دیپلماسی مطالبهگر و تحکیم سیاستهای فرصت ساز هادی محمدی/ امروز در مناسبات جهانی هر یک از بازیگران بزرگ یا بیشتر کشورها و دولتها تلاش دارند از طریق نوع رخدادها و بازیسازی از آنچه در عرصههای منطقهای و جهانی در جریان است، برای خود فرصتهای جدید تولید کنند و نقش و جایگاه خود را استحکام بخشند، یا ارتقا دهند. قدرتهای غربی که خود را حاکم بر جهان میدانند، اغلب با طراحی و برنامهریزی در محیطهای هدف و هدایت رخدادها برای خود فرصتسازی و منفعتآفرینی میکنند.
اگر غرب آسیا یا آنچه را غرب، خاورمیانه مینامد، به لحاظ اهمیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک این منطقه، هدف بیشترین ماجراجویی، جنگافروزی، تنشسازی، جریانسازی، اختلافآفرینی و... با ابزارهای گوناگون است، به دلیل آن است که حاصل و نتیجه این طراحیها برای غرب و بازیگران بزرگ و استکبار جهانی، تولید منفعت کند. بازیگران منطقهای یا دیگر قدرتها و بازیگران، بسته به اینکه با چه نگاهی به رخدادها بنگرند و چه رفتاری در قبال آن داشته باشند، از این روندها و رخدادها و نتایج آن تأثیر خواهند پذیرفت. به ویژه اینکه اگر کشوری، بخشی از هدفهای طراحی شده باشد، نوع تصمیم و رفتار آن کشور، از اهمیت بیشتری برخوردار خواهد بود.
آمریکا و غرب، اگرچه از گذشته دور همواره برای غرب آسیا و خاورمیانه برنامههای سیطره و تسلط داشتهاند، ولی از سال ۲۰۱۱ به این سو، برای تحقق خاورمیانه بزرگ و آمریکایی که بوش پسر از سال ۲۰۰۱ با حمله به افغانستان و سپس در سال ۲۰۰۳ با حمله به عراق این روند را برای دوره جدیدی از سلطهگری و غارت منطقه آغاز کردند، با تکیه بر فتنه تروریسم و تکفیریگری، سیاست هرجومرج سازنده را با پیادهنظام جریان وهابی و تکفیری وارد مرحله جدیدی کردند. تروریسم را تولید و تسلیح و مساعدت کردند و با دلارهای نفتی شرکای عرب منطقه، گسترش دادند و خودشان نیز با نام ائتلاف جهانی مبارزه با تروریسم و با هدف مدیریت نزدیک تحولات، در منطقه حاضر شدند.
حاصل هفت سال تلاش آمریکایی، غربی، صهیونیستی، عربی و هزینههای هزاران میلیاردی آنها به دلیل هوشمندی ایران و جریان مقاومت، امروز در نقطهای قرار دارد که نه تنها تهدیدات ناشی از تروریسم تکفیری در نفسهای پایانی در عراق و سوریه و... است؛ بلکه به دلیل عدم رویکرد انفعالی و بیتحرکی، چالشهای راهبردی به فرصتهای راهبردی تبدیل شده است و گروه حامیان تروریسم، در بدترین وضعیت نسبت به هفت سال پیش قرار دارند.
برای پاسخ به این پرسش که چگونه از فرصتها و پتانسیلهای جدید برای تحکیم قدرت ملی و منطقهای و منافع محور مقاومت دفاع کنیم، چند پرونده منطقهای و آخرین وضعیت آنها را مرور کرده و سپس به پرسش فوق پاسخ خواهیم داد.
عراق آینده، کابوس آمریکا
عراق؛ که یکی از هدفهای اصلی طرح خاورمیانهای آمریکا بود و در پایان هفت سال اشغال مستقیم ناچار به فرار از عراق شد، مرحله جدید بحران خود را با اشغال نزدیک به نیمی از عراق به دست داعش و با مدیریت آمریکا و شرکایش تجربه کرد. مردم، دولت و جریانهای قدرتمند مقاومتی این کشور با کمک ایران توانستند، مهمترین سرمایه تروریستی غرب را در یک دوره سه ساله نابود کنند و در کنار آن، بقیه سرمایههای سیاسی آمریکایی در عراق را نیز در شرایط انفعال قرار دهند که حاصل و نماد آن را در نتایج انتخابات اخیر عراق شاهد بودیم. اهرمهای بحرانسازی و تروریستی آمریکا آنچنان فرسوده شد که نه تنها در بخشهای سنی، ناکارآمد شدند، بلکه در فتنه همهپرسی استقلال اقلیم کردستان عراق نیز با سرعت و با هوشمندی مشترک ایران و عراق به فرصتهای جدید تبدیل شد. شکست متوالی برنامههای آمریکایی، انگلیسی و عربی به این معنا نیست که دست از بحرانسازی برداشته یا از طمع غارت ثروت ملی عراق چشم پوشیدهاند. ترامپ با صراحت در مواضع خود، نفت عراق را متعلق به آمریکا میداند و مردم و دولت و حاکمیت عراق را به هیچ میانگارد و با تمام توان برای طرحهای جدید و استمرار تلاش مأیوسانه میکوشد. نتایج انتخابات پارلمانی عراق برای آمریکا و شرکایش، یک کابوس است، ولی باز هم با گرد آوردن عدهای از چهرهها و ائتلافها، برای حفظ حداقلهای نفوذ خود میکوشد. نشست مشترک عبادی، صدر، صالح المطلق، علاوی و حکیم از جمله این تلاشهاست تا تفکر جهادی و مقاومتی و ضد استعماری به شکل یکدست به ترکیب دولت جدید عراق تبدیل نشود. با اینکه سفرای آمریکا و انگلیس و دلارهای نفتی سعودی و امارات در صحنه فعال هستند، ولی قادر نیستند آنچه از سوی جریانهای مردمی و مقاومتی و مقبولیت ایرانی برنامهریزی شده است را نادیده بگیرند. به زودی کتله و فراکسیون بزرگ عراق با محوریت جریانهای ضد اشغالگری و ضد صهیونیستی و ضد استکباری اعلام موجودیت خواهند کرد و عبادی، حکیم و صدر نیز در هسته اصلی فراکسیون شیعه حاضر شده و با مشارکت احزاب کردی و سنی، دولت مقتدر عراق و بدون دخالت آمریکا شکل خواهد گرفت. کابوس آمریکا این است که برای باقی ماندن در عراق توجیهی ندارد و با اصرار برای ماندن، بر هزینههای خود خواهد افزود و کارتهای بازی خود را بیش از پیش فرسوده خواهد کرد. نه تنها عراق به اهرمی برای فشارهای تحریمی علیه ایران تبدیل نمیشود، بلکه تمامی کسانی که آمریکا در رؤیای نگه داشتن آنها در قدرت است، از صحنه سیاسی حذف خواهند شد و عراق به جایگاه و نقش ملی و منطقهای خود باز خواهد گشت که در این صورت آمریکا خود را در پایینترین وضعیت بازیگری و اثرگذاری خواهد یافت. این در حالی است که آمریکا در آغاز اشغال عراق در آرزوی این بود که با حکومتی دستنشانده، از ظرفیت و ثروت ملی آن بهرهمند شده و از پتانسیلهای عراق علیه ایران استفاده کند، ولی اکنون این بازی را به طور کامل باخته است.
سوریه، نمایشگاه شکست راهبردهای آمریکایی و صهیونیستی
سوریه؛ در جایگاه جغرافیایی اتصال محور مقاومت، یک هدف راهبردی برای آمریکا، رژیم صهیونیستی و اروپاییها و ارتجاع عرب محسوب میشد که قرار بود با جنگ تروریستیـ وهابی، نابود شود و پیش از همه، رژیم صهیونیستی نفسی راحت کشیده و در طمع نابودی مقاومت اسلامی لبنان، فاز جنگ جدید تروریستی در لبنان را استمرار دهد. اکنون این پیادهنظام چهارصدهزار نفری تروریسم رنگارنگ، پس از هفت سال به آخرین نقطه حضور تروریستها در ادلب رسیده است. آمریکا و رژیم صهیونیستی بسیار امیدوار بودند که مناطق جنوبی و استان قنیطره به سادگی پاکسازی نشوند و حداقل بتوانند، شانس خود را برای حذف ایران و مقاومت از جنوب سوریه آزمایش کنند. جنوب سوریه با سادگی پاکسازی شد و ایران و مقاومت باقی ماندند و آمریکا در پایتخت اردن، به تروریستها اعلام کرد قادر نیست هیچ حمایتی از آنها داشته باشد. اکنون آمریکاییها برای خروج خود از تنف و شرق فرات در حال مذاکره با روسیه هستند و امیدوارند پاکسازی ادلب به سادگی محقق نشود؛ چرا که به زمان برای چانهزنی و کسب امتیازهای حداقلی نیازمندند. بحران کاخ سفید و ترامپ، یکی از این تنگناهای زمانی است. مذاکرات لاوروف و پمپئو در ژنو نه در بحث ایران و نه در بحث مداخله روسیه در انتخابات آمریکا، حاصلی نداشته و موضع صریح روسیه مبنی بر حضور قانونی ایران در سوریه و لزوم خروج کشورهای اشغالگر که بدون هماهنگی دولت سوریه در این کشور هستند، پیام روشنی به آمریکا، ترکیه، فرانسه و انگلیس و تروریستهاست. البته این موضع محکم روسیه از سوی غربزدههای داخلی ایران هم با بیتوجهی و بیمیلی مواجه شده و از نگاه آنها غرب، منجی است و روسیه، اشغالگر و طمعورز!
مذاکرات روسیه با ترکیه هم که قرار است نشست جدید خود را پس از دو هفته دیگر در تهران تکمیل کند، با شفافیت بر ضرورت و مشروعیت نابودی تروریستها، پیوستن به راهحل سیاسی از سوی هر جریان علاقهمند که خلع سلاح کامل خواهد شد و حضور قانونی ایران در سوریه تأکید کرده است. دلیل روشن است که روسیه در همسویی با ایران در سوریه، به امتیازات و منافعی دست یافته و ترکیه با وجودی که پیشران تروریسم در سوریه و عراق بوده و اکنون پاداش همسویی با سعودی و آمریکا را در تنشهای گوناگون تجربه میکند، اکنون عرصه بازی گستردهای ندارد. ترکیه نمیتواند خود را از روند آستانه و سوچی جدا کند و نمیتواند به همسویی با ترامپ و سعودی دلخوش باشد، فقط نگران است که با سرازیر شدن تروریستها به خاک ترکیه، مؤلفههای امنیتی ملی خود را از کنترل خارج شده، مشاهده کند. آمریکا و ترکیه توافق کردهاند که بخشی از تروریستها را به افغانستان و بخشی را به یمن و بخش دیگری از آنها را به شمال آفریقا و مصر منتقل کنند. البته بخشی از جبهه النصره که در جنوب سوریه مستقر بودند، پادشاه اردن را خلیفه معرفی کرده و با او بیعت کردهاند!
اروپا هم خود را نگران سرازیر شدن تروریستها میداند، ولی خود را پشت سر شهروندان ادلب پنهان کرده است و از آنچه در سوریه در حال شکلگیری است، سرافکنده است. حاصل هفت سال برنامه تروریسم تکفیری، اگرچه ویرانی و کشتار وحشیانه را ثبت کرده، ولی یک تجربه فشرده تاریخی، فرهنگی، اعتقادی و سیاسی و نظامی را پشت سر گذاشته که حاصل آن، یک اراده ملی آگاهانه، ارتش قوی و با تجربه، همپیمانان آزمون داده و آغاز یک حرکت سازندگی گسترده و با تکیه بر درآمدهای گازی تازه کشف شده در ساحل مدیترانهای سوریه است.
رهبری سوریه آنچنان به مؤلفههای فوق تکیه زده که پیشنهاد چند ماه پیش سعودیها برای بازسازی کامل سوریه به شرط اخراج ایران و مقاومت را بر سینه هیئت سعودی کوبیده است. صهیونیستها که امیدوار بودند از آتش تروریسم در سوریه، جولان را با پشتوانه آمریکایی نصیب خود کنند، اکنون از زبان افراطیترین حامی خود در کاخ سفید و مشاور امنیت ملی آمریکا(جان بولتون) شنیدهاند که نميتوانند برای اشغال و انضمام جولان به اسرائیل کمکی بکنند. همانگونه که جنگ ۲۰۰۶ و حاصل آن برای صهیونیستها، یک مقاومت قدرتمند و با توان بازدارنده بود، به طوری که در خواب هم نمیبینند که به حزبالله حمله کنند، اکنون با سوریهای جدید از توانمندی، ائتلاف حامیان و شبکه مقاومت منطقهای روبهرو هستند.
یمن، باتلاق مثلث
غربی، عبری و عربی
یمن؛ که اصل عرب و عزتمندی و شجاعت و پایداری است، هدف پلیدترین و سختترین آزمونهای جنگافروزانه است. جنایت، کشتار و ویرانیسازی و نابودی تمامی امکانات حیات، این ملت را به تسلیم نکشیده و جمع شدن سلاح غربی و تمامی تجارب جنگافروزی و عملیاتی، روشها و هدایت صهیونیستی و دلارها و مزدوران سعودی و اماراتی از آفریقا و آمریکای لاتین و... پروژه آمریکایی، صهیونیستی، غربی و عربی را در باتلاق شکست قرار داده است. اگرچه هر روز شاهد وحشیانهترین حملات، فشارها و قتل عام مردم عادی در شهرها و روستاهای یمنی هستیم و سازمان ملل، همانند دیگر پروندههای منطقهای، نقاب از چهره برداشته و در کنار متجاوزان است و ماشین جنگی سعودی و اماراتی و هدایت آمریکایی و... فقط صنایع نظامی آمریکایی و اروپایی را فعال نگه داشته و ثروتهای نفتی سعودی و اماراتی را به غارت میبرند، ولی بنبست مرگبار این پروژه نیز به جز سرافکندگیهای حیثیتی و هزینههای مالی و نظامی و انسانی، یک شکست بزرگتر که سرنوشت منطقه را نهایی میکند، پیش رو دارد.
با اینکه باید به رسوایی و شکست برنامههای آمریکاییـ صهیونیستی و عربی در لبنان که آخرین سرفصل آن انتخابات پارلمانی و نتایج آن بود و مسئله فلسطین و برنامه تزلزل ترامپ به عنوان «معامله قرن» و دگرگونیهای بنیادین فکری در درون فلسطین و پایداری مردم مظلوم بحرین در مقابل دیکتاتوری سیاه، شکنجه و سرکوب وابسته به سعودی نیز پرداخت، ولی شاخصها و علائمی مانند واتر گیت جدید ترامپ و بحرانهای داخلی آنها و انزوا و تنفر جهانی از سیاستهای متکبرانه ترامپ و آمریکا و صفبندیهای جهانی و سیاست مقابلهبهمثل در مقابل آمریکا، تحولات پاکستان، تضادهای اساسی در اروپا را نیز باید در یک تصویرسازی کلان به پروندههای منطقهای افزود؛ چرا که این نگاه فراگیر، به خوبی نشان میدهد که رویکرد و راهبردهای خودی در قبال رخدادهای جاری منطقهای، جهانی یا در قبال دشمنیهای کینهتوزانه آمریکا علیه ایران، باید در چه سمتی قرار بگیرد.
اروپا و دیپلماسی مطالبهگری
بسیار روشن است که اگر با اروپا نیز گفتمانی داریم، این دیپلماسی باید مطالبهگر و طلبکارانه باشد؛ چرا که هزینه امنیت شیشهای اروپا را در مقابل تروریسم تکفیری باید به ایران بپردازند و باید در قبال حمایت از تروریسم و جنگافروزی و افراطیگری وهابی و حمایت از کشتار و ویرانی در غرب آسیا پاسخگو باشند.
اروپا و آمریکا با فروش تسلیحات، حمایت از تروریسم و جنگافروزی و سکوت در مقابل انواع جنایتهای ضد بشری و جنگی، شریک جرم هستند و نمیتوانند از جایگاه متهم فرار کنند. روسیه و چین و کشورهای قفقازی و آسیای میانه برای ثباتسازی ایران در منطقه و مبارزه با تروریسم تکفیری و جهانی و مورد حمایت آمریکا و غرب قدردان بوده و باید بهای این دوستی را در به رسمیت شناختن نقش و جایگاه منطقهای ایران و در مقابله با جنگ ظالمانه اقتصادی آمریکا و موذیگری اروپا نشان دهند. رویکرد انتظار برای قدرتیابی دموکراتها در آمریکا یا نرمش و همراهی اروپاییها، یک سیاست شکست خورده و فرصتسوز است که زمان و ابزارهای قدرت را در دیپلماسی بازیگران بیحاصل خواهد کرد. گفتمان با تیم سعودی و اماراتی در حاشیه خلیجفارس، این است که یا از دشمنی دست بکشند، یا هزینه و مسئولیت آن را بپذیرند و هرگونه تکرار مذاکره با محوریت امتیازدهی به دشمن کینهتوز و ابزار صهیونیسم و آمریکا، مانند جنگ امیرالمؤمنین علی(ع) با معاویه است که در لحظه پایانی و یکسرهساز، به دشمن فرصت طلبکاری و فتنهسازی داده شود. دوره انتقالی تحول در نظام جهانی و الزامها و ضرورتهای فوری اوضاع منطقهای، نیازمند یک تغییر پارادایم در دکترین سیاست خارجی و دیپلماسی کشور است که با تکیه بر قدرت ملی و منطقهای، از ائتلافسازیهای بزرگ و کوچک، دو و چندجانبه، از یک سو به تحکیم جایگاه و مؤلفههای قدرت ملی و منطقهای بپردازیم و از سوی دیگر، بر ضریب امنیتی، اقتصادی و سیاسی در مقابل تهدیدات و فشارها و دشمنیها بیفزاییم.
بنیانهای مجمع بریکس بر سه پایه استوار است و آن را به اقتصاد سوم جهانی تبدیل کرده است.
تکیه بر اقتصاد ملی و مقاومتی، ائتلافسازی و شبکهسازی اقتصادی با شرکا و مقاومت در مقابل فشارهای آمریکایی و غربی است.
امروز نه تنها آمریکا و غرب، بلکه دیگر بازیگران منطقهای و جهانی نیازمند تکیه بر ظرفیتهای ایران در غرب آسیا هستند، یا نمیتوانند آن را نادیده بگیرند. اگر ترامپ در آخرین موضعگیریاش ورود آمریکا به غرب آسیا را بزرگترین خطای تاریخی آمریکا میداند، یا اروپا و حتی روسیه و چین امنیت خود را در گرو شاخصهای امنیتی غرب آسیا و مبارزه با تروریسم میدانند و اکنون نیز روسیه و چین و... در افغانستان با پروژه جنگافروزی تروریستی و انتقال یافته از عراق و سوریه مواجه هستند و خط تجاری و انرژی چین تا ترکمنستان در خطر تروریستهای تکفیری با مدیریت آمریکاست، همگی نشان از اقتدار و نقش ثباتساز منطقهای ایران و نیاز همگرایانه قدرتهای شرقی با ایران در منطقه شبهقاره دارد.
امروز تمامی کشورهایی که هدف تحریم آمریکایی هستند و حتی دوستان اروپایی آمریکا، از راهبرد تقابل و مقاومت در مقابل آمریکا و سیاستهای قلدرمآبانه آنها استفاده میکنند و لذا باید تأکید کرد وقتی کانادا برای مقابله با آمریکا، به تشویق اقتصاد ملی میپردازد و سیاستهای آمریکا را تلافی میکند، رویکرد انفعال یا انتظار در مقابل آمریکا، نه تنها تأمینکننده منافع ملی نیست؛ بلکه فرصتهای دشمنی با مردم ایران را بیش از پیش در اختیار آمریکا قرار میدهد و نوعی رفتار مشکوک ارزیابی میشود.