شهناز سلطانی/ کتاب خواندن در جامعه ایران چیزی شبیه بودن و نبودن است! نمایشگاه بهارانه کتاب در تهران را میشود مصداق بودن کتاب تعریف کرد، آن هم به دلیل استقبال حیرتانگیز آن. سرانه مطالعه دقیقهای و ناچیز در بین ما مردم را هم میشود مصداق نبودن کتاب قلمداد کرد. اما آنچه برای خود ما روشن و واضح است کتابنخوانی ما ایرانیهاست. ساعتهای طولانی در قطار، اتوبوس، سفرهای طولانی مینشینیم دریغ از کتابی در دست. البته یا ما نمیدانیم کتاب خواندن با جان و روح ما چه میکند، یا میدانیم و دست و روی دست میگذاریم که صد البته این آخری دردناکتر و چارهاندیشی برای آن دشوارتر است.
اگر نخوانی حیران میشوند
آنهایی که از نزدیک به چشم خود دیدهاند میگویند ژاپنیها در قطار مترو سخت مشغول خواندن کتاب هستند و تقریباً هیچکس، تأکید میکنم هیچ کس! دستش خالی از کتاب نیست و اگر یک نفر خارجی وارد این قطار شود که بیکتاب است، ژاپنیها به طور حتم تعجب خواهند کرد و انگشت حیرت به دهان خواهند ماند. این کتاب به دستی چشمبادامیها را بگذارید کنار سرانه مطالعهشان که 90 دقیقه در روز است.
حالا بیاییم سراغ خودمان. خیلی از ما پایتختنشینها از مترو استفاده میکنیم. هر روز ساعتی را در قطار نشستهایم. یا سخت مشغول تلفن همراهمانیم، یا به تماشای دستفروشها نشستهایم یا متأسفانه گوش و چشممان تیز است که ببینیم دیگران چه میگویند و چه میکنند. تنها چیزی که در این جا به طور حتم نیست کتاب است که اگر بود سرانه مطالعه ما در دقیقهها خلاصه نمیشد و صد افسوس نمیخوردیم به حال ژاپنیها و کتابخوانیشان.
هرچه هست ناچیز است
سرانه مطالعه در کشور ما نه یک عدد و رقم که اعداد و ارقام دارد؛ یعنی مختلف است. از دو دقیقه آمار داریم تا عددی نزدیک به سرانه مطالعه ژاپنیها! که شک نکنیم در اعداد بالا باید شک کرد! چرا که از حال خودمان خبر داریم. گویا بسته به حال و شرایط، این آمارها متفاوت است. شاید یک مقام مسئول میخواهد بادی در غبغب بیندازد و بگوید ما برای افزایش سرانه کتابخوانی اینچنین و آنچنان کردیم و فرد دیگری در مقامی غیر از مسئول نگرانتر باشد و سرانه را به سمت حداقلی سوق بدهد. به هر حال آنچه بیبرو برگرد قبول داریم این است که ما خیلی کم کتاب میخوانیم، همین و بس.
چرا بخوانیم؟
اما به این پرسش عمیقاً باید فکر کنیم و باید به دنبال پاسخ آن باشیم. چرا کتاب نمیخوانیم؟ و چرا باید بخوانیم؟
به نظر میرسد بسیاری از ما که در خیل کتابنخوانها جای میگیریم نمیدانیم خواندن کتاب چه فوایدی برای ما دارد. در این باره در جهان مطالعات خوبی انجام گرفته که نشان میدهد خواندن کتاب چه تأثیراتی در جسم و روان ما برجا میگذارد. از نتایج این پژوهشهای علمی است که میگوید کسانی که کتاب میخوانند احتمال بروز آلزایمر در آنها 5/2(دوونیم) برابر کمتر از کسانی است که کتاب نمیخوانند و فقط تلویزیون تماشا میکنند؛ چرا که خواندن کتاب ذهن و مغز را پویا و فعال میکند و تماشای تلویزیون ذهن و مغز را منفعل. همینطور تحقیقات علمی دانشگاهی نشان میدهد کسانی که شش دقیقه در روز مطالعه میکنند اضطراب آنها 68 درصد کاهش مییابد. این نتیجه حیرتانگیز است؛ یعنی در واقع هیچ جایگزینی برای خواندن کتاب پیدا نمیکنید که تا این حد اضطراب را کاهش دهد؛ چرا که موقع خواندن کتاب فارغ از همه شلوغیهای ذهن و نگرانیها و درگیریهای زندگی غرق در کتاب میشویم و همه چیز در آن لحظات از ذهن ما به کنار میرود و فقط کتاب رنگ میگیرد. برای تمدد اعصاب و دست پیدا کردن به آرامش نیز خواندن کتاب توصیه میشود. وقتی کتاب میخوانیم دایره واژگانی ما زیاد میشود و همینطور دانش و مهارت ما در نوشتار. همینها به ما اعتمادبهنفس میدهد. فرض کنید قرار است شما در یک جمعی صحبت کنید توسعه دایره واژگان شما و دانش شما چقدر به کمکتان میآید. فرض کنید شما در حال خواندن یک رمان هستید ناچارید شخصیتها و اسامی را به خاطر بسپارید تا رشته داستان از دستتان نرود، این تلاش شما به قوت حافظه شما میانجامد.
هر یک از ما آدمها زندگی مخصوص به خود را داریم، با تجربیات مختص خودمان. وقتی کتاب میخوانیم در اصل در زندگی و تجربیات دیگران سهیم شدهایم. در واقع جان ما پر میشود از تجربیات نزیسته ما و این یعنی فرصتی عالی و کمیاب. همه اینها در ذهن و ضمیر ناخودآگاه ما مینشیند و هرگاه در آن زمینه نیاز به کمک و تجربه داشته باشیم به میدان میآید و ما را در حلوفصل مشکلاتمان یاری میکند. احساس میکنیم با مسائل فراوانی و همینطور با راهحلهای زیادی؛ آشنا شدهایم چرا که ذهن ما سرشار از قدرت پردازش شده است.
کتاب در رفتار و ذهن و اندیشه و زندگی ما اثر میگذارد. به ما این قدرت را میدهد که از دریچه دیگری به اطرافیانمان نگاه کنیم، نه از دید خودمان. آن وقت درک بهتری از دیگران خواهیم داشت و رفتارما با آنها طور دیگری تعریف میشود و البته که مهربانانهتر خواهد بود و قضاوت ما نسبت به آنها متحول خواهد شد.
کتاب آن قدر توانمند است که به ما راه نشان میدهد. به این دلیل که بر آگاهی ما میافزاید و حس میکنیم دریافتهای ما از زندگی بیشتر شده است، به همین دلیل کیفیت زندگی ما بهتر میشود.
جایی برای کتاب باز کنیم
اگر بدانیم کتاب با ما چه میکند، آن وقت جایی برای آن در خانواده باز میکنیم. برای پیدا کردن کتابهای خوب انرژی صرف میکنیم و از اهل کتاب راهنمایی میگیریم، برای خریدن یک کتاب وقت و هزینه کنار میگذاریم. اگر ما در جایگاه پدر و مادر کتاب به دست نباشیم، به طور حتم بچههای ما هم با هیچ تشویق و تدبیری کتابخوان نخواهند شد. اصلاً کتاب خریدن و کتاب خواندن را میشود به چشم یک تفریح بینظیر نگاه کرد. برخی از کتابفروشیها آن قدر زیبا و جذاب هستند که محال است وقتی وارد آنها شدید دست خالی برگردید و دفعه بعدی در کار نباشد که به طور حتم هست.
سرگرمی سالم
کتاب سرگرمی سالمی است که اگر به آن عادت کنیم وقت ما بیهوده تلف نخواهد شد و چون ذهن ما درگیر آن میشود، از حواشی کمارزش زندگی دور میشویم و معطوف به خودمان میشویم و این غنیمت بزرگی است که باید قدر آن را بدانیم.
همه ما هرچقدر سرمان شلوغ باشد، حتماً در طول روز و شب پیش از خواب 10 تا 15 دقیقه وقت داریم که چند صفحه کتاب بخوانیم و حالمان را خوب کنیم. پس وقت نداریم، بهانه خوبی نیست برای کتاب نخواندن. تلفن همراه ما همیشه وصله به تن ماست؛ وصلهای که پر است از اطلاعات درست و غلط و پراکندهای که دردی از ما دوا نمیکند و فقط ذهن ما را آشفته میکند، چرا یک کتاب کوچک همیشه همراه ما نباشد که اگر درست انتخاب شده باشد، جز اینکه دردی از ما دوا میکند، ذهن ما را نیز آرام میکند.
اگر با وسایل نقلیه عمومی تردد میکنیم، اگر با قطار و اتوبوس سفر میکنیم، قدر دقایق و ساعتهایی را بدانیم که حوصلهمان سر میرود و تلف میشود. اگر با کتاب مأنوس باشیم به طور حتم در چنین فضاهایی یکی از مهمترین انتخابهای ما کتاب خواهد بود. برای اینکه زندگی مطلوبتری داشته باشیم چارهای نداریم جز کتاب که جسم و جان ما را جلا میدهد.