کسانی که امروز در آمریکا هستند، در حقیقت ساکنان اصلی این سرزمین نیستند. ساکنان آمریکا همه از خارج از این قاره آمدند و ساکنان اصلی آن را که سرخ‌پوستان هستند، سرکوب کردند و سپس آنها را در قسمت‌های محدودی از این سرزمین پهناور جای دادند. سرخ‌پوستان آمریکا امروز در اردوگاه‌های خاصی زندگی می‌کنند. این کار آمریکایی‌ها درست مانند رژیم صهیونیستی است که از خارج فلسطین آمدند، فلسطینی‌ها را سرکوب و از خانه‌های‌شان بیرون کردند، زمین‌های‌شان را غصب کردند و امروز در سرزمین‌شان زندگی می‌کنند؛ صهیونیست‌ها همان کسانی هستند که فریاد حقوق بشر سر می‌دهند.
یکی از ساختارهایی که آمریکایی‌ها به جهان تحمیل کرده‌اند، ساختار مالی ـ پولی است. در گذشته، پایه پولی و پایه تبادل جهان طلا بود؛ پس از جنگ جهانی دوم که آمریکایی‌ها به مثابه قدرت برتر سر بلند کردند، همه سعی خود را به کار گرفتند تا ساختارهای سیاسی، مالی، پولی و حقوقی خود را بر جهان تحمیل کنند. یکی از اقداماتی که با این اهداف پس از جنگ انجام دادند، این بود که در هتلی در واشنگتن در مقابل همه مردم جهان تعهد دادند هر کسی یک اونس طلا بیاورد، 36 دلار به او می‌دهند و هر کسی 36 دلار بیاورد، یک اونس طلا به او می‌دهند و به این ترتیب پایه پولی از طلا به دلار منتقل شد.
در طول زمان آمریکایی‌ها مرکب و کاغذ چاپ کردند و به دست مردم جهان دادند و در مقابل آن کالا وارد کردند، به ویژه در قضایای جنگ ویتنام که نیازهای زیادی داشتند، تورم سختی ایجاد کردند و پس از جنگ بانک مرکزی انگلستان چند میلیارد دلار به خزانه‌داری آمریکا داد و درخواست طلا کرد که آمریکایی‌ها نتوانستند طلا بدهند. نیکسون، رئیس‌جمهور آمریکا در آگوست 1971 توافق آمریکا با تمام جهان را یک‌جانبه به هم ریخت و طی اطلاعیه‌ای اعلام کرد، تا امروز طلا و دلار با هم ردّوبدل می‌شد، از این پس نرخ دلار مانند هر کالای دیگری در بازار آزاد به صورت شناور تعیین می‌شود. امروز یک اونس طلا بیش از 300 دلار است؛ یعنی همه مظلومان جهان و همه پابرهنه‌ها که ثروت‌های‌شان در بانک‌های مرکزی به صورت دلار است، 50 برابر ضرر کردند؛ چون 36 دلار به 300 دلار تبدیل شده است.
هر آمریکایی هر سال چند هزار دلار بیش از آنکه تولید کند، مصرف می‌کند که این کار آمریکایی‌ها نوعی دزدی آرام و بی‌صداست. ما در قضایای انرژی هسته‌ای به خوبی این ساختار مالی ـ پولی مخوفی را که آمریکایی‌ها ایجاد کرده‌اند، لمس کرده‌ایم. آمریکایی‌ها می‌گویند دلار برای ماست و ما اجازه نمی‌دهیم شما از آن استفاده کنید. به عبارتی هیچ‌کس حق ندارد در تبادلات با ایران از دلار استفاده کند. این حرف آمریکایی‌ها پس از توافق برجام است. آنها پیش از این توافق با تهدید و فشار سراسر جهان را با خود همراه کردند تا ایران را تحریم مالی و پولی کنند.
ساختار مخوف مالی و پولی، یکی از شیطنت‌های این شیطان بزرگ است و این کشور بدون اینکه مردم و ملت‌ها متوجه باشند پول آنها را می‌دزدد و در جیب عده‌ای خاص می‌گذارد. همین ساختار ظالمانه در داخل آمریکا نیز حاکم است و کاری که بانک‌ها و مؤسسات سرمایه‌گذاری آمریکا نسبت به کل مردم آمریکا و تعداد کمتر از یک درصدی که در رأس هرم قدرت هستند‌، می‌کنند، بر مبنای چنین ساختاری است.
در حقیقت، آمریکا از وحشتی که با قلدری خود ایجاد کرده و از جنایتی که با آن تهدید می‌کند، بهره می‌برد. آمریکا تنها کشوری است که از بمب اتمی استفاده کرده و صدها هزار نفر را نابود کرده است. اگرچه پس از بمب اتمی اول در هیروشیما، ژاپن تسلیم شده بود (حتی ژاپن پیش از انداختن بمب نیز تسلیم شده بود)؛ اما آمریکا بمب دوم را هم انداخت. البته آمریکا پس از انداختن بمب اول فهمید که ابعاد این جنایت چقدر بزرگ است، اما بار دیگر این اقدام ضد بشری را تکرار کرد که به جهان بگوید در این گیتی هر کسی اربابی من را قبول نکند، باید منتظر چنین جنایتی باشد.
با این منش زورگویانه بود که آمریکا پس از جنگ جهانی دوم نظام‌های مالی، پولی، سیاسی و حقوقی ظالمانه خود را بر جهان تحمیل کرد و امروز ساختاری ظالمانه‌تر از شورای امنیت وجود ندارد. شورای امنیتی که می‌گوید چون من بمب اتم دارم، اگر آن چیزی را که می‌خواهم به من ندهید، از بمب اتم استفاده می‌کنم و شما راهی جز این ندارید که سر میز مذاکره بنشینید و آن چیزی را که من می‌خواهم، مؤدبانه و محترمانه به من بدهید؛ یعنی از ترس مرگ خودکشی کنید.
در تاریخ معاصر در مقابل این ساختار ظالمانه تنها جمهوری اسلامی ایران ایستادگی کرد. امام خمینی(ره) و پس از ایشان رهبر معظم انقلاب به لطف خداوند و پشتیبانی ملت توانستند در برابر آمریکا بایستند، به زورگویی آمریکا «نه» بگویند و از او تبعیت نکنند. در پرتو این ایستادگی و مقاومت است که بیداری اسلامی، آزادی لبنان و فلسطین شکل گرفته و می‌گیرد. رئیس‌جمهور آمریکا به صراحت می‌گوید، بشار اسد باید کنار برود، اما پس از پنج سال هنوز نتوانسته است خواسته خود را محقق کند. این نشان می‌دهد که دیگر آمریکا آقای جهان نیست و هر آنچه آمریکا می‌گوید نمی‌شود. نه تنها رئیس‌جمهور آمریکا، بلکه همه قطب‌های استعماری با هم به دنبال تغییر حکومت سوریه بودند؛ از جمله رئیس‌جمهور فرانسه، نخست‌وزیر انگلیس، شاه عربستان، رئیس‌جمهور ترکیه، امیر قطر و همه قطب‌های استکباری که گفتند بشار اسد باید برود، اما معلوم شد جهان دیگر آن جهانی نیست که هر آنچه آنها می‌گویند، بشود.
* مدیرکل امور بین‌الملل مجلس

در جمعیت 320 میلیونی آمریکا به اندازه رسانه‌هایی که مردم در منازل‌شان دارند، سلاح وجود دارد! و همان‌گونه که انجمن ملی سلاح آمریکا آزاد است با حمایت از رؤسای جمهور، وزرا، نمایندگان مجلس به تشویق خرید سلاح و ایجاد جنگ‌های منطقه‌ای و بین‌المللی اقدام کند، رسانه‌ها هم در یک خط موازی تلاش می‌کنند به خشونت در غرب و به ویژه آمریکا بُعد تقدس‌گرایی بدهند و آن را مشروع کنند؛ به این ترتیب رسانه‌ها و سازندگان سلاح با هم در آمریکا شریک هستند و هر کسی که خشونت و تراژدی‌سازی بیشتری داشته باشد، دارای جاذبه رسانه‌ای بیشتری است.
پنج فیلتر خبری غرب که سبب هماهنگی میان جنگ‌طلبان و رسانه‌ها در غرب شده است، عبارتند از: ۱ـ میزان تمرکز مالکیت وسایل ارتباط جمعی؛ ۲ـ آگهی‌های تجاری به منزله اصلی‌ترین منابع درآمد وسایل ارتباط جمعی؛ ۳ـ اعتقاد و وابستگی وسایل ارتباط جمعی به اخبار و اطلاعاتی که دولت، سازمان‌های مهم تجاری و متخصصان صاحب‌نام به منزله منابع اصلی ارتباطی و خبری در اختیارشان می‌گذارد؛ ۴ـ انتقاد از وسایل ارتباط جمعی و ۵ـ ضدیت با کمونیسم (اکنون اسلام) که از هر خبرنگار حرفه‌ای انتظار می‌رود این ضدیت را در حدی بیمارگونه اعلام دارد.
رفتارهای این رسانه‌ها که در ضدیت با حقوق بشر در آمریکا و جهان است، شامل محورها و نظریات ارتباطی زیر می‌شود:
۱ـ نظریه تأثیر سی‌ان‌ان: نظریه تأثیر سی‌ان‌ان به این امر اشاره دارد که تلویزیون جهانی، به عامل مستقیم و شاید حتی مسلط در تدوین سیاست‌ها در حوزه امور دفاعی و امور خارجی تبدیل شده است. این امر نتیجه بازتاب‌های ایجادشده از جانب سیاستگذاران، تحت تأثیر نقش‌هایی است که ارتباطات جهانی، به ویژه  شبکه سی‌ان‌ان ایفا کرده است. جابه‌جایی حق و باطل در حملات آمریکا به عراق، حمله‌های صهیونیست‌ها به فلسطینیان، لبنان، سوریه و کشتارهای بی‌رحمانه سایر مردم جهان امروز به یک امر متداول تبدیل شده است و بسیاری از کشتارها از طریق رسانه‌هایی که پوشش و برد گسترده‌ای دارند، جابه‌جایی ارزشی می‌شوند و معنای آمریکایی به خود می‌گیرند و هرگونه اعتراض به آن خاموش می‌شود.
۲ـ ارتباطات جهانی به منزله عامل فشار: چون شبکه رسانه‌ای غرب یکپارچه و هماهنگ عمل می‌کند، دولت‌ها به طور ناخواسته تحت فشار این رسانه‌ها قرار می‌گیرند و به این ترتیب دولت‌هایی که به دفاع از حق تمایل دارند، هنگامی که تحت امواج «مارپیچ سکوت» رسانه‌ای قرار می‌گیرند، دو راهکار بیشتر ندارند که عبارت است از: سکوت یا همراهی با نظام سلطه. در این مورد لازم است گفته شود، ائتلاف‌سازی‌های اخیر که در این رسانه‌ها پوشش داده شده، نوعی دیپلماسی عمومی رسانه‌ای بوده است که حتی کشورهای بی‌طرف را به سمت ائتلاف‌های به‌اصطلاح ضد تروریستی آمریکا کشانده است. 
۳ـ نشانه‌گذاری غلط حمایت از حقوق بشر: به کار بردن انواع نشانه‌ها در فعالیت رسانه‌ای به مخاطبان کمک می‌کند که موضوعات را سریع فرابگیرند و هیچ‌گاه فراموش نکنند و همیشه با آن مقابله کنند. در سال‌های اخیر یک پدیده ضد انسانی به نام داعش با حمایت کمپانی‌های سلاح‌های غرب از کشورهای غرب آسیایی سر برآورد که نشانه‌های اسلام را با خود داشت؛ اما به کمک رسانه‌ها در جهت تصویر‌سازی‌های دروغین از اسلام و نیز ایجاد تفرقه و جنگ داخلی در میان مسلمانان به کار گرفته شد و مسلمانان زیادی قربانی این تصاویر نادرست از اسلام شدند. اکنون این تصاویر است که مدام اسلام را بازتولید می‌کند و کشتار مسلمانان در سراسر جهان به یک رویه معمول تبدیل شده است.
۴ـ حمایت از خشونتگران: در ماه‌های گذشته بسیار شاهد بوده‌ایم که صفحات فیسبوک، توئیتر و یاهو بسیاری از کسانی که برخلاف منافع غرب کار کرده‌اند، مسدود شده است و در مقابل صفحات تروریست‌ها در این شبکه‌ها جزء پربازدیدترین‌ها قرار گرفته است. امروز با وجود اینکه گفته می‌شود آمریکا با داعش در جنگ است؛ اما بیشترین تبلیغات داعش در پورتال‌های رسانه‌ای آمریکا صورت می‌گیرد. کسانی که سلاح را ترویج می‌دهند، می‌توانند به راحتی در رسانه‌ها فعالیت کنند! این منطق رسانه‌ای غرب است که اکنون به اعمال حاکمیت می‌پردازد و لحظه به لحظه بر دامنه جنگ‌ها می‌افزاید.
۵ـ تجسس در زندگی مردم: هربرت شیلر، اندیشمند آمریکایی ترویج فناوری‌های نوین را در پوشش عصر اطلاعات، تلاشی برای مهار جنبش‌های آزادی‌بخش ملی می‌داند و می‌گوید: نظام‌های اطلاعاتی و ارتباطی در خدمت تجسس و مراقبت جهانی، استقرار سریع نیروهای مسلح و نفوذ شرکت‌های فراملی به بازارها درآمده‌اند و به سلاحی ایدئولوژیک تبدیل شده‌اند. او پس از ارائه اسناد و شواهد متعدد در این زمینه، نشان می‌دهد که بخش عظیمی از فعالیت و سهمی عمده‌ای از محتوا و اعتماد عمومی به «عصر اطلاعات»، ناشی از مناسبات ارتش آمریکا و آژانس‌های اطلاعاتی است.
۶ـ یکپارچگی فرهنگی: تأثیر رسانه‌ها بر زندگی مردم سبب شده است زندگی نه‌تنها در آمریکا، بلکه در سراسر جهان به یک شکل یکسان و مطابق طرح‌های رسانه‌ای جلو رود که هرگونه تخطی یا مقابله با آن نوعی ایستادگی در مقابل تمدن و فرهنگ غرب تلقی شود. این فرهنگ‌سازی سبب شده است یکپارچگی فرهنگی در قالب لباس، موسیقی، غذا، هنر و... به منزله ارزش‌های مسلطی مطرح شود که بتواند تمام فرهنگ‌های دیگر را از بین ببرد. ضدیت بشری این رفتار از اینجا ناشی می‌شود که فرهنگ‌های مسلط جهانی که نمادهایی از زندگی در پناه الهی را دارند، به تدریج از بین می‌روند و به جای آن فرهنگی‌های غیر مدارا با انسان رشد می‌کند.
۷ـ ارزش‌سازی: در کشورهای غربی به دلیل نبود رابطه دین و زندگی یا حتی حکومت‌داری، این رسانه‌ها هستند که ارزش‌های غالب را می‌سازند و دانشگاه‌ها، اتاق‌های فکر، حاکمان و قانونگذاران مجبور به فرضیه‌سازی و تبدیل آن به قانون و ارزش‌ها و هنجارها هستند. پس از تصویب این قانون باز هم رسانه‌ها نقش پلیس و نگهبان خوب این قانون را بازی می‌کنند و هرکدام از مسئولان یا شهروندان که در مقابل این قانون ایستادگی یا بی‌توجهی کنند، به گونه‌ای مورد بازخواست و اتهام قرار می‌گیرند که مایه درس عبرت دیگران شود.
نتیجه‌گیری
 در آمریکا قوانین ضد انسانی فراوانی علیه انسان‌ها به صورت نظام‌مند تصویب می‌شود که معارض با حقوق بشر است؛ اما همین رسانه‌ها به گونه‌ای به تبلیغ و ترویج آن مبادرت می‌کنند که به یک رویه تبدیل شود. رسانه‌ها تنها حاکمان آمریکا و غرب هستند و اگر اندیشمندان بتوانند در مقابل این سیل رسانه‌ای بایستند، می‌توانند بسیاری از روندهای معیوب و ضد انسانی را اصلاح کنند و حتی می‌توان به یک جهان بهتر نیز امیدوار بود.

نقض حقوق‌ بشر ممکن است از جانب مأموران یا مقامات هر کشوری اتفاق بیفتد، اما آنچه بیانگر میزان تعهد یک کشور در رعایت حقوق بشر است، نبود قوانین و رویه‌های ناقض حقوق انسان‌ها و نیز نوع برخورد دستگاه قضایی و مقامات رده‌ بالای آن کشور با چنین اقداماتی است. در صورت وجود چنین قوانین یا اجرای رسمی چنین رویه‌هایی، می‌توان نتیجه گرفت که نقض حقوق بشر در این کشور موردی اتفاقی نبوده، بلکه سیاستی دائمی است که می‌توان آن را نقض نظام‌مند حقوق بشر نامید.
در حالی که آمریکا خود را در سطح جهان مدعی حقوق بشر معرفی می‌کند، اما شواهد متعدد نشان می‌دهد، چنین سیاست‌های ضدحقوق بشر در آمریکا به صورت نظام‌مند وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می‌شود؛
گزارش‌هایی از شکنجه در زندان‌های آمریکا
یک محقق فرانسوی در گزارشی در پایگاه اینترنتی «ولترنت» از زندان‌های شناور و مخفی نیروی دریایی ارتش آمریکا در دریا در زمان بوش پرده برداشت که در آن قفس‌هایی، همانند آنچه در گوانتانامو استفاده می‌شد، برای شکنجه افراد تعبیه شده بود.
طبق گزارش عفو بین‌الملل در سال ۲۰۰۸ در مراکز حبس و زندان‌های ایالات متحده برای شکنجه زندانیان از دستگاه شوک‌دهنده به‌طور گسترده استفاده شده است. از سال ۲۰۰۱ بیش از ۳۰۰ مورد مرگ ناشی از این شوک‌ها گزارش شده که ۶۹ مورد آن در سال ۲۰۰۸ بوده است.
نقض نظام‌مند حریم خصوصی
پس از حملات ۱۱ سپتامبر، دولت آمریکا به نام مبارزه با تروریسم به مقامات اطلاعاتی خود اجازه داد که ارتباطات ایمیلی شهروندان خود را حک کنند و هرگونه اطلاعاتی را که ممکن است از طریق ابزار فنی منافع ملی آمریکا در اینترنت را تهدید کند، بررسی و آنها را پاک کنند.
«مصوبه میهن‌دوستی» آمریکا به سازمان‌های مجری قانون اجازه می‌دهد ارتباطات تلفنی و ایمیلی و همچنین سوابق مالی، پزشکی و دیگر پیشینه‌های شهروندان این کشور را جست‌وجو کنند و صلاحدیدهای مقامات مجری قانون و همچنین مقامات اداره مهاجرت آمریکا را برای بازداشت و بازگرداندن متهمان به فعالیت‌های تروریستی به کشورشان تعمیم دهند. این مصوبه تعریف تروریسم را گسترش داد و در نتیجه تعداد فعالیت‌هایی که می‌توان قدرت‌های اجرایی قانون را درباره آنها اعمال کرد، بیشتر کرد.
قربانیان اقدامات غیرقانونی
سازمان امنیت ملی آمریکا (NSA) از سال ۲۰۰۱ در سراسر این کشور تجهیزات استراق سمع نصب کرده تا تماس‌ها، فکس‌ها و ایمیل‌های شهروندان آمریکایی را بررسی کند و به ارتباط‌های داخلی این کشور دسترسی داشته باشد. این برنامه‌های شنود در ابتدا شهروندان عرب ـ آمریکایی را هدف قرار می‌داد، ولی با گذشت مدت کوتاهی برای همه شهروندان آمریکایی اعمال شد. آژانس ملی بیش از ۲۵ پایگاه شنود در شهرهای سن‌خوزه، سن دیه‌گو، سیاتل، لس‌آنجلس، شیکاگو و سایر شهرهای آمریکا دایر کرده است. طبق گزارش «آنلاین جورنال»، مردی به نام «ناچیو» که از شرکت در برنامه نظارت آژانس ملی سرباز زده بود، به جرم ۱۹ فقره قاچاق داخلی متهم و به شش سال زندان محکوم شد.
نقض نظام‌مند حقوق ‌بشردوستانه و حمایت از آن
بر اساس حکم دادگاهی در آمریکا، آن دسته از بازداشت‌شدگان مظنون به شرکت در فعالیت‌های تروریستی که از سوی «سیا» و در چارچوب برنامه «تحویل فوق‌العاده» دولت بوش برای شکنجه به کشورهای دیگر منتقل شده بوده‌اند، به دلیل «مسائل امنیت ملی» نمی‌توانند از شرکت‌های خصوصی شکایت کنند که انتقال آنها را به کشورهای خارجی به عهده داشته‌اند. 
نقض نظام‌مند حقوق مسلمانان
سیاست‌های دولت آمریکا پس از حوادث ۱۱ سپتامبر تأثیر منفی بسیار زیادی بر مسلمانان آمریکا گذاشته و آزادی‌های مدنی آنها را به شدت محدود کرده است. اسلام‌ستیزی رهبران مسیحیان پروتستانی آمریکا، مانند «فرانکلین گراهام»، «جری فالول» و «پت‌ رابرتسون» نیز از دیگر اقدامات ضداسلامی در آمریکاست. بر اساس این، امروزه اسلام‌هراسی در آمریکا به چالشی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تبدیل شده است.
معضل هدف قرار گرفتن مسلمانان در موارد نقض حقوق مدنی به دلیل اختیاراتی است که به واحدهای اجرای قانون داده شده است. این اختیارات بر اساس قانون میهن‌پرستی که ۴۵ روز پس از حملات ۱۱ سپتامبر به تصویب کنگره آمریکا رسید، به واحدهای اجرایی داده شد. موج جدید اسلام‌ستیزی در ایالات متحده در سال ۲۰۱۰ تشدید شد. این روند با اظهارات کشیشی در یک کلیسای کوچک در فلوریدا شکل گرفت. تری جونز پیش از برگزاری مراسم ۱۱ سپتامبر اعلام کرد: مرکز امداد جهانی صلح درصدد سوزاندن نسخه‌هایی از قرآن است. در بخش‌هایی از اعلامیه‌ این مرکز آمده بود: ما قصد داریم نسخه‌هایی از قرآن را بسوزانیم تا آگاهی مردم را بالا برده و نسبت به تعالیم و ایدئولوژی این دین به آنها هشدار دهیم.
وی سال پیش نیز نوشته‌ای بر سر در کلیسای خود آویزان کرده بود که در آن درج شده بود: اسلام‌ زاییده شیطان است؛ عنوانی که بعدها آن را برای کتاب خود نیز انتخاب کرد. با وجود اظهارات افراطی این کشیش تنها هشت هزار نفر در فیس‌بوک به عضویت گروه او درآمدند. نکته جالب توجه اینکه برخی از سیاستمداران آمریکایی نیز از سخنان وی استقبال کرده‌اند. برای نمونه ران مک‌نیل، یکی از نامزدهای حزب جمهوریخواه در سخنرانی خود اعلام کرده است مسلمانان می‌خواهند زندگی ما را ویران کنند و ما باید با آنها مقابله کنیم.