حجت‌الاسلام دکتر علیرضا قائمی‌نیا می‌گوید: عصر حاضر مرحله‌ای مهم است، دوره‌ نقد علوم غربی است و نقد را نباید نادیده بگیریم. به نظر می‌رسد کشف ناکامی‌های علوم انسانی جدید برای ما اهمیت فراوانی دارد. ما انسان معاصر هستیم، مسائلی داریم؛ مسائل اقتصادی، اجتماعی و... باید ببینیم آنها چه راه‌حل‌هایی ارائه دادند و ضعف این راه‌حل‌ها و تئوری‌های ارائه ‌شده کجاست. اگر قرار است مبانی دینی‌مان را در علوم جدید تزریق و بر اساس آنها، تئوری‌هایی را استخراج کنیم، طبیعی است به همین راحتی نمی‌توانیم به یک وضعیت مقبول برسیم. تئوری‌های خودمان را هم باید به آزمون بگذاریم.

ماهیت‌شناسی و نحوه استمرار انقلاب اسلامی‌ـ 12

 دکتر عباسعلی عظیمی‌شوشتری/ در دو شماره گذشته به بخشی از مبانی کلان هستی‌شناسی انقلاب اسلامی اشاره شد. در ادامه این نکته مهم را به عنوان آخرین بخش از مبانی هستی‌شناسی انقلاب بررسی خواهیم کرد که هستی، محدود به جهان ماده نیست و همین بنیان اندیشه‌ای تأثیر شگرفی در پیدایش تا رسیدن انقلاب اسلامی به اقتدار امروز داشته است. 

هستی محدود به
 جهان ماده نیست
تحقق اهداف هستی با این جهان مادی محقق نمی‌شود؛ بلکه این جهان دارای غیب و شهود است. در قرآن كريم، مكرر از غيب و شهادت، به ويژه از غيب ياد شده و ايمان به غيب، ركن ايمان اسلامي است؛ «الَّذِينَ يُؤمِنُونَ بِالْغَيْبِ»(بقره/ 3) غيب يعني نهان و به حقايقي گفته مي‏شود كه ناديدني هستند؛ يعني به علت نامحدود و غير مادي ‏بودن، قابل احساس به حواس ظاهره نيستند و به اين اعتبار آنها را نهان مي‏نامند. آنچه در اين جهان به صورت امري مقدر و محدود است، در مرتبه‏اي و در جهاني مقدم بر اين جهان (جهان غيب)، به صورت وجودي نامقدار و نامحدود و به تعبير قرآن به صورت خزائن وجود دارد.

حرکت هستی 
به سمت پایانی مشخص 
بدون معاد، کمال که یکی از اهداف خلقت است حاصل نمی‌شود. کمال همان وصول به مبدأ نور هستی است؛ یعنی منتهی‌الیه سیر مخلوقات، نیز اوست: «وَ أَنَّ إِلى‏ رَبِّكَ الْمُنْتَهى»(نجم/42) مطلق انتها به سوى پروردگار است، پس هر چه موجود در عالم وجود است در هستى و در آثار هستی‌اش به خداى سبحان منتهى مى‏شود. رسیدن به خدا همان به کمال مطلق رسیدن مخلوقات است. پدیده‌های هستی هنگامی کمال خود را می‌یابند که به قرب الهی برسند. پس روشن شد هدف غایی خلقت، به کمال رسیدن همه موجودات و رسیدن انسان به مقام قرب الهی است.
نتیجه اینکه در جهان‌بینی اسلامی جهان مبدأ و معادی دارد و براساس قانون مشخص و لایتغیری اداره می‌شود و منظومه‌ای است از اجزای به هم پیوسته و کاملاً  هماهنگ که مستمر از خالق خود کسب فیض می‌کنند و هدف مشخصی دارند که به سوی آن سیر می‌کنند. پس جهان ما، جهاني هدفدار است؛ يعني درون موجودات كششي خاص به سوي هدف كمالي‌شان وجود دارد. پديده‏ها با نيروي مرموزي كه درون‌شان هست، به سوي كمال‏ می‌روند. اين نيرو همان است كه از آن به هدايت الهي تعبير مي‏شود.

هماهنگی
 تمام اجزاي هستي 
تمام اجزاي هستي از پست‏ترين جزء ماده تا عالي‏ترين جلوه‏هاي آن، همه و همه در حال عبادتند. هیچ حرکت، برنامه و سیری خلاف آن نمی‌تواند وجود داشته باشد، مگر اینکه محکوم به فنا و نیستی باشد و موجب بروز فساد در دیگر ارکان شود. به عبارت دیگر، نظام هستی اعم از مادی و غیر مادی در مقابل هر سلوک و برنامه پیشرفت و توسعه‌ای که با آن ناسازگار باشد، مقاومت می‌کند. این امر علاوه بر اینکه به نابودی خود انسان منجر می‌شود، محیط زندگی و شرایط مادی اطراف او را نیز به فساد می‌کشاند، چون انسان نیز جزئی از این نظام هستی است و خارج از آن نیست. علت بروز اختلالات وسیع و گسترده‌ای که امروزه در محیط زیست و زندگی انسان رخ داده است ناشی از حرکت در خلاف مسیر نظام تکوینی الهی و جریان هستی است.

مبانی حقوقی و نگاه هستی‌شناختی انقلاب اسلامی
نظریات فوق در واقع مبانی هستی‌شناختی انقلاب اسلامی را تشکیل می‌دهند که در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز به آن اشاره شده است. در اصل پنجاه‌وششم قانون اساسی چنین آمده است: «حاكميت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او...» در این باره به چند نکته اشاره می‌شود:
اول اینکه، مفهوم این اصل این است که قانونگذار اساسی خواسته است راه خود را از نظام‌های سوسیالیستی و لیبرالیستی که این حاکمیت را متعلق به انسان می‌دانند جدا کند. این موضوع زمانی آشکارتر می‌شود که بدانیم در پیش‌نویس قانون اساسی تدوین شده از سوی دولت موقت، توجهی به حاکمیت الهی نشده بود و تدوین‌کنندگان آن نتوانسته بودند درک صحیحی از مبانی انقلاب داشته باشند، در نتیجه با همان ادبیات اومانیستی در اصل 15 مبنای حاکمیت را به این شکل بیان کرده بودند: «حق حاکمیت ملی از آن همه مردم است و...» اما نمایندگان مجلس بررسی نهایی قانون اساسی آن را تغییر داده و حاکمیت ملی را در طول حاکمیت الهی قرار دادند که مبنای پذیرفته شده اسلام است.1
نکته دوم اینکه، با این نگرش در واقع قانون اساسی نظام هستی را یک کل دیده است که انسان نیز جزئی از آن است و تافته‌ای جدا بافته از آن محسوب نمی‌شود و حتی اگر برای انسان هم حاکمیتی قائل می‌شود در سایه حاکمیت الهی است.2
نکته سوم اینکه، این موضوع در بند اول اصل دوم قانون اساسی نیز چنین مورد تأکید قرار گرفته است: «جمهوري اسلامي، نظامي است بر پايه ايمان به: 1ـ خداي يكتا (لااله‌الاالله) و اختصاص حاكميت و تشريع به او و لزوم تسليم در برابر امر او...»؛ یعنی وحدت جهان، وحدت صانع، وحدت مدبر و مدیر هستی و رب جهان که منتهی به وحدت رهبری مکتب می‌شود.3
از مجموع آنچه گفته شد، می‌توان گزاره‌های جدول موجود را در خصوص مبانی هستی‌شناختی انقلاب اسلامی برشمرد.
پی‌نوشت‌ها:
1ـ اداره کل امور فرهنگی و روابط عمومی، صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تهران، مجلس شورای اسلامی1364، ج 1، ص 518.
2‌ـ همان، ج 1، ص 517.
3‌ـ همان، ج 1، ص 207.

بررسی اندیشه سیاسی شیخ‌مرتضی انصاری‌ - 1


 فتح الله پریشان/ در جهان امروز انسان‌ها در زندگي فردي و اجتماعي خود با هزاران مسئله نوپيدا مواجه هستند که به پاسخ نیاز دارد. این موضوع نیاز به تحول در روش‌های اجتهادي علما و فقها و حتی تحول در اصول استنباط و تواناسازي دستگاه اجتهاد بر اساس مقتضيات زمان را گوشزد می‌کند. شيخ‌مرتضی انصاري، از متفکراني است که دغدغه کارآمدي فقه و استواري مکتب اجتهادي را در سر داشت.1  شیخ‌انصاری با ديدي عميق و آگاهي‌ گسترده‌اي که داشت، روشي نو و مکتبي جديد در فقه پي ريخت و در اصول، انديشه‌هايي تازه عرضه داشت. هنوز افکار او در حوزه‌هاي علوم ديني، فصل‌الخطاب است و فهم کتاب‌هاي او، ملاک اجتهاد و استنباط است. بيشتر اصحاب تراجم و شرح‌‌حال‌نويسان از او با عنوان «فقيه مؤسّس» نام برده‌اند، در اين زمينه بحق گفته‌اند: علم اصول را، به خصوص تأسيس کرد که از صدر اول تا اين عصر، نشده بود.2
بنا بر قول مشهور، شيخ‌انصاری در روز غدير 1214 ق در شهر دزفول، چشم به جهان گشود و در سال 1281 ق در 68 سالگي از دنيا رفت. وي هم‌عصر سه نفر از شاهان قاجار بوده است؛ حدود 34 سال در دوره حکومت فتحعلي‌شاه قاجار، 14 سال در زمان محمدشاه قاجار و بقيه عمرش معاصر با حکومت ناصرالدين شاه بوده است. نگاهي گذرا به اوضاع ايران اين دوران و پايگاه علمي شيخ و جايگاه اجتماعي و نقش او در تحولات و حوادث سياسي، ما را در تبيين انديشه سياسي او ياري مي‌دهد؛ چرا که معتقدیم تکوین شخصیت هر فرد محصول زمینه‌های تربیتی، خانوادگی و محیطی و اجتماعی وی است.  شيخ اعظم، در تهذيب نفس، پارسايي و بريدگي از تعلقات دنيا، شهره زمان خويش بود. در خاندان اجتهاد و تقوا باليد و در دامن مؤمن و پارسايي که دائم‌الوضو بود، پروريد. در محضر استادان بزرگ عرفان آن روز، ساعت‌ها زانو زد و از نفحات وجودي آنان بهره‌ها برد. چشم غيبي او باز شده بود و روحش از انوار ملکوت راه مي‌گرفت. عالم ژرف‌نگر، فقيه برازنده، ميرزاحبيب‌الله رشتي او را چنين ستوده است: «او، در علم و عمل، پا در جاي پاي معصوم نهاده بود.3» يعني با بستن درخواست‌هاي دنيايي بر روي خود، افق‌هاي ملکوت بر او گشوده شد و آثار وجودش مصونيتي ويژه پيدا کرد. او مکانتي يافته بود که خداوند متعال بر جابر تفضل فرمود و از صلب او، مردي را برون آورد که ملت و دين را ياري کرد. در علم، تحقيق، دقت، زهد، ورع، عبادت و کياست، به مرتبه‌اي رسيد که عالمان گذشته به آن مقام پا ننهاده بودند.4
اوضاع سياسي و اجتماعي معاصر شیخ‌مرتضی انصاری با چند حادثه مهم آن دوران مصادف شده بود که در پرورش و شکوفایی استعدادهای مرتضی تأثیر داشت. برخی از این حوادث و رخدادها عبارتند از:
1ـ اولين حادثه مهم داخلي، جنگ ايران و روس بود که اوضاع ايران را تحت تأثير قرار داد. در بحبوحه اولین درگیری ایران و روس که در سال 1228ق(1813م) به وقوع پیوست و به معاهده گلستان ختم شد، شيخ‌انصاری 14 ساله در دزفول نزد پدر و عمويش مشغول تحصيل بود و جنگ دوم ايران و روس که 14 سال بعد و در سال 1242ق(827 م) رخ داد، مقارن با بازگشت وی از نجف اشرف به دزفول بود.5
 2ـ تهاجم سپاهيان نجيب پاشا حاکم عثماني در 11 ذي‌الحجه 1257 ق (13 ژانويه 1843 م) به کربلا و اشغال آن و وقفه در روند تحصيلي حوزه علميه کربلا و نجف و قتل عام مردم و زائران آن مکان مقدس حادثه ديگري بود که در دوره شيخ اتفاق افتاد. شيخ به ناچار حوزه نجم را ترک کرده و به ايران مهاجرت مي‌کند و پيامد اين حمله در ايران اين بود که علما و مردم شيعه محمدشاه قاجار را تحت فشار قرار دهند تا به دلیل هتک حرمت کربلا با دولت عثماني وارد جنگ شود. البته دولت‌هاي روس و انگليس براي حفظ منافع خود دنبال فیصله دادن مسالمت‌آمیز مسئله تهاجم بودند. 
3ـ فعالیت‌ها و واکنش‌هاي علمی و اجتماعی شیخ‌مرتضی انصاری در برابر جریان اخباری‌گری6 و ایستادگی در برابر نحله‌های فکری و اعتقادی منحرفی، مانند «بابيه، شيخيه و ازليه»7 از دیگر حوادثی است که نقش شيخ در مسائل جامعه آن روز و چگونگي پاسخگويي وي به شرايط زمانه را نشان می‌دهد. 
پي‌نوشت‌ها:
1ـ ر. ک عبدالرضا ايزدپناه، «استاد فقيهان»، مجله کاوشي نو در فقه اسلامي، شماره 1.
 2ـ محمدحسن اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، به کوشش ايرج افشار، تهران: اساطير، 1363 ش، ص 182. 
3ـ ميرزاحبيب‌الله رشتي، بدائع‌الافکار، قم: مؤسسه آل‌البيت (ع)، 1313 ق، ص 457.
 4ـ ميرزاحسين نوري، مستدرک‌الوسائل، قم: انتشارات مؤسسه اسماعيليان، بي‌تا، ج 3، ص 382.
 5ـ محسن مهاجر، انديشه‌هاي سياسي شيخ‌انصاري، قم: کنگره دويستمين سالگرد تولد شيخ‌انصاري، 1373 ش، ص 13.
 6ـ همان.
 7‌ـ همان، ص 17‌ـ 16.

فراز و فرود لاهوتی‌ـ 3

 شهاب زمانی/بررسی ریزش‌ها در هر حرکت اجتماعی از جمله انقلاب اسلامی حاوی عبرت بزرگی است که باید مد نظر انقلابیون و مسئولان قرار گیرد و آن این است که درصد قابل توجهی از این ریزش‌ها از داخل بیوت و خودی‌های آن شخصیت به منصه ظهور رسیده است. نقطه آسیب شیخ‌حسن لاهوتی نیز عضویت و فعالیت فرزند بزرگش وحید لاهوتی در سازمان منافقین بود. تا حدودی همه مطلعان متفق‌القولند که وحید عامل اصلی القائات سازمان بر ذهن پدر بوده است، حتی دیگر اعضا یا هواداران منافقین هم که شیخ‌حسن لاهوتی را دوره کرده و ذهن او را جهت می‌دادند، از کانال همان پسرش وارد می‌شدند. وی چند بار در تماس با لاجوردی، دادستان وقت انقلاب نسبت به نوع برخورد با اعضای سازمان به وی اعتراض کرده و علت آن را پیشگیری از قرار گرفتن سازمان در برابر نظام می‌دانست.
البته دختران آقای هاشمی‌رفسنجانی که عروس‌های آقای لاهوتی هستند، در مصاحبه با هفته‌نامه «شهروند امروز» (شماره ۷۰) در مرگ طبیعی لاهوتی که مدتی پس از دستگیری پسرش و به دلیل همان ارتباطات با منافقین دستگیر و به دلیل ناراحتی و فشار قلبی در زندان مرده بود، تردید ایجاد کرده و در کلیپی که به تازگی باز پخش شد، اعلام کردند بنا به گزارش پزشکی قانونی در معده وی اثر سم استریکنین وجود داشت و وی به مرگ طبیعی نمرده بود. در آبان ۱۳۸۷، فائزه هاشمی، همسر برادر وحید لاهوتی در مصاحبه با هفته‌نامه «شهروند امروز» خودکشی وحید را نیز زیر سؤال برد و سکوت پسران لاهوتی را به خاطر درخواست پدرش مبنی بر اینکه «به خاطر انقلاب سکوت کنند.» دانست.۱
آقای دعاگو در خاطرات خود اذعان کرده است: «در حقیقت عامل اصلی گرایش آقای لاهوتی به سمت بنی‌صدر و موضع‌گیری ایشان در مقابل شهید دکتر بهشتی و آیت‌الله خامنه‌ای و حزب جمهوری اسلامی، پسرش وحید بود. وحید مرتب اعضای مختلف سازمان مجاهدین خلق را نزد آقای لاهوتی می‌آورد و آنها القائاتی به ایشان می‌کردند. این القائات، ذهن آقای لاهوتی را پُر و او را تبدیل به مهره‌ای از مهره‌های بنی‌صدر و مجاهدین خلق کرد.»۲
روند اثرگذاری منافقین بر آقای لاهوتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ادامه یافت. پس از انقلاب هم آنها که قصد نداشتند چنین گوهر گرانبهایی را از دست بدهند، با واسطه‌هایی پیشنهاد مسئولیت یافتن آقای لاهوتی بر کمیته‌های انقلاب را که در آن زمان تنها نیروی مسلح انقلاب محسوب می‌شدند، دادند و اگر شهید مطهری نبود، شاید فاجعه‌ای برای انقلاب رخ می‌داد. آیت‌الله مهدوی‌کنی درباره آن ماجرا معتقد است: «آنها(نهضتی‌ها و مجاهدین خلق) با واسطه‌هایی پیشنهاد داده بودند که آقای لاهوتی مسئول کمیته‌ها بشود... . امام در آن وقت در مدرسه علوی تشریف داشتند. ما با دوستان در روز دهم یا یازدهم اسفند نشسته بودیم... . ساعت حدود یازده و نیم شب بود که ناگهان مرحوم شهید مطهری سراسیمه از اتاق دیگر وارد شدند و گفتند: چه نشسته‌اید که امکان دارد فاجعه‌ای رخ دهد. گفتیم چه شده؟ گفتند: الآن این نهضتی‌ها [نهضت آزادی] ... با آقای لاهوتی در محضر امام هستند و امام، حکم فرماندهی نیروهای انقلابی را برای آقای لاهوتی نوشته‌اند و بناست ساعت 12 از رادیو پخش شود و این فاجعه است. نه از جهت خود آقای لاهوتی که خود آقای لاهوتی آدم بدی نیست، ولی ایشان فردی عاطفی و به یک معنا احساسی و ساده است. اینها دورش را گرفته‌اند و ممکن است رگ حیاتی انقلاب؛ یعنی نیروهای مسلح انقلاب را در اختیار اینها قرار دهد و این خیلی خطرناک است... . آقای مطهری از همان جا به خدمت امام رفتند... و حکم سرپرستی کمیته‌ها به طور موقت به نام حقیر صادر گردید.» ۳
پی‌نوشت‌ها: 
1‌ـ شهروند امروز، شماره 70، ص 1387.
2‌ـ خاطرات حجت‌الاسلام محسن دعاگو، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 189.
3‌ـ خاطرات آیت‌الله مهدوی‌کنی، ص 228‌ـ 226.


 گسترش جریان عقلانیت اسلامی از پهلوی دوم تا انقلاب اسلامی حسین میرچراغ‌خانی/ شروع جنگ جهانی دوم در سال 1318 خورشیدی، بسیاری از مناسبات بین‌المللی را بر‌هم زد. از پیامدهای آن در ایران، می‌توان به پایان یافتن قدرت رضاخان اشاره کرد. از شهریور 1320، با تبعید رضاخان، فضای دیکتاتوری حاکم بر ایران شکسته شد. در همین راستا گروه‌ها، احزاب و جریان‌های بسیاری ابراز وجود کردند. با توجه به دینی بودن جامعۀ ایران، جریان‌های مذهبی بیشترین سهم را داشتند. البته حزب منسجم و سازمان‌یافتۀ توده و جریان‌های سوسیالیستی، برای مدتی فعالیت چشمگیری داشتند؛ اما به دلیل ماهیت غیر‌اسلامی نتوانستند در جامعۀ ایران ماندگار شوند. در همین راستا، جریان‌های ملی‌گرا نیز تا زمانی که با رهبران جریان عقلانیت اسلامی همراه بودند، موفقیت‌هایی را کسب می‌کردند.
در بین جریان‌های مذهبی، جریان عقلانیت اسلامی بانفوذترین جریان به شمار می‌آمد. اگر چه پس از پیروزی مشروطه و در دورۀ رضاخان، این جریان به حاشیه رانده شد؛ ولی با شکسته شدن فضای دیکتاتوری و حذف رضاخان، این جریان با استفاده از تجارب گذشته فعالیت خود را با برنامه‌ریزی بهتری شروع کند.

دو چهره متفاوت
 از پهلوی دوم
محمدرضاشاه همانند پدرش، دو چهرۀ کاملاً متفاوت از خود نشان داد. در ابتدا به دلیل صدمات ناشی از جنگ جهانی دوم و ترس از قدرت گرفتن توده‌ای‌ها، ظاهری مذهبی نشان داد و بر اجرای قانون‌هایی مانند اجباری بودن کشف حجاب، لباس متحد‌الشکل مردان و ممنوع بودن مجالس عزاداری امام حسین(ع) اصرار نداشت. همچنین به روحانیت ابراز علاقه می‌کرد؛ برای نمونه، در سیزدهم آذر 1323 در بیمارستان فیروز‌آبادی شهر ری، از آیت‌الله بروجردی عیادت کرد.۱ این در حالی بود که آیت‌الله سید‌ابوالحسن اصفهانی در قید حیات بودند و مرجعیت شیعه را برعهده داشتند و آیت‌الله بروجردی هنوز مرجعیت مطلق نداشتند. این رویۀ محمد‌رضاشاه تا سال‌های 1333 و 1334 ادامه داشت. از این دوره به بعد، که قضیۀ بهائیت و مبارزه با آن جدی شد، محمد‌رضا نیز تغییر روش داد و همانند پدرش در برابر روحانیت ایستاد. این روش در سال‌های 1341 و 1342 شدت گرفت. از این زمان به بعد، جریان عقلانیت اسلامی با جدیت در برابر شاه ایستاد و جرقه‌های انقلاب اسلامی زده شد.

چرایی پیشرفت نکردن ایران 
و پاسخ جریان‌ها 
در این دوران، جریان عقلانیت اسلامی به پشتوانۀ تجربۀ گذشته، هر چه جلوتر می‌رفت، به ‌مراتب بهتر عمل می‌کرد. این جریان پس از شهریور 1320 سعی داشت اقدامات ضددینی رضاخان را خنثی کند. فضای شکل ‌گرفته در دورۀ رضاخان، آرزوی ملت را در تجدد و فاصله گرفتن از دین ترسیم کرده بود. تحولات پرشتاب جهان غرب، یک پرسش اساسی را در ذهن جوامع اسلامی، از جمله ایران شکل داده بود که چرا ملل مسلمان از این قافلۀ پیشرفت جا مانده‌اند. طیف‌های به اصطلاح روشنفکر، دین و مذهب را عامل این عقب‌ماندگی معرفی می‌کردند. با رشد جریان‌های مارکسیستی، که دین را افیون ملت‌ها می‌دانستند، خطری جدی دین اسلام و مذهب تشیع را در ایران تهدید می‌کرد. حزب توده در دانشگاه‌ها و بین دانشجویان طرفداران بسیاری داشت و مهم‌ترین دلیل موفقیت آن را می‌توان در حمایت شوروی و کمک‌های این همسایۀ کمونیست جست‌وجو کرد.
با وجود این، سه جریان عمده (کمونیست، ملی‌گرایی و مذهبی) در ایران فعالیت می‌کردند. جریان مارکسیستی، اصولاً با جامعۀ مذهبی در تضاد بود و بخت کمتری از دو جریان دیگر داشت. جریان ملی‌گرایی نیز به دلیل گرایش‌های ناسیونالیستی افراطی، نتوانست موفقیتی کسب کند؛ اما جریان مذهبی(‌جریان عقلانیت اسلامی) به دو دلیل توانست پیروز آیندۀ ایران باشد؛ نخست اینکه اصول و مبانی فکری این جریان، با جامعۀ مذهبی ایران هماهنگ بود؛ دیگر اینکه این جریان مانند جریان‌های متحجر مذهبی، پیشرفت‌های دنیای جدید را نادیده نمی‌گرفت و معتقد بود به همراه حفظ اصول و مبانی دین، می‌توان کشوری پیشرفته داشت. جریان عقلانیت اسلامی پس از حدود بیست سال خفقان موجود در کشور، توانست دوباره فعالیت خود را آغاز کند.

عقلانیت اسلامی
 منشأ انقلاب اسلامی 
شکل‌گیری انقلاب اسلامی از سال 1342 را باید نتیجۀ فرایندی دانست که با محوریت حضرت امام خمینی(ره) و بر اساس نگرش و قرائت ایشان از اسلام و سیاست شکل گرفت. امام خمینی(ره) حکومت را فلسفه و جنبۀ عملی فقه می‌دانند و در ‌این ‌باره می‌نویسند: «حکومت در نظر مجتهد واقعی، فلسفۀ عملی‌ تمامی فقه در همه زوایای زندگی بشریت است. حکومت نشان‌دهندۀ جنبۀ عملی فقه در برخورد با همه معضلات اجتماعی، سیاسی، نظامی و فرهنگی‌ است. فقه تئوری واقعی و کامل ادارۀ انسان و اجتماع، از گهواره تا گور است.»۲ شاگردان تربیت‌شده در این مکتب نیز با رواج این گفتمان زمینه‌ساز شکل‌گیری انقلاب اسلامی شدند و در ادامه، با ایجاد زمینه‌های اجتماعی توانستند رهبری قیام را در کنار امام برعهده گیرند و آن را به سمت مبانی برگرفته از آثار ایشان هدایت کنند. اوج این امر را می‌توان در «ماهیت جمهوری اسلامی» و همچنین در قانون اساسی و اصل ولایت فقیه مشاهده کرد.
این امر سبب شد با وجود جریان‌های لیبرالی قدرتمندی که از دوران دکتر مصدق در ایران رشد کرده بودند و همچنین چپ‌گرایانی که از بدنۀ اجتماعی نسبتاً قدرتمندی، به‌ ویژه در میان دانشجویان و تحصیل‌کردگان برخوردار بودند، از جمله سازمان معروف به «مجاهدین خلق» یا همان منافقین، که التقاطی از اسلام و چپ مارکسیسم بودند، جامعۀ دانشجویی تحت‌الشعاع گفتمان عقلانیت اسلامی قرار گیرد؛ هر‌چند گفتمان عقلانیت در این مسیر:
اولاً، ناچار به مبارزۀ تئوریک عملی، همزمان در چند جبهه بود: مبارزه با مارکسیسم؛ مارکسیسم اسلامی؛ لیبرال‌ها و لیبرال‌های اسلامی و همچنین امواج فکری غرب‌گرایان و دانشجویانی که در غرب تحصیل کرده و با مبانی آنجا آشنا شده بودند. افزون بر این، ناچار بود با نگرش‌های سنتی و جامد، که طیفی از تحصیل‌کرده‌های حوزه مطرح می‌کردند و در عین حال با افراطیون و تندروهای انقلابی درگیر شود.
ثانیاً، به مبارزه‌ای سنگین برای حفظ هویت انقلاب اسلامی و تسری آن در ساختارها و تأسیسات سیاسی، به ‌ویژه قانون اساسی دست بزند و اصول انقلاب اسلامی را بیان و محافظت کند.
ثالثاً، به تبیین و روشن کردن مواضع و تفاسیر خود از مبارزه، انقلاب، اقتصاد، سیاست و جامعه، ساختارهای نظام سیاسی، نقش مردم، نقش زنان، جایگاه خانواده، نگرش به روابط بین‌الملل و حجم وسیعی از موضوعاتی بپردازد که با سقوط رژیم شاهنشاهی در ایران با آنها روبه‌رو شد. همچنین باید قرائت و مواضع و برنامه‌های خود را در این زمینه‌ها برای ادارۀ کشور ارائه کند.
رابعاً، با وجود اختلافات درون‌گفتمانی در حوزه‌های پیش‌گفته، انسجام درونی خود را حفظ کند و مانع از فروپاشی خود شود.
خامساً، بتواند با تکیه بر رهبری فرهمند امام خمینی(ره)، افکار عمومی را در تحمل مشکلات برای ادامۀ مبارزه آماده کند.
سادساً، در حوزه‌های علم و دانش، برنامه‌ها و طرح‌های خود را برای پیشرفت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و علمی کشور ارائه دهد.
پی‌نوشت‌ها:
۱ـ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، ص13.
۲ـ سیدروح‌الله موسوی‌خمینی، صحیفۀ نور، همان، ج 21، ص 98.

این کتاب در سال 1381 به قلم استاد فلسفه و فقه حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر علیرضا قائمی‌نیا، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تألیف و از سوی انتشارات بوستان کتاب تجدید چاپ شده است. این کتاب در کارگاه‌های آموزشی نیز به صورت عملی و کارگاهی به فراگیران و علاقه‌مندان این موضوع ارائه شده است. 
مسئله اصلی این کتاب سؤال از چیستی حقیقت دین و این است که چگونه می‌شود از آن دفاع کرد. در این راستا، پس از ادبیات مفهومی و معناشناختی، ریشه‌های تاریخی بحث گوهر دین تبیین شده است. بر همین اساس، نویسنده کتابش را جستاري در حوزه فلسفه دين و كلام جديد می‌داند و می‌گوید: «تلقي تجربه ديني به عنوان گوهر دين، مسئله اصلي در اين حوزه قلمداد مي‌شود كه من در اين اثر نظرياتي را كه در اين باره مطرح شده‌اند، به نقد كشيده‌ام. مبحث تجربه ديني با انديشه مسلمانان بيگانه نيست و اين موضوع از زمان اقبال لاهوري مطرح شده است و برخي از روشنفكران پيش از انقلاب اسلامي نيز به آن دامن زده‌اند و نمي‌توان آن را مبحثي مخصوص غربيان دانست. امور ديني مانند شهود و مكاشفه در اسلام را مي‌توان در ذيل تجربه ديني قلمداد كرد.»
وي درباره گوهر دين توضيح داد: «من در اين اثر بيشتر از نگرش انتقادي به موضوع نگاه كردم و چندان به مقصودم درباره گوهر ديني نپرداختم. به عقيده من، گوهر دين مجموعه‌اي از امور است كه تجربه ديني يكي از اجزاي آن محسوب مي‌شود.»
بر مخاطبان پوشیده نیست که مسئله گوهر دین در اسلام به نوعی دیگر مطرح شده و با آنچه در میان متکلمان مسیحی وجود دارد، متفاوت است. این موضوع در اسلام در قالب مسئله ایمان مطرح شده است و حتی در صدر اسلام، فرق اسلامی هر یک به نوعی با تعریف خود از ایمان به منزله یک گوهر دینی درصدد بودند دیگر فرقه‌ها را از دایره ایمان خارج کرده و کفر آنان را ثابت کنند.
مطابق با نظر نویسنده، نسخه تجدید نظر شده این کتاب با عنوان «دين و تجربه ديني» که از نظر حجمی نیز تقریباً سه برابر آن است، از سوي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي منتشر خواهد شد.