کشاورزی جهان را داشتیم، برای نمونه آناناس در ایران و در ایرانشهر به عمل آمد. ما فقط یک محصول نداشتیم و آن قهوه بود که الآن در لارستان و میناب آن را هم داریم.
* مشکل از کجا است؟
سیاستگذاران ما از دوران گذشته تا امروز اشتباه کردهاند. ایران یک سرزمین مناسب برای کشاورزی است، سرزمین صنعتی نیست. شما ببینید در خیلی از جاها برای اینکه یک محصول کشاورزی داشته باشند، چقدر گلخانه و محیطهای مصنوعی ایجاد میکنند و ابر و باد و مه و خورشید و فلک را با سختترین وضعیت تنظیم میکنند که مثلاً یک محصول کشاورزی را در یک جایی که نیاز دارند، تولید کنند، اما شما در ایران میتوانید در چهار فصل در سراسر کشور هر موقع بخواهید گوجه فرنگی تازه بوتهای و غیر گلخانهای تولید کنید. چله زمستان که الوند و دماوند منهای 30 و 40 درجه صفرند، چابهار، خیار و گوجه و بادمجان دارد. هیچ محصولی نیاز به گلخانه ندارد، ایران یک کشور استثنایی است، ولی متأسفانه قدرش را نمیدانیم.
در مجموع، مقدار آب هر کشوری به میزان بارندگی آن است که به سطح آن کشور میرسد و ما هم در ناحیه خشک جهان هستیم. منطقه غرب آسیا در عرضی که هوای پرفشار وجود دارد قرار گرفته و ما از نظر بارندگی فقیریم، ولی کشورهایی هستند که خیلی غنیاند. اما در کشور ما گیلان هم هست که سه برابر اروپا بارندگی دارد؛ یعنی تا دو هزار میلیمتر در مقابل اروپا که 700 میلیمتر باران دارد. برنج در عرض جغرافیایی کمتر از 39 درجه عمل میآید؛ لذا اروپا برنج ندارد. از دو هزار میلیمتر بارندگی گیلان، 1000 میلیمتر آن از پاییز و 500 میلیمتر از بهار و 500 میلیمتر آن از زمستان است.
برنج در تابستان عمل میآید؛ هنگامی که در گیلان و مازندران میزان آب کم است؛ اما مثلاً در هند و تایلند موقع برنجکاری دقیقاً زمان اوج بارندگیها است. در نقطهای از جهان قرار داریم که وضع بارندگیمان کم است و کره زمین که گرم شد، بارندگی ما هم کمتر شد.
بارندگی کم و ناموزون است. ما کشوری هستیم که متوسط 250 میلیمتر بارندگی داریم. دوسوم جهان متوسط بارندگی 850 میلیمتر دارند. اینجاست که منابع آبی ما کم است.
* چرا گرمای زمین بارندگی را کم کرد؟
در اروپا زمانی که بارندگی میشود و بعد هوا صاف میشود، رطوبت بالا رفته و دوباره بارندگی میشود، چون هوای پرفشار ندارد.
در دهه 30 در اروپا درس میخواندم، پروفسور نیهوس که استاد ما بود میگفت در کشوری زندگی میکنیم که یک فنجان آب در اقلیم ما مؤثر است، یک سطل آب و درخت هم مؤثر است، ولی در ایران هوای پرفشار میآید؛ لذا آب وقتی که استفاده شد به جای دیگر میرود. همین است که باید برای کشاورزی آب زیاد بدهیم.
آب زیرزمینی در جایی حساب میشود که بارندگی بیشتر از 250 میلیمتر باشد. در یزد نباید آب زیر زمینی را حساب کنند، برای اینکه بارندگی کمتر از این مقدار است و نمیتواند به لایههای زیرین زمین نفوذ کند. البته آب که در چاله جمع میشود این امکان را دارد که شور شود.
لذا با این وضع و مسائلی که گفته شد، هوای پر فشار کره زمین و گرم شدن آن سبب میشود بارندگی و منابع آب کمتر شود. الان میگویند پدران ما با همین آب زندگی میکردند و خشکسالی نداشتند، اتفاقاً خشکسالی داشتند. هر هفت سال خشکسالی، سه سال ترسالی دارد.
* کمبود آب هم جزو همین خشکسالیها است، یا عوامل دیگری هم در آن مؤثر است؟
بارندگی ممکن است زیاد باشد، اما آب کم باشد که اینگونه، کمآبی هست، نه خشکسالی. الآن تهران 250 میلیمتر بارندگی دارد. اگر 120 میلیمتر باشد میگویند خشکسالی. اما اگر در تهرانی که 250 میلیمتر بارندگی دارد هزار میلیمتر باران ببارد هم وضع آب بد هست. میگوییم کمآبی. این قدر ساختمانسازی و جمعیت انسانی اینجا هست که زیاد هم باران ببارد، هنوز جبران نمیشود. این هم که مسئولان بهانه میکنند و میگویند بارندگی کم شده، مثل این میماند که کارمندی به بهانه اینکه اضافهکارها قطع شده بگوید وضعم بد شده است. کمآبی مهم نیست؛ مهم این است که میزان آب همین است و ما باید بر اساس همین مقدار آب زندگیمان را تنظیم کنیم و تا میتوانیم باید صرفهجویی کنیم. پدران ما که زندگی میکردند، آب زیرزمینی قنات بود، نمیتوانستند زیادتر از خروجی قنات برداشت کنند. مدیریت زمان هم برای تقسیم آب بود که فنجان سوراخی بود که داخل لگن آب میانداختند و بر اساس زمان پر شدن فنجان میزان سهم آب هر کسی مشخص میشد. قنات را لایروبی میکردند و نمیتوانستند زیاد آب برداشت کنند، برای اینکه آب با شیب بیرون میآمد. ما برای رودها هم مدیریت نداشتیم؛ یعنی در واقع احساس نیاز نمیشد.
* از چه زمانی مشکلات شروع شد؟
در سال 1327 بنگاه مستقل آبیاری درست کردند که برای رودها بود. به این ترتیب، رئیس رودخانه تعیین کردند و یک «میراب» به عنوان مدیر تقسیم آب گذاشتند. چون سد نبود، آبها یک طرف میآمد و میرفت. بنابراین میراب در زمان کشت آب را مدیریت میکرد که چگونه تقسیم شود.
این روند ادامه داشت تا اینکه در زمان رژیم گذشته وزارت آب و برق تشکیل دادند. از اینجا به بعد کار ما را خراب کردند. لولهکشی آب تهران از سال 1329 شروع شد، مردم از این لولهکشی استفاده نمیکردند تا اینکه بعدها مرسوم شد. این اتفاقات ادامه یافت تا اینکه گفتند دیگر قناتها جوابگو نیست و باید به سراغ چاهها برویم. آن زمان در داخل امکانات نبود و با اسب و قاطر و دست کار میکردند. گفتند امروز چاه بکنیم، 20 روز دیگر به آب میرسیم. برای نمونه من که گرمسار بودم به تهران میآمدم و چاه میزدم، همه شرکتها را هم از خارج آوردند. شرکت حفاری را وزارت آب آورد. از دهه 1340 که اصلاحات ارضی شروع شد، گفتند تا میتوانید چاه بزنید و مشکل آبتان را حل کنید. اسمش چاههای عمیق موتوری بود که با گازوئيل کار میکرد. یک مدت چاه زدند تا اینکه آب تمام شد. سپس گفتند چاه عمیق بزنید. جریمه هم که نبود... یعنی چاه تا 25 متر نیمه عمیق است و از 25 متر به پایین عمیق.
پیش از 1340 در روستاها چاه نبود، اما در شهرها بود. آقا محمدخان قاجار همین تهران را سال 1200 پایتخت کرد و چاه زد. وقتی هم که بودجه نفتی شد از همان پیش از انقلاب این چاهها افزایش پیدا کرد.
پس از انقلاب آقای غفوریفرد وزیر نیرو بود. وی نامهای به حضرت امام خمینی(ره) فرستاد و گفت آب دارد غارت میشود. ایشان دستور دادند جهاد سازندگی و وزارت کشاورزی حق چاه زدن ندارند و باید وزارت نیرو مدیریت کند و شروع به چاه زدن با مدیریت وزارت نیرو کردند. راهنما و مدیریت وزارت نیرو و حمایت نمایندگان پشت کار بود. برای نمونه، فلان فرد وعده میداد که اگر من نماینده شوم، هر چقدر که خواستید چاه بزنید و جالب این بود که رأی میآورد! در گذشته در همین شهریار تهران با چاه 20 متری به آب میرسیدیم. الآن باید 200 متر بکنیم. در رفسنجان 400 متر و...
سال 1363 من احساس خطر کردم و نوشتم، 90 درصد چاهها را باید ببندند که اگر نبندند طلای آب در خطر است. الآن در بسیاری از دشتها به دلیل همین برداشتهای غلط با مشکل نشست مواجه هستیم. حال مسئله از کجا آب میخورد؟
پس از پیروزی انقلاب کارشناسان گفتند کشاورزی را توسعه دهیم یا صنعت را؟ عدهای گفتند کشورهای خارجی که توسعه پیدا کردند، از توسعه صنعتی بوده است، راست هم گفتند؛ ولی شما این را با مختصاتی که من میگویم، بسنجید.
اصفهان در کنار کویر است و آب ندارد. از شعاع 50 کیلومتر از شمال و جنوب و شرق و غرب به اسم صنعت شهر توسعه پیدا کرد. بعد دیدند آب نیست، گفتند سد بزنیم. وزارت نیرو سدسازی کرد. از کجاها آب را پشت سدها آوردند؟
180 سال پیش اروپا و حتی کشورهای شرق مدیترانه مانند فلسطین که بارندگی خوبی هم داشتند، آب باران را از پشتبامها جمع میکردند که اتفاقاً آب خوبی است و سالمترین آب همین است. طرف میدانست که این قدر ذخیره آب دارد و مدیریت میکرد؛ اما وقتی شیر و شیلنگ دادند یا چاه زدند نگفتند که اگر برداشت کنید تمام میشود، سد ساختند و به استانها دادند، نگفتند آبی که به اصفهان و یزد میدهیم مال کجاست، جایی که زیرساخت طبیعی را نداشت و برای توسعه صنعتی انتخاب کردند و آب کم آمد. در ادامه جمعیت را توسعه دادند و نگفتند از هر هکتار 10 تن و 8 تن برداشت کنید و سطح کشت را گسترش دهید و 2 هکتار را به 4 هکتار تبدیل کنید. رود را که به شهرها انتقال دادند، به دلیل وجود کارواش، شستوشوها و فضای سبز شهرها کمآبی رخ داد. گفتنی است، الآن مسئله آب اگر حل نشود، به نزاع آبی تبدیل میشود. سپس نزاع آبی به بحران امنیتی تبدیل میشود. 50 کیلومتر مربع در اصفهان منطقه صنعتی است. با توجه به اینکه صنعت به آب نیاز دارد، اگر آب تأمین نشود، مشکلساز میشود. فرض کنید آب تهران را جیرهبندی کنند و هر نفر روزی یک گالن سهم داشته باشد. در اینجا اولویت ما آب شرب برای آشامیدن میشود. الان در همین تهران دارند با آب شرب فضای سبز را آب میدهند. آب چاهی که میتوان برای شرب استفاده کرد.
زمانی اعلام کردند چون چاه کشاورزی بیرویه شده، ممنوع است. البته در شهر ممنوعیتی نبود و ممنوعیت برای دشتهای کشاورزی بود. ولی مسئله این است که در برخی کشورها آب زیرزمینی را هر سال بررسی میکنند و سطحش را میسنجند، سپس بر اساس میزانی که مجاز است اجازه برداشت میدهند و اگر سطح آب پایین بیاید، اجازه برداشت اضافه نمیدهند، همه چاهها نظارت میشوند؛ بنابراین چاهها مجاز به برداشت مشخصی میشوند.
اما ما هنوز راه را اشتباه میرویم. در همین اطراف ما از تهران تا قم هزاران هکتار زمین کشاورزی است، اما آب برای کشاورزی نداریم. در حالی که در این منطقه باران داریم. فقط باید 10 حلقه چاه مجاز میزدیم؛ اما الآن 400 حلقه چاه مجاز و 450 حلقه غیر مجاز داریم. باید این نکته را گفت که اگر سطح آب زیرزمینی از سطح خودش پایینتر بیاید، نظم به هم میریزد. حالا به روستا و کشاورزی آب نمیدهند و فقط آبها در شهر استفاده میشود. الآن وضع آب در تهران بد شده است. آب رودها را در شهر و صنعت استفاده میکنند و پسماند فاضلاب را به استفاده کشاورزان در ورامین میرسانند!
* با این وجود چگونه کشاورزی را به جای صنعت توسعه دهیم؟
هندوانه را مثال میزنم. هندوانه کمآبترین کشت است. چرا؟ چون سمنانیهای قدیم چاله میکندند و در آن کوزه میگذاشتند و با مشک پر میکردند، سپس کنارش تخم هندوانه میکاشتند. با آب خیلی کم محصول خیلی خوشمزه و آبدار تولید میشد. گیاه خارشتر را که شنیدهاید. این گیاه از باران بهار آب درست میکند و به ریشه میدهد. در بوته خارشتر دستمال بگذارید خیس میشود. در کشت هندوانه که کم آب است، از خارشتر استفاده میکنند.
حال اگر میبینید هندوانه فروش نرفت، باید مانند خراسان شمالی از شیره هندوانه استفاده کنند، تخم آن را بگیرند و با پوستش مربا درست کنند. پس مشکل جای دیگری است.
بنابراین باید حواسمان باشد که ما نیاز آبی، نزاع آبی و بحران آبی داریم. در وضعیت فعلی که مسئله آب منطقهای است، باید فکری کنیم. روستا بدون آب و کشاورزی که نمیشود؛ اما اولویتها شهرها شدهاند. خب اگر این است پس حداقل فضای سبز شهرها را خشک کنید و آب ندهید، چون اولویت آب آشامیدنی است. در تهران چه لزومی دارد که چمن بکارند، همان درختها کافی است. چرا خانه پر مصرف را جریمه میکنند، اما برای فضای سبز پر مصرف فکری نمیکنند؟!
الآن در یکی از پایتختهای آفریقایی آب را جیرهبندی کردهاند. مانند پمپ بنزین هر نفر روزانه 50 لیتر آب سهمیه دارد. 50 لیتر یعنی سه دقیقه زیر دوش برای ما. آمدند پلیس را گذاشتند و آب را این طور به مردم دادند و مردم دیگر میدانند مصرف روزانه آنها همین 50 لیتر است که باید مدیریت کنند.
الآن سازمان آب دیگر سدی نیست که نتواند بسازد. سد لتیان را سال 1330 روی جاجرود تأسیس کرد که به ورامین میریخت. گفتند اینجا بهترین منطقه کشاورزی است؛ ولی تابستان آب ندارد و سد را ساختند. یک دهم آبش را هم گفتند برای تهران باشد. الآن هشت سال است که یک قطره آب از سد لتیان برای ورامین نمیرود؛ لذا چاه زدند. ورامین باید 40 حلقه چاه میزد، اما الآن 40 هزار حلقه چاه دارد. حالا شروع کردند آب چاهها را میبندند. مسیلها و رود فاضلابهای تهران میرود برای اینها که کشاورزی کنند. یک قسمتش را هم تصفیه میکنند و در جاههای دیگر استفاده میکنند.
حالا که در مرحله نیاز آبی هستیم، اگر کاری نکنیم با بیآبی و بحران روبهرو میشویم. خدا نکند، اما 50 سال دیگر در تهران چاه و سد هم از بین میرود و دیگر نمیتوانند آب ذخیره کنند. 50 سال دیگر تهران آب زیرزمینی ندارد برای اینکه سفره آبی تمام میشود و فرونشست میکند. در شهرها زمین نشست میکند، ساختمانها فرو میریزند، لولههای آب میشکند، دکلهای برق کج میشوند، پلها میشکنند، دشتها بحران ریزگردها را دارد. همه اینها به دلیل چاه است. پوشش گیاهی دارد، ریشهکن شده و ریزگردها آزاد میشوند.
ریزگرد منبع خارجی ندارد. زمانی ریزگرد خارجی بود، اما الآن ریزگرد خارجی و داخلی داریم، آن ریزگردی که به اهواز، ایلام و تهران میآید، برای غرب است. این برای بغداد و اردن و دشت شام سوریه است. سال 1372 تدمر سوریه بودم، اینها مال صحرای عربستان و آفریقاست؛ ولی ریزگرد داخلی از صحرا نیست و میتواند سرطانزا هم باشد. الآن کنار روستای محمدآباد اصفهان 100 هکتار زمین کشت نمیشود که دارد ریزگرد بلند میشود. ریزگردهای داخلی از زمین زراعی است که خشک شده و آب برای کشاورزی ندارد.
10۰ هکتار زمین کشت نشده ریزگرد میآورد. ما یک ریزگرد داریم و یک تثبیت ماسه که با هم فرق دارد. مارچ را سال 1342 از لیبی آوردیم، اما الآن به کار ریزگردها نمیآید.
این سدها، سد زایندهرود و خیلی از سدها و چاههای ما 40 سال دیگر پر است. تهران 50 سال دیگر آب زیر زمینیاش تمام میشود. در حال حاضر، فاضلابهای خانهها همه به چاهها میرود و همه آلوده است و باید تصفیه شود. الآن هشدار دادهایم ساخت قطار سریعالسیر تهرانـ اصفهان را متوقف کنند؛ چون دشت تهران و ورامین و قم نشست میکند.
قطار سریعالسیر که با سرعت میرود، ارتعاش ایجاد میکند و با این ارتعاش زمین فرو میریزد و خدا میداند چه اتفاقی میافتد. بارندگی هم در این مواقع به سیلاب تبدیل میشود. سدها اگر مدیریت نشوند، آدمها را میکشند.
در آمریکا الآن بحث خراب کردن سدها و نساختن سدهای جدید مطرح است، اما عمل نمیکنند. موضوع انتقال آب از دریای عمان و خزر هم فایده ای ندارد چون فقط اقلیم ما را به هم میزند.
در هر صورت باید این موضوع را جدی گرفت. با کمی بازگشت به گذشته و استفاده از تجربیات گذشتگان و با تغییر الگوی مصرف در شهرها و استفاده بهینه از منابعی مانند باران میتوانیم نیازهای خود را برطرف کنیم و باید صنایع را بر اساس زیرساخت منابع ایجاد کنیم. ما الآن سواحل دریای عمان را رها کردیم و رفتیم در مرکز کویر ایران، صنعتهای پر آب زدهایم که این عین خیانت بوده است. تا شیوهها را اصلاح نکنیم، مسئلهای حل نمیشود. برای نمونه، به جای مدیریت، آب را از اقیانوس شیرین کنیم و به مرز ایران ببریم، باز مشکل جدیدی درست خواهیم کرد. تنها راه همانی است که گفتم. نباید به منابع حیاتی خود فشار بیاوریم و باید از آب موجود بهترین بهرهبرداری را داشته باشیم.