معمولاً اين نوع پرسشها درباره نحلههاي كلامي و فرقههاي مذهبي مطرح ميشود كه پس از رحلت پيامبر اسلام(ص) پديد آمدهاند. برای نمونه، ميگويند مذهب اشعري چگونه و از چه زماني پديد آمده است؟ در پاسخ گفته ميشود: مذهب اشعري مكتبی كلامي است كه ابوالحسن اشعري (260ـ324هـ) در آغاز قرن چهارم آن را پيريزي كرد. در مقابل آن، مذهب معتزله قرار دارد كه آن هم يك مذهب كلامي است و واصلبنعطا(80ـ 130هـ) شاگرد حسن بصري (م110هـ) آن را بنيان نهاد. در اين موارد، ميتوان براي پيدايش مذهب، تاريخ مشخصي تعيين كرد. اين گفته درباره مذاهب فقهي نيز صادق است
. مذهب حنفي به وسيله ابوحنيفه(80ـ 150هـ) و مذهب شافعي به وسيله محمدبنادريس شافعي(150ـ 204هـ) پديد آمد و همچنين ديگر مذاهب فقهي نيز تاريخ پيدايش مشخصي دارند؛ امّا تشيع يك مذهب كلامي و فقهي نيست كه پس از پيدايش اسلام و درگذشت رسول خدا(ص) پديد آمده باشد.
تشيع با اسلام تاريخ يكسان دارد. در واقع تشيع همان اسلامي است كه پيامبر خدا(ص) آورده و يكي از تعاليم آن، استمرار رهبري و امامت به وسيله فردي است كه از جانب خدا تعيين و به وسيله پيامبر(ص) معرفي ميشود. اين اصل اساسي كه ضامن بقاي اسلام است و هويت تشيع را تشكيل ميدهد، در زمان خود رسول خدا(ص) به وسيله آن حضرت اعلام شد و گروهي از صحابه پيامبر(ص)، آن را پذيرفتند و پس از درگذشت رسول خدا(ص) بر همان پيمان باقي ماندند. اينان پيشگامان تشيع در عصر رسول خدا(ص) و پس از او بودند؛ امّا گروهي ديگر، اين اصل را ناديده گرفته و رهبري را از آن ديگري دانستند.
شيعه در كلمات رسول خدا(ص)
نامگذاري پيروان علي(ع) به شيعه، از زمان خود پيامبر(ص) آغاز شده و روايات فراواني حاكي از آن است كه آن حضرت اين نام را بر پيروان علي(ع) نهاده است. محدثان و مفسران نقل ميكنند، آنگاه كه آيه «إِنَّ الّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحات أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيّه» فرود آمد، پيامبر(ص) رو به حضرت علي(ع) كرد و فرمود: «مقصود از اين عبارت، تو و شيعيانت هستند كه روز قيامت خشنود و پسنديدهاید»
در حديث ديگر فرمود: «تو و پيروانت مقصود هستيد، وعده من و شما در روز قيامت نزد حوض كوثر است. آنگاه كه امّتها براي حسابرسي به آنجا ميآيند، شما را فرا ميخوانند؛ در حالي كه نور از چهره و پيشاني شما تابان است.»
امامت، همزاد نبوّت
شكي نيست كه مقام امامت با مقام نبوت تفاوت دارد. پيامبر گيرندة وحي و پايهگذار دين است؛ در حالي كه امام نه دريافتكنندة وحي است و نه پايهگذار دين، بلكه وظايفي كه رسول خدا(ص) در قلمرو بيان احكام و اجراي آنها برعهده داشت، پس از وي برعهده امام است. امام مرجع بيان احكام و عقايد اسلامي و مدير امور كشور است. با توجه به اين اصل و بنا بر روايات، روزي كه پيامبر(ص) نبوت خود را براي بنيهاشم بيان كرد، جانشيني و رهبري علي(ع) را نيز اعلام کرد و اين حاكي از آن است كه نبوت و امامت همزاد بوده و دارنده هر دو منصب از جانب خدا به وسيله وحي الهي معين ميشوند. اين مسئله در منابع تاريخي چنين آمده است:
حدیث عشیره
پيامبر گرامي(ص) سه سال دعوت پنهاني داشت. آنگاه كه خدا او را با آيه «وَأَنْذِرْ عَشيرتَكَ الأَقْرَبين» مخاطب قرار داد، او بيش از چهل نفر از بستگان خود را كه همگي از شخصيتهاي بنيهاشم بودند، براي ضيافت دعوت كرد و پس از صرف غذا، سخنان خود را اينگونه آغاز كرد: «هيچ كس از مردم براي كسان خود چيزي بهتر از آنچه من براي شما آوردهام، نياورده است. من خير دنيا و آخرت را براي شما آوردهام، خدايم به من فرمان داده كه شما را به توحيد و يگانگي وي و رسالت خويش دعوت كنم. چه كسي از شما مرا در اين راه كمك ميكند تا برادر و وصي و جانشين من در ميان شما باشد؟» آن حضرت اين جمله را گفت و اندكي درنگ كرد تا ببيند كدام يك از آنان به نداي او پاسخ مثبت ميدهند. در آن لحظات، سكوتي مطلق و آميخته با بهت و تحير بر مجلس سايه گسترده بود و همگي سر به زير افكنده و در فكر فرو رفته بودند.
ناگهان علي(ع) كه سن او در آن روز از 15 سال تجاوز نميكرد، سكوت را درهم شكست و برخاست و رو به پيامبر(ص) كرد و گفت: «اي پيامبر خدا، من تو را در اين راه ياري ميكنم.» آنگاه دست خود را به سوي پيامبر(ص) دراز كرد تا دست او را به نشانه پيمان فداكاري بفشارد. در اين هنگام پيامبر(ص) دستور داد كه حضرت علي(ع) بنشيند. بار ديگر پيامبر(ص) گفتار خود را تكرار کرد. باز علي(ع) برخاست و آمادگي خود را اعلام كرد. اين بار نيز پيامبر (ص) به وي دستور داد بنشيند. در مرتبة سوم نيز مانند دفعات پيشين، كسي جز علي(ع) برنخاست و تنها او بود كه پشتيباني خود را از اهداف مقدس پيامبر (ص) اعلام كرد. پيامبر (ص) در اين حال دست خود را بر دست علي(ع) زد و جملة تاريخي خود را در مجلس بزرگان بنيهاشم دربارة او بيان کرد و فرمود: «هان! اي خويشان و بستگان من! علي برادر و وصي و خليفة من در ميان شماست.»
اين حديث به روشني تاريخ تشيع و همزاد بودن نبوت و امامت را به معنايي كه يادآور شديم، بيان ميكند.
حديث منزلت
حديث منزلت از احاديث معروفي است كه محدّثان و تاريخنگاران نقل كردهاند و اجمال آن چنين است: آنگاه كه پيامبر(ص) راهي نبرد با روميان در سرزمين تبوك شد، علي(ع) را همراه خود نبرد؛ زيرا وجود او در مدينه براي جلوگيري از فتنهگري منافقان، لازم و ضروري بود؛ ولي دشمنان به شايعهپردازي دست زدند و گفتند: روابط پيامبر(ص) با علي(ع) به تيرگي گراييده، لذا او را به همراه خود نبرده است. علي(ع) خود را به لشگرگاه اسلام رساند و اين شايعه را بازگو کرد. پيامبر(ص) در پاسخ فرمود: آنان دروغ گفتهاند. من تو را براي حفظ خانه و خانوادهام جانشين خويش ساختهام. پس بازگرد و جانشين من در خانواده من و خانواده خودت باش. آيا خوش نداري براي من آنگونه باشي كه هارون براي موسي بود، با يك تفاوت كه پيامبري پس از من نيست؟ اين حديث به روشني نشان میدهد، علي(ع) همه صلاحيتها و اختيارات هارون(ع) را جز نبوت داشته است. يكي از مناصب هارون، وزارت او براي موسي(ع) بوده است، چنانكه ميفرمايد: «وَاجْعَلْ لِي وَزيراً من أَهْلِي»؛ هارون را كه از خاندان من است، وزير من قرار ده.
استثناي نبوت در كلام رسول خدا(ص) حاكي از آن است كه كليه مسئوليتهاي هارون را علي نيز داشت و اين جانشيني تنها به جنگ تبوك اختصاص نداشت؛ بلكه يك ضابطه كلي بود كه جانشيني در غزوه تبوك يكي از مصاديق آن به شمار ميآمد و اگر مقصود جانشيني درباره اين سفر بود، به اين ضابطه كلي و استثناي نبوت نیازی نبود.
حديث غدير
در حدیث غدیر پیامبر(ص) فرمودند: «هان اي مردم، نزديك است كه من دعوت حق را لبيك گويم و از ميان شما بروم. من مسئولم و شما نيز مسئول هستيد... هان اي مردم، هر كس من مولا و رهبر او هستم، علي نيز مولا و رهبر اوست.» پيامبر(ص) جملة آخر را سه بار تكرار كرد و فرمود: «پروردگارا هر كس علي را دوست دارد، تو او را دوست بدار و هر كس با او دشمني كند تو با او دشمن باش. هر كس او را ياري كند، تو ياور او باش، و هر كس او را تنها گذارد، تو نيز او را تنها گذار. لازم است حاضران به غايبان خبر دهند و آنها را از اين امر آگاه سازند.» هنوز اين اجتماع با شكوه پايان نيافته بود كه فرشتة وحي فرود آمد و پيامبر گرامي(ص) را بشارت داد كه خداوند امروز دين خود را تكميل كرد و نعمت خويش را بر مؤمنان به كمال رسانيد.
حديث غدير از احاديث متواتر است. كافي است بدانيم 120 صحابي، آن را از پيامبر(ص) و 89 نفر از تابعان آن را نقل کردهاند و در مجموع 14 قرن، 360 نفر عالم و دانشمند سنّي آن را روايت كردهاند، و اگر راويان و عالمان شيعي را به آنان ضميمه كنيم، خواهيم ديد حديث در بالاترين حدّ تواتر قرار ميگيرد.
شكلگيري تشيع
در پرتو سفارشها
ما به همين احاديث قطعي بسنده ميكنيم. اين سفارشها سبب شد در عصر رسول خدا(ص) گروهي گرد حضرت علي(ع) را بگيرند و به پيروي از او مشهور شوند. محقق معروف آقاي محمد كردعلي در كتاب «خطط الشام» مينويسد: «در زمان خود پيامبر(ص) گروهي از بزرگان صحابه به دوستي و موالات علي(ع) معروف بودند؛ مانند سلمان فارسي كه ميگفت: ما با پيامبر(ص) بيعت كرديم بر دو اصل: خيرخواهي براي مسلمانان و اقتدا به عليبنابيطالب(ع) و ولايت وي. ابوسعيد خدري ميگويد: مردم به پنج چيز دعوت شدند؛ ولي چهار تا را گرفتند و يكي را رها كردند. سؤال شد: آن چهار تا را كه گرفتند چيست؟ گفت: نماز، زكات، روزه ماه رمضان و زيارت خانة خدا. پرسیدند: آن يكي كه رها كردند كدام است؟ گفت: ولايت عليبنابيطالب(ع). از وي سؤال شد: آيا ولايت علي همانند آن چهار مورد، لازم و واجب است؟ گفت: آری، به سان آنها لازم و واجب است و از همين افرادند: ابوذر غفاري، عمار ياسر، حذيفةابنيمان، ذوالشهادتين خزيمة ابن ثابت، ابوايوب انصاري، خالدبنسعيد و قيسبن سعدبن عباده.»
شيعه در عصر رسالت
سفارشهاي مؤكد پيامبر(ص)ـ كه نمونههاي آن را يادآور شديم و قسمت مهم آن در كتابهاي حديث و تفسير وارد شده استـ سبب شد بذر تشيع در سرزمين اسلام پاشيده شود و به تدريج رشد كند. گروهي در عصر رسالت، ولايت علي را به دل بگيرند و به شيعه علي(ع) مشهور شوند و با پايمردي همه پيمان خود را با امام پس از عصر رسالت نيز حفظ كنند. اين گروه هسته تشيع را در صدر اسلام تشكيل ميدادند. سپس تشيع در طول زمان با توجه به شناختهاي صحيح از مسئله امامت و جانشيني علي(ع) راه خود را باز كرد و پيوسته گسترش
یافت.