ابتدای آفرینش بود، نور پنج تن
قبل از آدم، وجود چون بلور پنج تن
ابتدای آفرینش بود، معمار ازل
میسرشتند گلی، با تکیه بر خیرالعمل
ابتدای آفرینش بود، آدم ساختند
روح حق در او دمیده در بلا انداختند
ابتدای آفرینش بود، خط ترسیم شد
رازها در گوش خلقت، از خدا تعلیم شد
ابتدای آفرینش بود، راز انتظار
چشم در راه علی افرشتگان بیشمار
چشم زیبای ملائک بود بر ره دوخته
از خدا، نام دلارای علی(ع)، آموخته
فاطمه امعلی، در گرد کعبه در طواف
همچو پروانه به گرد شمع، اما در مطاف
در وجودش درد پنهان، ناگهان هشدار داد
اضطراب و درد، مادر را کمی آزار داد
کرد نجوا، ای خداوند توانای عزیز
آبرومندم، تو اکنون، آبرویم را مریز
از برایش لحظهای دیواره را بشکافتند
طفل و مادر، در میان کعبه خود را یافتند
آسیه، سارا و مریم، همنفس با قدسیان
رویش گل را تماشا کرده با چشمان جان
پس علی اعجازگونه، پای بر دنیا گذاشت
همچو خورشیدی ز کعبه، پای بر دلها گذاشت
جام خلقت، از شراب عشق، چون لبریز شد
با علی هستی به وجد آمد، چه دلانگیز شد
دامن پاک محمد(ص) شد علی(ع) پروردهتر
با خدا آمیخت جان را در مقام یک بشر
اولین مرد مسلمان اوست، در نه سالگی
مرد ایثار و عدالت، در کمال سادگی
بدر و خیبر، تکیهگاهی بود بر رزمندگان
در تمام جنگها با عشق و ایمان جانفشان
هر کجا احساس میشد یک خطر، آنجا علی است
در مصاف عبدودها، میتوان گفتن یلی است
پایمردیهای او، اسلام نو را بیمه کرد
دشمنان دین حق را، جمله سراسیمه کرد
از همه بالاتر، او در حقشناسی عارف است
رازهای پشت پرده مانده را، او کاشف است
در عبادت خویش را، از یاد برده، نزد دوست
او خدا را دیده، به اخلاق هستی روبهروست
شد پیمبر، شهر علم و باب آن، مولا علی است
نور دلافزای او، از روز خلقت منجلی است
آخرین حج رسولالله(ص) چون پایان رسید
دشت جحفه صوت جبریل امین در جان شنید
ای محمد(ص) دین حق را، با علی تکمیل کن
از برای انتخاب جانشین تعجیل کن
در بیابان امر شد، یک طرح نو انداختند
از جهاز اشتران، یک جایگاهی ساختند
خطبهای جان جهان در آن فضا ایراد کرد
کرد تکمیل رسالت، شادمان اوتاد کرد
جان عالم مصطفی(ص) دست علی بالا گرفت
در غدیر، خم ولایت همزمان معنا گرفت
شیعه از آن روز، دل داده به پیمان علی(ع)
هستی و موجودی خود بسته بر جان علی
دلخوشم، هستی «فرائی» دست و دامان علی
زندهای، پایندهای شاعر، به احسان علی