دکتر عباسعلی عظیمیشوشتری/
در دو شماره گذشته با مبانی کلان انسانشناسی انقلاب اسلامی آشنا شدیم. در ادامه ساحت دیگری از این مطلب را درباره اختیار و مسئولیتپذیری انسان بررسی میکنیم.
انسان موجودی مختار
از منظر انقلاب اسلامی انسان موجودی مختار است۱ و میتواند انتخابگر باشد و برخلاف دیدگاههای برخی روانشناسان محکوم به جبر روانی۲ نیست (جز در بعضی موارد خاص، مانند وجود بیماریهای روانی، مثل دیوانگی). همچنین عوامل اجتماعی در عین تأثیرگذاری بر تمایلات و خواستههای او، استقلال او را مخدوش نمیکنند. با وجود هدایتهای الهی که در مقالات گذشته به آن اشاره شد، او میتواند مسیر زندگی خود را انتخاب کند؛ «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُوراً» (انسان/ ۳)؛ در اینجا مقصود از کلمه هدایت ارائه طریق است و آن سبيلى كه خدا به آن هدايت كرده مسیری است اختيارى و شكر و كفرى كه مترتب بر اين هدايت است، در جو اختيار انسان قرار گرفته است. هر فردى به هر يك از آن دو كه بخواهد مىتواند متصف شود و اكراه و اجبارى در كارش نيست.۳ افزون بر این، محکوم به جبر تاریخ نیز آنگونه که مارکسیستها بیان میکنند، نیست. «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِالله مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِه إِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم»۴ (رعد/ ۱۱)؛ انسان اگرچه تحت تأثیر عوامل گوناگونی قرار دارد که طبق قانون الهی در جهان حاکم هستند؛ اما خداى تعالى معقباتی را قرار داده و بر انسان موكل كرده است تا او را به امر خدا از امر خدا حفظ کنند و از اينكه هلاك شود يا از وضعى كه دارد دگرگون شود، نگه دارند؛ چون سنت خدا بر اين جريان يافته كه وضع هيچ قومى را دگرگون نکند؛ مگر آنكه خودشان حالات روحى خود را دگرگون کنند.۵ از این نقطه نظر این خود انسان است که تاریخ خود را میسازد.
انسان موجودی مسئول
این امر نکته دیگری را هم برای ما روشن میکند و آن این است که انسان مجبور به جبر فیزیولوژیک هم نیست. به این معنا که با تغییر در ارگانیسم مغزی او شخصیت، باورها و رفتارهایش تغییر کند و در این زمینه اختیاری از خود نداشته باشد و مانند ماشین یا ربات با دستکاری بتوان از او یک سرباز بیاختیار یا یک موجود سبع کشتارکننده تولید کرد.۶ درباره اختیار انسان باید به چند نکته اشاره کرد:
اول اینکه، در نگرش انسانشناختی انقلاب اسلامی «اختیار»، حاکمیت شبه تکوینی و در عین حال محدود انسان بر خود است. مفهوم آن این است که در چارچوب حاکمیت تکوینی الهی به او اجازه داده شده است برای خود تصمیم بگیرد. او را از این اختیار گریزی نیست. این همان حاكميت انسانها بر سرنوشت خويش است که قانون اساسی در اصل پنجاهوششم به رسميت شناخته و منشأ سؤال و عقاب است. حاكم بودن انسانها بر سرنوشت خويش و مختار بودنشان در اعمال اراده و انتخاب خود، به اين معناست كه در روابط بين انسانها، كسي از جانب خود و بالذات حق تعيين تكليف و امر و نهي به ديگران و در نهايت، حق حاكميت و تحميل اراده و خواست خود بر جامعه انساني را ندارد تا با تسخير ارادهها، مسئول اعمال انسانها بوده باشد.
دوم اینکه، از منظر انقلاب اسلامی با وجود اختیار، انسانها تشریعاًً مکلف هستند از راه خدا تبعیت کرده و در مقام «تشريع و قانونگذاري» و انسجام و نظامبخشي به جامعه مطلوب، اراده حقتعالي را بر خود حاكم کنند و اختیار خويش را بر اساس ولايت و حاكميت تشريعي خداوند اعمال دارند. اصل پنجاهوششم در این باره اشعار میدارد: «حاكميت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست» و در بند ۱ اصل دوم بر اختصاص حاکمیت و تشریع به خداوند متعال تصریح
میکند.
تفاوت آزادی و اختیار
سوم اینکه، بر اساس مبانی انسانشناختی انقلاب اسلامی بین آزادی و اختیار تفاوت وجود دارد. هنگامی که انسان با تکیه بر اختیار خود حاکمیت تشریعی خداوند را پذیرفت (آنگونه که در بند ۱ اصل دوم قانون اساسی بیان شد)، اراده خود را به اراده تشریعی خداوند محدود میکند و میپذیرد در چارچوب خواست او عمل کند و به عبارتی راه شکر را پذیرا و مؤمن شود و این امر تکلیف انسان به موجب حاکمیت تشریعی الهی است. به عبارت دیگر، انسان اگرچه برای هر عملی مختار است؛ ولی آزاد نیست. بنابراین او مجاز به انکار راه خداوند نیست؛ «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا مُبِينًا».۷ (احزاب/ ۳۶)
آیه ابتدا تکلیف انسانها را بیان میکند و سپس کسانی را که از این تکلیف تخطی کنند، گمراه میداند. محدودتر بودن قلمرو آزادی نسبت به اختیار بین همه نظامهای سیاسی و حقوقی مشترک است و هیچ نظامی نمیتواند به انسان برابر اختیار او آزادی بدهد؛ ولی طبیعی است قلمرو و محدوده آزادی انسان در نظامهای گوناگون متفاوت است. برخی از اعمال که در یک نظام حقوقی ممنوع است، در نظامی دیگر مجاز میشود. این بستگی به جهانبینی و اهدافی دارد که هر نظام برای انسان و جامعه در نظر میگیرد.
بنابراین، از منظر انقلاب اسلامی انسانها در عین اختیار، مسئول نیز هستند.( بند ۶ اصل دوم قانون اساسی) این امر منجر به این نتیجه میشود که در مقابل نحوه عمل و نوع عقیده خود نیز پاسخگو باشند. پس نظام اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه نمیتواند نسبت به نحوه زندگی و باورها و اعتقادات افراد بیتفاوت و بیطرف و خنثی باشد. در نتیجه هدف نمیتواند این باشد که محیطی را فراهم آورد که هر کس آنگونه که خود مایل است زندگی کند؛۸ بلکه باید محیطی بسازد که هر کس آنچنان شعور داشته باشد که آگاهانه به بهترین راه کمال هدایت شود؛ از این رو در بند ۱ اصل سوم قانون اساسی یکی از وظایف دولت را «ايجاد محيط مساعد براي رشد فضایل اخلاقي بر اساس ايمان و تقوي و مبارزه با كليه مظاهر فساد و تباهي» ذکر کرده است و این برخلاف پارادایم پذیرفته شده در شاخصههای توسعه انسانی سازمان ملل است.
پینوشتها:
۱ـ اداره کل امور فرهنگی و روابط عمومی، مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی، ج ۱، ص ۲۱۲.
۲- Psychological determinism
۳ـ علامه طباطبایی، همان، ج ۲۰، ص ۱۹۶.
۴ـ براى انسان مأمورانى است كه از جلو رو و از پشت سرش، او را از فرمان خدا حفاظت مىكنند و خدا نعمتى را كه نزد گروهى هست تغيير ندهد، تا آنچه را كه ايشان در ضميرشان هست، تغيير دهند.
۵ـ همان، ج ۱۱، ص ۴۲۳.
۶ـ آنگونه که امروزه غرب رؤیاپردازی میکند.
۷ـ و هيچ مرد و زن مؤمنى را نرسد كه چون خدا و فرستادهاش به كارى فرمان دهند، براى آنان در كارشان اختيارى باشد و هر كس خدا و فرستادهاش را نافرمانى كند، به طور قطعی دچار گمراهىِ آشكارى شده است.
۸ـ در پارادایم توسعه سازمان ملل متحد به صراحت بیان شده است کشورها باید ترتیبی اتخاذ کنند که تکثرگرایی فرهنگی بر کشور حاکم شود. به گونهای که همه افراد به راحتی بتوانند با حفظ هویت فرهنگی خود آنگونه که میخواهند و موافق آداب و رسوم و ارزشهای فرهنگی آنها هستند، زندگی کنند. (UNDP,Human development Report 2004, , New York , United Nations Development Program,2004,P:12) این تفاوت اساسی نگرش انسانشناختی انقلاب اسلامی است که باید مبنای برنامهریزی فرهنگی واقع شود.