رژیم صهیونیستی رسماً جنگنده اف ـ 35 را از آمریکا تحویل گرفت. پایگاه «الیوم السابع» مصر با اعلام این خبر از رادیو رژیم صهیونیستی، افزود: «اسرائیل [رژیم صهیونیستی] حالا اولین دارنده این جنگنده در جهان پس از آمریکا و تنها مالک آن در خاورمیانه [غرب آسیا و شمال آفریقا] است؛ جنگنده‌ای که دارای قابلیت‌هایی، مانند پنهان ماندن از دید رادار و حمل سلاح‌های هوشمند است.»
بر اساس این گزارش، قرار است در مرحله اول 33 فروند از این نوع جنگنده به نیروی هوایی رژیم صهیونیستی تحویل داده شود و سپس قرارداد خرید 40 فروند دیگر به امضا برسد. اف ـ 35 هواپیمایی پنهان‌کار، تک‌سرنشین و تک‌موتوره است که برای مأموریت‌های هجومی هوا به سطح طراحی شده است، اما توانایی انجام مأموریت‌های شناسایی و دفاع هوایی را نیز دارد. اف ـ35 سه مدل اصلی دارد: «اف ـ 35‌ ای» با توان نشست و برخاست متعارف؛ «اف ـ 35 بی» با توان برخاست کوتاه و نشست عمودی و «اف ـ 35 سی» با توان ناونشینی.
یک مقام کاخ سفید کمتر از دو ماه پیش خبر داده بود، به دنبال فشار سناتورهای آمریکایی درباره لزوم کمک نظامی این کشور به رژیم صهیونیستی، واشنگتن آماده اعطای بزرگ‌ترین کمک نظامی به تل‌آویو است.
«لیندسی گراهام» سناتور جمهوریخواه، «کریس کونز» سناتور دموکرات و «تد کروز» سناتور و نامزد جمهوریخواه از جمله کسانی بودند که درباره تعلل در امضای توافق بر سر بسته کمک‌های نظامی آمریکا به رژیم صهیونیستی هشدار دادند.
برنامه کمک نظامی آمریکا به رژیم صهیونیستی در یک بازه زمانی 10 ساله در راستای به‌روز کردن سامانه موشکی و هوایی و تقویت تجهیزات نظامی در برابر حملات احتمالی از لبنان، نوار غزه، القاعده و مصر است.
سوزان رایس، مشاور امنیت ملی آمریکا در سخنرانی خود در نشست «گلوبال فروم» در کمیته یهودیان آمریکا گفت: این کمک‌های نظامی ما به اسرائیل نشان‌دهنده افزایش قابل توجه حمایت آمریکا از آن است.
در سال 2015 رژیم صهیونیستی با دریافت 1/3 میلیارد دلار، دریافت‌کننده بیشترین کمک‌های خارجی آمریکا بود. همچنین، مقامات صهیونیستی و آمریکایی همزمان اعلام کردند که کمک‌های نظامی چهار میلیارد دلاری در سال 2016 در حال بررسی است.
برخی از مشاوران بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی معتقدند: پذیرش این کمک‌های نظامی 10 ساله به دلیل نگرانی از جانشین اوباما در دوره بعدی ریاست جمهوری آمریکاست؛ همین مسئله سبب شده است تا نتانیاهو سریعاً پیشنهاد کمک نظامی آمریکا را بپذیرد. آنها اعلام کردند، تردید دونالد ترامپ، نامزد ریاست جمهوری جمهوریخواهان درباره روابط با اسرائیل، اعتراض‌های هیلاری کلینتون، نامزد دموکرات‌ها نسبت به شهرک‌سازی اسرائیل در کنار کرانه باختری و نگرانی‌های برنی سندرز، نامزد دیگر دموکرات‌ها درباره وضعیت فلسطینیان و سیاست‌های اشغالگرایانه اسرائیل برخی از نگرانی‌های نتانیاهو است.
کمک‌های آمریکا به رژیم صهیونیستی، به ویژه در بخش نظامی و حمایت از سامانه موشکی گنبد آهنین در حالی ادامه دارد که این رژیم برخلاف گذشته در تمامی جنگ‌های اخیر با مقاومت فلسطین و حزب‌الله با شکست روبه‌رو شده و کارشناسان نظامی صهیونیستی اذعان کرده‌اند که عملکرد ارتش رژیم صهیونیستی در جریان جنگ هفت روزه نوار غزه «14 تا 21 نوامبر 2014» ناموفق بوده است.

پرونده فلسطین یکی از پیچیده‌ترین پرونده‌های تاریخ است و حوادث فراوانی که پیرامون آن پدید آمده از شدت این پیچیدگی حکایت می‌کند. فلسطین در دوره اسلامی دست‌کم دو بار بین مسلمانان و غیرمسلمانان دست به دست شده و در هر بار دست به دست شدن توأم با اتفاقات عجیب و غریب بوده است. برای اینکه فلسطین به دست مسلمانان نیفتد، روم مقاومت زیادی از خود نشان داد و در نهایت زمانی که در دوره عمربن‌خطاب ناچار به تسلیم شد، لطمات زیادی به اماکن مقدس و تاریخی فلسطین وارد کرد.در نیمه‌های قرن ششم هجری که مقارن با اواخر قرن دوازدهم میلادی بود، ایوبیان تصمیم گرفتند فلسطین را از اشغال صلیبی‌ها بیرون آورند. صلیبی‌ها مقاومت زیادی کردند و کشته‌های زیادی هم دادند، اما سرانجام تسلیم سپاه صلاح‌الدین ایوبی شدند.
غرب که خاطره تلخ از دست رفتن فلسطین را فراموش نکرده بود، هشت قرن بعد دوباره تصمیم گرفت با بهره‌گیری از ضعف امپراتور عثمانی، فلسطین را به تصرف درآورد. بر این اساس سناریوی اشغال تدریجی فلسطین به واسطه «یهود» در دستور کار قرار گرفت. اروپای مسیحی در اواخر قرن ۱۸ ـ و در جریان برگزاری همایشی در شهر بال سوئیس در سال ۱۸۹۷ ـ اجرای نقشه اشغال تدریجی را شروع کرد و حدود۵۰ سال بعد به آن دست یافت. در این پنجاه سال صدها هزار فلسطینی کشته و صدها هزار نفر دیگر نیز آواره شدند. اینک در سطح جهان بزرگ‌ترین جمعیت آواره به فلسطینی‌ها تعلق دارد.
امروز هنوز هم صهیونیست‌ها درگیر پروژه انتقال و تثبیت خود هستند. فلسطینی‌ها هم هنوز درگیر همه همان مسائلی‌اند که در آن سال‌ها با آنها مواجه بوده‌اند؛ بیت‌المقدس و خطراتی که با آن مواجه است، آوارگان و دغدغه بازگشت آوارگان ، دیده شدن حقوق انسانی که به‌طور نظام‌مند نقض می‌شود. فراموشی از سوی هم‌کیشان و مسلمانان و ضعف رهبران و سازمان‌های کارآمد هنوز هم در چشم‌انداز فلسطینی دشواری پدید می‌آورد. طی سال‌های اخیر، وجود گروه‌های تروریستی در منطقه که همه حواس کشورهای عربی ـ اسلامی را به خود معطوف کرده است تأثیر مهمی بر به حاشیه رفتن فلسطین داشته است. بخشی از فلسطین در غزه است که مردم آن در پی نزدیک به ۹ سال محاصره هم‌اینک با یک مرگ تدریجی مواجه‌اند و بخش دیگری در کرانه باختری است که با اختلافات شدید بین فتح و حماس دچار بحران هویتی شده است. وضع مسلمانان مستقر در سرزمین‌های موسوم به ۱۹۴۸ نیز تا حد زیادی مبهم است.
در متن جامعه فلسطینی‌ هنوز هویت‌طلبی حرف اول را می‌زند. نسل جوان که یک بار در اواسط دهه ۱۹۸۰ از گروه‌های ناسیونالیستی و چپ فلسطینی قطع امید کرد، امروز بار دیگر تحت‌تأثیر اختلافات درون گروه‌های اسلامی به سمت نگرش جدیدی که اصالت مبارزه با رژیم اشغالگر قدس را حفظ کرده، گرایش نشان می‌دهد؛ گرایشی که به بافت فکری جوانان انقلابی در مصر، تونس، یمن و لیبی در سال ۲۰۱۱ شباهت زیادی دارد. در واقع، فلسطین سه دهه پس از  دهه ۸۰ هم‌اینک بار دیگر دارد پوست می‌اندازد. از سوی دیگر روند حرکت رژیم صهیونیستی شدت محسوسی پیدا کرده است. تمایل به تضعیف بیشتر موقعیت فلسطینی‌ها در کابینه فعلی «نتانیاهو» موج می‌زند. انتصاب «آویگدور لیبرمن» رئیس افراطی‌ترین تشکل یهودی ـ اسرائیل بیتنا ـ به وزارت جنگ نشان می‌دهد که یهودی‌ها اینک دست بازتری در اعمال فشار به فلسطینی‌ها پیدا کرده‌اند.
همه این موارد بیان تلخی از وضعی است که درباره فلسطین وجود دارد. روز قدس باید آن قدر گرم و پر حرارت برگزار شود تا روحیه و فضای تازه‌ای را برای فلسطین پدید آورد، وگرنه ممکن است زمان زیادی به درازا نینجامد تا قدس به‌طور کلی در هاضمه کثیف صهیونیست‌ها محو شود.


«سال‌ها گذشته و من زیر بار سنگین مشقات زندگی و فراق عزیزانم خمیده و فرسوده شده‌ام. دیگر نای راه رفتن هم ندارم، اما هر وقت بتوانم سر خاک آقا و جواد می‌روم. مادران و همسران مثل من در ایران زیادند، اما وای بر کسانی که به دین و میهن خود خیانت کردند.»
فراز فوق، آخرین بخش از مصاحبه همسر شهید علی رحیمی و مادر جواد رحیمی است که در کتاب «دسته یک» باز روایی خاطرات شب عملیات جاده فاو- ام‌القصر به چاپ رسیده است. شهید علی رحیمی و پسرش جواد در سال‌های 1364 و 1365 به شهادت رسیده و همسر شهید بار تکفّل خانواده‌ای عیال‌وار را عهده‌دار بوده و برای تأمین مخارج مجبور به کار خدماتی در بیرون از خانه هم شده است و این زبان حال بسیاری از حامیان و طرفداران انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران است. خانواده‌هایی که تمام سرمایه خود را پای دفاع و نگهبانی از انقلاب و نظام آورده و بی‌هیچ ادعا و منتی، تنها نگرانی آنان خیانت به نظام است و بس. همین خانواده‌ها هستند که مولد زیباترین ارزش‌ها همچون؛ خدمت صادقانه و بی‌منت، گذشت و ایثار، همدلی و همزبانی با سایر مردم، پاسداشت عزت کشور و مقاومت در برابر خواسته‌های ظالمانه دشمنان و... بوده و همچنان آبرو و سرمایه اجتماعی نظام به شمار می‌آیند.
از این رو وقتی عده‌ای فرصت‌طلب با خیانت در امانت، مسئولیت را بهانه‌ای برای سوءاستفاده و مال‌اندوزی قرار داده و حقوق‌های نجومی دریافت می‌دارند. امام خامنه‌ای به صراحت آن را «هجوم به ارزش‌ها» نامیده و با ضروری شمردن برخورد حتمی با‌ آن، تأکید فرمودند: «این موضوع نباید شامل مرور زمان شود؛ بلکه باید حتماً به صورت جدی پیگیری و نتیجه آن به اطلاع مردم رسانده شود.» همچنین معظم‌له خطاب به رئیس‌جمهور و هیئت دولت یادآور شدند که: «نگاه طعمه‌ای به مسئولیت که در واقع یک امانت است، موجب کوچک و حقیر شدن انسان خواهد شد.» 
اگرچه موضوع دریافت‌های نجومی در بین مدیران و مسئولان، عمومیت نداشته و اکثریت بدنه مدیریتی و مسئولان کشور، دریافت‌های ضابطه‌مند، قانونی و متعارف دارند، اما همین تعداد هم برای نظام جمهوری اسلامی خیلی بد و در شرایطی که با پدیده رکود، کسادی و بیکاری مواجه هستیم که رهبری نظام نسبت به بازگشت شبانه جویای کار با دست خالی به خانه، ابراز شرمندگی می‌فرماید، در حد یک فاجعه است.
از این رو برخورد با این پدیده زشت یک خواسته همگانی است که باید با فوریت و قاطعیت از سوی هر سه قوه پیگیری، ریشه‌کن و تمامی روزنه‌ها و چشمه‌های این فساد مشروعیت‌سوز فراتر از هر فرافکنی سیاسی و جناحی کور شود. برای تحقق این مهم اقدامات زیر لازم و ضروری است: 
1- دستگیری و محاکمه دریافت‌کنندگان و پرداخت‌کنندگان حقوق‌های نجومی و به عبارت واقعی‌تر، غارتگران بیت‌المال و مصادره و برگرداندن وجوه غارت شده به خزانه که ورود قاطع دستگاه قضائی و همکاری دستگاه اجرایی را می‌طلبد.
2- بازنگری و تطبیق نظام پرداخت مدیران و مسئولان ارشد و عالی با ضوابط قانونی و انجام اصلاحات قاطع.
3- تقویت سامانه‌های نظارتی مانند دیوان محاسبات و سازمان بازرسی برای نظارت‌های دقیق و مؤثر.
4- شکستن حلقه انحصاری مدیریتی و باز کردن مسیر چرخش مدیریت و میدان دادن به مدیران متعهد و خدوم جوان‌تر.
5- افزایش هزینه تخلّف و تخطی از ضوابط و پرداخت و دریافت‌های غیرقانونی که گاه با ترفندها و شگردهای بوروکراتیک ظاهری قانونی هم می‌یابد.
6- اعمال قانون ثبت میزان دارایی و اموال مسئولان و فراهم کردن ابزار دقیق مقایسه آن پیش و پس از دوران مسئولیت‌ها.
7- شفاف‌سازی نسبت به اطلاعات مربوط به دریافت‌ها و پرداخت‌ها و از بین بردن زمینه هرگونه پنهان‌‌کاری برای سوءاستفاده از موقعیت‌های شغلی و مسئولیت.
8- منطقی‌سازی و تعیین سقف میزان دریافت‌ها برای مسئولیت‌ها و مدیریت‌های شرکت‌ها و بنگاه‌هایی که از بودجه عمومی تأمین می‌شود. اگرچه نمی‌توان ضرورت لحاظ کردن معیارهای منطقی در پرداخت حقوق چون سواد، تجربه، تخصص، خطر‌پذیری و زحمت در انجام مسئولیت‌ها را نادیده گرفت که به تفاوت‌های منطقی می‌انجامد و قطعاً مساوات و شیوه‌های ادعایی سوسیالیست‌های تخیّلی در مسیر تجربه محک‌خورده و پذیرفتنی نیست؛ اما نباید از پیامدهای خطرناک و فاجعه‌بار پرداخت‌های نجومی و بی‌حساب و کتاب برخی از مدیران که مولد فاصله طبقاتی و احساس محرومیت و فلاکت و تشدید فساد برای کم نیاوردن در مسیر رقابت و عقب نماندن از قافله ثروت و اشرافیت است غفلت کرد. 
اما آنچه بیش از همه در این مرحله قابل انتظار بوده و می‌تواند افکار عمومی را التیام بخشد رسیدگی، برخورد جدی و گزارش اقدامات به مردم است. پیامبر اعظم(ص) نابودی اقوام پیشین تمدن‌ها را در دو چیز می‌داند؛ عدم مجازات افراد معتبر و مجازات افراد گمنام و نا‌معتبر. 
رئیس‌جمهور محترم، معاون اول را مأمور به انجام رسیدگی و برخورد کرده‌اند، اما هرگونه تعلل و مرور زمان می‌تواند شائبه برخورد جناحی و سیاسی با این موضوع را پدید آورد. لطفاً در برخورد با پدیده زشت حقوق‌های نجومی و غارت بیت‌المال، مراعات هیچ دولتی، جناحی، نهادی و جایگاهی نشود. مفسدان با هر گرایش سیاسی و در هر جایگاهی باید مجازات شده و احساس ناامنی کنند. برخورد با هر مفسدی التیام‌بخش قلوب مردمی است که در جنگ، بازسازی، توسعه، مهرورزی و عدالت، نجابت و همراهی به خرج داده و بی‌هیچ توقعی سهم خویش را ادا کرده و تنها نگرانی و دغدغه آنان خیانت به انقلاب و نظام اسلامی بوده است. موضوع دریافت‌های نجومی خیانت در امانت مسئولیت و تهاجم به ارزش‌ها و در رأس آن عدالت و انصاف است که این مردم نجیب بابت آن پرداخت‌های سنگین داشته و دارند. 
ای کاش مسئولان و مدیران محترم سری به خانواده‌های شهیدان مدافع حرم بزنند و پرداخت‌ها و دریافت‌های‌شان را با هم مقایسه کنند. این مقایسه نتیجه‌ای جز شرمساری نخواهد داشت. البته، اگر وجدان و انصافی باشد.

خارج شدن انگلیس از اتحادیه اروپا تمدن سیاسی غرب را در آستانه فروپاشی قرار داده است و این موضوع فرصتی تاریخی برای ایران اعلام شده است. 
گاردین نوشت: «در تهران، حمید ابوطالبی، دستیار سیاسی رئیس‌جمهور ایران، حسن روحانی در پیامی در توئیتر گفت، خروج انگلیس «فرصتی تاریخی» برای ایران به وجود آورده است. سردار مسعود جزایری معاون رئیس ستاد کل نیروهای مسلح ایران، هم گفت؛ «اتحادیه اروپا مهره‌ای در دستان آمریکا است.» جزایری افزود: «انگلیس باید بهای سال‌ها استعمار و جنایاتی که علیه بشریت کرده را بپردازد.» او گفت: « این هزینه استقلال‌خواهی اسکاتلند و بخش‌های دیگر انگلیس از این کشور خواهد بود. مردم ایرلند، اسکاتلند و بخش‌های دیگر حق آن را دارند تا از حاکمیت استبدادی پادشاهی به اصطلاح بریتانیای کبیر بیرون بیایند.» دونالد تاسک، رئیس شورای اروپا هشدار داده است که خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا می‌تواند به طور جدی تمدن سیاسی غرب را تهدید کند. کشورهایی در اتحادیه اروپا وجود دارند که در اوضاع کنونی گزینه بالقوه‌ای برای خروج از این اتحادیه پس از اقدام تاریخی بریتانیا به شمار می‌روند. دومینوی اتحادیه اروپا سایر کشورهای دیگر مانند فرانسه، یونان، اسکاتلند، مجارستان، هلند، دانمارک را نیز در بر می‌گیرد. گفتنی است 61 درصد از فرانسوی‌ها دیدگاه مثبت و امیدوار‌کننده‌ای نسبت به اتحادیه اروپا ندارند. 


کسانی که امروز در آمریکا هستند، در حقیقت ساکنان اصلی این سرزمین نیستند. ساکنان آمریکا همه از خارج از این قاره آمدند و ساکنان اصلی آن را که سرخ‌پوستان هستند، سرکوب کردند و سپس آنها را در قسمت‌های محدودی از این سرزمین پهناور جای دادند. سرخ‌پوستان آمریکا امروز در اردوگاه‌های خاصی زندگی می‌کنند. این کار آمریکایی‌ها درست مانند رژیم صهیونیستی است که از خارج فلسطین آمدند، فلسطینی‌ها را سرکوب و از خانه‌های‌شان بیرون کردند، زمین‌های‌شان را غصب کردند و امروز در سرزمین‌شان زندگی می‌کنند؛ صهیونیست‌ها همان کسانی هستند که فریاد حقوق بشر سر می‌دهند.
یکی از ساختارهایی که آمریکایی‌ها به جهان تحمیل کرده‌اند، ساختار مالی ـ پولی است. در گذشته، پایه پولی و پایه تبادل جهان طلا بود؛ پس از جنگ جهانی دوم که آمریکایی‌ها به مثابه قدرت برتر سر بلند کردند، همه سعی خود را به کار گرفتند تا ساختارهای سیاسی، مالی، پولی و حقوقی خود را بر جهان تحمیل کنند. یکی از اقداماتی که با این اهداف پس از جنگ انجام دادند، این بود که در هتلی در واشنگتن در مقابل همه مردم جهان تعهد دادند هر کسی یک اونس طلا بیاورد، 36 دلار به او می‌دهند و هر کسی 36 دلار بیاورد، یک اونس طلا به او می‌دهند و به این ترتیب پایه پولی از طلا به دلار منتقل شد.
در طول زمان آمریکایی‌ها مرکب و کاغذ چاپ کردند و به دست مردم جهان دادند و در مقابل آن کالا وارد کردند، به ویژه در قضایای جنگ ویتنام که نیازهای زیادی داشتند، تورم سختی ایجاد کردند و پس از جنگ بانک مرکزی انگلستان چند میلیارد دلار به خزانه‌داری آمریکا داد و درخواست طلا کرد که آمریکایی‌ها نتوانستند طلا بدهند. نیکسون، رئیس‌جمهور آمریکا در آگوست 1971 توافق آمریکا با تمام جهان را یک‌جانبه به هم ریخت و طی اطلاعیه‌ای اعلام کرد، تا امروز طلا و دلار با هم ردّوبدل می‌شد، از این پس نرخ دلار مانند هر کالای دیگری در بازار آزاد به صورت شناور تعیین می‌شود. امروز یک اونس طلا بیش از 300 دلار است؛ یعنی همه مظلومان جهان و همه پابرهنه‌ها که ثروت‌های‌شان در بانک‌های مرکزی به صورت دلار است، 50 برابر ضرر کردند؛ چون 36 دلار به 300 دلار تبدیل شده است.
هر آمریکایی هر سال چند هزار دلار بیش از آنکه تولید کند، مصرف می‌کند که این کار آمریکایی‌ها نوعی دزدی آرام و بی‌صداست. ما در قضایای انرژی هسته‌ای به خوبی این ساختار مالی ـ پولی مخوفی را که آمریکایی‌ها ایجاد کرده‌اند، لمس کرده‌ایم. آمریکایی‌ها می‌گویند دلار برای ماست و ما اجازه نمی‌دهیم شما از آن استفاده کنید. به عبارتی هیچ‌کس حق ندارد در تبادلات با ایران از دلار استفاده کند. این حرف آمریکایی‌ها پس از توافق برجام است. آنها پیش از این توافق با تهدید و فشار سراسر جهان را با خود همراه کردند تا ایران را تحریم مالی و پولی کنند.
ساختار مخوف مالی و پولی، یکی از شیطنت‌های این شیطان بزرگ است و این کشور بدون اینکه مردم و ملت‌ها متوجه باشند پول آنها را می‌دزدد و در جیب عده‌ای خاص می‌گذارد. همین ساختار ظالمانه در داخل آمریکا نیز حاکم است و کاری که بانک‌ها و مؤسسات سرمایه‌گذاری آمریکا نسبت به کل مردم آمریکا و تعداد کمتر از یک درصدی که در رأس هرم قدرت هستند‌، می‌کنند، بر مبنای چنین ساختاری است.
در حقیقت، آمریکا از وحشتی که با قلدری خود ایجاد کرده و از جنایتی که با آن تهدید می‌کند، بهره می‌برد. آمریکا تنها کشوری است که از بمب اتمی استفاده کرده و صدها هزار نفر را نابود کرده است. اگرچه پس از بمب اتمی اول در هیروشیما، ژاپن تسلیم شده بود (حتی ژاپن پیش از انداختن بمب نیز تسلیم شده بود)؛ اما آمریکا بمب دوم را هم انداخت. البته آمریکا پس از انداختن بمب اول فهمید که ابعاد این جنایت چقدر بزرگ است، اما بار دیگر این اقدام ضد بشری را تکرار کرد که به جهان بگوید در این گیتی هر کسی اربابی من را قبول نکند، باید منتظر چنین جنایتی باشد.
با این منش زورگویانه بود که آمریکا پس از جنگ جهانی دوم نظام‌های مالی، پولی، سیاسی و حقوقی ظالمانه خود را بر جهان تحمیل کرد و امروز ساختاری ظالمانه‌تر از شورای امنیت وجود ندارد. شورای امنیتی که می‌گوید چون من بمب اتم دارم، اگر آن چیزی را که می‌خواهم به من ندهید، از بمب اتم استفاده می‌کنم و شما راهی جز این ندارید که سر میز مذاکره بنشینید و آن چیزی را که من می‌خواهم، مؤدبانه و محترمانه به من بدهید؛ یعنی از ترس مرگ خودکشی کنید.
در تاریخ معاصر در مقابل این ساختار ظالمانه تنها جمهوری اسلامی ایران ایستادگی کرد. امام خمینی(ره) و پس از ایشان رهبر معظم انقلاب به لطف خداوند و پشتیبانی ملت توانستند در برابر آمریکا بایستند، به زورگویی آمریکا «نه» بگویند و از او تبعیت نکنند. در پرتو این ایستادگی و مقاومت است که بیداری اسلامی، آزادی لبنان و فلسطین شکل گرفته و می‌گیرد. رئیس‌جمهور آمریکا به صراحت می‌گوید، بشار اسد باید کنار برود، اما پس از پنج سال هنوز نتوانسته است خواسته خود را محقق کند. این نشان می‌دهد که دیگر آمریکا آقای جهان نیست و هر آنچه آمریکا می‌گوید نمی‌شود. نه تنها رئیس‌جمهور آمریکا، بلکه همه قطب‌های استعماری با هم به دنبال تغییر حکومت سوریه بودند؛ از جمله رئیس‌جمهور فرانسه، نخست‌وزیر انگلیس، شاه عربستان، رئیس‌جمهور ترکیه، امیر قطر و همه قطب‌های استکباری که گفتند بشار اسد باید برود، اما معلوم شد جهان دیگر آن جهانی نیست که هر آنچه آنها می‌گویند، بشود.
* مدیرکل امور بین‌الملل مجلس

حسن رحیم‌پور ازغدی، استاد حوزه و دانشگاه ۱۳آبان سال گذشته در همایش بین‌المللی افق نو با موضوع ظلم علیه سیاهان به ایراد سخنانی پرداخت که بخش‌هایی از آن را در ادامه خواهید خواند.

سیاهان و مسلمانان
 ملت‌های ستم‌دیده از سوی امپریالیست
ما و شما ملت‌های تحت ستم و غارت‌شده به دست امپریالیسم غربی به طور عام و آمریکا به طور خاص هستیم. با ما همان کردند که با شما رنگین‌پوستان به شکل مهندسی‌شده امروزی زیر پوشش‌های روشنفکری و حقوق بشری می‌کنند. بزرگ‌ترین جنایت‌ها علیه ما ملت‌های مسلمان و غیرمسلمان و کثیف‌ترین جنایت‌ها علیه شما متأسفانه در ذیل ادبیات روشنفکری صورت گرفته است.
شرایط آن قدر وخیم است که دروغ‌های خیلی بزرگ گفته می‌شود و به دروغ‌های کوچک قانع نیستند. لایحه حقوق بشر از حیثیت همه اعضای خانواده بشری سخن می‌گوید، از صلح و عدالت در جهان حرف می‌زنند. از اینکه تحقیر بشر وجدان بشری را برآشفته می‌کند می‌گویند؛ اما در همین زمان کثیف‌ترین جنایت‌ها را انجام می‌دهند.
هیچ انسانی نباید اسیر طغیان و ستم شود، اما حتی اجازه اعتراض داده نمی‌شود؛ یعنی آزادی‌ بیان باشد، اما امکان بیان نباشد؟ درست زمانی که از برابری حقوق انسان‌ها و آزادی حقوق می‌گویند، برخی نمی‌توانند امکان زندگی اخلاقی داشته باشند و معلوم می‌شود که عقل و وجدان شرط نیست؛ بلکه منافع سرمایه‌دار سفیدپوست غربی شرط است. وزارت جنگ و خارجه آمریکا همین حرف‌ها را می‌زند، ولی داخل آمریکا با مردم خودشان این‌گونه رفتار می‌شود.

تا سیاهان آماده شهادت نباشند،
 حقوق خود را پس نمی‌گیرند
با ملت‌های ما آن کردند که به شما روا می‌دارند. چرا سیاهان آمریکا شورش می‌کنند؛ اما انقلاب نمی‌کنند؟ 50 میلیون سیاه‌پوست در آمریکا در غلیان و جوشش هستند؛ اما چرا تنها یک درصد از اقتصاد آمریکا در دست آنان است و چرا جمعیت سیاهان در زندان‌های آمریکا این قدر زیاد است؟ چرا یک‌ونیم میلیون سیاه در آمریکا مفقود هستند؟ چرا نمی‌توانند حقوق خود را پس بگیرند؟ چون هنوز آماده نشده‌اند قربانی بدهند. ملت ایران 10 هزار شهید داد تا از رژیم شاه آزاد شد. مسلسل روی ما بستند، اما مردم آمدند تا حکومت آمریکایی را شکست دادند. وقتی در خیابان‌های آمریکا هم روزی چند شهید دادید و اگر به این حد از شجاعت رسیدید. اگر مسلسل به روی شما گشودند و خیابان‌ها را ترک نکردید خواهید دید که حقوق‌تان را پس می‌گیرید.
اعلامیه حقوق بشر مدافع منافع سرمایه‌دار سفیدپوست غربی است. حقوق بشر حقوق محرومان و سیاهان و اقلیت‌های دیگر نیست. آنچه به عنوان تاریخ آموزش داده می‌شود تاریخ و حافظه سیاهان و بردگان نیست؛ حافظه سرمایه‌داران است. با همان وقاحتی که اخبار جنایات علیه سیاهان را سانسور می‌کنند، با همان وقاحت اخبار علیه مسلمانان سانسور می‌شود چون افکار عمومی نباید بدانند آمریکا تا چه حد جنایتکار است.

اروپایی‌ها به اسم متمدن‌سازی،
 تمدن‌ها را در آفریقا و آمریکای لاتین نابود کردند
همان‌هایی که آفریقا را تصرف کردند، چند تمدن را نابود کردند. در آمریکای لاتین هم شش تمدن را نابود کرده و گفتند که داریم وحشی‌ها را متمدن می‌کنیم. همین کار را در خاورمیانه هم انجام دادند و گفتند جنگ مدرنیته و سنت است. رژیم شاه یک انتخابات هم نداشت و ده‌ها هزار آمریکایی‌ و انگلیسی ما را نابود می‌کردند و آموزش شکنجه می‌دادند. این دیگر تاریخ نیست، اخبار روز است. اگر روزانه سیاهان را کشتند در همین چند ماه اخیر هزاران هزار نفر را در یمن، عراق و سوریه همان‌ها به خاک و خون کشیدند. خودشان داعش را تشکیل دادند تا انقلاب‌های اسلامی را به جنگ و خونریزی بکشند.
آمریکا طی 35 سال گذشته 100 میلیون نفر به جمعیت خود اضافه کرده است. یکی از اهداف این اقدام این بود که سیاهان که قوی‌ترین اقلیت جامعه آمریکایی بودند و می‌توانستند خطری برای راه‌اندازی انقلاب باشند به اقلیتی ضعیف تبدیل شوند. خطرناک‌ترین و انقلابی‌ترین اقلیت در جامعه آمریکا، سیاهان آمریکا هستند، ولی فقط یک درصد از اقتصاد این کشور در دست آنان است و با تبعیض کنترل‌شده و زرورق‌پیچ شده آنها را کنار می‌زنند.

غرب فرهنگ‌ها و اخلاق را نابود می‌کند
در فیلم‌ها نشان می‌دهند سیاهان زباله‌های جامعه آمریکایی هستند؛ اما‌ آمریکایی‌ها با همه جا این کار را می‌کنند. اول فرهنگ‌ها را نابود می‌کنند و بعد اخلاق را از بین می‌برند. وقتی کریستف کلمب با کمک ملوانان مسلمان و تجهیزات مسلمانان به آمریکا رفت، در سفرنامه خودش ذکر کرد که ابتدا با سکه‌هایی با ضرب عربی در سواحل مواجه شدند. مسلمانان پیش از آنها به آمریکا رفته بودند، اما هیچ‌کس را به بردگی نگرفتند و با ساکنان آنجا تجارت می‌کردند. در سفرنامه کلمب آمده است وقتی ما وارد شدیم فکر کردند میهمان هستیم و با گل و میوه به استقبال ما آمدند. مردم آمریکای لاتین با کمال میل هرچه داشتند به ما دادند.
با این اوصاف چه کسی وحشی است و چه کسی انسان است؟ بومیان آمریکا اهل خشونت نبودند و نمی‌دانستند خشونت چیست؟ اما کلمب گفت به همین دلیل آنها می‌توانند خدمتکاران خوبی باشند و غربی‌ها با یک سپاه 50 نفری قادر خواهند بود همه‌شان را شکست دهند و این طرز فکر اروپایی ـ آمریکایی است پس جنایت از کجا به کجا صادر شد.

جنایات غرب علیه بومیان آفریقا مانند جنایات آمریکا و رژیم صهیونیستی علیه مسلمانان است
نکته دیگر درباره غرب قساوت و خشونت است. شکنجه‌هایی که علیه ما و علیه اجداد شما انجام داده‌اند هیچ جای دیگر انجام نمی‌گرفت. آنقدر سیاهان آفریقایی شکنجه می‌شدند که به طور دسته‌جمعی دست به خودکشی می‌زدند. نیمی از جمعیت هائیتی طی چند سال کشته شدند. نسل‌کشی واقعی در آنجا انجام گرفت. بومیان در مزارع خود تحت فشار قرار می‌گرفتند. آمریکا این‌گونه ساخته شده است. کاری که اروپاییان در آفریقا و آمریکای جنوبی با بومیان کردند آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها با ما مسلمانان انجام می‌دهند. پیش از انقلاب به ایرانیان یاد می‌دادند چگونه انقلابیون را شکنجه کنند.

غرب تمدن‌سوزی کرد نه تمدن‌سازی
نکته، تمدن‌سوزی به جای تمدن‌سازی است. کشف آمریکا مسخره است. این در واقع شروع غارت آمریکا بود. من که نمی‌توانم خانه شما را کشف کنم. سیاهان و سرخ‌پوستان از نظر کشاورزی به مراتب بهتر از اروپاییان بودند. تصویری که ما و شما از هم داریم از سوی آمریکا ترسیم شده است. هژمونی سرمایه‌داری شما را به ما و ما را به شما معرفی می‌کند. آفریقایی‌ها که همه سیاه و وحشی هستند و خاورمیانه‌ای‌‌ها که همه وحشی و آدم‌کش هستند. انقلاب صنعتی در غرب در قرن 19 به وقوع پیوست؛ اما در قرن 16 میلادی آفریقایی‌ها کارخانه نساجی و کتابخانه داشتند.

غرب تمدن بشر را به دروغ نوشت
غربی‌ها تاریخ بشر و حقوق بشر را دوباره به دروغ نوشتند. وقتی اروپاییان در دو قرن 15و 16 میلادی وارد آفریقا شدند خودشان نوشتند که فرهنگ آفریقا جلوتر از اروپا بود. در کشاورزی، صنعت نساجی، معماری و شهرسازی‌ آفریقایی‌ها جلوتر از اروپایی‌ها بودند. قوانین اروپا به نفع سرمایه‌داری‌ بود و مجازات وحشیانه نیز به نفع سرمایه‌داری صورت می‌گرفت؛ اما در همان زمان در آفریقا پیوندهای گرم مالکیت خصوصی وجود داشت، اما خشن نبود.
پدران حقوق بشر و مدرنیته کسانی هستند که بدترین جنایات را به حق آفریقایی‌ها روا داشتند و همین الآن هم روا می‌دارند. ادبیات مدرنیته ادبیاتی است که می‌گوید سیاه سزاوار مجازات است، اما این ادبیات از کجا آمده است. همین ادبیات علیه مسلمانان استفاده می‌شود، در حالی که وحشی‌ترین‌ها را خودشان تربیت کردند.

چرا سیاهان، نژاد مظلوم در آمریکا چند قرن است که شورش می‌کنند، اما انقلاب نمی‌کنند؟
در سفری به آمریکا در حالی که برای سوار شدن به وسایل نقلیه عمومی به سمت ایستگاه می‌رفتم، شنیدم که صدای کسی می‌آید که در سرویس بهداشتی سخنرانی می‌کرد. با مراجعه به محل دیدم جوان سیاه‌پوستی است که آنجا سخنرانی می‌کند. وی فردی جدی بود و درباره حقوق سیاهان به طور جدی سخن می‌گفت. گفت جای دیگری برای سخنرانی ندارم. اینجا هم ایرادی به سخن گفتن من گرفته نمی‌شود. حکومت‌های غربی از آزادی می‌گویند، اما انسان‌ها و آمد و شد همه آنها تحت کنترل است. کمونیست‌ها و فاشیست‌ها و همه در قرون وسطی این قدر نظارت بر مردم نداشتند.
موسیقی‌هایی اعتراضی که سیاهان علیه سرمایه‌داری و لیبرال‌دموکراسی می‌سازند در رسانه‌های آنان معنایش تغییر می‌‌کند و هر وقت سیاهان خواستند انقلاب کنند کسانی نفوذ کردند و گفتند تن به خطر ندهیم و کشته نشویم. «ملکوم ایکس» گفته است کجا مظلومی حق خود را بدون کشته دادن گرفته است؟ تا روزی نیاید که کشته دهید، تا روزی هزار کشته ندهید، به حق خود نمی‌رسید. او تا مدتی پیش از ترورش به دست اف‌بی‌آی از انحراف سخن می‌گفت و آن زمان سفیدان دعوت به گفت‌وگو کردند؛ اما چرا پیش از آن گفت‌وگو نکردند؟ رهبری تظاهرات سیاهان را نفوذی‌ها به دست گرفتند. جلو آمدند و گفتند سیاهان سرخود کار می‌‌کنند، این نهضت را بی‌اثر کردند و راه‌پیمایی‌ها به سیرک تبدیل شد. انقلاب آغاز اما مصادره و اشغال شد.
پیام این است که اگر توانستید راه‌پیمایی را راه بیندازید و اگر گفتند به خانه‌های‌تان برگردید و به خانه‌های‌تان برنگشتید آنها تصمیمات دیگری خواهند گرفت. در انقلاب ما تانک‌ها را به خیابان آوردند؛ اما مردم مقاومت کردند. مردم در خیابان‌ها خوابیدند و به خانه‌های‌شان برنگشتند. جنازه‌های مردم را در گورهای دسته‌جمعی دفن کردند؛ اما ملت ما باز هم به خیابان آمدند. ملت ما 200 هزار شهید داد تا دوام آورد. اگر شما یک دویستم ما هم شهید بدهید، دوام خواهید آورد.

یکی از نکات مهمی که امروز در مبانی فکری و عملکردی در صحنه اجتماعی مطرح می‌شود این است که برخی می‌گویند آمریکا توانسته خودش را حامی بشر یا محور حقوق بشر معرفی کند؛ اما در مقابل آن مشاهداتی در جنایت‌های وارده به کشورهایی چون افغانستان، سوریه، عراق و ... می‌بینیم که بیشتر شبیه به توحش و تبعیض است تا اعاده حق بشری! برای بررسی بیشتر موضوع به سراغ دکتر عماد افروغ، استاد دانشگاه و جامعه‌شناس رفتیم. وی ضمن مقایسه حقوق بشر غربی و اسلامی، تبیین شاخص و تضادهای ضدبشری حقوق بشر آمریکایی، تناقض‌های درون‌گفتمانی فلسفه غرب که به ایجاد توحش و تبعیض در جامعه اروپایی خاصه آمریکا منجر شد را بازخوانی کرد. مشروح این مصاحبه را در ادامه می‌خوانید.
* لطفاً بفرمایید نگاه غرب و فلسفه غرب به انسان چگونه است و چطور شد که از دل فلسفه غرب توحش به وجود آمد؟
نکته‌ای که درباره غرب وجود دارد این است که اول باید تعریف کنیم منظورمان غرب فکری است، یا غرب جغرافیایی؟ عمدتاًً باید تأکید و تمرکز بر روی غرب فکری باشد، چون غرب جغرافیایی الزاماًً یک هویت واحد و منسجم ندارد. این اشتباه است که ما غرب جغرافیایی را برای یک مکتب و آیین، منسجم و اندام‌واره بدانیم. کما اینکه شرق جغرافیایی را هم نمی‌توانیم یک کلیت اندام‌واره و منسجم بدانیم. حتی اگر این کار را هم انجام ندهیم و نگوییم غرب فکری؛ باید دقت داشته باشیم که همه غربی‌ها، یعنی همه کسانی که در غرب جغرافیایی زندگی می‌کنند به معنای آنچه که در سده ۱۸ به اوج خودش رسیده (یعنی آنچه که ما از آن به مدرنیته یا اومانیسم یاد می‌کنیم)، غربی نیستند؛ یعنی همه کسانی که در غرب زندگی می‌کنند الزاماًً طرفدار اومانیسم و لیبرالیسم نیستند؛ به عبارتی، اگر شما این‌گونه تلقی داشته باشید که همه اینها اومانیسم هستند، یعنی غرب را فاقد هرگونه تضاد دانسته‌اید، در حالی که غرب سرشار از تضاد و تعارض است و بعضاًً سعی می‌کند که این تعارضات خودش را از طریق تولید فضا به کشورهای دیگر فرافکن کند. متأسفانه این تلقی صفر و یک که خودش یک پدیده غربی به شمار می‌آید متوجه ما هم شده است. یک تفکر صفر و یک که امکان هرگونه تبادل نظر را بین شرق و غرب منتفی می‌داند و یک توهمی را القا می‌کند که اگر ما بپذیریم این رابطه صفر و یک را در مقابل اینکه همان‌طور که ما نمی‌توانیم از غرب، جغرافیایی بگیریم به تبع جغرافیای غرب هم نمی‌تواند از ما چیزی بگیرد؛ یعنی این بر شاخ نشستن و بُن بریدن است. 
ضمن اینکه در سابقه تاریخی غرب، هم تعاطی بوده، هم ارتباط و تعامل بوده است. اما آن‌چیزی که در فحوای پاسخ به این پرسش وجود دارد، اومانیسم است. به طور کلی اومانیسم به قیمت مرگ خدا انسان را مطرح کرد. انسان را نه خلیفه و جانشین خدا، بلکه جایگزین خود خدا قرار داد. این جایگزینی انسان به جای خدا آن چیزی است که ما اومانیسم می‌شناسیم. این سر از هلنیزم درآورد. در واقع، وقتی شما تکیه‌گاه انسان را که خدا باشد از بین می‌برید و مرگ خدا را اعلام می‌کنید، باید منتظر مرگ انسان هم باشید. نتیجه منطقی و طبیعی انسان‌کشی هلنیزستی خداکشی است. چون در صورتی می‌توان از انسان گفت و از ذات او دفاع کرد که برای او تکیه‌گاه خدایی قائل باشیم. انسان منهای خدا یک موجود معلق و پا در هوا یا در واقع همان چیزی است که از آن به هیچ‌انگاری یاد می‌شود و این هیچ‌انگاری آبستن خشونت‌های نازیستی و هیتلری است که ما در تاریخ غرب شاهد آن بودیم و اتفاقاًً آیه قرآن خیلی زیبا این را به تصویر کشیده است: «وَلاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ»؛ یعنی به مثابه کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا هم آنها را اسیر خودفراموشی کرد. رابطه خدا و انسان در آموزه‌های اسلامی و شیعی ما یک رابطه متقارن است؛ یعنی اگر درد انسان دارید، باید درد خدا داشته باشید و همچنین اگر درد خدا دارید، حتماًً باید درد انسان هم داشته باشید. در واقع، این دو گانه خدا و انسان سبب شد که غرب به نام حقوق بشر سر از ضدبشر دربیاورد و تفاوت‌گرایی که ما در عصر پست‌مدرنیسم شاهد آن هستیم هیچ نسبتی به ذات‌گرایی موردنظر اومانیست‌ها نداشت، چون اومانیسم می‌خواست انسان را بر سر بنشاند، اما چون به تکیه‌گاه الهی او توجه نکرد به ضد خودش تبدیل شد و آن چیزی که امروز غرب با آن سروکار دارد در واقع یک انسان بی‌بنیاد و رها شده است که به طور حتم می‌تواند دست به هرکاری بزند؛ یعنی در خلأ یک ذات یا تفاوت‌گرایی محض هر چیزی مباح می‌شود و یکی از تجلیات این اباحه‌گری همین بحث توحش، خشونت و جنگ‌طلبی‌هایی است که در گذشته رخ داده است.
یکی دیگر از تجلّیات توحش در غرب یا جنگ‌طلبی در غرب به تضادهایی که نظام سرمایه‌داری با آن روبه‌رو است، برمی‌گردد. بارها تأکید داشته‌ایم که نظام سرمایه‌داری یا نظام اومانیستی چندین تضاد دارد؛ در واقع، تضاد مبنا و بناست؛ یعنی مبنای آنها مبنای دولت حداقلی بوده، اما بنای آنها یک بنای امپریالیستی یا جهان‌گستری است. این دو با هم همخوانی ندارند. چون فاقد عام‌گرایی است. وقتی عام‌گرایی نبود (که این عام‌گرایی فقط ویژه ادیان ابراهیمی است) در واقع این امر یک ناسازگاری ایجاد می‌کند. 
یکی دیگر خود تضاد سود و نیاز است؛ یعنی سود یا سودگرایی نظام سرمایه‌داری با نیازهای مردم ناسازگار است، چون مردم به اشتغال و عدالت اجتماعی نیاز دارند. اما سودگرایی سرمایه‌دارانه با این سطح نیازها منافات دارد؛ یعنی اینکه ابتدا باید هزینه‌ها کاهش پیدا کند تا سود ارتقا یابد. سرانجام تضاد سوم، یعنی تضاد خرد خودبنیاد و آن دلالت‌های مبنایی و مبانی لازم و دلالت‌های هلنیزستی است؛ یعنی خرد خودبنیاد و خدابنیاد وجود دارد. وقتی این سه نوع تضاد دست‌به‌دست هم می‌دهند، نظام سرمایه‌داری می‌خواهد خودش را نجات دهد و دست به تولید فضا می‌زند. تولید فضا یعنی کشورهای جدید را اشغال کردن و بازارهای اقتصادی را تحت ‌تأثیر خود قرار دادن! این هم در واقع یکی از بحث‌هایی است که می‌تواند به سیاست‌های گسترش‌طلبانه سرمایه‌داری کمک کند برخلاف بحث‌هایی که مطرح می‌شود. 
نکته سوم در رابطه با حق است؛ نظام سرمایه‌داری یا نظام اومانیستی نگاه تقلیل‌گرا به حق دارند و به همین دلیل اسیر بازتاب‌ها و واکنش‌های خاص می‌شوند. نگاه تقلیل‌گرا یعنی حق را فقط برای فرد قائلند و از حق اجتماعی و عدالت غافل هستند. چون اومانیسم فردگرا که با حق اجتماعی بیگانه است، طبعاًً و ذاتاًً نمی‌تواند توجهی به عدالت اجتماعی داشته باشد. در واقع یکی دیگر از چالش‌ها همین چالش عدالت اجتماعی و آزادی‌های فردی است. 

*آیا آمریکا به لحاظ مبانی اندیشه‌ای می‌تواند نماینده و مدعی حقوق بشر باشد؟
ما خودمان نسبت به این حقوق بشر حرف داریم و این حرف‌ها را هم بنده شخصاًً در چند مجمع بین‌المللی مطرح کرده‌ام. انسان اگر حق بشر را می‌خواهد باید به چند چیز توجه داشته باشد: یکی اینکه این حق یک مبنا دارد و یک دلالت! دلالتش غایت و مبنایش خداست. یعنی ما در صورتی می‌توانیم از حق بشر دفاع کنیم و حرف برای گفتن داشته باشیم که به سه‌گانه غایت، ذات و خدا توجه داشته باشیم. این نکته بسیار فلسفی و اساسی است و به تازگی هم فیلسوفان غرب به این مسئله توجه دارند. برای نمونه یک آقایی به نام «اون تیمو» می‌گوید اصلاًً توجه به آزادی، دموکراسی و برابری یک توجیه متافیزیکال می‌خواهد و آقای تریک هم پاسخ می‌دهد که این توجیه متافیزیکال فقط در ادیان پیدا می‌شود و اینکه همه در برابر خداوند یکسانند. بنابراین خداگرایی لازمه توجه به حقوق بشر است و اگر شما خداگرایی را پذیرفتید و قبول کردید که بذر توجیه متافیزیکال برای حق بشر در ادیان ابراهیمی نهفته است پس دیگر نمی‌توانید سکولار باشید؛ یعنی اگر توجیه متافیزیکال در اختیار اینها هست و از سویی دیگر اینها از نظر تاریخی نقش‌های خوبی داشتند به همین دلیل نمی‌توان گفت که در تاریخ این نقش را بازی کردند و توجیه متافیزیکال را هم به دست آوردند؛ اما در گوشه‌ای در پستو قرار بگیرند. بنابراین نقد ما یکی بی‌توجهی به دلالت و مبناست و حقوق بشر را می‌خواهند در یک بستر سکولاریستی پیش ببرند؛ نکته دوم این است که جامع هم نیست، فقط به حق فردی توجه دارد و از توجه به حق گروهی و جامعه‌ای غافل شده است. بنابراین نمی‌تواند به عدالت اجتماعی توجه داشته باشد. نکته سوم حتی نگاهش به فرد هم نگاه تقلیل‌گرایانه لذت‌گرایانه است؛ یعنی توجه ندارد که این انسان خودش یک حق معنوی هم دارد. یعنی نیاز او به نیازهای فردی تقلیل پیدا کرده و حق هم حق سیاسی است. توجه به حقوق سیاسی، اجتماعی و معنوی نشده و از سویی به حقوق فرهنگی جامعه‌ای هم توجهی نداشتند. بنابراین از حقوق بشری که دم می‌زنند شاید ما هم مدافع حق بشر باشیم به شرط آنکه هم به آن مبانی و دلالت‌هایش توجه شود، هم به جامعیت و هم به مبنای توجیهی متافیزیکال در بستر تاریخی که ادیان برای آنها فراهم می‌کردند.

*تناقض‌های درون گفتمانی فلسفه غرب که به این وضعیت توحش و تبعیض در جامعه اروپایی خاصه در آمریکا منجر می‌شود را چطور می‌توان بازخوانی کرد؟
جامعه هم از فرد تشکیل شده، هم از گروه‌ها و هم کلیت جامعه! به عبارتی، هم هستی فردی، هم هستی گروهی و جامعه‌ای داریم. وقتی تنها هستی فردی دنبال شود خواه‌ ناخواه به تعارض برخورد می‌کنند. چون جامعه و گروه‌های اجتماعی نسبت به این موضوع، واکنش نشان می‌دهند. این در بهترین حالت است. ضمن اینکه این حق بشر با مفهوم نژادپرستی توأم شده است؛ یعنی در واقع کسانی که امروز حاکم هستند یک نوع نژادگرایی و نژادپرستی را دنبال می‌کنند. نکته دوم اینکه بر حسب این نژادگرایی و نژادپرستی‌شان نگاه تبعیض‌آمیز دارند. آن‌جایی که پای دیگران به میان می‌آید می‌توانند به راحتی حق را پایمال کنند. برای نمونه ما می‌بینیم که چه توجیه حق بشری دارد جنایت‌های آمریکا در افغانستان، سوریه، عراق و... چه توجیهی دفاع آمریکا و حقوق بشر از سیاست‌های صهیونیسم دارد. اینها به آن نگاه دوگانه‌ای که نسبت به حق بشر وجود دارد، برمی‌گردد. علاوه بر آن مشکلات فلسفی که اشاره شد نگاه دوگانه آنها حکایت از نوعی منفعت‌طلبی نژادپرستارانه است؛ به هر حال شاید در ظاهر هم بگویند ما نژادپرست نیستیم و در بوق و کرنا هم بکنند که نژادپرستی امر ناپسندی است. آن‌چیزی که برای ما ملاک داوری است، واقعیت‌هاست. ضمن اینکه اینها هرچیزی را که در فضای جغرافیایی خاص‌شان قرار بگیرد در واقع توجیه می‌کنند. ممکن است که حق بشر را هم در این موقعیت‌ها پاس بدارند، اما خارج از مرز جغرافیایی خودشان نادیده بگیرند. سؤال اینجاست اگر حق بشر یک مفهوم عام است دیگر در واقع خود و دیگری ندارد. دیگر آمریکا و غیر از آمریکا ندارد. معلوم می‌شود که بیشتر یک حربه سیاسی است و پشت آن منافع قدرت‌طلبانه آمریکا نهفته است. 

*ضمن تبیین شاخصه‌های میان حقوق بشر غربی و اسلامی یک مقایسه‌ای داشته‌ باشید و بگویید چرا آمریکا تمام توان خود را به کار گرفته تا این حقوق بشر اسلامی حتی در بین کشورهای اسلامی طرح نشود و به تعبیری پا نگیرد؟
اگر حقوق بشر اسلامی را خوب تعریف کنیم؛ یعنی هم به آن مبانی توجیهی متافیزیکال توجه داشته باشیم و هم سه‌گانه غایت، ذات و خدا را مدنظر قرار دهیم و هم با نگاه جامع به حق توجه کنیم. یعنی تجلی گروهی، جامعه‌ای و فردی داشته باشیم و هم توجه به حق معنویت و حق گروه‌ها داشته باشیم و ضمناًً از یک انترناسیونالیسم هم پرهیز کنیم. یعنی قرار نیست به اسم حقوق بشر اسلامی مثل امپراتو‌ری عثمانی یا امپراتوری عرب و... رخ بدهد که عرب و عجم و ترک و غیرترک بشود. همه کشورها باید بسته به آن باورهای ملی‌شان در این حقوق بشر اسلامی جایگاه داشته باشند. اگر همه شرایط و لوازم حقوق بشر اسلامی خوب مطرح بشود مسلم است که با حقوق بشر ناتوان و ترک‌خورده و بی‌ریشه غرب چالش خواهد داشت. چون منافع و نیازهای بیشتری را تأمین کرده و دربرمی‌گیرد. این منفعتی که صرفاًً به معیشت و لذت و قدرت تقلیل پیدا کرده را به چالش می‌کشد. اینها فهمیده‌اند که حقوق بشر اسلامی اگر در کلیت خودش با همه شرایطی که اشاره شد مطرح بشود اولین کاری که انجام می‌دهد به چالش کشیده شدن این نگاه تقلیل‌گرایانه و لذت‌گرایانه حقوق بشر آمریکایی است و آن منافع خودش را در آن تعریف پیش ‌برده است. بنابراین طبیعی است که بتواند واکنش نشان بدهد؛ واکنش آنها عمدتاًً اقتصادی است، اما دلالت‌های سیاسی و فرهنگی دارد. واکنش و عمل ما عمدتاًً فرهنگی است که حالا دلالت‌های اقتصادی و سیاسی هم دارد، آنها چون در بُن‌مایه‌های خود صرفاًً اقتصادی هستند، مسائل سیاسی و فرهنگی، فرع هستند. اما چون بُن‌مایه‌های ما بیشتر اخلاقی و فرهنگی و معنوی است، مسائل اقتصادی و سیاسی فرع هستند. خیلی باید دقت کنیم! تفاوت ما با آمریکا در همین نگرش فرهنگی ما و اقتصادی غرب است. قرار نیست ما جا پای آمریکا بگذاریم. قرار نیست صدور انقلاب‌مان مسیر‌ سیاسی، اقتصادی و نظامی را طی کند، در حالی که صدور انقلاب ما باید فرهنگی و معنوی باشد. در حالی که وقتی آنها در کشورهای دیگر جای پا باز می‌کنند برای رهایی از بن‌بست‌ها و تضادهای درونی و در جهت منافع ‌اقتصادی خود حرکت می‌کنند.

*به دنبال آن تناقض گفتمانی در مبانی فکری و عملکرد در صحنه اجتماعی چگونه آمریکا توانسته خود را حامی بشر و محور حقوق بشر جا بیندازد؟
این یک جوک است؛ باور کنید کسی آمریکا را محور حقوق بشر نمی‌شناسد و در واقع با توجه به قدرت شبکه‌ای و رسانه‌ای‌اش این طور در جهان القا می‌‌کند. کسی قبول ندارد و فکر نکنید به راحتی اروپایی‌ها زیر سایه آمریکایی‌ها می‌روند و حرکت می‌کنند، اصلاًً این طور نیست. فقط به دلیل اینکه فعلاًً قدرت، امکانات و فرصت‌هایی که آمریکا دارد، مواقعی حرف‌های‌شان به کرسی می‌نشیند. اصلاًً این طوری نیست که آنها راضی بشوند که کاملاًً آمریکا را پرچمدار حقوق بشر بدانند؛ یعنی فرانسوی‌ها، انگلیسی‌ها، اتریشی‌ها گفته‌اند! این یک تصور نادرستی است که بعضاًً القا می‌شود. اصلاًً این چنین نیست. اگر از سران و مردم کشورهای اروپایی نظرخواهی هم بکنید اصلاًً راضی نیستند زیر چتر کسی بروند که آن شخص یا کشور آمریکا باشد. به نظر من این تصور اصلاًً تصور صحیحی نیست و تقابل‌هایی که با آمریکا می‌شود خودش را نشان می‌دهد. شما نگاه کنید فرانسه، انگلیس و تمام کشورها باورهای ملی خودشان را دارند. در یک نشستی که در دانمارک برگزار شد؛ من آن موقع نماینده مجلس بودم، یکی از متولیان برپایی این نشست در صحبت‌هایش توهینی به ایران کرد و من غذا نخوردم. ایشان از من سؤال کرد چرا غذا نمی‌خورید؟ گفتم شما که ایران می‌آیید ما از شما پذیرایی می‌کنیم، ولی اینجا شما در مقابل بنده به وطنم توهین می‌کنید. گفت من عذرخواهی بکنم شما ناهار می‌خورید! عذرخواهی کرد و بعد گفت این حقوق بشری که نوشته شده براساس تجربه غرب بوده است و اصلاًً در آن به تجربه‌ای از شرق اشاره نشده و من حق را به شما می‌دهم. این حقوق بشر براساس تجربه تاریخی غرب است و نه شرق! یعنی عده‌ای خاص آمدند و این را نوشتند؛ یعنی همه کشورها در تنظیم حقوق بشر سهم نداشتند.

حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از استادان، نخبگان علمی و پژوهشگران دانشگاه‌ها، پارک‌های علم و فناوری و مراکز علمی و تحقیقاتی فرمودند: من چندی پیش نیز در خصوص کاهش سرعت رشد علمی تذکر دادم؛ زیرا سرعت کم شده است و برای جبران فاصله عقب‌ماندگی علمی چاره‌ای جز افزایش سرعت رشد علمی وجود ندارد. اگر در غرب سرعت رشد علمی کاهش پیدا کرده به این دلیل است که آنها از بیشتر ظرفیت‌های خود استفاده کرده‌اند، اما ما باید عقب‌ماندگی شصت یا هفتاد ساله خود را که به وسیله حکومت‌های خائن و غافل به وجود آمده، جبران کنیم تا بتوانیم در این مسابقه جهانی خود را به سطوح بالا و قله‌ها برسانیم. تأکید و هشدار معظم‌له سبب شد تا در گفت‌وگویی با چند تن از صاحب‌نظران و استادان دانشگاه چرایی کاهش رشد علمی کشور را بررسی کنیم.
ضرورت پیگیری نقشه جامع علمی کشور
دکتر محمد حسینی*
در دهه اخیر تردیدی در رشد علمی کشور وجود ندارد و مهم‌تر از رشد علمی، سرعت و شتاب این رشد است که حائز اهمیت بوده؛ زیرا باعث می‌شود تا ما بتوانیم از نظر علمی جایگاه ویژه خود را در بین کشورهای جهان به دست آوریم.
این رشد در دولت جدید نیز با افزایش تعداد مقالات ادامه یافت، اما آن چیزی که سبب نگرانی رهبر معظم انقلاب شده مسئله سرعت و شتابی است که تنزل یافته و عوامل متعددی که در این امر دخالت داشته‌اند. متأسفانه در حوزه علم، دانش و فناوری نیز این رخوت و رکود ورود یافته است. وزارت علوم و وزارت بهداشت وظیفه دارند بستر‌های لازم را فراهم کرده و از مشوق‌های مورد نظر حمایت کنند تا سرعت مورد نیاز را در عرصه پژوهشی شاهد باشیم. 
زمانی که یک مسئله‌ای مانند بورسیه‌ها مطرح می‌شود و به ناحق بیش از سه هزار نفر نیروی انقلابی و متعهد را معطل می‌گذارند و حیثیت آنان را زیر سؤال می‌برند، نشان از آثاری منفی است که برای این جوانان انقلابی و افراد تأثیرگذار در دانشگاه مشکلاتی را ایجاد کرده است. تشکل‌های سیاسی دولت‌ساخته‌ای نیز هستند که همه همّ‌وغم‌شان این است که فضای سیاسی دانشگاه را در اختیار بگیرند، یا بعضی از برنامه‌های فرهنگی حاشیه‌ساز اولویت دانشگاه را تحت‌الشعاع قرار دهند، در حالی که رهبری بارها برخی از این فعالیت‌ها را منع کرده‌اند.
شورای عالی انقلاب فرهنگی باید پیگیر نقشه جامع علمی کشور باشد و وضعیت دانشگاه‌ها را رصد کند که آیا اینها به مأموریت اصلی خود توجه دارند، یا اسناد بالا دستی را مد نظر قرار داده‌اند؟ مجلس نیز باید نظارت کند که آیا پروژه‌های عظیمی که در بخش هوافضا و بخش‌های دیگر ورود داشته تداوم داشته و یا اینکه که رها شده است. وجود افرادی که چهره سیاسی آنها بر چهره علمی‌شان در دانشگاه غالب باشد سبب موضع‌گیری آنان شده و تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم خود را بر فضای دانشگاه خواهد داشت.
* وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت دهم
جلوگیری از مهاجرت و جایابی نخبگان
دكتر محمدرضا مخبر دزفولي*
متأسفانه امروز با کاهش سرعت رشد علمی در کشور مواجه هستیم؛ اصل مطلق تولید علم در کشور ما کم نشده است، ما سال گذشته 29 هزار مقاله چاپ شده در نمایه‌های بین‌المللی داشتیم. سال 2015 کشور ما 31 هزار مقاله علمی داشت. در واقع، مطلق تولید علم ما افزایش پیدا کرده است؛ اما چون کشورهای دیگر در مقام رقابت چند برابر ما برنامه‌ریزی کرده‌اند آن کشورها هم به همین نسبت و بلکه بیشتر از آن افزایش تولید علم پیدا کرده‌اند. به دلیل اینکه سرعت رشد علمی در کشور کم شده است، با وجود مطلق افزایش تولید علم ممکن است از این ناحیه آسیب ببینیم.
بر اساس آن شیب و سرعتی که ایران در دهه 80 داشت، برآوردهای جهانی نشان می‌داد که ایران در سال 2018 رتبه چهارم جهان را از نظر تولید علم خواهد شد. ما امروز در scopus رتبه 18 یا 19 جهان و در isi رتبه 19، 20 یا 21 هستیم. اگر سرعت ما پایین نیامده بود طبق آن شیبی که در گذشته داشتیم امروز باید رتبه تک‌رقمی می‌داشتیم. قطعاً با سرعت رشد فعلی تا سال 2018 به رتبه چهارم جهان نخواهیم رسید.
بهبود وضعیت فعلی کشور از نظر سرعت رشد علمی شرایط و ملزومات مختلفی دارد؛ افزایش سرمایه‌گذاری در راستای تولید علم و افزایش سرعت تولید علم اهتمام و توجه بیش از گذشته به دانشمندان و محققان، درگیر نکردن دانشمندان و دانشگاه‌های کشور با مسائل حاشیه‌ای و برجسته نکردن موضوعات فرعی که دانشمندان و محققان را در محیط‌های دانشگاهی و علمی مأیوس می‌کند. 
یکی از مشکلاتی که دامنگیر جامعه علمی کشور شده است، مهاجرت دانشجویان است که نکته مهم در این مسئله این است که نباید اجازه بدهیم یأس و ناامیدی در محیط‌های دانشگاهی ترویج شود. برخی آگاهانه و یا ناآگاهانه دانشجویان و نخبگان کشور را از آینده کشور می‌ترسانند. به فرموده حضرت آقا اگر کسی این کار را آگاهانه انجام دهد خیانت کرده است.
* دبير شوراي عالي انقلاب فرهنگي
رهبری پرچمدار حمایت از دانشمندان
دکتر منصور کبکانیان*
رهبر معظم انقلاب یادآوری کردند که شتاب علمی کشور افت کرده است.بخشی از دلایل این مسئله به بودجه‌های علم و فناوری و بودجه‌های پژوهشی برمی‌گردد. برای نمونه بودجه‌های مربوط به طرح‌های کلان ملی تقریباً به صفر رسیده است، این موضوع اثرات بسیار بدی در پی دارد. هر طرح ملی تعداد زیادی از استادان و محققان را به خود مشغول داشته و محققان با این پروژه‌های جدی که کارشناسی و طراحی شده دلگرم شده بودند و امیدوارانه فعالیت می‌کردند؛ اما متأسفانه این طرح‌ها به جایی رسیدند که نه‌تنها بودجه‌ای به آنها تخصیص داده نشد. در این رابطه ما به سازمان مدیریت، وزارت علوم و شورای عالی علوم، تحقیقات و فناوری انتقاد داریم که چرا در پی رفع این مشکل نیستند.
 در سال‌های گذشته چند سالی در دانشگاه‌ها جوّ علمی بسیار قوی حاکم شد و سیاسی‌کاری و حاشیه‌آفرینی تقلیل پیدا کرده بود، بالطبع دانشجویان هم وقت بیشتری را برای تحصیل علم و پژوهش صرف کردند و استادان دلگرم شدند؛ اما امروز یکی از نگرانی‌ها این است که عامل حاشیه‌آفرینی و سیاسی‌کاری نیز به دیگر عوامل کاهش سرعت علمی کشور اضافه شود.
خواهش ما از مسئولان آموزش عالی، به ویژه مسئولان وزارت علوم این است که تمرکز جدی خود را بر مسئله توسعه علمی بگذارند، جوّ آموزش عالی کشور را تقویت کنند و حمایت‌ها و بودجه‌های بیشتری را بگیرند. امروز پرچم حمایت از دانشمندان در دست رهبری نظام است، این قدرت بسیار بالایی است که مسئولان باید از این فرصت و قدرت استفاده کنند.
 رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی با ایران رقابت می‌کنند، به ویژه عربستان سعودی با بودجه‌های کلانی که در این زمینه تعیین کرده با ایران در رقابت است. البته، ما اعتقاد داریم که رشد عربستان یک رشد توخالی است. در حالی که کشور ایران بدون هیچ حمایتی از سوی کشورهای صنعتی نزدیک بود رتبه اول در منطقه را کسب کند که متأسفانه امروز کمی با آن اهداف فاصله داریم.
* دبیر ستاد راهبری نقشه جامع علمی کشور