رضا اشرفی/ در ادامه آنچه مذاکرات میان مسکو و غرب نامیده میشود، صدراعظم آلمان با رئیسجمهور روسیه ملاقات داشت؛ دیداری که از پیش اعلام شده بود بر اساس برنامههای پیشینی انجام شده و نتیجهای را در بر نخواهد داشت. به این معنا که مقامات آلمان انتظار نداشتند در وضعیت کنونی در دیدار بین ولادیمیر پوتین و آنگلا مرکل در حوزههای گوناگونی که دچار اختلاف هستند، به نتیجه ملموسی برسند؛ تنها انتظار از این نوع دیدارها باز بودن باب گفتوگو برای احتمال نتیجه دادن آنها در آینده و بر مبنای تحولاتی است که ممکن است شکل بگیرد. بنابراین، نمیتوان آن را «دیپلماسی مرده» نامید؛ اما به همان اندازه پویایی و کارآمدی لازم را دست کم طی ماههای آینده ندارد. دلیل این نوع دیپلماسی آن است که اروپاییها معتقدند به هر حال نباید کانالهای گفتوگو را بست و باید در مسیری حداقلی گام برداشت. بر اساس این، میتوان انتظار داشت در آینده نیز چنین دیدارهایی بین دو طرف شکل بگیرد.
اما در این دیدار که یک طرف آن رئیسجمهور روسیه به منزله قدرت بینالمللی و در طرف دیگر صدراعظم آلمان به منزله رهبر کنونی اروپا وجود داشت، مسائل متعددی مورد بحث و گفتوگو قرار گرفت. البته باید به این مسئله اشاره کرد که با توجه به تمایل خروج انگلیس از اتحادیه اروپا و علاقه به حرکت و رفتار مستقل آن، از آلمان به دلیل داشتن پویاترین اقتصاد اروپا که از زمینههای گوناگون برای تأثیرگذاری سیاسی منطقهای و فرامنطقهای برخوردار است، به منزله رهبر اروپا یاد میشود.
در این میان، فرانسه بزرگترین رقیب آلمان برای به دست گرفتن رهبری این منطقه است که البته به دلیل ضعفهای اقتصادی و همچنین تأثیرگذاری کمتر سیاسی، نتوانسته است جاگزین آلمان شود. این مسئله را میتوان در قوانین و تصمیمات تأثیرگذار آلمان در اتحادیه اروپا، از جمله نوع خروج انگلیس از این اتحادیه مشاهده کرد. در هر صورت در تاریخ چند دهه اخیر اروپا، این مسئله بین آلمان و فرانسه پذیرفته شده است که در عین رقابت با یکدیگر، همکاریهای لازم را در حوزههای گوناگون داشته باشند. این نوع رفتار برآمده از تاریخ دهههای گذشته اروپا است که اختلافات سبب برخوردهای شدید میشد یا اینکه دست کم اتحاد کشورها را به هم میریخت.
در هر صورت، صدراعظم آلمان با ولادیمیر پوتین دیدار کرد تا در جایگاه نماینده اروپا مشکلات دو طرف را بررسی کند. در حال حاضر و بر اساس تحولات شکل گرفته سالهای گذشته اختلافاتی بین دو طرف ایجاد شده که به راحتی مسیر حلوفصل را پیدا نمیکند. مهمترین اختلافاتی که در نشست اخیر بررسی شد، به مسئله اوکراین، به ویژه شبهجزیره کریمه، مباحث دو و چندجانبه خط لوله گاز نورد استریم 2، مسائل بحرانخیزی همچون سوریه، نوع نگاه به جمهوری اسلامی ایران و دیگر مباحث اختصاص داشت.
در این میان، بحث تحریمهای دو طرفه به ویژه تحریمهای اروپا علیه روسیه که متأثر از بحران اوکراین و نوع موضعگیری آمریکا است، از زمینههای چالشی بود که نمیتوانست نادیده گرفته شود؛ اما شاید غیر منتظرهترین پیشنهاد ولادیمیر پوتین در این دیدار، درخواست از آلمان برای به رسمیت شناختن جدایی شبهجزیره کریمه از اوکراین و الحاق آن به روسیه بود. البته این شبهجزیره در گذشته متعلق به روسیه بود؛ اما در دوره شوروی سابق و ریاست خروشچف در دهه پنجاه میلادی که اوکراین نیز یکی از جمهوریهای این اتحاد کمونیستی بود، به آن الحاق شد.
اما به هر جهت آنگلا مرکل از به رسمیت شناختن این الحاق سر باز زد؛ زیرا این مسئله یکی از مهمترین زمینههای چالشی بین دو طرف است و پذیرش آن به معنای درخواست از دیگر کشورهای اروپایی و حتی جهان است تا از آن تبعیت کنند. به هر حال، همانگونه که عنوان شد آلمان را میتوان رهبر فعلی سیاسیـ اقتصادی اتحادیه اروپا دانست و چنین رویکردی از سوی آلمان میتواند موجآفرین باشد. این همان مسئلهای است که بحث تحریمهای روسیه از جانب اروپا نیز به آن گره خورده است.
اما مسئله پیچیده دیگری که عوارض چندجانبه دارد، به بحران سوریه بازمیگردد. سوریه سالهای بحرانی خود را پشت سر گذاشته است و میتوان گفت، دوران نقاهت ضد تروریستی را سپری میکند. این بحران جدای از بحث بازسازی کشور که قادر خواهد بود پای برخی از کشورها را در بلندمدت در این کشور باز و محکم کند، با بحران پیچیده پناهجویان نیز همراه است. آلمان از جمله کشورهای اروپایی بود که به دلیل پذیرش بیشتر پناهجویان نسبت به دیگر کشورهای این منطقه هم با فشار همسایگان همراه بود و هم اینکه باید دوگانگی فرهنگی را مدیریت میکرد.
این در حالی است که یکی از عوامل مهم بازگشت اندیشههای افراطی و استقبال مردم از این دست از احزاب در آلمان، همین مسئله پناهجویان است. بنابراین در صورتی که آلمان بتواند با روسیه در سوریه به توافق برسد، قادر خواهد بود بخشی از چالش اجتماعی خود را حلوفصل کند؛ به ویژه آنکه بستر لازم برای بازگشت بخشی از پناهجویان فراهم میشود. ضمن اینکه نیم نگاهی به این موضوع دارد که با مشارکت در بازسازی سوریه، آینده حضور خود را در این کشور که پیشینه نفوذ فرانسوی دارد، تضمین کند.
این مسائل نشان میدهد، نشست بین پوتین و مرکل حتی بدون دستآورد فعلی، چندان هم بیلطف نبوده و نمیتواند در قالب دیپلماسی مرده یا غیر فعال جای بگیرد. به این معنا که این گفتوگوها ممکن است زمینهای را فراهم کنند تا در آینده نتیجه لازم بین دو طرف فراهم شود. به ویژه آنکه در حوزه انرژی روسیه از نظر تجاری و سیاسی نیازمند صدور منابع خود به آلمان و اروپا است و از سویی نیز اروپا نیازمند این منابع است. در حالی که آمریکا برنامهای بلندمدت دارد تا این تأمین منابع را از روسیه سلب کند و در صورت امکان خود جایگزین آن شود. در این صورت اگر چه نیاز اروپا به روسیه کمتر میشود؛ اما استقلال نسبی و معلق اروپا از آمریکا به طور کامل از بین رفته و به گروگان اقتصادی آمریکا تبدیل میشود. این موضوعی است که اروپا در دو راهی قرار داده و آن را نگران کرده است.