رمزها و اسراری در قرآن وجود دارد که درباره وجود نازنین حضرت اباعبدلله(ع) است، آیات و حتی سورهای که شأن نزولش امام حسین(ع) است. این رموز برای اهل بصیرت در قرآن آمده تا سبب استحکام عقیدهشان شود. برای آگاهی از تفسیر برخی از این آیات خدمت حجتالاسلام حاجسیدعلی خاتمیخوانساری رسیدیم و پای صحبتهایش نشستیم.
***
* جناب آقای خاتمی یکی از آیات قرآن که شأن نزول آن وجود پر برکت حضرت سیدالشهداء(ع) است، آیه اول سوره مریم «کهیعص» میباشد، لطفاً توضیحاتی درباره این آیه بفرمایید.
بسماللهالرحمن الرحیم؛ در اولین آیه سوره مریم ذکر «کهیعص» آمده و پس از آن خداوند میفرماید: «ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا، إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِياً؛ یعنی اذکاری که خوانده شد، یاد رحمت پروردگار بر بندهاش زکریا است. حضرت زکریا به سن پیری رسید، اما فرزندی نداشت تا اینکه در روز اول محرم روزه گرفت و از خداوند طلب فرزند کرد، در هنگام افطار جبرئیل نزد زکریا آمد و عرض کرد این ذکر را بگو تا دعایت مستجاب شود، ایشان این ذکر را تکرار کرد، سپس حضرت جبرئیل توضیحی به حضرت زکریا میدهد که معنای این ذکر کاف یعنی کربلا، ها یعنی هلاکت، یا یعنی یزید، عین یعنی عطش و صاد یعنی صبر است.
در روایات هست که روزی امیرمؤمنان علی(ع) وارد خانه شد و شنید که دخترش زینب(س) حروف مقطعهای که ابتدای سوره مریم آمده را برای زنان کوفه تفسیر میکند، بعد از اتمام درس، حضرت علی(ع) نزد دخترش حضرت زینب(س) رفت و فرمود: «ای نور چشم من، آیا میدانی که این حروف رمزی درباره وقایعی است که در سرزمین کربلا بر تو و برادرت حسین وارد خواهد آمد؟»
همچنین راوی از امام حسن عسکری(ع) از تفسیر و تأویل آیات میپرسید که بحث درباره سوره مریم(س) شد. حضرت در تأویل آیه اول این سوره فرمود: «زکریا(ع) از پروردگار خود خواست که به او اسمای خمسه طیبه را بیاموزد، جبرئیل فرود آمد و آنها را به وی آموخت. زکریا چون محمد و على و فاطمه و حسن(ع) را یاد میکرد، غمش برطرف و گرفتاریاش زائل مىشد و چون حسین(ع) را یاد میکرد گریه گلویش را میگرفت و مبهوت میشد. یک روز عرض کرد، معبود من مرا چه مىشود که چون چهار نفر از خمسه طیبه را یاد میکنم، به یاد آنان از غمهاى خود آرام میشوم و چون حسین را یاد میکنم از چشمانم اشک میریزد و نالهام بلند مىشود؟ خداى تبارک و تعالى او را از قصه حسین با خبر کرد و فرمود کهیعص «کاف» نام کربلا است و «ها» هلاک عترت است و «یا» یزید علیهاللعنه است که او ظالم بر حسین است، «عین» عطش حسین است و «ص» صبر او است.(کمالالدین، ج 2، ص 454)
* یعنی در اصل یک رابطهای خدا با امام حسین(ع) دارد و در قرآن آن را به صورت رمز آورده است؟
اتفاقاً بر عکس، خداوند خیلی روشن و واضح علاقهاش را به حسین(ع) نشان میدهد، چرا؟ ببینید حقایقی در این عالم هست که باید برای بشر مشخص شود که با آگاهی و اطلاع روشن میشود. اتفاقات عالم همه به هم ربط دارد. این عالم به دست خالقی عزیز و قدرتمند اداره میشود و رها نیست. خداوند در قرآن میفرماید: این آسمان و زمینی که شما دارید از آن استفاده میکنید را باطل خلق نکردیم؛ «رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلاً»(آلعمران/ 191) خداوند متعال مسائلی قرار داده که همه توجهها را به سمت آن برده، یکی از این مسائل کربلا است. وقتی ائمه هدی(ع) مریض میشدند کسی را نائب میگرفتند که برود در حرم اباعبدالله برای شفای امام دعا کند. امام هادی(ع) این کار را انجام میداد تا روزی یک کسی به ایشان عرض کرد شما خودتان امام هستید و مستجابالدعوه چرا برای خودتان دعا نمیکنید؟ امام فرمود: خدا دوست دارد بعضی مکانها محل رفتوآمد مردم باشد. این را خدا دوست دارد که همه بدانند او حسین را دوست دارد و میخواهد همه انسانها هم او را دوست داشته باشند.
* فرمودید حرف «کاف» در کهیعص اشاره به کربلا دارد، آیا خود سرزمین کربلا هم موضوعیت دارد، یا نه فقط شهادت امام حسین(ع) است که موضوعیت دارد؟
بله، این سرزمین هم موضوعیت دارد، این زمین در طول تاریخ ماجراهایی دارد که خیلی مفصل است. مصیبتهایی که در این عالم رخ داد، خط و سیری ایجاد کرد که مسیر سید جوانان اهل بهشت را به این زمین منتهی کرد. شما توجه کنید ظلمهایی که پس از خلافت شد و ظلمهایی که در این عالم صورت گرفت به نوع آدم صدمه بود! این صدمات را یکی باید اصلاح میکرد. برای امیرالمؤمنین که تفاوتی نمیکرد خلیفه باشد یا نه؟ او جایگاه ویژهاش را در نزد خداوند داشت، اما برای بشر چه؟ حضرت زهرا(س) فرمودند: اگر حق علیبنابیطالب(ع) غصب نمیشد، تا قیامت نه قطره خونی به ناحق روی زمین ریخته میشد و نه قطره شرابی خورده میشد؛ یعنی هیچ جنایت و فسادی در این عالم رخ نمیداد. به عبارتی، غصب خلافت به نوع بشر صدمه زده و بشریت به قهقرا رفته و اگر حسینبنعلی و نهضتش نبود فاتحه انسان و اسلام خوانده میشد. همانطور که وقتی به امام حسین(ع) گفتند بیا با یزید بیعت کن تا زنده بمانی؛ امام فرمود: «إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّهُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ...»(لهوف، ص 11) اگر من الآن با یزید بیعت کنم اسم اسلام هم محو میشود، این مأموریت را هم خدا به او برای حفظ دین داده بود.
چون طراحی از طرف حکومت مرکزی قتل امام بود، پس ایشان هم برای حفظ حرمت مسجدالحرام و هم برای آن حرکت بزرگ از مکه خارج شد. وقتی که امام حسین(ع) روز هشتم ذیحجه(یومالترویه) از مکه خارج شد به سمت عرفات اصلاً محرم نشدند؛ یعنی حجی شروع نشده بود که بخواهد نیمهتمام بماند. این آمدن به حسب ظاهر به کربلا بود، اما این سرزمین پیشتر برای بهترین بندگی خداوند انتخاب شده بود.
* به جز موضوعیت داشتن یا نداشتن سرزمین کربلا یک سؤال دیگر هم پیش آمد و آن اینکه شما میفرمایید وجود نازنین امام حسین(ع) نجاتدهنده اسلام و انسان بود، این نجاتدهنده انسان یعنی چه؟
ببینید سبقه سرزمین کربلا بسیار زیاد است، برای نمونه وقتی حضرت نوح(ع) یارانش را سوار کشتی کرد و روزها روی آب بودند، لحظهای چنان التهابی به کشتی وارد شد که نوح(ع) ترسید کشتی غرق شود، چنانکه اهل کشتی صدای خُرد شدن چوبهای کشتی را میشنیدند. حضرت نوح(ع) خدا را صدا زد، «وَلَقَدْ نَادَانَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُونَ»(صافات/ 75) جبرئیل آمد، گفت: دلیل این طوفان این است که در این زمینی که شما روی آن قرار دارید، حضرت امام حسین(ع) سبط حضرت محمّد خاتم پیامبران(ص) و فرزند حضرت علی(ع) به شهادت میرسد. حضرت نوح(ع) عرض کرد، قاتل او کیست؟ جبرئیل گفت: قاتل او کسی است که اهل هفت آسمان و زمین او را لعنت میکنند، حضرت نوح چهار بار بر قاتل امام حسین(ع) لعنت فرستاد، آنگاه کشتی به حرکت درآمد و سرانجام در کوه جودی (در ناحیه شام) مستقر شد.(بحارالانوار، ج 4، ص 243)
بعد قرآن میفرماید: «وَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيم»(صافات/ 76)؛ قرار بود اینها به بلای عظیمی دچار بشوند که ما آنان را نجات دادیم؛ چون اینجا امام حسین(ع) جلو آمده و فرمودهاند این بلاها را بگذار برای من و اینها را نجات بده، آن بلا برطرف نشد؛ بلکه برای امام حسین(ع) قرار داده شد: «وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِين» خب این شد نجات انسانها که اگر امام حسین(ع) نبودند، چه بسا نوح و اهلش غرق میشدند. «وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْبَاقِين»(صافات/ 77ـ 78)؛ یعنی ما ذریه او را باقی گذاشتیم. اگر کشتی غرق میشد، انسانی نمیماند.
حضرت ابراهیم هم زیر بار منت امام حسین(ع) است. بنا بود امتحان حضرت ابراهیم(ع) صورت پذیرد و اسماعیل(ع) ذبح شود؛ «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَی»؛ به اسماعیل گفت: در رؤیای صادقه دستور گرفتم که تو را ذبح کنم. «قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ، سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللهُ مِنَ الصَّابِرِين»؛ اسماعیل هم عرض کرد دستور خداوند را اجرا کن. اما اینجا امام حسین(ع) حضرت اسماعیل را نجات دادند و خداوند فرمود: «إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ»؛ این آزمایش آشکاری بود و ما اسماعیل را در عوض ذبح عظیم رها کردیم. «وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ، وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِين»(همان/ 102ـ 108)
حضرت موسی نیز وقتی به سدی مانند رود نیل برخورد کردند، «فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَكُون»(شعرا/ 61)؛ بنی اسرائیل دیدند سپاهیان فرعون خیلی به آنها نزدیک شدند، همه امیدشان را از دست دادند و به موسی گفتند: همه ما گرفتار فرعون شده و کشته میشویم، موسی از خداوند کمک خواست که دستور آمد عصای خود را به نیل بزن، چرا؟ چون امام حسین(ع) بلای آنها را به جان خرید. در قرآن میآید: «وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ، وَنَجَّيْنَاهُمَا وَقَوْمَهُمَا مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ» (همان/ 114ـ 122) خداوند میگوید منت بر سر موسی گذاشتیم، آنها را نجات دادیم، کتاب به آنها دادیم و راه را به آنها نشان دادیم و این بلا را هم گذاشتیم برای امام حسین(ع). همه یهودیها و بنیاسرائیل مدیون امام حسین(ع) هستند.
* حالا این سرزمین از چه نظر اهمیت دارد؟ از این رو که قرار است در این سرزمین بزرگترین بندگی خدا اتفاق بیفتد؟
امام حسین(ع) به سرزمین کربلا رسیدند و فرمودند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلاءِ»؛ یعنی الآن هنگام همه آن بلاهایی است که کنار گذاشته شده بود. همه آن مصیبتها و بدتر از آن، رنجها و بلاهایی که بر سر اهل و عیال امام حسین(ع) قرار بود بیاید. وقتی به امام عرض کردند به طرف کوفه نرو، ایشان فرمودند: در عالم رؤيا جدم به من فرمود: «ان الله شاء ان يراك قتيلا» گفتند: لااقل زن و بچهات را نبر، فرمود: پیامبر(ص) این را هم فرمود که خداوند میخواهد، زن و بچهام را نیز در كسوت اسارت ببيند «ان الله شاء ان يراهن سبايا».(بحارالانوار، ج 44، ص 364)، این خودش سختترین مصیبت و رنج برای امام حسین(ع) بود.
آیا یاران امام حسین(ع) هم موضوعیت دارند؟ یعنی از پیش انتخاب شده بودند؟
بله، خداوند همه کسانی را که در این سرزمین حضور پیدا کردند، انتخاب کرده بود. خداوند به اندازه سر سوزنی به کسی ظلم نمیکند و هر آنچه حق هر کسی باشد، به او میدهد. همه کارها به دست خداست. آیا ما انتخاب کردیم که در کدام خانواده و شهر به دنیا بیاییم؟ حتی میتوانیم تصور کنیم که کجا باشیم و نباشیم؟ اگر بنا باشد کسی شایستگی داشته باشد، انتخابها به دست خداست طبق شایستگیها. در قرآن خداوند میفرماید: «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُم، وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا»؛ اگر نیکی کردید به خودتان نیکی کردید و اگر بدی کردید هم به خودتان بدی کردید. در ادامه میفرماید: «وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِه، وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنشُورًا»،(اسراء/ 11ـ 13) عمل هر انسانی را به گردن او آویزان میکنیم و در قیامت همان پیش رویش گشوده میشود... یعنی همان که انجام داده است، برایش ثبت و ضبط میشود.
در این عالم چه میخواهیم؟ همانها به سوی ما میآید. دنیا تمام میشود؛ ولی خداوند بر اساس خواستهها جزا میدهد. کسانی که در کربلا بودند هم همینطور؛ آنها خودشان خواستند که در سرزمین کربلا باشند و چون شایستگی آن را داشتند خدا هم به آنها عطا کرد. به طور مسلم اگر ما حقمان بود که در کربلا در رکاب امام حسین(ع) باشیم، حتماً بودیم، یعنی زمان حضورمان در این دنیا جلو میافتاد.
وقتی امام حسین(ع) از مکّه راه افتادند، حدود هشت هزار نفر با ایشان همراه بودند، اما وقتی حضرت فرمودند که آخر کار ما کشته شدن، تکه تکه شدن و شهادت است و هر کسی با من باشد، کشته میشود، ریزشها شروع شد. آنهایی که تا آخر ماندند، همانهایی هستند که انتخاب شدند، یعنی شایستگی حضور در خودشان بود و خداوند آنها را انتخاب کرد. همیشه افراد خاص در کنار انبیاء بودند، همانند حواریون حضرت عیسی(ع) که در قرآن آمده است: «قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنصَارِي...».(صف/ 14) حضرت عیسی از یاران خاص خودش خواست دین خدا را یاری کنند. یاران اباعبدالله هم در آن زمان از کسانی بودند که به طور خاص دین خدا را یاری میکردند و جزء برترین مؤمنان بودند و ثبات قدم ویژهای داشتند. در بندگی باید چنان پایبندی داشته باشیم که خداوند بپسندد، وقتی پیامبر(ص) از این دنیا رفتند، چند نفر بر دین خدا مستحکم باقی ماندند؟ رسیدن به درجات عالی خیلی زحمت میخواهد. خوب شدن سخت است؛ وگرنه بد شدن که خیلی راحت است. راه درست را رفتن مهم است و زحمت هم دارد. پیامبر و امیرالمؤمنین و امام حسن(صلواتاللهعلیهماجمعین) سه چهار نفر یار خاص داشتند و فقط امام حسین(ع) بود که هفتادودو تن یار خاصالخاص داشتند. افراد دیگری هم بودند که در کربلا شهید شدند؛ ولی آن یاران خاص ویژه که منتخب خدا بودند هفتادودو تن بودند. امام حسین(ع) هم میفرمایند: از اول خلقت تا آخر خلقت یارانی با وفاتر از یاران خودم ندیدهام. یکی از اینها قمربنیهاشم بود که عظمتی عجیب داشت، یک کسی مدتها این سؤال را داشت که مقام سلمان بالاتر است یا عباس؟ در رؤیای صادقه دید که گفته شد یک نگاه ابوالفضل میتواند همه انسانها را سلمان کند. خداوند به وجود ارزشمند بندگان نگاه میکند و آنها را انتخاب میکند، پاداش میدهد، بالا میبرد. در آخر باید بگویم این ایام باید از خداوند بخواهیم که امام زمانمان به ما نگاه کنند و لیاقت پیدا کنیم جزء یاران خاص امام زمانمان باشیم که دستور دادند هر وقت یاد امام حسین(ع) افتادی بگو: يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِيمًا.(نساء/ 73)
والسلام علیکم و رحمهالله