دکتر داوود مهدوی‌زادگان گفت: این جریان(اصلاحات) آنگاه که بیرون قدرت هستند، به غایت اصلاح‌اندیش و اصلاح‌گر می‌شوند و با همین حربه وارد میدان‌های انتخاباتی شده و سطح مطالبات مردم از نظام را بالا می‌برند؛ اما وقتی قدرت را تصاحب می‌کنند، مشی «حفظ قدرت» را جایگزین مشی «اصلاح‌گری» می‌کنند، اپوزیسیون در قدرت می‌شوند و عامل کُندی اصلاح‌گری و ناکارآمد بودن‌شان را به نظام نسبت می‌دهند.

ماهیت‌شناسی و نحوه استمرار انقلاب اسلامی‌ـ 22


 دکتر عباسعلی عظیمی‌شوشتری/ 
در شماره گذشته برخی از اصول بنیادین انقلاب اسلامی، از جمله حاکمیت مطلق الهی و نقش ربوبیت در هدایت تشریعی و تکوینی بررسی شد. در ادامه با وحی، به منزله منبع اصلی تشریع قانون در نگاه انقلاب اسلامی آشنا
 می‌شویم. 

ابلاغ قوانین از طریق وحی
هنگامی که قرار شد حاکمیت تشریعی خداوند بر جامعه اسلامی جریان داشته باشد و اراده او روابط فردی و اجتماعی انسان‌ها را تنظیم کند، پس قوانین الهی منشأ همه نظامات در چنین جامعه‌ای هستند. این قوانین را چگونه می‌توان به دست آورد؟ مهم‌ترین راه دستیابی به اراده تشریعی خداوند «وحی» است. «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقاب» (حشر/ 7)؛ یعنی  هر دستورى كه رسول به شما داد بگيريد و از هر گناهى نهي‌تان كرد، آن را ترك كنيد و از خدا بترسيد كه خدا عقابى سخت دارد؛ زیرا پیامبر(ص) جز آنچه خداوند به او فرمان می‌دهد، ابلاغ نمی‌کند. «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى» (نجم/۴ـ۳)؛ هرگز از روى هوى و هوس سخن نمى‏گويد. آنچه مى‏گويد به جز وحی‌ای كه به وى مى‏شود، نیست.
 به این ترتیب، مجرای اصلی دریافت قوانین در جامعه اسلامی وحی است و دیگر منابع قوانین در راستا و در طول آن قرار می‌گیرند. پس خداوند عالم یا از طریق ملائکه یا بی‌واسطه کسی را براي تأسیس شریعت و احکام و قانون‌گذاري در بین مردم برمی‌انگیزد. هر کسی چنین شد پیغمبر، یعنی پیام‌آور است، چه ملائکه بر او نازل شود یا نشود و هر کس این سمت را نداشت و مأمور این کار نبود، پیغمبر نیست، چه ملائکه را ببیند یا نبیند.۱
از نظر امام(ره) ربوبیت دو بعد دارد؛ یکی «ربوبیت عامه» که شامل همه موجودات شده و به هدایت تکوینی آنها منجر می‌شود و دیگری «ربوبیت تشریعی» که خاص انسان است و از طریق انبیای الهی صورت می‌گیرد.۲ بنابراین، نبوت نیز جزئی از نظام اتم وجود است۳  و اقتضای رحمت و حکمت پروردگار است.۴ در این زمینه باید به چند نکته اشاره کرد:
اول اینکه، امام(ره) معتقدند: «از ﺑﺮاي ﻧﻔﻮس، ﺻـﺤﺖ و ﻣﺮض و ﺻﻼح و ﻓﺴﺎد و ﺳﻌﺎدت و ﺷﻘﺎوﺗﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﭘﯽ ﺑﺮدن ﺑﻪ ﻃﺮق آن و دﻗﺎﯾﻖ ﻣﺼﺎﻟﺢ و ﻣﻔﺎﺳـﺪ آن ﺑﺮاي اﺣـﺪي ﺟﺰ ذات ﻣﻘﺪس ﺣﻖ ﻣﻤﮑﻦ ﻧﯿﺴﺖ»؛۵ به همین دلیل نسخه شریعت به طور اختصاصی نزد خداوند تعالی است؛ بنابراین بر خداوند متعال فرض است که مسیر سعادت و شقاوت را به بندگان خود بنمایاند و این امر از طریق ارسال رسل و انزال کتب صورت می‌گیرد.۶ 
دوم اینکه، انبیا، مربیان خارجی انسان هستند و بنابراین کمک‌کننده و یاری‌دهنده عقل انسان به منزله مربی داخلی به شمار می‌آیند.۷ نتیجه اینکه امام(ره) برخلاف برخی از علما جایگاه عقل را نفی نمی‌کند و معتقد است هم کمال عقل بدون رسالت انبیا ناممکن است و هم تحقق هدف انبیا بدون وجود عقل و قوه تمیز امکان‌پذیر نیست.۸ پس انقلاب اسلامی از این رو از نگرش‌های اخباری‌گری فاصله می‌گیرد.
رابطه عقل و وحی 
حال این پرسش مطرح می‌شود که آیا عقل مستقل از وحی است یا وابسته به آن است؟ 
در پاسخ به پرسش اول باید گفت، در حوزه معرفت‌شناختی امام(ره) هم عقل را یکی از ابزار و روش‌های کسب معرفت دانسته‌اند و هم وحی را و این دو را هم‌عرض هم دانسته‌اند؛ اما عقل را به تنهایی کافی نمی‌داند. این منبع بیرونی، وحی است که به وسیله انبیا از جانب خداوند برای انسان‌ها فرستاده می‌شود. آرمان اصلی وحی، ایجاد معرفت برای بشر، به ویژه شناخت حق‌تعالی و دیگر حوزه‌هایی است که عقل بشر بدون ارجاع به وحی، امکان دسترسی به آنها را ندارد. پس از آنجایی که ایشان معتقدند، عقل انسان به تنهایی کافی نیست، نیاز به وحی الهی را برای تکمیل شناخت انسان گوشزد می‌کنند:«ما نمی‌توانیم اشیا را کماهی بنامیم، معنی‌اش این نیست که ما ماهیات اشیاء را نمی‌توانیم بشناسیم، آن امر سهلی است. کلیاتش را فلسفه می‌گوید(طریق عقل)، بعضی مراتبش را هم اهل عرفان بیان می‌کنند(طریق کشف). لکن رسیدن به اینکه این چه ربطی است، یا اینها مسائلی است که دست ما از آن تقریباً کوتاه است.»۹ از منظر امام(ره) مبدأ حركت معرفت از حس و تجربه است كه در مرحله بالاتر از طریق عقل و برهان تكميل مي‏شود و در سير صعودي خود به يقين شهودي مي‏رسد و در نهايت، همه مراحل پيشين بايد به محك وحي سنجش شود. زبان فلاسفه، زبان عرفا و فقها در صورتي كه با زبان وحي تطبيق داشته باشد، حجت است.۱۰ از اين ‏رو، مشروعيت همه چيز به وحي معطوف است.
نتیجه این می‌شود که عقل و ادراک عقلی کاملاً پذیرفته شده؛ ولی منوط به اینکه مبتنی بر مقدمات بدیهی یا منجر به بدیهی باشد.۱۱ در این صورت به وجه استقلالی و بر اساس قاعده اصولی «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع» هر امری را که برهان فلسفی بر آن اقامه شود، قابل قبول است. آنجا که به قلمرو فعل انسان برمی‌گردد، وحی محوریت تام دارد و یافته‌ها و دلایل عقلی در محک وحی قرار گیرند؛ به همین دلیل در اصل دوم قانون اساسی پس از آنکه در بند 6 مقرر می‌دارد «کرامت و ارزش والای انسانی و آزادی توأم با مسئولیت او در برابر خدا»، تصریح می‌کند که این چارچوب و ماهیت این آزادی توأم با مسئولیت از طریق «اجتهاد مستمر فقهای جامع‌الشرایط و بر اساس کتاب و سنت معصومین سلام الله علیهم اجمعین» مشخص
 می‌شود.
 پی‌نوشت‌ها:
‌۱ـ امام خمینی(ره)، کشف‌الاسرار، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا، ص 126.
 2ـ همان، آداب‌الصلواۀ، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1387، ص ۲۶۵ـ۲۶۴.
۳ـ همان، طلب و اراده، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، تهران: مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1362، ص 47.
۴ـ همان، شرح چهل حدیث(اربعین حدیث)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1376، ص 43.
۵ـ همان، ص 20.
۶ـ همان.
۷ـ همان، ص237.
۸ـ همان.
۹ـ همان، صحیفة امام(ره)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1379، ج19، ص 225.
۱۰ـ امام خميني(ره)، تفسير سوره حمد، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، 1375، ص  176.
۱۱ـ علامه طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، انتشارات جامعه، 1417، ج5، ص ۲۸۳ـ۲۶۶.

فراز و فرود آیت‌الله شریعتمداری‌ـ 5

 شهاب زمانی/ با افکار و عملکردهای آیت‌الله شریعتمداری در پیش از انقلاب آشنا شدیم؛ اما پس از انقلاب، وی خود را در ظاهر همراه با انقلاب نشان داد و تا جایی پیش رفت که به صورت ضمنی خود را صاحب انقلاب می‌دانست. شریعتمداری در جریان تصویب قانون اساسی، مخالفت خود را با نحوه تصویب آن اعلام داشت و مانعی در برابر شکل‌گیری قانون اساسی محسوب می‌شد؛ اما با قاطعیت امام(ره)، از موضع خود عقب‌نشینی کرد و مخالفت خود با تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی را پس گرفت. موضوع دیگری که در فهرست اقدامات ضد انقلابی و ضد امامی شریعتمداری در ایام پس از انقلاب مشاهده می‌شود، غائله آذربایجان و حزب جمهوری خلق مسلمان بود که با وجود اقدامات خرابکارانه و جدایی‌طلبانه این حزب، از جمله تصرف صداوسیمای آذربایجان همچنان در کنف حمایت شریعتمداری قرار داشتند.
مشی مشترک آقای شریعتمداری و جبهه ملی در حفظ سلطنت در چارچوب قانون اساسی مشروطه، آنان را به هم نزدیک می‌کرد و به همین دلیل، آقای شریعتمداری از طرح نخست‌وزیری بختیار به منزله یک چهره ملی حمایت می‌کرد. بختیار پیش از پذیرش نخست‌وزیری موافقت وی را جلب کرده بود۱ و آیت‌الله شریعتمداری نیز به نخست‌وزیری او خوش‌بین بود.۲
نقش حمایتی آیت‌الله شریعتمداری در جریان دو کودتای مهم پس از انقلاب نیز کمترین تردیدی در مشی انقلابی وی نگذاشت. در سال ۱۳۵۹، کودتایی در ایران طراحی شد که در هیچ نقطه‌ای از جهان سابقه نداشت. این کودتا بیشتر شبیه جنگ بود و بنا بود با محوریت نیروی هوایی ارتش از هواپیماهای جنگنده و بمب‌افکن استفاده شود. کودتای نوژه که حاصل طراحی چندین نهاد اطلاعاتی، امنیتی و سیاسی بود، ابعاد بسیار وسیعی داشت و به گونه‌ای طراحی شده بود که احتمال شکست در آن صفر بود. آیت‌الله شریعتمداری در رأس علمایی بود که کودتاچیان احتمال همکاری به دلیل کینه از امام(ره) و انقلاب را درباره آنها می‌دادند.۳ بسیاری از افراد کودتا مقلد وی بوده و تحت نفوذ معنوی آیت‌الله قرار داشتند. یکی از کودتاگران که به قم و بیت آیت‌الله شریعتمداری رفته بود، از تجمع خلبانان و ارتشیان در بیت وی خبر می‌دهد که برای استفسار از جریان کودتا به قم آمده بودند.۴ وی درباره اصل کودتا سخنی نگفت؛ ولی در پاسخ به مراجعان مدام تکرار می‌کرد: «ظلم هرگز پایدار نمی‌ماند.»۵ این جمله از سوی کودتاگران به معنای تأیید کودتا تفسیر می‌شود. کودتای نوژه به لطف خدا شکست خورد و خائنان به سزای عمل خود رسیدند؛ اما شریعتمداری به دلیل اینکه به صورت مستقیم در کودتا دست نداشت، تحت تعقیب قرار نگرفت. شاید اگر آن موقع مصاحبه کودتاگرانی که به نقش وی اشاره کرده بودند، از صداوسیما پخش می‌شد، بسیاری از توطئه‌های بعدی و ادعاهای دور از واقع و حقوق بشری امثال کدیور در دفاع از شریعتمداری فرصت عرض اندام پیدا نمی‌کردند.
دو سال پس از کودتای نوژه در اردیبهشت ۱۳۶۱، کودتای جدیدی کشف شد که در پی براندازی جمهوری اسلامی بود. قطب‌زاده با همراهی آیت‌لله شریعتمداری این کودتا را هدایت می‌کردند. این بار دخالت وی در کودتا به طور مستقیم بود. او پانصد هزار تومان به کودتاگران کمک کرده بود و اعتراف کرد، در جریان کودتا بوده است؛ ولی اقدامی برای جلوگیری از آن به عمل نیاورده است.۶
با پخش اعترافات متهمان خشم مردم برانگیخته شد و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم پس از بررسی، اعلام کرد شریعتمداری شرایط مرجعیت را از دست داده است. اگرچه در جریان محاکمه‌های مربوط به کودتا، همکاری شریعتمداری در این اقدام مخرب به اثبات رسید؛ اما امام(ره) اجازه بازجویی و محاکمه وی را به مسئولان نداد؛ اما لازم بود با انجام اقدامات تأمینی و کنترلی از ارتباط‌گیری‌های آتی با او جلوگیری شود. شریعتمداری تا پایان عمر، یعنی فروردین ۱۳۶۵ که به علت سرطان کلیه درگذشت، در انزوا بود. امروز دیگر شریعتمداری فقط به مثابه عبرت و تجربه‌ای تلخ درباره عواقب دنیازدگی و جاه‌طلبی روحانیت مطرح می‌شود. آیت‌الله مشکینی می‌گوید: «به خدا از روز اول، وجود این مرد، چوب لای چرخ این انقلاب بود.»۷
پی‌نوشت‌ها:
۱ـ اسناد لانه جاسوسی، ج۳، ص۳۲۳.
۲ـ خاطرات حجت‌الاسلام مرحوم سیدمنیرالدین حسینی‌شیرازی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ اول، ۱۳۸۳، ص ۲۴۱.
۳ـ محمدعلی الفت‌پور، بازگشت از نیمه راه، ص ۵۶.
۴ـ محمد ری‌‌شهری، خاطره‌ها، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳، ص ۳۹۸.
۵ـ همان، ص ۳۹۶.
۶ـ الفت‌پور، همان، ص ۵۷.
۷ـ افشای چهره دوم شریعتمداری، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۱، ص ۱۰. 

بررسی اندیشه سیاسی‌ شیخ‌مرتضی انصاری‌ـ 11


 فتح الله پریشان/ در شماره گذشته در گونه‌شناسی ولایت فقیه متذکر این نکته شدیم که شیخ‌اعظم انصاری درباره حدود ولایت فقها آن را به دو قسم ولایت مستقل و ولایت غیر مستقیم تقسیم می‌کند. ولایت مستقل، یعنی نوعی از ولایت داشته باشد که بتواند در جان و مال افراد و جامعه تصرف کند. شیخ چنین ولایتی را مختص ائمه معصوم(یعنی پیامبر و امامان شیعه) و نایبان خاص آنها می‌داند و در توانایی دلایل ولایت فقیه برای اثبات این نوع ولایت مالکانه تردید دارد.۱ اما در ولایت غیر مستقل، پس از آنکه امور را به سه دسته تقسیم می‌کند، می‌گوید: «در وظایفی که دخالت یا اذن فقیه در مشروعیت یا صحت انجام آنها، به طور قطع یا احتمال مطرح می‌باشد، مانند حوادث واقعه باید به فقیه مراجعه کرد.»۲ مراد وی از حوادث که به راویان احادیث ارجاع داده شده، مطلق اموری است که عرفاً و عقلاً و شرعاً، مردم به رئیس خود مراجعه می‌کنند. در این اندیشه شیخ با استادش ملااحمد نراقی مشابهت دیدگاه دارد.
شیخ در مقام استدلال بر این نوع ولایت برای فقیه می‌نویسد: «مقبوله عمربن‌حنظله که امام(ع) در آن از فقیه به عنوان حاکم یاد کرده است، بر وجوب رجوع در امور یاد شده دلالت دارد؛ زیرا از ظاهر مقبوله برمی‌آید که در روزگار غیبت، همانند حاکمان منصوب در زمان پیامبر(ص) و صحابه می‌باشند، در اینکه مردم موظفند در امور یاد شده به آنان مراجعه کنند و به نظر آنان عمل کنند، بلکه عرف از نصب حاکم به وسیله سلطان، وجوب رجوع به او را در همه امور عامه مربوط به حکومت می‌فهمد.»۳
شیخ پس از آنکه اختصاص مفهوم حوادث را به مسائل شرعی، به دلایلی رد می‌کند و نتیجه می‌گیرد حوادث، افزون بر منازعات، همه مسائل جاری و مصالح عامه را دربرمی‌گیرد، در پایان بحث نتیجه می‌گیرد: «به هر حال با توجه به آنچه آوردیم، روشن شد که مفاد ادله ولایت فقیه، ثبوت ولایت برای فقیه است در همه اموری که مشروعیت آن در خارج اجتناب‌ناپذیر است، به گونه‌ای که اگر فقیه وجود نداشته باشد، باید خود مردم آن کارها را انجام دهند.»4 با ذکر قسمت‌های یاد شده، شیخ همه امور سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی و هر آنچه را که جامعه به آن نیازمند است، مشمول ولایت فقیه می‌داند. او در کتاب «القضاء» خود به صراحت ولایت مطلقه فقیه را به معنای زعامت سیاسی و اجتماعی فقیه می‌پذیرد و می‌نویسد: «و ان شئت تقریب الاستدلال بالتوقیع و بالمقبوله بوجه اوضخ فنقول لانزاع فی نفوذ حکم الحاکم فی الموضوعات الخاصه اذا کانت محلا للتخاصم فحینئذ فقول ان تعلیل الامام(ع) وجوب الرضا بحکومه فی الخصومات بجعله حاکما علی الاطلاق و حجه کذلک یدل علی ان حکمه فی الخصومات و الوقایع من فروع حکومه المطلقه»5 به این ترتیب از دیدگاه شیخ انصاری، اگر امام صادق(ع) در مقبوله عمربن‌حنظله علت وجوب رضایت دادن به قضاوت فقیه را حاکم مطلق قرار دادن او دانسته و فرموده است: «فلیرضوا به حکما فانی قد جعلته علیکم حاکما» باید به حکم و قضاوت فقیه رضایت داد؛ زیرا من او را بر شما حاکم قرار دادم.
امام زمان(عج) نیز در توقیع شریف فقها را حجت بر مردم معرفی کرده و فرموده است: «فانهم حجتی علکیم و انا حجه الله» اینها بر آن دلالت دارد که حکم فقیه در حل و فصل خصومت‌ها و دعاوی از شاخه‌های حکومت مطلق او و حجیت عام اوست. بنابراین به صورت تخاصم و حل و فصل دعاوی اختصاص نداشته، بلکه شامل غیر موارد تخاصم نیز می‌شود، یعنی فقیه جامع‌الشرایط نه تنها ولایت بر قضاء، بلکه ولایت بر حکومت و زمامداری جامعه نیز دارد و این همان است که شیخ‌انصاری آن را حکومت مطلق می‌نامد.
شیخ‌انصاری در کتاب زکات از این هم روشن‌تر درباره نیابت و ولایت فقیه سخن گفته است و درباره متولی زکات و وجوب اطاعت از وی می‌نویسد: «اگر فقیه از مردم بخواهد که زکات را به او بدهند، مفاد و مقتضای ادله نیابت عامه فقیه، وجوب دفع را می‌رساند، زیرا امتناع از این امر، به معنای رد بر فقیه و رد بر فقیه، به منزله رد قول خداست، آنچنان که در مقبوله عمربن‌حنظله آمده و در توقیع شریف امام نیز آمده است که: باید در حوادث واقعه به فقیه و راویان حدیث مراجعه کرد، زیرا آنان حجت من بر شما و من حجت خدا می‌باشم.»۶
افزون بر سخنان بالا، شیخ انصاری در کتاب خمس و همچنین در حاشیه‌ای که بر کتاب «نجات العباد» شیخ محمدحسن نجفی دارد، در هرجا با توجه به ولایت عامه فقیه فتوایی آورده، آن را پذیرفته است. بنابراین، شیخ گستره ولایت فقیه را در محدوده فتوا و قضا خلاصه نمی‌کند، بلکه قلمرو آن را گسترده می‌بیند. وی در کتاب «قضا» با تأکید بر همین مسئله می‌نویسد: «حکم فقیه واجدالشرایط در همه فروع احکام شرعی و موضوعات حجت و نافذ است؛ زیرا مقصود از «حاکم» که در مقبوله آمده، نفوذ حکم او در همه شئون و زمینه‌هاست و ویژه امور قضایی نیست.»
پی‌نوشت‌ها:
۱ـ محسن مهاجر، اندیشه سیاسی متفکران اسلامی، ج۲، ص ۴۲۷.
۲ـ همان، ص ۴۲۸.
۳ـ مرتضی انصاری، المکاسب‌المحرمه، ص ۱۵۴.
۴ـ محسن مهاجر، پیشین، ص ۴۲۸.
۵ـ همان، ص ۴۲۹.
۶ـ همان، صص ۴۳۱‌ـ ۴۳۰. 

جریان‌شناسی فکری‌ـ فرهنگی عقلانیت اسلامی‌ـ 15

 حسین میرچراغ‌خانی/ در چهاردهم آذر ماه 1293 ش، مجلس ملی سوم آغاز به کار کرد، اما بر‌خلاف مجلس اول و دوم، علما و روحانیون سهم بیشتری داشتند. علت حضور بیشتر روحانیون در مجلس سوم، رأی مردم بود؛ چرا که در مجلس اول و دوم، نمایندگان بر اساس دسته‌بندی اصناف انتخاب می‌شدند؛ اما در دورۀ سوم، انتخاب آزاد بود و حضور پررنگ روحانیت و جریان عقلانیت اسلامی را در پی داشت.

عملکرد جریان عقلانیت اسلامی
 در جنگ جهانی اول
مهم‌ترین مشکلی که مجلس سوم با آن مواجه شد، جنگ جهانی اول بود. هرچند احمد‌شاه قاجار در آغاز به کار مجلس، بی‌طرفی در جنگ را اعلام کرد؛ اما این اعلام نتوانست از ورود ایران به جنگ جلوگیری کند و ایران به یکی از کانون‌های جنگ تبدیل شد. انگلیس‌ها جنوب، روس‌ها شمال و عثمانی‌ها کرمانشاه و آذربایجان غربی را اشغال کردند.۱ در نتیجه، مجلس سوم بر اثر فشار قدرت‌های بیگانه و مهاجرت بخشی از نمایندگان به اصفهان، در روز ۲۳ آبان ۱۲۹۴ ش منحل شد.
برخی اعضای جریان عقلانیت اسلامی نیز جزء مهاجران بودند که سید‌حسن مدرس، یکی از آنها بود. البته مدرس بعدها در نطقی، مهاجرت را قصور می‌داند و از آن چنین یاد می‌کند: «‌در مهاجرت، زمان جنگ عمومی، که همان مهاجرت هم در کابینۀ آقا (مستوفی‌الممالک) فراهم آمد و بنده هم یکی از مهاجرین بودم، آن هم صلاح نبود.»۲ در زمان مهاجرت و حضور نمایندگان در اصفهان، حزب دموکرات به همراه نمایندگان مهاجر، کمیته‌ای با نام «کمیتۀ ملی» تشکیل می‌دهد که سیدحسن مدرس به عضویت این کمیته درمی‌آید. موضع‌گیری‌های ملی این کمیته، از دلایلی است که مدرس را با خود همراه کرده بود.
جریان عقلانیت اسلامی در جنگ جهانی اول، افزون بر حمایت از تشیع و ایران، اقداماتی در راستای اتحاد جهان اسلام در برابر سلطۀ غیر مسلمانان انجام داد. اعلامیه‌ها و حمایت جریان عقلانیت اسلامی از مردم لیبی و عراق، بیان‌کننده این موضوع است. این جریان، با‌ وجود اعتقاد به ولایت فقیه و مشروع ندانستن نظریۀ حکومت عثمانی، در وضعیت حساس جهان اسلام در جنگ جهانی اول، از سلاطین عثمانی می‌خواهد از ممالک اسلامی دفاع و جهان اسلام را متحد کنند.۳ در یکی از اعلامیه‌هایی که علمای نجف علیه جبهۀ متفقین صادر کردند و بیانگر اتحاد جهان اسلام است، چنین آمده است: «...مجتهدین عظام از رؤسای شیعۀ جعفریه و علمای کرام اهل تسنن از مقیمین دارالاسلام بغداد، بر وجوب چنگ زدن به رشتۀ اسلام، چنانچه خداوند متعال در کتاب مجید خود امر فرموده: «وَاعْتصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمَیعًا وَلَا تَفَرَّقُواْ» و وجوب اتحاد کافۀ مسلمین در حفظ بیضۀ اسلام و نگاه‌ داشتن ممالک اسلامیۀ عثمانی و ایران از تشبثات دول اجنبی و هجوم آوردن سلطنت‌های خارجه و متحد گردیدن رأی تمامی ماها بر محافظت حوزۀ اسلامیه، که بذل تمام قوا و نفوذ خود را در آن بنماییم و مضایقه نکنیم... .»۴

دغدغه‌های جریان عقلانیت اسلامی و مشکلات جهان اسلام
یکی از جامع‌ترین اعلامیه‌هایی که همانند یک منشور، دغدغه‌های جریان عقلانیت اسلامی و مشکلات جهان اسلام در این مقطع زمانی را نشان می‌دهد، اعلامیۀ شریعت اصفهانی است که در ده بند به این شکل منتشر شده است:
* بیگانگان استعمارگر، با ملایمت و روش دوستانه‌ای، دل‌های مردم پست و نادان را جلب کرده‌اند؛
* استعمارگران با آوردن ساخته‌ها و دستاوردهای خود به بازار، مردم مسلمان را در همۀ امور زندگی به خود نیازمند کردند؛
* به بهانۀ آموزش و پرورش و خدمات پزشکی، شیوه‌های بددینی و گمراه‌کنندۀ خویش را تبلیغ کردند؛
* هیئت‌های مذهبی خود را در میان مسلمانان فرستادند تا آنان را از علمای مسلمان متنفر کنند؛
* کتاب‌های ضددینی خود را در میان مسلمانان به رایگان یا به بهایی ارزان پراکندند؛
* آن بیگانگان، زر و سیم مسلمانان را گرفته، به جای آن کاغذ و چیزهای تجملی به ما دادند؛
* مسلمانان را معتاد به چیزهای غیر‌لازم، مانند قند و شکر، چای و سیگار کردند؛
* استعمارگران، اصل «تفرقه بینداز و حکومت کن» را به کار برده، از آن طریق بسیاری از سرزمین‌های اسلامی را اشغال کردند؛
* تعدادی هستند که خود را به لباس روحانیگری در‌آورده و ادعای دانش می‌کنند؛ در حالی ‌که در واقع امر، آنان از گروه علمای روحانی به شمار نمی‌روند. بیگانگان این «علما» را نیز هم‌ردیف علمای واقعی قلمداد کرده و فسادی را که آن علمای دروغی مرتکب می‌شوند، به حساب بدی مذهب می‌گذارند و این‌گونه مردم را به گردن‌کشی نسبت ‌به علمای حقیقی اسلام می‌خوانند؛
* استعمارگران با به دست آوردن امتیازات و دادن وام‌ها و امضا کردن پیمان‌های گوناگون، نفوذ خویش را در کشورهای اسلامی گستردند.۵
شریعت اصفهانی در پایان این اعلامیه، اهمیت اتحاد را چنین بیان می‌کند: «بیایید دشمنی‌های داخلی را کنار بگذاریم. آیا این شرم‌آور نیست که ما زیر سلطۀ حکومت روس‌ها، که به وحشی‌گری نامور شده‌اند، قرار گیریم؟»۶

جهاد و اتحاد در جریان عقلانیت اسلامی
جریان عقلانیت اسلامی در این دوره به شیوه‌های گوناگون اهداف خود را پیگیری می‌کرد، در این دوره همانند دورۀ پیش، از مساجد و اماکن مذهبی به‌ منزلۀ پایگاه تبلیغاتی استفاده می‌کرد. همچنان در این دوره، روش مهاجرت و تحصن، ابزاری تأثیر‌گذار در دست جریان عقلانیت اسلامی بود.۷ افزون بر این، شاهد مبارزۀ مستقیم افرادی مانند سید‌عبدالحسین لاری نیز هستیم. سید‌عبدالحسین لاری، از شاگردان میرزای شیرازی است که به دستور استاد خود، به لارستان هجرت کرد تا رهبری مردم لار را برعهده گیرد. سیدلاری، افزون بر فعالیت‌های فرهنگی، مانند ایجاد مدرسۀ علمیه و برگزاری نماز جمعه، به قیام مسلحانه در ‌برابر انگلیس دست زد. در اسفند1293 ش و ربیع‌الثانی1133ق، انگلیسی‌ها بوشهر را تصرف کردند و مناطقی از فارس و لارستان را در اختیار گرفتند. سیدلاری فتوای جهاد صادر کرد. با این فتوا، افراد مسلح بسیاری دور خود جمع و با متجاوزان مقابله کرد. سرانجام انگلیسی‌ها با همکاری قوام‌الملک شیرازی و مخبر‌السلطنه، توانستند قیام سیدلاری در جنوب را شکست دهند.۸
از مهم‌ترین روش‌های جریان عقلانیت اسلامی، که یکی از اصول جریان هم به شمار می‌آید، «اتحاد» است؛ اتحاد، نه ‌تنها در جغرافیای ایران و مذهب تشیع، بلکه در وسعت جهان اسلام و مقابله با جبهۀ کفر. تأکید بر اصل وحدت، همواره مورد توجه رهبران جریان عقلانیت اسلامی بوده است که در این زمینه می‌توان به نامه‌های آخوند خراسانی دربارۀ اتحاد مجلس و دولت اشاره کرد. همچنین دعوت رهبران جریان عقلانیت اسلامی به وحدت جهان اسلام را می‌توان در اعلامیه‌های ایشان مشاهده کرد.۹
پی‌نوشت‌ها:
۱ـ عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من (یا تاریخ اجتماعی اداری دورۀ قاجاریه)، ج 3، تهران: زوار، 1371، ص 145.
۲ـ پایگاه تحلیلی‌ـ خبری عصر ایران، «مدرس بیرون از کلیشه‌های رسمی»، دسترسی در: http://www.asriran.com/fa/news/368625/، 10 آذر 1393.
۳ـ عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، همان، ص 168.
۴ـ محمد ترکمان، اسنادی در‌بارۀ هجوم انگلیس و روس به ایران، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، 1370، ص ۴۷۲ـ۴۷۱.
۵ـ عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، همان، ص ۱۶۶ـ۱۶۵.
۶ـ همان، ص 166.
۷ـ تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی به رهبری شیخ‌فضل‌الله نوری نمونۀ استفاده از این روش است.
۸ـ  مهدی قلی‌خان ‌هدایت (مخبرالسلطنه)، همان، ص 407.
۹ـ عبدالهادی حائری، همان، ص 148.

یکی از تحولات نظام جهانی، ایجاد تغییر در ماهیت و اشکال قدرت و ارتقای تأثیرگذاری قدرت نرم بر قدرت سخت بوده است. کشورهایی که به شکل ماهرانه‌ای از ابزارهای فرهنگ، تمدن، تاریخ و جغرافیای خویش برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران استفاده کرده‌اند، در صحنه سیاست ملی و جهانی اقتداری به مراتب ماندگارتر و مؤثرتر یافته‌اند. به تعبیر رهبر معظم انقلاب، پایه‌ فکرى، ارزشى و پایه عملى، دو پایه اساسى هندسه حاکم بر نظام جهانی هستند که با وقوع انقلاب اسلامی و موفقیت‌های جمهوری اسلامی ایران دچار تزلزل شده‌اند. امروزه تنها قدرت ایدئولوژیک صاحب نفوذ در مقابل همه هجمه‌های غرب علیه اسلام جمهوری اسلامی ایران است. کم و بیش همه کارشناسان و نظریه‌پردازان غربی معتقدند، تنها مانع بر سر راه غرب و ایالات متحده آمریکا در جهان نظام جمهوری اسلامی ایران است و در آینده نه چندان دور شاهد قطب‌بندی جدید سیاسی به رهبری ایران و غرب به سرکردگی آمریکا خواهیم بود. 
کتاب «جمهوری اسلامی ایران و هندسه جهانی قدرت» که به کوشش جواد معدنی تألیف شده و انتشارات مرکز آموزشی و پژوهشی شهید سپهبد صیاد شیرازی در پاییز 1396 آن را به چاپ رسانده است، سعی دارد موقعیت جمهوری اسلامی ایران را در روندها و فرایندهای هندسه جهانی قدرت ترسیم کند. این کتاب دربرگیرنده سه فصل است؛ در فصل اول کلیات تحقیق، تعریف مفاهیم کلیدی و رویکرد نظری بررسی شده است. در فصل دوم منابع قدرت سخت جمهوری اسلامی ایران و اهمیت آنها در برخی نظریه‌های اندیشمندان تشریح شده و فصل سوم نیز منابع قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران را بررسی کرده است. در بخشی از این کتاب در معرفی انقلاب اسلامی، به منزله یک انقلاب توحیدی‌ـ اسلامی و شاخه‌ای از انقلاب انبیا آمده است: «انقلاب اسلامی عبارت از حرکت بنیادین و تحولی اساسی در اوضاع و احوال سیاسی جامعه، بر اساس آموزه‌های اسلامی به منظور جایگزین نمودن نظامی مبتنی بر اصول و احکام اسلامی. حتی به اذعان پژوهشگران در عرصه روابط بین‌الملل، انقلاب اسلامی ایران ارائه‌کننده سرفصل جدیدی در مناسبات جهانی بر پایه راهبردهای فرهنگی (قدرت نرم) است که راه را برای توسعه ادبیات قدرت نرم در محافل علمی‌ـ تحقیقاتی باز می‌نماید.»