روزي که آن جنگ خونين، در حول ‌و حوش جزيره‌ آبادان واقع شد و جوانان رزمنده‌ ما، از ارتشي و سپاهي و بسيجي، همين‌طور مثل ستاره‌هاي فروزاني که ساقط بشوند، در بهمنشير مي‌افتادند و شهيد مي‌شدند، اما برنمي‌گشتند و مي‌رفتند، تا دشمن را نابود کردند و سرش را به سنگ کوبيدند و جزيره‌ آبادان را فتح کردند و محاصره را شکستند، چيزي که براي اين جوانان و اين رزمندگان و اين بسيجي‌ها و اين افسران و درجه‌داران و سپاهي‌ها مطرح نبود، جان‌شان بود. اين‌طوري مي‌شود به هدف‌هاي بزرگ رسيد.

ايستادن در برابر جريان خروشان انرژي


 اکبر ادراکی/ مسئله مهار و مديريت آب و بهره‌گيري از انرژي نهفته در اين نعمت خدايي براي چرخش توربين‌ها و تبديل انرژي جنبشی به انرژي الکتريکي يکي از مهم‌ترين مباحث در حوزه توليد انرژي است که نقش مهمي در توسعه و پيشرفت صنعتي کشورها در دهه‌هاي اخير داشته است. 
صنعت سدسازي البته صنعت جديدي نيست و تمدن‌هاي بشري در طول تاريخ براي استفاده بهينه از آب‌هاي جاري، به ساختن سد روي آورده بودند؛ اما استفاده از جريان آب براي توليد جريان الکتريسته به قرن بيستم باز مي‌گردد که صنعت سدسازي به يکي از صنايع مهم زيرساختي در توسعه کشورها براي تأمين انرژي بدل شد.
نياز به تأمين آب و مهار سيلاب‌ها سبب شد از برنامه هفت ساله دوم عمراني (۱۳۳۴ـ۱۳۴۱) ساخت سدهاي بلند با کمک کشورهاي غربي در دستور کار رژيم پهلوي قرار بگيرد و سدهاي بلندي طي اين دوران، مانند  سد بزرگ كرج (اميرکبير‌ـ در استان تهران)، سفيدرود (در استان گيلان) و دز (در استان خوزستان) ساخته و سدهاي كوچك‌تري نيز مانند سد گلپايگان (در استان اصفهان) و سد انحرافي بمپور (در استان سيستان و بلوچستان) تکميل شوند. در سال‌هاي بعد نيز سدهاي لتيان (اتمام ۱۳۴۶) و شهيد عباس‌پور (کارون‌ـ اتمام ۱۳۵۴)، نمونه‌هايي از سدسازي پیش از انقلاب اسلامي است که شرکت‌هاي غربي ساختند.
سد گلپايگان نخستين سد مخزني خاکي و نخستين سد مدرن ايران بود که در سال ۱۳۳۶ به بهره‌برداري رسيد. اين سد نقطه عطفي در تاريخ سدسازي ايران محسوب مي‌شود. پس از آن در طول دو دهه پیش از انقلاب در مجموع 19 سد بزرگ با کمک مهندسان و مشاوران خارجي ساخته شد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، وقوع جنگ تحميلي و متعاقباً خروج شرکت‌هاي پيمانکار خارجي، نبود شرکت‌هاي توانمند داخلي در زمينه سدسازي موجب شد سدسازي نيز همچون بسياري از پروژه‌هاي عمراني بزرگ دچار توقف و رکود شود؛ ولي اتمام سدهاي جيرفت و ميناب در دستور کار قرار گرفت. 
پس از پايان جنگ تحميلي به دليل افزايش جمعيت و مشکلات تأمين آب شرب و کشاورزي و صدمات سيلاب‌ رودهاي بزرگ، چون کارون و کرخه، ساخت سدهاي بزرگ دوباره در دستور کار دولت قرار گرفت. از اولين سدهاي بزرگ پس از انقلاب مي‌توان به سد گدارلندر اشاره کرد که با تأمين مالي از وام خارجي و به دست شرکت دايليم کره جنوبي ساخته شد. به دليل مشکلات کمبود ارز در سال‌هاي پس از جنگ و محدوديت براي پرداخت به پيمانکاران خارجي، پشتيباني از شرکت‌هاي خصوصي و دولتي داخلي و تأسيس شرکت‌هاي جديد دولتي براي ساخت سدهاي بزرگ در دستور کار قرار گرفت و شرکت‌هايي در مجموعه وزارت جهاد سازندگي سابق و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي با تجهيزات باقي‌مانده از دوران جنگ ايجاد شدند که با کمک کارشناسان داخلي و مشاوران خارجي سدهاي جديد ساختند و اين آغازي بر ورود فناوري سدسازي در دوران معاصر به کشور بود.
توانمندي ايران در صنعت سدسازي با استفاده از فناوري‌هاي روز جهان در دوران پس از پيروزي انقلاب اسلامي، کشورمان را به يکي از سه کشور پيشروي جهان در اين عرصه پس از کشورهاي چين و ترکيه تبديل کرده است؛ به گونه‌ای که قابليت امکان اجراي طرح‌هاي بزرگ سدسازي و صدور خدمات مهندسي سدسازي براي دیگر کشورها از جمله پنج کشور آفريقايي و آسيايي را که در حال اجراي سدهاي بزرگ و پيچيده‌اي هستند، در کارنامه خود دارد. به گفته «حميد چيت‌چيان» وزير سابق نيرو امروز توان طراحي، ساخت و بهره‌برداري از هر نوع سدي با هر مشخصات فني در کشور وجود دارد؛ موضوعي که تا پيش از انقلاب حتي در کوچک‌ترين سازه‌ها بدون حضور و مشاوره خارجي‌ها امکان‌پذير نبود. وي با اشاره به اينکه تا پيش از انقلاب قادر نبوديم سدهاي با ارتفاع هشت متر را بدون حضور مشاوران و کارشناسان خارجي بسازيم، می‌گوید، امروز مهندسان ايراني پا را فراتر گذاشته‌اند و حتي در خارج از کشور اقدام به ساخت سد مي‌کنند و در اين زمينه به توانمندي و خودکفايي صد درصدي رسيده‌ايم. البته ممکن است در برخي موارد براي بهره‌برداري بهتر و ارتقاي کيفيت کار، از کارشناسان خارجي دعوت شود و وزارت نيرو هيچ‌گاه خود را بي‌نياز از دانش و فناوري روز جهان نمي‌داند.
مقايسه آمار مربوط به ساخت سدهاي بزرگ در ايران به منزله يکي از صنايع استراتژيک پیش و پس از انقلاب اسلامي بسيار جالب و قابل توجه است. تا پیش از انقلاب اسلامي، 19 سد مخزني با حجم مخزن 13 ميليارد مترمکعب (معادل 25 درصد) و ظرفيت آب قابل تنظيم سالیانه 14 ميليارد مترمکعب در کشور بهره‌برداري مي‌شد که اين ميزان پس از انقلاب اسلامي و تا بهمن ماه سال 1395 به تعداد 165 سد مخزني با حجم کل حدود 51 (معادل 75 درصد) و ظرفيت آب قابل تنظيم 37 ميليارد مترمکعب افزايش يافته است.
همچنين تعداد 150 و 124 سد در کشور به ‌ترتيب در مراحل گوناگون مطالعاتي و اجرايي قرار دارد که ظرفيت احجام مخازن آنها به‌ترتيب ۷/۲۳ و ۶/۲۱ ميليارد مترمکعب است.
سدهاي در حال بهره‌برداري کشور با وجود خشکسالي و کاهش حجم مؤثر آب مخازن‌شان در سال‌هاي اخير توانسته‌اند به مديريت توازن ميان عرضه و تقاضاي آب کمک شاياني کنند و نسبت به گذشته نقش پررنگ‌تري داشته باشند. کم و بیش بخش اعظم منابع سطحي آب شرب مصرفي کشور از طريق حدود 55 سد استراتژيک تأمين مي‌شود و اين سدها در تأمين آب شرب شهرها اهميت ويژه‌اي دارند. برای نمونه، در تأمين آب شرب تهران منابع متعددی دخيل هستند که بر اساس مدل نرمال در تقسيم آب، حدود ۶۰ درصد آب شرب از منابع آب سطحي که همان سدها هستند، تأمين مي‌شود و ۴۰ درصد باقي‌مانده برعهده منابع آب زيرزميني است؛ اما به طور کلي سدها در درازمدت به مراتب نقش پررنگ‌تري دارند. اهميت اين منابع سطحي موجب شده است هيچ‌گاه اين پيکره‌هاي آبي ضرورت ساخت‌شان را از دست نداده و فقط اولويت و تمرکز در اين پروژه‌ها با توجه به شرايط خاص حوضه‌ها تغيير کند.
در پايان بايد يادآوري کرد، با توجه به محدوديت منابع آبي و وجود منابع فسيلي، تنها حدود ۱۰ درصد از نيروگاه‌هاي برق نصب شده کشور برقابي است که آنها نيز تنها پنج درصد از برق کشور را (عمدتاً در زمان‌هاي اوج مصرف) توليد مي‌کنند. به دليل وضعیت خاص رودهاي کارون، دز و کرخه، امکان افزايش نيروگاه‌هاي برقابي بدون ذخيره زياد آب وجود دارد. نيروگاه‌هاي برقابي بزرگ ايران شامل سد کرخه، کارون سه و چهار، مسجد سليمان و گتوند هستند که ظرفيت توليد آنها از ۳۰۰ تا ۳۰۰۰ مگاوات است. کل ظرفيت موجود برقابي ايران حدود ۱۱ هزار مگاوات بوده و ۷۰۰۰ مگاوات نيز در دست ساخت است که در قياس با توليد برقابي جهان ناچيز است.


 مهدي دنگچي/ محمد جهان‌آرا در سال 1333 در خرمشهر به دنيا آمد. سيزده ساله بود که پايش به فعاليت‌هاي ديني مساجد و هیئت‌هاي مذهبي باز شد. در کلاس‌هاي آموزش و تفسير قرآن شرکت مي‌کرد و عضو ثابت جلسات هفتگي هیئت‌های مذهبي بود. او در همين سال‌‌ها با يک گروه مبارز مخفي به نام «حزب‌الله» خرمشهر آشنا شد که از شاخه‌هاي اصلي گروه منصورون بود. در سال 1351 گروه حزب‌الله به دست عوامل ساواک شناسايي شد و همه اعضايش، از جمله محمد دستگير و زنداني شدند. او به دلیل سن کمش به يک سال زندان محکوم شد.
در سال 1354 ديپلمش را گرفت و در کنکور دانشگاه قبول شد و براي ادامه‌ تحصيل راهي مدرسه‌ عالي بازرگاني تبريز شد تا در رشته مديريت درس بخواند. در دانشگاه نيز فعاليت‌هاي سياسي او همچنان ادامه داشت و او به همراه دوستانش انجمن اسلامي مدرسه‌ عالي بازرگاني را پايه‌گذاري کرد. اعلاميه‌هاي انقلابي و جزوه‌ها و بيانيه‌هاي ضد رژيم از سوی اين انجمن اسلامي ميان دانشجويان توزيع مي‌شد. در سال 1355 محمد به طور رسمي به عضويت گروه «منصورون» درآمد و از آن پس فعاليت‌هاي انقلابي خود را ‌ گسترش داد. شهادت برادرش علي جهان‌آرا در سال 1356 انگيزه‌هاي او را براي تداوم مبارزه بيشتر کرد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، محمد پس از دو سال‌ونيم زندگي مخفي به خرمشهر بازگشت. او و دوستانش در خرمشهر گروهي به نام «کانون فرهنگي نظامي انقلابيون خرمشهر» تشکيل دادند که هدف آن حراست از نظام نوپاي انقلابي در برابر حملاتي بود که از سوی بازماندگان رژيم يا طرفداران تجزيه خوزستان به آن مي‌شد.
محمد جهان‌آرا در سال 1358 با سرکار خانم صغرا اکبرنژاد ازدواج کرد که وي از مبارزان زندان ديده و اعضاي گروه منصورون بود. در همان سال‌ها، محمد فرماندهي سپاه خرمشهر را به عهده گرفت و همزمان جهاد سازندگي خرمشهر را نيز پايه‌گذاري کرد و در اين دوران نقش مهمي در تأمين امنيت استان خوزستان و شهر خرمشهر داشت. جهان‌آرا در جريان كودتای نوژه به منظور جلوگيري از هرگونه حركت و اقدام ضدانقلاب در پايگاه سوم دريايي خرمشهر، از سوي شوراي تأمين استان خوزستان به سمت فرماندهي اين پايگاه منصوب شد و به كمك نيروهاي مؤمن و معتقد، تا تثبيت اوضاع و كشف بخشي از شبكه كودتا در ميان اعضای نيروي دريايي، اين مسئوليت را عهده‌دار بود. با شروع جنگ دوش به دوش مردم از شهر دفاع کرد و مقاومت جانانه 35 روزه وي و ياران و همراهانش در برابر تهاجم همه‌جانبه ارتش مجهز بعثي، در تاريخ اين سرزمين براي هميشه به يادگار باقي ‌مانده است. پس از سقوط خرمشهر و عزل بني‌صدر از فرماندهي کل قوا مرحله جديدي از تهاجمات نظامي سربازان دلاور اسلام با هدف آزادسازي سرزمين‌هاي اشغالي، به ویژه خرمشهر آغاز شد. اولين گام آنها شکستن محاصره‌ آبادان بود. اين پيروزي در مهر 1360 روي داد؛ به دنبال اين پيروزي در روز هفتم مهر محمد جهان‌آرا و تعداد ديگري از فرماندهان راهي تهران شدند تا گزارش عملکرد شجاعانه نيروها را به رهبر معظم انقلاب بدهند؛ اما در ميانه‌ راه هواپيماي حامل آنها دچار نقص فني شد و سقوط کرد و جهان‌آرا و ديگر مسافران هواپيما به شهادت رسيدند.



در برهه‌ای از سوی فرماندهان جبهه اعلام شد که ما نیاز به موشک «تاو» داریم و باید تهیه شود. برخی از دلالان خارجی چون می‌دانستند که ما احتیاج داریم، به ما می‌فروختند و ما هم گشایش اعتبار می‌کردیم، اما کمی مانده به تاریخ حملش، سه ماه تمدید می‌کردند. من دیدم نصف اعتبار دلاریم گرفتار «تاو»ی است که نمی‌آید؛ لذا همه‌ اعتبارات را باطل کردم و گفتم «تاو» را در ایران می‌سازیم.
کار کپی‌سازی موشک تاو را شروع کردیم. من آن موقع فکر کردم که ما باید همه چیز را بسازیم؛ لذا وقتی که وزارت سپاه آغاز به کار کرد، 18 گروه از تحصیلکردگان دانشجویی تشکیل دادم، به طوری که آقای فرهادی که در دولت قبل و در دولت زمان جنگ وزیر علوم بود، به من گفت: «تو بیشتر از وزارت علوم، هیئت علمی جمع کردی.»
آن موشک چهار قطعه مهم داشت که «ژیروسکوپ»، «پنوماتیک» و «دوک» از جمله این قطعه‌ها بودند. وقتی برق به ژیروسکوپ وصل می‌شد، نمی‌شد در دست نگه داشت. دست انسان را به تکان وامی‌داشت. پنوماتیک هم چهارخانه‌ای عجیبی بود که به ظاهر چیزی نبود، اما اتصال داخلی دایره و سرعت انتقال گاز درون آن بسیار زیاد بود. دوک هم نیازمند سیمی بود که طی سه ثانیه، 3200 متر باز شود.
درباره «تاو» راحت‌ترین کار پرتاب آن بود؛ چرا که با مشاهده تانک در دوربین تنها باید دکمه‌ای فشار داده می‌شد. تاو قوی‌ترین سلاح ضد تانک در آن دوران بود.
ما گفتیم که باید این را بسازیم، یک تراشکار خیابانی آمد، گفت من می‌توانم این پنوماتیک را بسازم و ساخت. برای ساخت ژیروسکوپ، سفیر ژاپن و وابسته نظامی را خواستم که به دفترم آمدند و درخواست ساخت آن قطعه را مطرح کردم. ژاپنی‌ها 26 بار آن قطعه را ساختند، اما نشد، در نهایت یک مهندس روستایی به نام قمیشی گفت من می‌توانم بسازم، ما هم اتاقی با عنوان «اتاق تمیز» با تمامی امکانات در اختیار او قرار دادیم. ایشان آن قطعه را هم ساختند. دوک هم به طریق دیگری در ایران ساخته شد. (خاطرات محسن رفیق‌دوست)


 حميدرضا ميري/ در دو شماره گذشته بخشی از تحلیل سپهبد شهيد علي صيادشيرازي در کتاب «ناگفته‌هاي جنگ» در زمینه جمع‌بندي عمليات رمضان را نقل کردیم. در ادامه این متن آمده است:
«حالا مي‌رسيم به اين سؤال که چرا عمليات رمضان نقطه عطف در تعيين سرنوشت جنگ بود؟
طرحي که ما براي عمليات رمضان داشتيم، منطقه‌ غرب کوشک تا شلمچه و شط‌العرب را در بر مي‌گرفت. در اين طرح، زمينه تداوم عمليات به آن طرف رودخانه نيز فراهم مي‌شد. به دليل اينکه اگر دشمن منهدم مي‌شد، چيزي از واحدهاي آن به عقب نمي‌رفت و در نتيجه راه براي پيشروي ما باز بود. در آن صورت، مي‌توانستيم امتياز عمده‌اي از دشمن در دست داشته باشيم که اين امتياز، علاوه بر زمين‌ها و منطقه غرب کوشک و شلمچه، خود بصره نيز بود.
در غرب بصره، شطي هست، شط مصنوعي به نام شط بصره، اين شط به «خور عبدالله» وصل مي‌شود. از ديدگاه نظامي، پشت اين شط جاي خوبي براي دفاع است. وقتي که بصره سقوط مي‌کرد، تمام زمين‌هاي شرق بصره هم سقوط مي‌کرد، اين امتياز کمي نبود که به دست رزمندگان اسلام مي‌افتاد. هر چند که در اهداف جمهوري اسلامي عامل کشورگشايي مدنظر نبود، ولي در صورت داشتن چنين امتيازي، ايران مي‌توانست حق پايمال شده‌ خود بر اثر تجاوز دشمن و ضربه‌اي که به حکومت و مملکت و به مردم ما وارد شده بود، مطالبه کند.
ما در عمليات رمضان به يک هدف استراتژيک، يعني بصره مي‌رسيديم. بصره را به عنوان يک هدف استراتژيک تلقي کرده بوديم. از نظر استراتژيک، دو هدف بيشتر مطرح نبود؛ يکي بغداد و ديگري بصره. در طرح‌ها و بررسي‌هاي به عمل آمده، به اين نتيجه رسيديم که به علت بعد مسافت و کمبود امکانات زرهي و عدم تحرک لازم، تئوري رسيدن به بغداد شدني نيست؛ ولي از آن اول، بصره به علت نزديکي و اينکه در تيررس حملات ما بود، رسيدن به آن، طبيعي به نظر مي‌رسيد. به همين دليل، مي‌توانيم بگویيم که «رمضان» يک عمليات تعيين‌کننده در سرنوشت جنگ بود؛ هم براي رفع دشمن و هم براي مجازات دشمن.»


 مهدي حسن‌زاده/ يکي از فرصت‌هايي که رژيم پهلوي براي نظام سلطه جهاني فراهم آورد، ايجاد فضاي فعاليت براي رژيم اشغالگر صهيونيستي در خاورميانه از طريق نزديکي به اين رژيم بود. صهیونیست‌ها در دوران پهلوي دوم تعاملات سياسي‌ـ فرهنگي نزديکي با دربار داشته و در عرصه‌هاي گوناگون به صورت پيدا و پنهان تأثيرگذار بودند. نمونه‌اي از اين اقدامات را مي‌توان در ماجراي جشن تاج‌گذاري و جشن‏هاي 2500 ساله شاهنشاهي مشاهده کرد. اين تعاملات محصول نفوذ بهائیت در نظام فاسد پهلوي بود که ظهور و بروز خود را بیشتر در عرصه فرهنگ و با ترويج سبک زندگي غربي و با هدف اسلام‌زدايي و اباحي‌گري و فاسد کردن جوانان ايران زمين دنبال مي‌کرد. در مقدمه کتاب «زنان دربار به روايت اسناد ساواک، فرح پهلوي» که به کوشش مرکز بررسي اسناد تاريخي انتشار يافته، آمده است:
«تاج‌گذاري محمدرضا و فرح پهلوي در آبان ماه سال 1346 براي پر كردن خلأ جانشيني رژيم پهلوي صورت گرفت. از طرف ديگر، رژيم صهيونيستي چون حامي‏ ديگري جز شاه ايران نداشت، در بزرگداشت چنين مراسمي تبليغ زيادي نمود و سعي كرد با اين اقدام نظام شاهنشاهي در ايران مستحكم‏تر از گذشته به حياتش ادامه دهد و در اين صورت اتحاد و همبستگي دو رژيم ادامه يافته و رژيم صهيونيستي در سايه قدرت محمدرضا و با استفاده از منابع گوناگون ايران بتواند به امنيت ملي رژيم صهيونيستي كمك نمايد، به همين دليل مطبوعات اسرائيل درباره اين جشن‏ها قلم‌فرسايي‏هاي زيادي نمودند و سران رژيم صهيونيستي جشن گرفته و سخنراني كردند و خوشحالي نمودند و هداياي گرانبهايي تهيه و تقديم شاه و فرح نمودند.»
در اين زمینه سند ساواك به نقل از نشريات صهيونيستي مي‏نويسد: «بهائي‏هاي اسرائيل در بيت‏المقدس تاج‌گذاري شاهنشاه آريامهر را جشن گرفتند. وزير پست و تلگراف اسرائيل در اين جشن سخنراني كرده و گفته است كه دولت وي تلگراف تهنيت‏آميزي براي اعلي‌حضرت مخابره نموده و شلومو صليل از كارمندان عالي‌رتبه وزارت خارجه اسرائيل در اين جشن، ايران را به عنوان يكي از كشورهاي دوست اسرائيل معرفي كرده است‌ـ 18/8/1346.»
ابوالفضل وكيلي ضمن مذاكراتي اظهار داشت: «در بين روحانيون قم شايع است دولت اسرائيل دو پيكره از جمشيد جم و داريوش كبير به مناسبت جشن‏هاي تاج‏گذاري براي شاهنشاه فرستاده‏اند كه براي اين دو پيكره مبلغ چهار ميليون تومان ارزش تعيين شده و اين اقدام ثابت مي‏كند كه شاه و دولت ايران قلبا با اسرائيل هستند و پشتيباني آنها از اعراب ظاهري است، در خبري ديگر مطبوعات اسرائيل از تقديم هديه‏اي از طرف يهوديان ايران گزارش مي‏دهند.»
نیروهای يهودي‌ـ صهيونيستي داخل نيز فعالانه در تدارك جشن شركت کردند و پيام دادند و جشن گرفتند و برنامه‏هاي گوناگوني در سراسر كشور اجرا كرده و هديه‏اي اختصاصي به فرح تقديم کردند. سند جشن تاج‌گذاري در اين زمينه مي‏نويسد: «تابلوي مشهوري براي هديه به شهبانوي عالي‌قدر و هنرشناس و هنرپرور ايران تهيه شده است. اين تابلو اثر «اوژن بودن» نقاش مشهور فرانسوي قرن گذشته است كه در سال 1875 كشيده شده است.»
روزنامه «داوار» رژيم صهيونيستي نيز از شركت گروه رقص حيفا در مراسم تاج‌گذاري و اجراي برنامه خبر داد. اين روزنامه در تاريخ 27/10/1967 نوشت: «دسته رقص گروهي شهرداري حيفا روز سه‏شنبه اين هفته براي شركت در مراسم تاج‌گذاري شاه ايران عازم تهران شد. به دنبال تقاضايي كه از تهران دريافت شد، وزارت خارجه تصميم گرفت گروه رقص حيفا را به عنوان نماينده اسرائيل براي شركت در اين مراسم به تهران اعزام دارد....»
يكي از رويدادهاي دوران محمدرضا پهلوي، برگزاري جشن‏هاي 2500 ساله بود که به پيشنهاد صهیونیست‌‏ها برنامه‏ريزي و اجرا شد. «تدي كولك» مديركل نخست‏وزيري و رئيس اتحاديه توريستي دولت رژیم صهیونیستی، به رياست هيئتي صهیونیستی به عنوان برنامه‏ريز برگزيده شده بود. وي به همراه دو نفر ديگر بنا به دعوت اسدالله‏ علم‌ـ نخست‏وزيرـ روز 4 مرداد 1341 به تهران عزيمت كردند و پس از ده روز توقف در ايران و چند بار ملاقات و مذاكره با علم، روز 14 مرداد به سرزمین‌های اشغالی بازگشتند. در اين سفر كولك با گردانندگان جشن‏هاي 2500 ساله نيز همكاري بسیاری داشت. وي توصيه كرد، ضمن تأسيس هتل‏ها، جاده‏هاي جديد و وسايل نقليه مدرن در تخت جمشيد ايران، واقعه مهمي مطرح شود تا نظر خارجيان را به اين تسهيلات جديد جهانگردي جلب كند. 
صهیونیست‏ها مبناي تبليغات خود را براي نفوذ بيشتر در ايران بر زنده نگه داشتن نام كوروش متمركز كرده و دستگاه پهلوي نيز علاقه‌مند به طرح اين موضوع بود تا هم‌رديف پادشاهان باستاني از جمله كوروش قرار گيرد. كنگره بين‏المللي يهود، كميته‏اي براي اداره فعاليت جهاني يهود برنامه‏ريزي کرد و اقدامات گوناگونی انجام داد. رژیم صهیونیستی‌ در اين جشن‏ها فعال بود و نت آهنگ كوروش، مخصوص جشن 2500 ساله را عزرا كيا‌ـ آهنگساز صهیونیستی‌ـ ساخت تا هنگام جشن نواخته شود. 
سند وزارت امور خارجه در اين زمينه مي‏نويسد: «از وزارت امور خارجه اسرائيل خواسته شد كه يك نسخه از نت آهنگ مزبور را تهيه و در اختيار اينجانب بگذارند تا براي ارسال به شوراي مركزي جشن‏هاي شاهنشاهي ايران از وزارت خارجه فرستاده شود. اينك به‏طوري كه از وزارت امور خارجه اسرائيل اطلاع مي‏دهند، سازنده آهنگ مزبور اظهار مي‏دارد اين آهنگ را كه با مراجعه به اسناد تاريخي و با زحمت بسيار براي جشن دو هزار و پانصدمين سال پادشاهي كوروش تهيه و در اينجا به ثبت رسانده است، مايل نيست قبل از موقع آن را منتشر سازد. ولي مع‏هذا حاضر است اگر دعوتي از او و ارکستر پنجاه شصت نفري او بشود، با كمال ميل به تهران مسافرت كرده و آن را براي ايرانيان نيز اجرا نمايند.»


اصحاب انقلاب‌ـ ۱۷

 سید مهدی حسینی/ روند تحولات در سال ۴۲، اوضاع اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی ایران را دستخوش تحول کرده بود، به ویژه سیاست‌ها و خط‌مشی‌های دولت اسدالله علم نظم عمومی را به هم ریخته بود و اجرای طرح‌های آمریکایی در ابهام و بن‌بست قرار گرفته بود، فضای عمومی جامعه ملتهب شده بود، چون در مدت دو سال حاکمیت دولت علم، دستگیری و سرکوب، زندانی، تبعید، اعدام و محکومیت‌های طولانی‌مدت برخی از روشنفکران مذهبی و روحانیت و سانسور شدید دستگاه‌های فرهنگی حاکم شده بود. وضعیت اقتصادی نارضایتی عمومی مردم را شدت بخشیده بود، بنا بر این روند اقدامات دولت علم موجب نگرانی آمریکایی‌ها‌ هم شده بود.
آذر ماه سال ۴۲ رئيس‌جمهور وقت آمریکا ترور می‌شود و جانسون زمام امور آمریکا را به دست می‌گیرد. او هم برنامه اصلاحات و انقلاب سفید شاه را مورد تأکید قرار می‌دهد. جانسون در تلاش بود دولت جدید و مورد علاقه‌اش را در ایران روی کار آورد، کاندیدای او حسنعلی منصور بود که «رساله مصونیت سیاسی» را تدوین و به آمریکا ارائه کرده بود و با کمک آمریکایی‌ها «کانون مترقی» را تشکیل داده بود و با ائتلافی از نمایندگان موفق شده بود نهضت ششم بهمن وابسته به کانون را تشکیل دهد در نهایت با حمایت شاه حزب ایران نوین را شکل می‌دهد تا توانمندی‌هایش را در اجرای اصلاحات شاه نشان دهد. البته شاه هم دولت آینده را به او پیشنهاد داده بود. آمریکایی‌ها هم از جریان منصور حمایت‌های آشکاری داشتند، چون او درس‌خوانده آمریکایی‌ها بود.
شاه پس از بازگشت از سفر چهل روزه تفریحی به اروپا در هفدهم اسفند ۴۲ حسنعلی منصور را مأمور تشکیل کابینه و اسدالله علم را مجبور به کناره‌گیری می‌کند. 
منصور برنامه تنظیم شده از قبل خود را به مجلس وقت ارائه داد و در یک سخنرانی طولانی از توسعه اقتصادی، اجتماعی، تغییر کادر اداری دولت و کشور صحبت کرد و مورد تشویق نمایندگان مجلس وقت قرار گرفت. او برای اجرای برنامه‌هایش به آرامش احتیاج داشت و از سویی قیام و نهضت اسلامی به رهبری روحانیت با محوریت امام خمینی(ره) را در مقابل خود می‌دید، به ویژه که در آستانه سال جدید و سالروز ماجرای مدرسه فیضیه ایام مصادف با ماه محرم و صفر بود و مردم انقلابی و مبارز دست به ابتکار عمل جدیدی زده بودند و آن چاپ و توزیع هزاران نسخه کارت‌پستال با عکس حضرت امام بود که در سراسر ایران توزیع شده بود و مشکل بزرگی را برای ساواک ایجاد کرده بود و در این فرصت، مردم، بازاری‌ها، علما و فضلا و مدرسان حوزه علمیه و مراجع تقلید خواستار آزادی امام خمینی(ره) شده بودند. بزرگ‌ترین دغدغه‌ حوزه علمیه آزادی امام(ره) بود. فشار فراوانی به علما و مراجع تقلید وارد می‌شد. آیت‌الله خوئی از نجف طی تلگرافی در تاریخ ۱۸/۱۲/۱۳۴۲ به حسنعلی منصور، ضمن برشمردن اقدامات غیر قانونی دولت گذشته نوشت: «امیدوارم جناب‌عالی اشتباهات را تدارک و الغای قوانین مخالف اسلام را در رأس برنامه خود قرار دهید و آزادی ملت و حضرت آیت‌الله خمینی و آیت‌آلله قمی را پیشنهاد می‌نماییم.» در ادامه ۴۸ نفر از مدرسان حوزه علمیه قم، مانند آیت‌الله مشکینی، آیت‌الله خزعلی، آیت‌الله مصباح، آیت‌الله سیدموسی شبیری‌زنجانی و شهید آیت‌الله قدوسی و سایرین طی تلگرافی به حسنعلی منصور ضمن تذکر به رویه دولت علم در کشتارهای وحشیانه، شکنجه‌های قرون وسطایی، سلب آزادی بیان و قلم و پر کردن زندان‌ها از افراد آزاده ملت... گفتند نمی‌توان مردم رشید و آزاده ایران را نادیده گرفت. به منصور اخطار کردند که «ملت مسلمان ایران به خصوص جامعه روحانیت دیگر تاب تحمل و زندانی بودن مرجع عالیقدر حضرت آیت‌الله‌العظمی خمینی و آیت‌الله قمی و حجت‌الاسلام طالقانی را ندارد.»
مدرسین قم در این تلگراف از منصور خواستند تا علاوه بر آزادی نامبردگان «همه زندانیان آزاد، تصویب‌نامه ضد و نقیضی که به حکم قانون اساسی رسمیت ندارد، ملغی و اصول ضد انسانی و آزادی‌کش متروک و به وضع رقت‌بار اقتصاد مملکت رسیدگی شود.» با این فشارها رژیم مجبور شد آزادی امام را در دستور کار خود قرار دهد. روز ۱۵ فروردین ۴۳ رئيس وقت ساواک تهران خدمت امام رسید، آزادی‌اش را ابلاغ کرد و حضرت امام در پاسخ فرمود: «اگر می‌خواهید همان رویه را داشته باشید، بگذارید من اینجا باشم، صلاح است دوباره هیاهو درنیاورید.»