سیداحمد الوداعی، مدیر مؤسسه حقوق‌بشر و دموکراسی بحرین گفت: فشار بر زندانیان سیاسی زن در زندان شهرک عیسی در بحرین افزایش‌ یافته است، آنها در معرض مجازات‌های جمعی قرار دارند. مریم البردولی، رئیس زندان زنان شهرک عیسی، برخی از زندانیان را پس از ضرب و جرح، برای مدت 23 ساعت در حبس انفرادی قرار داده و حق سه تماس تلفنی برای آنها در هفته را حذف کرده است. 

نگاهی به دو دهه حضور آمریکا در افغانستان


 قاسم غفوری/ افغانستان را می‌توان سرزمینی نامید که در طول چند دهه اخیر هرگز روی آرامش به خود ندیده است. زمانی جنگ‌های داخلی و سپس حضور ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی سابق و پس از آن قدرت‌یابی طالبان فضایی بحرانی را بر این کشور حاکم کرد. اما این دوران تلخ زمانی شدت گرفت که جرج بوش رئیس‌جمهور وقت آمریکا در کنگره اعلام کرد زمان جنگ‌های صلیبی بار دیگر آغاز شده؛ چرا که هر تروریستی مسلمان است، هر چند که هر مسلمانی تروریست نیست. سخنانی که شاید زمانی با عنوان مبارزه با تروریسم و تحقق امنیت جهانی مطرح شد، اما نتیجه آن روزهای سیاهی بود که اولین قربانی آن افغانستان بود. 
تنها یک ماه پس از حملات 11 سپتامبر سال 2001، دونالد رامسفلد، وزیر دفاع وقت آمریکا، پشت تریبون پنتاگون ایستاد و آغاز عملیات نظامی این کشور در افغانستان و اهداف نظامی آمریکا برای حملات علیه طالبان و القاعده را اعلام کرد و گفت: «مبارزه علیه تروریسم گسترده و پایدار خواهد بود و ما از هر عنصر قدرت و نفوذ آمریکا در آن استفاده خواهیم کرد.»
در آن هنگام، باور عموم درباره جنگ به «دکترین پاول» نزدیک بود. این دیدگاه به نام کالین پاول، رئیس ستاد مشترک اسبق آمریکا، شناخته می‌شود. او معتقد بود برای شکست دادن هر دشمن و حصول اطمینان از به دست آمدن یک پیروزی سریع، استفاده از «نیروی قاطع» لازم است.
رامسفلد در کتاب خاطرات خود با نام «دانسته و ندانسته» نوشته است: «قلمروهای طالبان با سرعتی بیش از آنچه انتظار داشتیم به دست متحدان افغان ما درآمد.» وی افزود: «تا پایان ماه دسامبر و دو ماه پس از آغاز عملیات نظامی ما، نیروهای طالبان از تمام شهرهای بزرگ در افغانستان بیرون رانده شدند.»
این ادعا با سخنان بوش با عنوان اعلام پایان عملیات نظامی در افغانستان در حالی صورت گرفت که جرج بوش در سال 2008 در حالی کاخ سفید را ترک کرد که همچنان جنگ افغانستان بزرگ‌ترین مشکل آمریکا بود که البته اشغال عراق در سال 2003 و پیامدهای آن نیز به این امر دامن می‌زد. 
باراک اوباما پس از بوش در حالی به مقام ریاست‌جمهوری آمریکا رسید که ادعا داشت با قدرت نرم می‌تواند جهان را تغییر دهد، اما او نیز مانند بوش در قبال افغانستان همان سیاست نظامی‌گری را اجرا کرد و با وجود آنکه در سال‌های اولیه بخشی از 100 هزار نیروی آمریکایی را از افغانستان خارج کرد، اما به مرور خود نیز طرح اعزام نیرو به این کشور را اجرا کرد. در اواخر سال 2011 اوباما در حالی برای حضور دوباره در انتخابات به دنبال نمایش اقتدارش بود که با تجاوز و نقض حریم پاکستان از هدایت عملیات نیروهای ویژه آمریکا برای ترور بن‌لادن سرکرده القاعده سخن گفت و ادعا کرد که پایان تروریسم فرا رسیده و صرفاً شاخ و برگ آن باقی مانده است. 
اوباما نیز در سال 2016 در حالی به پایان ریاست‌جمهوری‌اش رسید که شواهد حکایت از ناکامی وی در پایان دادن به جنگ افغانستان داشت.
پیش از این نیز بر اساس گزارش تحقیقی دانشگاه براون ایالات متحده آمریکا، جنگ افغانستان از سال 2001 میلادی که نیروهای تحت رهبری آمریکا حکومت طالبان را به سقوط کشاندند، تا سال 2014 نزدیک به 100 هزار کشته و به همین تعداد زخمی بر جا گذاشته است. مقایسه این دو آمار نشان می‌دهد که اوباما نیز جز ناآرامی و بحران هدیه‌ای برای افغانستان نداشته است. 
ترامپ نیز پس از اوباما در مقام رئیس‌جمهور آمریکا با زیر سؤال بردن سیاست‌های اوباما، بار دیگر افغانستان را محور سیاست‌های آمریکا معرفی کرد. افزایش ده‌ها هزار نیروی نظامی و رویکرد به کشورهایی مانند هند و حتی کشورهای عربی چون؛ امارات، سعودی و قطر و تأکید بر افزایش بودجه ناتو با محوریت جنگ افغانستان از جمله این رفتارها بوده است، حال آنکه نتیجه برخلاف ادعاهای مطرح شده برقراری امنیت و ثبات در این سرزمین نبوده است. 
تحلیلگران می‌گویند که جنگ افغانستان در سال جاری به عنوان مرگبارترین منازعه جای سوریه را گرفت. 
ناظران می‌گویند که این امر این واقعیت را نیز بیان می‌کند که راهبرد بسیار پر سروصدای دونالد ترامپ رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا برای افغانستان، مانند راهبردهای سلفش در عمل ناموفق بوده است. جانی والش، کارشناس افغانستان در انستیتوت صلح ایالات متحده آمریکا می‌گوید، اگر به تعداد بسیار بالای تلفات در افغانستان و مرحله احتمالاً نهایی منازعه سوریه نگریسته شود، دریافته خواهد شد که منازعه افغانستان مرگبارترین جنگ در سطح جهان است.
بر اساس گزارش «اوپسالا» مستقر در سویدن که در زمینه منازعات اطلاعات جمع‌آوری می‌کند، تلفات جنگ افغانستان سال 2017 به یک آمار جدید رسید. این نهاد شمار تلفات همه جوانب در منازعه افغانستان را ۱۹ هزار ۹۶۴ نفر در سال ۲۰۱۷ برشمرده است. در سال 2018 نیز آمارها حکایت از تلفات سنگین غیر نظامیان دارد، چنانکه یوناما در گزارش خود ۵ هزار و ۱۲۲ نفر تلفات مردم افغانستان شامل هزار و ۶۹۲ کشته و ۳ هزار و ۴۳۰ مجروح را ثبت کرد.
نکته مهم آنکه، نه تنها آمریکا اقدامی برای مبارزه با تروریسم در افغانستان نداشته، بلکه انتقال و اسکان داعش در افغانستان را در دستور کار دارد. گزارش‌ها نشان می‌دهد داعش که در عراق و سوریه با شکست مواجه شده از طریق نیروهای آمریکایی به افغانستان انتقال یافته تا از نابودی کامل آنها جلوگیری شود. روندی که زمینه‌ساز تشدید ناآرامی‌ها در افغانستان شده است. اکنون که این درگیری‌ها وارد هجدهمین سال خود می‌شود، جنگ در افغانستان همچنان در بن‌بست قرار دارد.
در همین حال هزینه‌های مستقیم این جنگ برای آمریکا که به نظر می‌رسد از یک هزار میلیارد دلار نیز فراتر رفته است و در پی آن، 2200 نفر از سربازان آمریکایی کشته و 20 هزار نفر دیگر از آنها زخمی شده‌اند، تعهد آمریکا به این جنگ همچنان مانند گذشته غیرقابل پیش‌بینی باقی مانده است و تنها کشتار و ویران‌سازی است که محور سیاست‌های آمریکا در این کشور را تشکیل می‌دهد. هر چند آمریکا ادعای تلاش برای امنیت این کشور را سر داده و حتی مدعی قطع کمک‌ها به پاکستان به دلیل نقش منفی آن در افغانستان شده، اما تمام شواهد نشان می‌دهد آمریکا همچنان افغانستان را مؤلفه‌ای برای به چالش کشاندن امنیت چین، روسیه، جمهوری اسلامی ایران و راهی برای مقابله با طرح جاده ابریشم و اقتصاد شرق می‌داند.

  علی تتماج/ هر چند سیاست‌های ادعایی ترامپ به غرب آسیا معطوف است، اما همچنان شرق آسیا یکی از محورهای کاری آمریکاست، چنانکه پمپئو وزیر امور خارجه آمریکا در سفری دوره‌ای راهی شرق آسیا شد. وی در این سفر از کره جنوبی، چین و ژاپن دیدن کرده، در حالی که اصلی‌ترین محور سفر وی را حضور در کره شمالی تشکیل می‌دهد. بر اساس گزارش‌های منتشر شده، مایک پمپئو پس از دیدار با رهبر کره شمالی در پیونگ یانگ، از مقامات این کشور به دلیل میزبانی از هیئت آمریکایی تشکر کرد. وزیر خارجه دولت «دونالد ترامپ» در حالی به پیونگ‌یانگ سفر کرده که این چهارمین سفر او به پایتخت کره شمالی به
 شمار می‌آید. 
او اولین سفر خود به کره شمالی را در مقام رئیس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا و نامزد منصب وزارت خارجه انجام داد و پس از آن، تاکنون سه بار دیگر هم در مقام وزیر خارجه به پیونگ‌یانگ سفر کرده است. نکته مهم آنکه، وزیر خارجه آمریکا پس از ترک پایتخت ژاپن خود را به پیونگ‌یانگ رساند. او در دیدار با نخست‌وزیر و وزیر خارجه ژاپن درباره موضوعات منطقه و موضوع خلع سلاح اتمی کره شمالی
 رایزنی کرد. 
پمپئو در توکیو، در دیدار با «تارو کونو» وزیر خارجه ژاپن نیز تأکید کرد که هدف مشترک دو کشور حل مسئله شهروندان ژاپنی ربوده شده در کره شمالی خواهد بود. این نکته مهم است که پس از لغو سفر پمپئو به پیونگ‌یانگ از سوی دولت آمریکا، سران دو کره با یکدیگر دیدار کردند و کره شمالی پیشنهاد دیدار دوم با رئیس‌جمهور آمریکا را مطرح کرد. دیدار اول «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور آمریکا و کیم‌جونگ خرداد ماه در سنگاپور برگزار شد. حال این سؤال مطرح می‌شود که هدف پمپئو از سفر به کره شمالی چه بوده و چرا در مقطع کنونی صورت گرفته است؟ 
بسیاری از ناظران سیاسی معتقدند ترامپ در حالی تلاش داشت از نشست‌های سازمان ملل برای قدرت‌نمایی بهره گیرد که عملاً در تحقق این مهم ناتوان بوده و نتوانسته به آن دست یابد، در حالی که برخی تحولات جهانی نظیر رویکرد روسیه و چین به کاهش وابستگی به دلار و نیز دستاوردهای امنیتی ایران در غرب آسیا و رویکرد اروپا به کاهش مناسبات با آمریکا نیز بر چالش‌های ترامپ افزوده 
است. 
با توجه به این وضعیت می‌توان گفت که ترامپ باید به دنبال مؤلفه‌ای برای پنهان‌سازی این نابسامانی‌ها و نیز نشان دادن دستاوردهای بزرگ باشد تا با این عنوان بتواند در انتخابات آینده کنگره آمریکا برای رسیدن به اهدافش گام بردارد. 
بر این اساس می‌توان گفت، سفر پمپئو به کره شمالی بیش از هر موضوع جنبه تبلیغاتی برای سیاست‌های انتخاباتی ترامپ دارد، در حالی که با سفر به کره جنوبی، ژاپن و چین سعی در بزرگ‌نمایی کارکردهای خود در شرق آسیا و از جمله در قبال کره شمالی دارد. نکته مهم آنکه، وی در تحقق این هدف نیز ناکام بوده؛ چرا که دیدار وی از چین با استقبال سرد مقامات پکن همراه شد، به گونه‌ای که بسیاری این سفر را رسوایی دیگر برای آمریکا دانسته‌اند، به ویژه اینکه پکن ضمن هشدار به آمریکا در موضوع سیاست‌های اقتصادی با تأکید بر نخریدن نفت از آمریکا و نیز رویکرد به کشورهایی مانند روسیه که به دنبال حذف دلار از معادلات هستند، اقدامی عملی را در برابر تحرکات آمریکا به نمایش گذاشت. 


  محمدرضا مرادی/ محمد‌بن‌سلمان، ولی‌عهد سعودی به شدت با بحران مشروعیت مواجه شده و به همین دلیل به دنبال سرکوب منتقدان و مخالفان خود است. در جدیدترین نمونه، جمال خاشقجی، نویسنده و روزنامه‌نگار منتقد عربستان که به تازگی در ترکیه ربوده شد، بنا بر گزارش رسانه‌های معتبر عربی و انگلیسی به قتل رسیده است. روزنامه «واشنگتن‌پست» در گزارشی به نقل از منابع خود در پلیس ترکیه، نوشت: «خاشقجی به دست تیمی 15 نفره که با دو پرواز اختصاصی از عربستان وارد ترکیه شده بودند، به قتل رسیده و این یک قتل از پیش طراحی شده بوده است.» خبرگزاری «رویترز» نیز به نقل از منابعی در ترکیه اعلام کرد: «خاشقجی در داخل کنسولگری سعودی در اسلامبول به‌ قتل رسیده و عملیات قتل وی هدفمند و برنامه‌ریزی شده بود و جسدش هم به خارج از کنسولگری منتقل شد.» روزنامه «نیویورک‌تایمز» نیز به نقل از رئیس «انجمن رسانه‌های عربی» ترکیه و دوست «جمال خاشقجی» خبر داده است، مقامات ترکیه تکه‌تکه شدن جسد خاشقجی را تأیید کرده‌اند. جمال خاشقجی چه کشته شده یا ربوده شده باشد، در اصل موضوع تفاوتی ایجاد نمی‌کند و این مسئله نشان‌دهنده مشی و نوع نگاه بن‌سلمان نسبت به منتقدان است.
نکته جالب توجه این است که خاشقجی ۵۹ ساله شخصیتی مخالف نظام سعودی به شمار نمی‌رود. وی یک روزنامه‌نگار، گزارشگر خارجی، سردبیر و مقاله‌نویس سعودی قدیمی و با تجربه است که پس از آنکه محمدبن‌سلمان به عنوان ولی‌عهد عربستان و جانشین ملک‌سلمان ۸۲ ساله برگزیده شد، در تبعیدی خودخواسته به آمریکا سفر کرد. خاشقجی را نمی‌توان مخالف آل‌سعود نامید؛ چرا که وی در مصاحبه‌های خود تأکید دارد به دنبال تغییر رژیم یا سقوط آل‌سلمان نیست و تنها خواستار اصلاح امور است. خاشقجی زمانی که هنوز به تبعید خودخواسته نرفته بود، از هراس حاکم بر زندگی‌اش بارها پرده برداشته و تأکید کرده بود، هر لحظه منتظر بازداشت بوده است. عبدالباری العطوان، سردبیر رأی‌الیوم نیز درباره دیدگاه‌های خاشقجی معتقد است، من شخصاً جمال خاشقجی را از نزدیک می‌شناسم و حاضرم سوگند بخورم او هرگز یک معارض به معنای واقعی نیست؛ بلکه فقط خواستار فراهم شدن حداقل آزادی‌ها و محقق شدن حقوق بشر است. 
جمال خاشقجی تنها یک مورد از صدها نمونه برخورد بن‌سلمان با مخالفان است. محمد‌بن‌سلمان در یک سال گذشته سیاست سرکوب مخالفان را بسیار تشدید کرده است. وی در مهر ماه سال گذشته بیش از 200 نفر از شاهزاده‌ها، فعالان اقتصادی و رسانه‌ای و مخالفان سرشناس خود را دستگیر و در هتل ریتز کارلتون زندانی کرد. 
ترور احتمالی جمال خاشقجی می‌تواند به مثابه یک عامل تسریع‌بخش در فرایند سقوط محمدبن‌سلمان عمل کند. بن‌سلمان به همان سرعتی که در دنیای سیاست مطرح شد و به مقام ولی‌عهدی رسید، به همان سرعت در حال سقوط است. بسیاری از کارشناسان غربی معتقدند، که وی تخت پادشاهی را لمس نخواهد کرد و حتی بروس ریدل، کارشناس مطرح آمریکایی به تازگی اعلام کرده است، در دوران بن‌سلمان، عربستان در بی‌ثبات‌ترین وضعیت 50 سال اخیر خود قرار دارد. همه این مسائل به معنای این است که بن‌سلمان در کنار شکست‌های منطقه‌ای در عرصه داخلی نیز با شکست مواجه شده و به همین دلیل باید شاهد اشتباهات پی‌درپی وی بود. ترور جمال خاشقجی نه تنها هیچ دستاوردی برای بن‌سلمان به همراه نخواهد داشت؛ بلکه سبب می‌شود مخالفان وی بیش از پیش علیه وی متحد شوند و حتی احتمال ایجاد بحران دیپلماتیکی بین عربستان و ترکیه نیز افزایش یابد. اکنون دیگر در غرب به جز دونالد ترامپ هیچ کس ادعاهای اصلاح‌طلبانه ولی‌عهد سعودی را باور ندارد؛ البته ترامپ نیز به دنبال خزانه آل‌سعود است و مسائل داخلی عربستان برای وی هیچ جایگاهی ندارد.

نفوذ آل‌سعود در جهان اسلام‌ـ ۳۴


  عبدالله عبادی/ جمهوری قزاقستان از نظر موقعیت جغرافیایی محل تلاقی و مرز سه دین اسلام، مسیحیت و بودائیسم بوده است؛ به همین دلیل فرقه‌ها و مذاهب منشعب از این ادیان در این کشور فراوانند، از سوی دیگر آزادی ادیان در قزاقستان موجب فعالیت فرقه‌های نوظهور و گاهی گمراه‌کننده شده است.
بیشتر جمعیت قزاقستان مسلمانان حنفی هستند و قزاق‌ها که حدود 60 درصد جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند، در کنار ازبک‌ها، تاتار‌ها و اویغور‌ها که در مجموع کمتر از 10 درصد جمعیت قزاقستان را شامل می‌شوند، بنا بر اسناد تاریخی حنفی‌مذهب بوده‌اند. دیگر مذاهب اسلامی، همچون سنیان شافعی (عمدتاً چچنی‌ها)، شیعیان، پیروان فرقه‌های صوفیه و احمدیه، کمتر از 1 درصد جمعیت این کشور را شامل می‌شوند.
در چند سال اخیر، علاقه جوانان این کشور به فراگیری علوم اسلامی رو به افزایش است و مدارس اسلامی بسیاری در این کشور افتتاح شده که یکی از بزرگ‌ترین آنها مدرسه «ابوحنیفه» در شهر «آلماتی» است. طبق قانون اساسی قزاقستان، این کشور تابع مذهب خاصی نیست؛ ولی همه ادیان در انجام امور مذهبی خود آزادند.
دخالت مذهب در سیاست منع شده است و احزاب نمی‌توانند تحت عنوان مذهب فعالیت داشته باشند؛ ولی به هر حال این کشور با عضویت در سازمان کنفرانس اسلامی، وجهه یک کشور مذهبی را با هویت اسلامی به خود گرفته است.
این در حالی است که یکی از مسائل مؤثر در بحث قزاقستان در عرصه جهانی، موضوع هویت مذهبی قزاق‌ها بوده است.
«نظربایف» رئیس‌جمهور این کشور همیشه در برخورد با اسلام محتاط بوده و علاقه‌مند است منافع سیاست خارجی قزاقستان را به عنوان مردمی مسلمان تأمین کند؛ اما امنیت داخلی کشور به ویژه نوع حاکمیت غیر مذهبی خود را به مخاطره نیندازد.
در حال حاضر، یکی از فعال‌ترین این گروه‌ها، سلفی‌ها (وهابیت) هستند که از سال 1993 نفوذ خود را در قزاقستان شروع کرده و فعالیت گسترده‌ای را در سطح کل کشور قزاقستان انجام می‌دهند. این گروه مساجد و مدارس زیادی را در این کشور ایجاد کرده‌ و یک شبکه تلویزیونی به نام «آسیل آرنا» نیز که همه آسیای مرکزی را تحت پوشش قرار می‌دهد، مربوط به آن است.
سلفی‌های قزاقستان از نظر حکومتی نیز مشکلی ندارند؛ چون در همه لایه‌های این کشور حتی در سطوح بالای حکومتی نفوذ کرده‌اند و برخی از پیروان آنها با عربستان سعودی رابطه نزدیکی دارند. سلفی‌ها افزون بر کار‌های فرهنگی، قصد دارند اقتصاد این کشور را نیز به دست بگیرند.
این در حالی است که پس از نفوذ سلفی‌ها در سطوح گوناگون حکومتی و جامعه مسلمانان قزاقستان، دیگر گروه‌های اسلامی از جمله «حزب التحریر»، «نورجیلیر» و...، به دست نیروهای امنیتی از بین رفتند و فضا برای گسترش روزافزون فعالیت آنان فراهم شد. باید اذعان کرد که ظرفیت سلفی‌ها در قزاقستان بسیار بالا است و آنان پیشوای مذهبی و رهبر هم دارند.
در همین حال باید به این نکته اذعان داشت که در این جمهوری نیز همچون دیگر جمهوری‌های آسیای مرکزی، سطح معرفت اسلامی جامعه پایین است و روحانیت رسمی کاملاً فلج شده و زمینه برای فعایت سلفی‌ها آماده است.
سلفی‌‌های قزاقستان را می‌توان به دو گروه تقسیم کرد؛
گروه اول سلفی‌های میانه‌رو هستند که نفوذ زیادی در ساختارهای دولتی این کشور دارند؛
گروه دوم سلفی‌های جهادی هستند که بخشی از این سلفی‌های افراطی قزاقستان با گروه‌های سلفی شمال قفقاز، و بخش دیگری از آنان با گروه‌های جهادی افغانستان و پاکستان ارتباط دارند.
کمک‌های مالی به سلفی‌ها به دو طریق انجام می‌شود؛
1ـ آنان از سوی کشورهای عربی از جمله عربستان، کویت و امارات متحده عربی پشتیبانی می‌شوند و کمک‌ مالی به آنان از طریق یک صندوق مالی در کویت ارسال می‌شود؛
2ـ کمک‌هایی که از سوی قزاق‌های سلفی که در اقتصاد این کشور نیز فعال هستند، به آنان واگذار می‌شود و سلفی‌ها از این کمک‌ها به منظور فعالیت‌های اقتصادی استفاده می‌کنند.
برخی کارشناسان و تحلیلگران قزاقستان معتقدند، «تیمور قلی ‌بایف» داماد دوم نظربایف بر روی سلفی‌ها سرمایه‌گذاری کرده و از آنان حمایت می‌کند.
به باور کارشناسان، وی می‌خواهد از طریق آنان به اهداف خود برسد. به این صورت که قلی بایف از این گروه‌ها برای بی‌ثبات کردن اوضاع در این کشور استفاده می‌کند تا دولت را بی‌کفایت جلوه دهد و در چنین شرایطی نظربایف مجبور به استعفا شده و وی به قدرت برسد.
این موضوع در حالی است که سال گذشته در هنگام مسافرت نظربایف برای معالجه به آلمان، معاون وی برای اولین بار قلی بایف را گزینه‌ای مناسب در صورت رفتن نظربایف از قدرت دانست.
افزون بر این، اپوزیسیون قزاقستان که سران آنان «راحت علی اف» داماد اول نظربایف (فعلاً در اتریش است) و «مختار آبیلیازف» (در لندن حضور دارد)، با توجه به گستردگی جغرافیایی قزاقستان و عدم اقبال جدی و فعال جامعه مسلمانان این کشور به آنان، امکان تأثیر‌گذاری قوی بر تحولات این کشور را ندارند و این موضوع شانس قلی بایف برای رسیدن به قدرت را افزایش می‌دهد.
قلی بایف نیز با حمایت از سلفی‌ها، تلاش می‌کند برخی بی‌نظمی‌ها و ناآرامی‌ها را در این کشور هدایت کرده و نظربایف را به سمت استعفا سوق دهد. البته عملیات‌های تروریستی سال 1395 در «آلماتی» و «آراز» را نمی‌توان به قلی بایف ربط داد و آنها را می‌توان به مثابه واکنشی به رفتار پلیس ارزیابی کرد.
در عملیات تروریستی که در ۲۸ تیر ۱۳۹۵ در آلماتی، پایتخت این کشور روی داد، یک فرد مسلح با حمله به ایستگاه پلیس تعدادی از آنان را به شدت مجروح کرد و در نهایت کشته شد.
کارشناسان معتقدند، با توجه به حضور گسترده سلفی‌ها در مناطق نفت‌خیز غرب قزاقستان و پراکندگی آنان در حاشیه مسیر خط لوله نفت این کشور از «قارقاندا» به غرب، این جماعت کاملاً از سوی عربستان و آمریکا هدایت می‌شوند.
به اعتقاد کارشناسان، در صورتی که در سیاست کلی قزاقستان، تغییرات جدی صورت پذیرد، در آن هنگام به احتمال قوی آمریکا از گروه‌های سلفی برای ایجاد بی‌ثباتی در قزاقستان استفاده خواهد کرد.
در نهایت چنین به نظر می‌رسد که در آینده شاهد تحولات جدی در عرصه‌های سیاسی، مذهبی و امنیتی این کشور خواهیم بود و کارشناسان اوضاع این کشور را آبستن تحولاتی جدی می‌دانند.

ایران از دادگاه لاهه سوءاستفاده سیاسی می‌کند!
خبرگزاری باشگاه خبرنگاران جوان: وزیر خارجه آمریکا مدعی شد ایران با شکایت جدید خود علیه آمریکا در دیوان بین‌المللی دادگستری، از این دادگاه سوءاستفاده سیاسی و تبلیغاتی می‌کند. مایک پمپئو در بیانیه‌ای با اشاره به آغاز جلسات رسیدگی به پرونده شکایت ایران از آمریکا در دادگاه لاهه درباره توقیف اموال کشورمان اعلام کرد: «همان طور که پیش از این نیز اعلام کرده‌ام شکایت ایران در دیوان بین‌المللی دادگستری سوءاستفاده از این دادگاه برای اهداف سیاسی و تبلیغاتی است.»
آمریکا خواستار رد دعوی ایران
خبرگزاری مهر: وکلای حقوقی واشنگتن در جلسه استماع دیوان بین‌المللی دادگستری، درخواست رد شکایت تهران در زمینه بازگرداندن دارایی ۷۵/۱ میلیارد دلاری مسدودشده بانک مرکزی ایران در آمریکا را مطرح کردند. دیوان عالی آمریکا در سال 2016 میلادی حکمی را صادر کرد مبنی بر اینکه، دارایی‌های مسدودشده بانک مرکزی ایران باید به عنوان غرامت به خانواده‌های آمریکایی قربانیان انفجار مقر تفنگداران آمریکایی در بیروت در سال 1983 میلادی پرداخت شود. این در حالی است که ایران هرگونه دست داشتن در این انفجار را محکم رد کرده است.
۸/۱ میلیارد دلار پول نقد به ایران دادیم
خبرگزاری فارس: دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا در جمع هوادارانش مدعی شد که دولت گذشته این کشور برای حصول توافق هسته‌ای برجام ۸/۱ میلیارد دلار پول نقد به ایران داده است. او گفت: «من ایالات متحده را از توافق هسته‌ای وحشتناک و یکجانبه ایران خارج کردم. پیش از اینکه من رئیس‌جمهور شوم، ایران داشت خاورمیانه را می‌گرفت. داشتند سوریه را می‌گرفتند، یمن را می‌گرفتند، داخل عراق سرک می‌کشیدند، داشتند همه چیز را می‌گرفتند. حالا فقط می‌خواهند دوام بیاورند. در تمام شهرهای‌شان شورش است.» ترامپ، بار دیگر ادعای نادرست خود درباره اینکه دولت «باراک اوباما»، رئیس‌جمهور سابق آمریکا برای حصول برجام ۷/۱ میلیارد دلار (یا به قول ترامپ ۸/۱ میلیارد دلار) پول نقد به ایران داده را تکرار کرد. 
باید در برجام می‌ماندیم
خبرگزاری تسنیم: جان کری وزیر خارجه سابق آمریکا در مصاحبه‌ای از تصمیم رئیس‌جمهور کشورش برای خروج از توافق هسته‌ای با ایران انتقاد کرد و استفاده از این توافق به عنوان «اهرم فشار» علیه ایران را بهترین راهبردی توصیف کرد که واشنگتن می‌توانسته آن را دنبال کند. «کری» در مصاحبه با شبکه خبری «سی‌ان‌ان» گفته این تصمیم ترامپ بهترین راهکار در قبال ایران و توافق هسته‌ای را «سوزانده» است. از نظر کری، ماندن در توافق «برجام» و همزمان تلاش برای «پاسخگو کردن ایران» در موضوعات غیر هسته‌ای سیاستی بوده که واشنگتن باید دنبال می‌کرده است.
طرح خزانه‌داری آمریکا
 خبرگزاری ایرنا: مقامات ارشد وزارت خزانه‌داری دولت آمریکا که امیدوار به حفظ توافق هسته‌ای هستند، تلاش می‌کنند ایران به شبکه بانکی سوئیفت متصل بماند.  درحالی که ترامپ و مقامات ارشد امنیت ملی در کاخ سفید مانند جان بولتون اعلام کرده‌اند که سوئیفت و اروپایی‌ها باید تعاملات بازرگانی خود را با ایران پایان دهند، گروهی از مقامات وزارت خزانه‌داری با این اقدام مخالف هستند. یک مقام آمریکایی که در حوزه ایران فعالیت می‌کند، اظهار داشت: «ترامپ از دولت خواسته تا همه تحریم‌های دوره ریاست‌جمهوری باراک اوباما و برخی تحریم‌های دیگر بازگردانده شود؛ زیرا این اقدام به معنای فشار حداکثری است.» سخنگویان؛ «تد کروز» سناتور جمهوریخواه از تگزاس و «تام کاتن» سناتور جمهوریخواه ایالت آرکانزاس که هر دو مواضع ضد ایرانی دارند، به واشنگتن فری‌بیکن گفتند که با وجود فشار برخی مقامات دولت ترامپ، کنگره با تلاش‌ها برای حفظ دسترسی مالی ایران همراه نخواهند شد.