امام خامنه‌ای(مدظله العالی) می‌فرماید: این (اربعین) بلاشک جزو شعائرالله است. جا دارد که امثال بنده که محرومیم از این‌جور حرکت‌ها عرض بکنیم که «یا لیتنا کنّا معکم فنفوز فوزاً عظیماً»؛ این حرکت، حرکت عشق و ایمان است؛ هم در آن ایمان و اعتقاد قلبی و باورهای راستین، تحریک‌کننده و عمل‌کننده است؛ هم عشق و محبّت. تفکّر اهل‌بیت و تفکّر شیعی همین‌جور است؛ ترکیبی است از عقل و عاطفه، ترکیبی است از ایمان و عشق؛ این، آن ‌چیزی است که در سایر فِرَق اسلامی، خلأ آن محسوس است.

گفتاری از حجت‌الاسلام والمسلمین احمد لقمانی


پرسش‌هاى بسیارى درباره «گریه‏» به چشم مى‏خورد که دستیابى به پاسخ آن، نگاهى نو و معرفتى بیشتر به انسان مى‏بخشد و در رهیابى به فتوحات معنوى، توفیقى چشمگیر عطا مى‏کند. با هم پاره‏اى از این پرسش‌ها را مى‏نگریم: 
گریه چیست؟ منشأ، آثار، انواع و ابعاد آن کدامند؟ رابطه اشک با قلب، عقل و احساسات چگونه است؟ آیا موجب ضعف و زبونى انسان نخواهد بود؟ دیدگاه پروردگار متعال و پیشوایان معصوم در روایات و دعاها چیست؟ روایاتى که قطره‏اى ناچیز از اشک را موجب خاموشى انبوه آتش نافرمانى مى‏داند یا شهادت امام حسین(ع) را علت گریه مؤمنان مى‏شمرد، چگونه مى‏توان پذیرفت؟ 
گریه ریزش اشک از دیدگان انسان همراه با غم و زارى و گاه با سخن و زمزمه است. زلال جارى که به وسیله آن مشعل چشمان روشن مى‏شود و نسیم آرام‌‌بخش که سرزمین وجود با آن از غبار و کدورت پاک مى‏شود. حقیقتى شگفت‏آور که امام صادق(ع) درباره آن فرمود: گریه موهبتى الهى است که از طریق آن رطوبت مغز انسان‌ـ که موجب دردهاى بسیارى خواهد شد‌ـ جدا مى‏شود و افراد را از کورى ایمن می‌کند، سلامتى و تندرستى بدن را به همراه مى‏آورد و سرانجام حالت نشاط، سبکبالى و طراوت روح به آدمى مى‏بخشد. از این رو گریه از ویژگى‏هاى انسان‌ها است و عمر زیاد و سلامتى بسیار به همراه داشته و افراد را از اندوه و ناراحتى‏ها تهى می‌کند. 
آثار گریه
آنجا که امام عصر(ع) از مصائب جد بزرگوار خویش اباعبدالله‌الحسین(ع) سخن می‌گوید و لب به بیان عشق و علاقه خود مى‏گشاید، چنین مى‏فرماید: «اى جد عزیز! در مصائب و بلاهایى که بر تو فرود آمد، هر صبح و شام سرشک غم و اشک اندوه از چشمان خود مى‏ریزم و چون اشکم تمام شد، براى تو خون گریه مى‏کنم.»
در آثار اجتماعى گریه تلطف و مهربانى، همدلى و هم‌سویى و شکل‏گیرى حالات روحى‏ به چشم مى‏خورد و چون به آثار سیاسى گریه مى‏نگریم، ادامه دادن راه و حرکت محبوب شرکت در حماسه شهید یا عزیز از دست رفته، تصمیم به تقویت هدف و آرمان وى و همدلى با افکار و خواسته‏هاى او را مى‏بینیم؛ زیرا گریه مظهر شدیدترین حالات احساسى انسان است، از ژرفاى وجود سرچشمه مى‏گیرد و عشقى روزافزون در رسیدن به صفات محبوب و دریافت پیام‌هاى او فراهم مى‏کند که در رهگذر زندگانى، چون کیمیایى درخشان رواق وجود انسان را آینه‌کارى و شفاف و نورانى مى‏کند.
گریه از دیدگاه قرآن
قرآن کریم این کتاب سترگ «گریه‏» را شیوه دیرینه انبیاى الهى مى‏شمرد؛ آنجا که یعقوب براى یوسف خود سرشک غم ریخت، یادآور مى‏شود و گریه نوح را بیان مى‏کند. چون سخن از شعیب پیامبر مى‏شود، گریه او را به درگاه خداوند گوشزد می‌کند و داود را رسولى معرفى مى‏کند که اهل گریه و راز و نیاز بوده است. هنگامى که به آخرین سفیر سعادت خود، یعنى حضرت محمد(ص) مى‏رسد، او و اصحاب عزیزش را مردانى مى‏شمرد که سرشک غم و اندوه از دیدگان خود جارى مى‏کردند و با شنیدن آیات قرآن از خوف الهى اشک مى‏ریختند و نسبت‏ به اصحاب صفه‌ـ آن تهیدستان لبریز از ایمان‌ـ ریزش اشک را به هنگام شنیدن قرآن نسبت مى‏دهد. پژوهش برخى از مفسران به آنجا انجامیده که گریه یوسف را بر قبر مادر بیان کرده‏اند و نسبت‏ به این صفت پسندیده و عاطفى از صالحان و مؤمنان سخن گفته‏اند و بعضى دیگر، افزون بر آیات الهى که بیان‌کننده گریه آسمان و زمین در مرگ مؤمنان است، گستره این بحث را با روایاتى ارزشمند شکوهى بیشتر بخشید، آنجا که پروردگار متعال مى‏فرماید: «فما بکت علیهم السماء والارض و ما کانوا منظرین»؛ پس نگریست‏ بر آنان آسمان و زمین و مهلت نیز به آنها داده نشد و سپس ارزش گریه خوف‏آمیز از عظمت الهى را توضیح داده‏اند. «و یخرون للاذقان یبکون و یزیدهم خشوعا»؛ صحیفه‏اى از این دفتر معرفت را مى‏گشاییم: آسمان و زمین براى برخى مى‏گریند و نسبت ‏به عده‏اى هیچ احساس ندارند. گریستن بر سرکشان و فرعونیان نشان از حقارت آنها و بیانگر نداشتن دلسوز و یار و یاور براى آنان است؛ اما براى مقربان درگاه الهى و مؤمنان و فرشتگان گریه مى‏کنند و سرشک غم مى‏ریزند. پاره‏اى گریه آسمان و زمین را گریه‏اى حقیقى مى‏دانند که به صورت نوعى دگرگونى و سرخى مخصوص (افزون بر سرخى همیشگى به هنگام طلوع و غروب) خودنمایى مى‏کند، همانند روایتى که: «لما قتل الحسین بن على بن ابى‏طالب(ع) بکت السماء علیه و بکائها حمزه اطرافها».
دعا و گریه
جایگاه اشک و کوتاه بودن راه تقرب به وسیله آن به حدى است که در دعاهاى گوناگون، چون مقام تسلیم و رضا، اطاعت و بندگى و قرب پدید مى‏آید؛ نام «اشک و گریه‏» و تکرار آن، صفابخش دل‌هاى پاک و بیدار مى‏شود.
آنگاه که امام سجاد(ع) از تهیدست‏ بودن به هنگام حضور در محضر الهى سخن مى‏گوید و یاد قبر و فرجام نامعلوم خویش با اعمال ناچیز خود مى‏کندـ که این عبارات تعلیمى براى بندگان عصیانگر بیانگر سختى معاد و احساس سنگینى مسئولیت از سوی ائمه معصوم(ع) است‌ـ از ژرفاى وجود گریستن به پیشگاه معبود و محبوب خود را به میان مى‏آورد و مى‏فرماید: «چرا نگریم در صورتى که نمى‏دانم فرجام من چگونه است... مى‏گریم بر آن حالتى که روح و روانم از بدنم خارج مى‏شود، مى‏گریم براى تاریکى قبرم، مى‏گریم براى تنگى لحدم، مى‏گریم براى پرسش دو ملک الهى، نکیر و منکر، مى‏گریم براى آن هنگامى که عریان، ذلیل و با بارى از گناه از قبر خارج مى‏شوم... .»
از آغازین روزهاى سوگوارى و برپایى محافل سخنرانى در ایام محرم و دیگر مناسبت‌هاى مذهبى، سخن از گریه، ارزش‌هاى اخروى و آثار معنوى آن انگیزه‏اى قوى براى شیفتگان اهل‏بیت(ع) به ویژه سیدالشهداء(ع) ایجاد کرد تا خود را از این بارش مغفرت و ریزش رحمت الهى محروم نکنند. از سوى دیگر، پاره‏اى آزاداندیش و حقیقت‏جو و تعدادى از دین ناباوران مانده در قحطى معرفت و عشق، به اعتقادات و باورهاى زلال و شفاف اینان خرده گرفته و گاه با جملاتى نادرست و ویرانگر بنیان روایات و سخنان معصومان(ع) را هدف مى‏گیرند و انگیزه‏هاى پاک و خدایى را با غبار تردید، دچار کدورت و تیرگى مى‏کنند.
ارزش گریه براى سید مظلومان
رسول خدا(ص) فرمود: «کسى که گریه کند و 50 نفر، 30 نفر، 20 نفر، 10 نفر و حتى یک نفر را بگریاند و اگر نمى‏تواند گریه کند تباکى کند‌ـ و خود را به شکل افراد گریان درآوردـ بهشت از آن او خواهد بود.» امام صادق(ع) مى‏فرماید: امیرمؤمنان على(ع) نگاهى به حسین(ع) کرد و فرمود: «اى مایه گریه هر مؤمن‏» چون امام حسین(ع) عرض کرد پدر مرا مى‏گویید. على(ع) مى‏فرمود: آرى اى پسرم، امام حسین(ع) مى‏فرمود: من کشته گریه‏ها هستم. یاد نمى‏کند مرا مؤمنى مگر اشک برایم مى‏ریزد. امام صادق(ع) فرمود: امام حسین(ع) گریه هر مؤمن است ‏به یک قطره اشک هر چند به مقدار بال مگس، باعث آمرزش گناهان مى‏شود، گرچه گناهان همانند کف دریاـ زیادـ باشند. امام رضا(ع) رو به ریان‌بن‌شبیب کرد و فرمود: «اى پسر شبیب! هرگاه خواستى براى چیزى‌ـ و کسى‌ـ گریه کنى، براى جد ما امام حسین(ع) گریه کن.»
و بدین سان:
در سلسله اشک بود گوهر مقصود
گر هست ز یوسف خبر، این قافله دارد


در بین سفیران حضرت اباعبدالله(ع) به سوی مردم عراق، اغلب مردم مسلم‌بن‌عقیل(رض) را می‌شناسند و کمتر درباره سلیمان شنیده‌اند. 
نامش سلمان و سلیم نیز آمده است. کُنیه‌اش ابو رزین است. برخی این کنیه را کنیه پدر او نیز دانسته‌اند. مادرش کبشه در خانه همسر امام حسین(ع)، ام‌‌اسحاق خدمت می‌کرد. امام(ع) این زن را به همسری رزین برگزید و سلیمان متولد شد. سلیمان در مدینه می‌زیست و همراه کاروان امام(ع) از مدینه به مکه آمد. او مردی رشید، مبارز، فصیح و بلیغ، سخنور و ادیب، شمشیرزنی ماهر و از دوستداران اهل بیت(ع) بود.
امام‌ چند ماهی‌ كه‌ در مكه‌ حضور داشت‌، دائم‌ در حال‌ گفت‌وگو و رد و بدل‌ كردن‌ نامه‌ و پیک به‌ مردم ‌بلاد كوفه‌ و بصره‌ بود. پس از مرگ معاویه جنبش بزرگی برای بیعت با حضرت(ع) در بصره آغاز شد و شیعیان آنجا برای بیعت با آن حضرت به تکاپو افتادند. امام ‌حسین(ع)‌‌ نامه‌ای‌ به‌ سران پنج‌گانه بصره به‌ نام‌های‌ مالک‌‌بن‌‌مِسمَع‌ بَكری‌، اَحنَف‌‌بن‌‌قیس‌، یزید‌بن‌مسعود نهشلی‌، منذربن‌جارود عبدی‌ و مسعودبن‌عمرو اَزدی‌ نوشت‌ و آنان‌ را به‌ یاری‌ فراخواند. در بخشی از آن نامه چنین امده است:
«ما اهل و اولاد و جانشینان رسول خدا هستیم و از همه مردم به مقام آن بزرگوار نسبت به مردم سزاوارتریم، پس قوم ما برای رسیدن به آن (حکومت) بر ما سبقت گرفتند. پس ما رضایت را دوست داریم و از تفرقه، نفرت نشان دادیم و بر شما عافیت و سلامت را دوست داشتیم. ما خود می‎دانیم که ما بر (حکومت) از کسانی که این ولایت را در دست گرفته‎اند، سزاوارتریم و بنابراین، من فرستاده خود را با این نامه به سوی شما فرستاده‎ام. من به کتاب خدا و سنت پیامبر، شما را دعوت می‎کنم؛ چرا که به درستی سنت مرده و بدعت زنده شده است. پس اگر گفتارم را بشنوید و امرم را اطاعت کنید، شما را به راه رشد هدایت می‎کنم.»
کسی که این نامه را از دست امام(ع) گرفت و به سمت بصره حرکت کرد، سلیمان بود. همسرش نیز در این سفر او را همراهی می‌کرد. سلیمان‌ به‌ خانه‌ ماریه‌ دختر منقذ عبدی از طایفه‌ عبدالقیس‌ كه‌ از شیعیان‌ فعال‌ بصره ‌بود، وارد شد. خانه‌ وی‌، محل‌ تجمع‌ دوستداران‌ اهل‌ بیت(ع) بود. یزیدبن‌مسعود از طایفه‌ بنی‌‌سعد با شماری‌ از بزرگان‌ قبایل‌ جلسه‌ای گذاشت‌ و نامه‌ را برای‌ قبایل‌ بنی‌‌حمیم‌، بنی‌‌حنظله‌ و بنی‌سعد قرائت‌ کرد و از آنان‌ خواست‌ تا امام را یاری‌ کنند.
در پاسخ نامه امام، مخاطبان چند گونه برخورد کردند: گروهی نامه را از دیگران پنهان داشتند؛ برخی در پاسخ عذرخواهی کردند ،عده‎ای قول به اطاعت و پیروی دادند، اما دیر برای کمک اقدام کردند.
اما «منذربن‌جارود» پنداشت که این نامه دسیسه عبیدالله‌بن‌زیاد است. او که پدر زن ابن‌زیاد بود، نامه را گرفت و نامه‎رسان را دستگیر کرد و هر دو را نزد عبیدالله‌بن‌زیاد فرستاد. 
عبیدالله گفت، حسین تو را فرستاده تا در امت تفرقه ایجاد کنی، سلیمان گفت: حسین(ع) مصباح هدایت و کشتی نجات است. او مدار وحدت و قطب آسیاب دین است و تو و یزید تفرقه‌افکن، ننگ امت اسلام و منهدم‌کننده ارکان دین و فضیلت هستید.
سپس او چون نامه را خواند، دستور داد، سفیر امام حسین، به دست سلیمان‌بن‌عوف گردن زده شود (بنا به قولی او را دار زدند) و پس از آن در همان صبحدمان بر فراز منبر رفت و مردم را ترسانید؛ سپس به سمت کوفه رهسپار شد تا پیش از امام خود را به کوفه برساند.
سلیمان نخستین شهید واقعه کربلا بود و در هنگام شهادت ۳۵ سال داشت. نام سلیمان در زیارت ناحیه مقدسه ذکر شده است: «السَّلامُ عَلی سُلَیمانَ مَولَی الحُسَینِ بنِ اَمیرِالمُؤمِنینَ وَ لَعَنَ اللهُ قاتِلَهُ سُلَیمانَ بنَ عَوفِ الحَضرَمی».


 محمدرضا قضایی/شناخت گروه‌های شایعه‌پراکن افزون بر جلوگیری از ادامه کارشان می‌تواند به افراد جامعه این آگاهی را بدهد که در مواجهه با ایشان راه احتیاط را بپیمایند. قرآن کریم در آیاتی این افراد را چنین معرفی می‌کند: 
اول، منافقان هستند که پخش اخباری را که صحّت آن ثابت نشده، در دستور کار خود قرار می‌دهند.(احزاب/ 60)
دوّم، بیماردلان که ضربه به جامعه اسلامی از آرزوهای آنها بوده و همانند منافقان عمل می‌کنند.(همان)
سوّم: جاسوسان که در میان مسلمانان رفته و ایشان را از کارهای خوب گذشته خود پشیمان می‌کنند و با این سخنان که قدرت مشرکان بسیار است، ترس را در میان مسلمانان پخش می‌کنند. (آل‌عمران/ 173)
چهارم: ساده‌لوحان که با شنیدن اخبار به راحتی آن را می‌پذیرند. (نساء/ 83)، کسانی که بستر را برای گروه‌های دیگر فراهم می‌کنند؛ زیرا با پذیرفتن شایعات و ترویج آن، به منافقان و جاسوسان کمک می‌کنند تا در نیّت شوم خود موفق‌تر باشند.
قرآن کریم در دو بخش سخن گفته است؛ اوّل به همه جامعه دستور رسمی می‌دهد تا از پذیرش و بازگو کردن هر کلامی که ثابت نشده است، پرهیز کند و دوّم شایعه‌پراکن را تهدید می‌کند که اگر از کارش دست بر ندارد، حکومت را بر ضد او شورانده و او را تبعید می‌کند و در نهایت به قتل خواهد رساند. «لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لاَ يُجَاوِرُونَکَ فِيهَا إِلّا قَلِيلاً، مَلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلاً»؛ اگر منافقان و بیماردلان و آنها که اخبار دروغ و شایعات بی‌اساس در مدینه پخش می‌کنند، دست از کار خود بر ندارند، تو را بر ضد آنان می‌شورانیم، سپس جز مدّت کوتاهی نمی‌توانند در کنار تو در این شهر بمانند و از همه جا طرد می‌شوند و هرجا یافته شوند، گرفته خواهند شد و به سختی به قتل خواهند رسید. (احزاب/ 60 و61)