رضا اشرفی/ بیش از یک دهه است که اروپا در کشورهای گوناگون، دولتهای متفاوتی را به خود دیده است. حتی در برخی از کشورهایی که با سنت حزبی پایدار همراه است، احزاب جدیدی شکل گرفتهاند که پیش از این وجود نداشتهاند یا اینکه وجود داشتهاند؛ اما هیچ گاه گمان نمیکردند بتوانند قدرت را به دست بگیرند یا در ائتلاف با دیگر احزاب وارد عرصه قدرت شوند.
همزمان طیفهای فکری تندرو با ایجاد احزاب جدید و چندماهه یا چندساله در اروپا به راحتی در عرصههای قدرت نفوذ کرده و رأی و نظر مردم را جلب میکنند. برخی از تحلیلگران معتقدند با توجه به بحران شکل گرفته در غرب، هیچ یک از دولتها و احزاب و چهرههای شناخته شده و سنتی، نمیتوانند خواستههای مردم را برآورده کنند؛ به همین دلیل دولتها مکرر تغییر کرده و به سمت چهرههای نو و ناشناخته گرایش پیدا میکنند که البته باز هم پاسخ خود را دریافت نمیکنند؛ زیرا بحران شکل گرفته، ساختاری و بنیادیتر از آن است که با ورود چهره یا جریانی جدید ترمیم شود. در همین راستا، دیده میشود دولتمردان مداوم با کاهش محبوبیت یا شکست در انتخابات بعدی مواجه میشوند.
میتوان گفت آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان تنها رئیس دولت اروپایی است که عمر طولانی مدتی در عرصه سیاست دارد که البته شواهد کنونی نشان میدهد وی نیز محبوبیت خود را از دست داده است. اول باید به این مسئله اذعان کرد که برخلاف بسیاری از کشورهای اروپایی، آلمان به منزله رهبر اقتصادی این منطقه، با آسیب کمتری در بحران سرمایهداری که از سال 2008 آغاز شده، روبهرو شد. همین مسئله در ماندگاری مرکل تأثیر قابل توجهی داشت. با وجود این، در انتخابات پارلمانی پیشین دیده شد اگر چه حزب دموکرات مسیحی رأی اول را آورد؛ اما شکنندگی آرا به قدری زیاد بود که وی برای تشکیل دولت چندین ماه با رقبا و دیگر احزاب چانهزنی کرد؛ مسئلهای که از سال 2005 تا این دوره بیسابقه بود.
بر اساس قانون اساسی آلمان، صدراعظم محدودیتی برای انتخاب شدن ندارد و حتی سالها و دورههای متمادی میتواند صدراعظم باقی بماند. بر اساس اندیشههای آلمانی این موضوع لطمهای به دموکراسی و پهلو زدن به دیکتاتوری نمیزند. اگر چه این مسئله در هر کشور دیگری میتواند نشان از دیکتاتوری باشد.
جدای از اینکه حزب آنگلا مرکل برای تشکیل کابینه در دوره چهارم صدراعظمی خود دچار مشکل شد، انتخابات محلی هفته گذشته در ایالت هسن نیز نشان داد، دیگر توان رقابت ندارد و محبوبیت خود را از دست داده است. مرکل بلافاصله پس از «شکست سنگین، تلخ و دلسردکننده» اعلام کرد، در پایان این دوره از صدراعظمی از سیاست کناره میگیرد. مرکل گفت: «این تصمیمی بوده است که قبل از تعطیلات تابستان گرفته و اکنون آن را اعلام کرده است.» یعنی درست زمانی که دولت در آلمان با بحران مواجه شده و مرکل به دلیل اختلافات بسیار نمیتوانست کابینه تشکیل دهد؛ اما انتخابات ایالت هسن، همه چیز را تمام کرد.
این چالش تنها گریبانگیر مرکل و آلمان نیست؛ زیرا ترزا می در انگلیس نیز با مشکلات و چالشهای پیچیدهای مواجه است که هم از محبوبیت آن کاسته و هم اینکه قدرتش را برای ادامه کار تحت تأثیر قرار داده است. به ویژه در انتخابات زودهنگام سال گذشته، تعدادی از کرسیهای پارلمان را از دست داد؛ در حالی که امیدوار بود با افزایش کرسیها و به دست آوردن قدرت مطلق، میتواند به راحتی تصمیمات خود را اعمال کند. این مسئله در بحران برگزیت بیشتر خود را نشان میدهد. در حالی که دولت باید در سال 2019 خروج از اتحادیه اروپا را به شکل عملی کلید بزند؛ اما هنوز نتوانسته است با مقامات اتحادیه اروپا به توافقات اولیه برسد. به دلیل همین سرگردانی، بسیاری از مردم انگلیس در نگرانی و ترس به سر میبرند که چه اتفاقی خواهد افتاد و اقتصاد این کشور تا چه میزان افول خواهد کرد یا اینکه تکلیف شهروندانش در دیگر کشورهای اروپایی چه خواهد شد، آیا اختلافات مرزی در ایرلند بار دیگر تنشزا خواهد بود؟
این چالشها از یک سو به کاهش محبوبیت ترزا می منجر شده و از سوی دیگر مردم و حزب کارگر را مجاب کرده است برای همهپرسی مجدد در زمینه خروج از اتحادیه اروپا تلاش کنند. سیاستی که اگر چه حمایت مردم را به همراه دارد؛ اما هنوز از سوی دولت پاسخی دریافت نکرده است.
فرانسه یکی دیگر از کشورهای مطرح و تأثیرگذار اروپا است که در مواردی بیش از آلمان و انگلیس در زمینه اقتصاد آسیب دیده است. بنابراین مردم در انتخابات 2017 به سمت کسی سوق پیدا کردند که برای ریاست جمهوری جوان، تازه کار و جدید بود. مردم برای اینکه از احزاب سنتی پیشین پاسخ مثبتی دریافت نکرده و هر چهار سال یک دولت را تغییر داده بودند، این بار به حزبی رأی دادند که تنها چند ماه بر زبانها افتاده بود. با پیروزی امانوئل مکرون موجی از شادی در فرانسه شکل گرفت که حتی دیگر دولتمردان اروپایی را در بر میگرفت؛ اما این شادمانی چندی نپایید، زیرا او نیز نتوانست موفق عمل کرده و محبوبیت خود را حفظ کند. تا اینکه برخی از نظرسنجیها در اول مهر سال جاری نشان میدهد، محبوبیت وی به زیر 30 درصد رسیده است؛ در حالی که در انتخابات ریاستجمهوری بیش از 66 درصد رأی آورده بود.
این تلاطم تنها در این سه کشور وجود ندارد، بلکه عمده کشورهای اروپایی طی ده سال گذشته با چالشهایی مواجه هستند که نمیتوانند به راحتی سالهای گذشته، راهی برای آن بیابند. بنابراین دولتها مداوم تغییر کرده و محبوبیتها کاهش پیدا میکند. این موضوع حتی فضای سیاسیـ اجتماعی را به سمت رادیکالیسم و روی کار آمدن ناسیونالیستهای متعصب با گرایشهای ضد اروپایی و قومگرایانه سوق داده است. جریانی که در ایتالیا، اسپانیا، هلند، دانمارک، نروژ و بسیاری از کشورهای دیگر اروپا خودنمایی میکند. تهدیدی که متفکران اروپایی را نگران و با این پرسش مواجه کرده که آیا ارزشهای اروپایی در حال افول است؟