فرهاد مهدویـ زهرا یعقوبی/ جانبازان شیمیایی گمنامان و قهرمانان جبهههای دفاع مقدس هستند، آنها که هر روز زندگی در میان شعلههای آتش را تجربه میکنند، ردپایی از جبهههای مقدس در جسم خود به یادگار دارند و حکایت صبر و صلابتشان در تاریخ به یادگار خواهد ماند. اگر چه برخی از جانبازان به خیل عظیم شهدا نائل آمدند، اما هنوز هستند سوارانی چالاک و چابک که به سمت نور در حرکتند و بیرق فتح و پیروزی را در دستانشان به اهتزاز درآوردهاند.
جانباز 70 درصد شیمیایی غلامعباس جعفری از دزفول، قهرمانی از خیل جانبازان غیور و سرافراز کشورمان است که با وجود صدمات ناشی از جراحتهای شیمیایی برای ماندگاری ایثار، فداکاری و حفظ کیان میهن اسلامیمان موزهای از جبهههای جنگ تحمیلی در خانه خویش برپا کرده است. گفتوگوی ما با وی را بخوانید.
***
* آقای جعفری شما فرزند دزفول هستید و شاهد جنگ تحمیلی بودید، مختصری از خودتان و دفاع مقدسمان بگویید.
من اهل دزفول هستم و در طول هشت سال جنگ تحمیلی در تیپ و لشکرهای بسیاری خدمت کردم و اصل کارم در مهندسی رزمی در لشکر 7 بود. جانباز 70 درصد شیمیایی هستم و با تنفس از طریق دستگاه اکسیژن زندهام. با جمهوری اسلامی بزرگ شدهام. جانم برای حفظ انقلاب اسلامی رفته و خواهد رفت.
سعی میکنم خانوادهام دارو خوردنم را نبینند، گاهی که نمیتوانم کاری انجام دهم شرمنده خانوادهام میشوم. از میهنمان دفاع کردیم تا ناموس کشورمان محفوظ بماند. حسین علمالهدیها در خوزستان تکهتکه شدند تا ایران اسلامی به دست دشمن نیفتد. کتاب «سنگرسازان بیسنگر» را نوشتم که در حال چاپ است. کتابهای دیگری به نام «سرباز پیاده» و کتاب «پرنده آبی» را نوشتهام.
* طرح ابتکاری موزه خانگی شهدا و دفاع مقدس را ایجاد کردید، لطفاً درباره موزه خانگیتان توضیح دهید.
موزه خانگی شهدا را «سرباز کوچک کربلای خوزستان دزفول» نامگذاری کردم. پیشتر از برادران درخواست کمک کردم، مشکل جا داشتند. شروع به کار کردم و موزه را در زیر زمین خانهمان افتتاح کردیم.
* خوزستان موزه شهدای دیگری ندارد؟ با طراحی موزه خانگی دنبال چه اهدافی بودید؟
موزههای نیروی مسلح در خوزستان وجود دارد، اما موزه در خانه ندارند. پیشتر از فرمانده ارتش جنوب درخواست کردم و گفتم ما میتوانیم در کل کشور برای اینکه مردم جذب شوند و درک بهتری از دفاع مقدس داشته باشند کاری را شروع کنیم تا فرزندان ایران بدانند در سالهای دفاع مقدس چطور از مملکتمان دفاع کردیم و چگونه میهنمان را از چنگ دشمن درآوردیم. دشمن چگونه خط آتش را از ارومیه تا خلیجفارس بر میهن اسلامیمان گشود. ما آغازگر جنگ نبودیم، با هیچ کس هم جنگ نداشتیم؛ بلکه از خانه و از وطنمان دفاع کردیم.
* موزه خانگی شما چقدر مساحت دارد؟
در حدود 24 متر است. محورهای جنوب تا غرب را روی دیوار انجام دادم. اگر وسعت موزه بیشتر بود، بهتر میشد جنگ را ترسیم کرد. موزه با لباس شهادت شروع شد، شهدایی که در دریا و باتلاقهای جزیره مجنون و جزیره مینو مفقودالاثر شدند، پلاک نشانهشان بود. عینک، خودکار، چراغ قوه شهدا و رادیو کوچک از جنگ را به نمایش گذاشتم.
عملیات فتحالمبین را ترسیم کردم، عملیات کوهستانی ماهوت یا عملیاتهای هشت سال جنگ را شرح دادم. باید محور بزرگتر باشد. به علت اینکه فضا کم است آنها را در ابعاد کوچکتری ترسیم کردم. مثلاً شرح دادم که مردم سردشت با چه گلوله شیمیایی به شهادت رسیدند. در والفجر 10 توپ شیمیایی را عوض کردم. دشمن با راکت و با بمب شیمیایی سیانور مردم بیدفاع را شهید کرد. دشمن با جنگندههای پیدر پی مردم و همه هست و نیستشان را بمباران کرد. این صحنههای جنگ را ترسیم کردم. از پلاک شهید تا ترکش و کولهپشتی را در موزه نمایش دادهام.
* درباره نمادهای داخل موزه بیشتر توضیح دهید.
گلوله درست کردم. میدان مین را کشیدم. مردم را ترسیم کردم که در حال دفاع از کشور هستند و روز اول جنگ را به تصویر کشیدم. محور کانال در عملیات والفجر مقدماتی را ترسیم کردم. وقتی پیروز شدیم دشمن پشت سر ما کانال کشیده بود، ما از آن کانال رد شدیم، وقتی برگشتیم به عملیات، دشمن توی کانال سیم برق کار گذاشته بود. بچهها نمیتوانستند بپرند، افتادند پایین و دچار برقگرفتگی شدند و همانطور در گل ماندند، این ماجرا را به صورت ورق و کانال درآوردم که دشمن با چه امکاناتی پیشروی کرد و ما چه امکاناتی داشتیم. روز اول جنگ وقتی بر سر مردم بمب ریختند، زخمیها را روی پتو به بیمارستان میآوردند، امکانات
نداشتیم.
دشمن اینطور تصور کرده بود کشوری که تازه انقلاب کرده. تازه تأسیس است، سلاح سنگین آن موقع کلاش و آرپیجی 106 بود. جنگ از 30 شهریور 59 شروع نشده بود، بلکه دشمن زودتر به مرزها آمده بود. مردم جلوی عراق را گرفتند، عراق آن طرف کرخه مستقر شده بود. این طرف رود کرخه هم ایرانیها مستقر بودند. عراق با دلار آمریکا و شیخنشینهای عرب پشتیبانی میشد، اما ایران با جانفشانیهای بسیجیها و پاسداران و ارتش توانست بر آنها غلبه کند.
استان خوزستان در کنار استان ایلام و کرمانشاه و کردستان همیشه زیر گلوله و راکت دشمن بود. فرزندان در جنگ و خانوادهها زیر گلوله بودند و دشمن دزفول را با توپ دوربرد میزد.
موزه «سرباز کوچک کربلای خوزستان دزفول» به کل استان خوزستان تعلق دارد، البته در کنار ایلام، کرمانشاه و کردستان که در کنار ما در جنگ بودند.
* نحوه جمعآوری مدارک برای موزه شهدا به چه صورت بود؟
هر کسی هر وسیلهای از جنگ داشت، آورد. مثلاً کسی قمقمه از جنگ داشت، یا من کلاه جنگی داشتم که در موزه گذاشتم.
من کارم در جنگ مهندسی زرهی بود، با سیستم زرهی کمی آشنایی دارم. محور دشمن و محور ایران با تانک و توپ در حال پیشروی را ترسیم کردم. سه دست لباس شهید در موزه دارم. سیستمهای الکترونیکی و سه تا هواپیما هم درست کردم.
* در موزه عملیاتها را چگونه بازسازی کردید؟
هر عملیاتی را با تعداد شهدا و پیروزی و رمز عملیات برای مردم شرح دادم. فرماندهان و مهندسان جنگ را دعوت کردم که موزه را تأیید کردند.
* موزه چه تاریخی افتتاح شد و معمولاً چه گروههایی بیشتر بازدید میکنند؟
موزه از فروردین ماه امسال برای بازدید عموم آزاد شد. سرداران و فرماندهان دفاع مقدس از موزه خانگی شهدا بازدید کردند. قرار بود گروههای مدرسه هم برای بازدید بیایند. این موزه را با این هدف که یاد و خاطره شهدا و دفاع مقدس زنده بماند درست کردم. اگر از کلاس اول ابتدایی شروع کنیم و از سنین پایین روی فرزندانمان کار کنیم و جبهه را شرح دهیم، فداکاری شهدا و ایثارگران کشورمان در ذهنشان ماندگار خواهد شد.