یاسر الحوری، دبیر شورای عالی سیاسی یمن درباره سفر کنونی مارتین گرینفیت فرستاده سازمان ملل در امور یمن به این کشور گفت: این سفر موضوع جدیدی به همراه نداشته است. هیئت مذاکره‌کننده ملی یمن (هیئت صنعا) رویکرد مثبتی در قبال گرینفیت داشته است، اما مشکل در صنعا نیست؛ بلکه در ریاض است. گفت‌وگوی فرستاده سازمان ملل با سیدعبدالملک الحوثی رهبر جنبش انصارالله یمن موفقیت‌آمیز بود و امیدواریم که گرینفیت بعداً توضیح دهد که چه کسی در رایزنی‌ها مانع‌تراشی می‌کند.



محمدرضا فرهادی
کارشناس بین الملل
منافع بازیگران و انتخاب هزینه و فایده از رویکردهای مهم در روابط بین‌الملل به ویژه در میان بازیگران منطقه‌ای است؛ رویکردی که با انتخاب ترامپ مبنای سیاست خارجی ایالات متحده قرار گرفته است. رفتارها و رویکردهای ترامپ در برابر کشورهای منطقه مؤید سیاست هزینه در برابر فایده است، به گونه‌ای که ترامپ بارها در برابر حمایت از کشورهای عربی، خواهان اعطای پول برای حفاظت از آنها شده است. همین رفتار و سیاست در رابطه با ایران از سوی ترامپ نیز پیگیری می‌شود، به گونه‌ای که با اعمال تحریم‌های جدید علیه ایران، به دنبال امتیازهایی در زمینه منطقه‌ای و موشکی است. به تازگی برخی منابع اعلام کرده‌اند که رژیم صهیونیستی طرحی را به دولت آمریکا ارائه داده که براساس آن از طریق روسیه مذاکراتی با ایران صورت گیرد که مبنای آن خروج ایران از سوریه در قبال لغو برخی تحریم‌هاست. 
همچنین نتانیاهو اعلام کرده که روس‌ها نمی‌توانند ایران را به تنهایی از سوریه خارج کنند و در این کار به کمک دیگر قدرت‌های جهان نیاز دارند. این‌گونه سیاست در نظام بین‌الملل برپایه سیاست راهبردی امتیاز صفر است؛ یعنی با طرف به گونه‌ای وارد مذاکرات شوی که هیچ امتیازی از آن کسب نکند و با دادن امتیازهای کسب شده از طرف مذاکره‌کننده، امتیازهای خودش را به او بدهی. براساس راهبرد امتیاز صفر و طرح استفاده از روسیه به عنوان تحدیدکننده نفوذ منطقه‌ای ایران چند نکته زیر قابل توجه است:
1ـ طرح ارائه شده نمونه‌ای از مذاکرات پیش‌شرط آمریکا در برابر ایران است. آمریکا در پیش‌شرط مذاکرات خود 12 مسئله مطرح کرد که مهم‌ترین تأکید آنها تحدید نفوذ منطقه‌ای ایران بود. از منظر آمریکایی‌ها نفوذ ایران در سوریه به مراتب پیچیده‌تر از عراق است. از سوی دیگر، نزدیکی ایران و گروه‌های مقاومت به مرزهای اشغالی فلسطین، آمریکا و رژیم صهیونیستی را برای خروج ایران از سوریه به تکاپو انداخته است. با توجه به نبودن ارتباطات سیاسی بین آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها استفاده از گزینه‌هایی همچون روسیه برای متقاعد کردن ایران مطرح شده است. مسکو به دلایل سیاسی و وجود ارتباطات گسترده با ایران گزینه محتمل است. 
2ـ ارائه طرح مزبور یادآور طرح برجام منطقه‌ای است، به گونه‌ای که برخی در داخل کشور مترصد مذاکره با آمریکا در مسائل منطقه‌ای بودند؛ رویکردی که ترامپ بیش از همه به دنبال آن است. از دلایل اصلی خروج آمریکا از برجام، ناقص بودن این توافق به دلایل تأکید نشدن بر مسائل موشکی و منطقه‌ای بود.
3ـ واقعیت موجود در صحنه نظام بین‌الملل این است که ایران توانسته هژمون خود را به عنوان سردمدار تنها محور فراغربی و فراشرقی با نام محور مقاومت به تثبیت برساند و این موضوع سبب ایجاد ائتلاف‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای برای پیشگیری از گسترش بیشتر نفوذ ایران در منطقه شده است، همان‌طور که در رکن چهارم سند راهبردی امنیت ملی ایالات متحده آمریکا به طور مستقیم به ایران اشاره شده و نکته بسیار مهم در این سند راهبردی، تأکید بر همکاری‌های میان اروپا و آمریکاست، این سند تأکید می‌کند که آمریکا و اروپا با یکدیگر برای مقابله با ایران همکاری خواهند کرد.
4ـ طرح ارائه شده آمریکایی‌ها براساس الگوی مصر است. مصر در ابتدا با طرح سازش و دست کشیدن از مسئله فلسطین روابط خود را با رژیم صهیونیستی به حالت عادی درآورد و سپس تحت امر آمریکا و رژیم صهیونیستی مذاکرات سازش را به عادی‌سازی روابط تغییر داد؛ موضوعی که در برخی کشورهای دیگر همچون اردن نیز اتفاق افتاد. 
در مجموع باید گفت که پس از برنامه هسته‌ای، برنامه موشکی ایران و نفوذ منطقه‌ای‌اش هدف غربی‌ها قرار گرفته است و تصور این موضوع که برجام منطقه‌ای هم از نظر آنان پایان کار است، تصوری ساده‌انگارانه است؛ زیرا آنچه سبب ایجاد رابطه خصمانه با جمهوری اسلامی ایران است، ماهیت استعمارستیزی آن است، نه برنامه موشکی یا هسته‌ای!


صبح صادق پس از ناکامی تجاوز نظامی به یمن راهبرد جدید آمریکا و ائتلاف سعودی را بررسی می‌کند
 هادی محمدی/ چهار سال جنگ تجاوزکارانه ائتلاف سعودی و با ماهیت غربی‌ـ صهیونیستی، زمانی آغاز شد که گفت‌وگوهای ملی در حال کسب نتایج نهایی بودند و اهداف راهبردی غربی‌ـ سعودی در آن لحاظ نشده بود. با ارائه طرحی از سوی شورای همکاری خلیج‌فارس، اهدافی مانند سیطره غیر مستقیم بر کل یمن، حذف انصارالله از موازنه قدرت، تقسیم یمن به شش اقلیم و گماردن منصور هادی به عنوان مجری برنامه غربی‌ـ سعودی‌ـ صهیونیستی، تأکید و حمایت سازمان ملل برای تجاوز خارجی و با نام ائتلاف سعودی از طریق فشار آمریکایی و رشوه مالی سعودی در دستور کار آمریکا و ائتلاف سعودی قرار گرفت. امیدهای اولیه آنان برای یک پیروزی سریع با سرعت رنگ باخت و تجاوز به یمن از طریق یک جنگ جنایتکارانه، استخدام مزدوران و اصرار بر کسب پیروزی‌ نظامی به قیمت کشتار وحشیانه مردم، تخریب مؤسسات عمومی و خدماتی، محاصره دریایی و هوایی و غذایی و دارویی و پزشکی و قحطی‌سازی تا مرز یک فاجعه انسانی پیش رفتند.

راهبرد جدید در یمن
 و آشکارسازی حقایق پنهان
سکوت مجامع جهانی و سانسور کامل رسانه‌ای از جنایات همه‌جانبه در یمن، نه تنها از مقاومت مردمی، ارتش و انصارالله کم نکرد؛ بلکه ابزارهای تسلیحاتی و پاسخ خود را تکامل بخشیده، دشمن را با خسارت و تلفات گسترده روبه‌رو کردند. بحران پولی و اقتصادی و سیاست‌های اشغالگرانه و به‌کارگیری داعش و القاعده و جریان‌های تکفیری در استان‌های جنوبی، شرایط نیروهای متجاوز را با تزلزل روبه‌رو کرده و انفجار اعتراضات بشردوستانه بین‌المللی و شریک دانستن غرب و فروشندگان سلاح در جنایات گسترده در یمن، به موازات رسوایی جدید بن‌سلمان در قتل فجیع خاشقجی در کنسولگری عربستان در ترکیه بر تنگناهای سعودی و غربی افزود. اگرچه از ماه‌ها پیش یک راهبرد جدید نظامی در سواحل غربی یمن و دریای سرخ برای به زانو درآوردن انصارالله، ارتش و کمیته‌های مردمی آغاز شده و با ناکامی در تحقق اهداف روبه‌رو بود، اما اینک مرحله جدید جنگ برای تعیین سرنوشت یک تجاوز چهار ساله، با مدیریت فعال‌تر غربی‌ـ صهیونیستی، در شهر و بندر حدیده متمرکز شده است. در حقیقت، جنگ تجاوزکارانه یمن و پروژه‌های شکست‌خورده آمریکا که به دست سعودی‌ها و جریان‌های تکفیری‌ـ وهابی که غرب را در تنگنای شدید قرار داده، بسیاری از لایه‌های پنهان تفکر غربی‌ـ صهیونیستی و حقایق منطقه‌ای در دهه‌های طولانی را برملا کرد و از زبان ترامپ و نتانیاهو، بیان شد. نتانیاهو تأکید کرد که فشار به سعودی‌ در قضیه خاشقجی و بی‌ثباتی در عربستان با حذف بن‌سلمان، ثبات منطقه‌ای و بین‌المللی را بر هم خواهد زد و ترامپ در چند روز گذشته، به دلیل تأکید بسیاری از مقامات کنگره یا ارزیابی سازمان سیا و فشار نخبگان و افکار عمومی آمریکا، اعلام کرد؛ فشار به عربستان و مجازات آن، موجودیت رژیم صهیونیستی را به خطر می‌اندازد و آمریکا را از پایگاه‌های نظامی بزرگ و درآمدهای فروش تسلیحاتی گسترده برای آمریکا و همسویی عربستان در سیاست‌های ضد ایرانی آمریکا محروم خواهد کرد.
اگرچه گزاره‌های فوق نیازمند تأمل و تفسیر مستقل است تا ابعاد و عمق روابط سعودی و صهیونیست‌ها و آثار حمایتی آنان از صهیونیست‌ها در دهه‌های گذشته یا اجرای سیاست‌های آمریکا علیه ملل و کشورهای منطقه و حتی هزینه‌های این اعترافات در شرایط فعلی را بازگو کنیم، اما برداشت اولیه از مواضع رسمی ترامپ و نتانیاهو، نشان می‌دهد که آنها تا چه میزان برای جلوگیری از شکست نهایی سعودی در یمن یا ممانعت از آشکار شدن ماهیت اصلی جنگ تجاوزکارانه در یمن نقش دارند.
به همین دلیل و با فعال شدن فشارهای بین‌المللی علیه آمریکا و غرب از یک سو و بن‌سلمان و حاکمیت سعودی از سوی دیگر، راهبرد جدید آمریکا که از زبان وزیر دفاع آمریکا، متیس و وزیر خارجه آن، پمپئو بیان شد، توقف جنگ در طی ۳۰ روز و مذاکرات سیاسی در سوئد درخواست شد. زمان ۳۰ روزه برای این بود تا تجمع نیروی گسترده و ۳۰ هزار نفری آنان یک پیروزی نظامی با محاصره کامل حدیده و بندر آن را به دست آورده و سپس با کارت پیروزی نظامی در سوئد حاضر شوند و اهداف اولیه جنگ را در مذاکره کسب کنند. درخواست توقف جنگ نیز برای پاسخ به فشارهای بین‌المللی و افکار عمومی جهانی بود تا خود را از شراکت در جنایات گسترده مبرّا نشان دهند و در یک طرح فریبکارانه، انصارالله را مقصر ادامه بحران معرفی کنند.

از شکست در میدان نبرد
 تا آغاز دیپلماسی فریب
همزمان با اعلام راهبرد جدید آمریکا برای توقف جنگ، حملات برای محاصره شهر حدیده آغاز شد، ولی همان‌گونه که منابع دیپلماتیک منطقه‌ای پیشتر به اطلاع انصارالله رسانده بودند، این بار حمله نظامی برای اشغال حدیده نبود و به دلیل ناممکن بودن، پرهزینه بودن و افزایش نمونه‌های جنایتکارانه در کشتار مردم و تلفات و خسارات شدید نیروهای مهاجم و متجاوز، محاصره حدیده را هدف قرار دادند. به جز پیشروی در حاشیه شرقی شهر حدیده و یک خط ساحلی محدود تا ابتدای شهر حدیده، در مراحل بعدی و طی ده روز، اقدامات نیروهای متجاوز با شکست روبه‌رو شد. این حملات که با فشار شدید نظامی در تمامی محورهای جنگی همراه بود، تلفات بسیار سنگینی به نیروهای سعودی، اماراتی و مزدور وارد کرده و سه تیپ زرهی و مکانیزه آنها منهدم شد و به جز دفاع هوشمند در حاشیه شهر حدیده از طریق تاکتیک‌های نظامی فرسایشی، در چهار نقطه ساحلی که مسیر پشتیبانی و لجستیک متجاوزان از جنوب یمن به سمت حدیده بود، این ارتباط قطع شد و نیروهای مدافع یمنی پیشروی‌های مناسبی را ثبت کردند. این ناکامی موجب شد مخالفت انصارالله با طرح آمریکا و فریبکارانه دانستن آن، یک بن‌بست و تنگنای جدید برای آنها به وجود آورد و لذا گریفیتس به عنوان نماینده انگلیسی دبیر کل سازمان ملل و جرمی هانت وزیر خارجه انگلیس دست به ‌کار شده و یک طرح احتیاطی را به عنوان مقدمه مذاکرات سیاسی در سوئد فعال کردند. گریفیتس رایزنی‌های خود را با قدرت‌های غربی و سپس عربستان تکمیل کرد و وارد صنعا و صعده و حدیده شد که تا جمعه دوم آذر ادامه داشت. هدف وی که تلاش کرد ماهیت درخواست توقف جنگ را انسان‌دوستانه نشان دهد، این بود که ضمن مذاکره با عبدالملک بدرالدین رهبر انصارالله و دیگر مقامات حکومتی و شهر حدیده، محورهای مذاکراتی در سوئد را بررسی کند و در کنار آن، موضوع واگذاری نظارت سازمان ملل بر بندر حدیده را به مثابه معبری برای استمرار کمک‌های بشردوستانه از انصارالله درخواست کند. این طرح پیشتر با زیرکی ویژه گریفیتس و ضمن هماهنگی با سعودی‌ها، برای واگذاری کامل شهر و بندر حدیده به سازمان ملل، مطرح و با مخالفت انصارالله مواجه شده بود و لذا گریفیتس این بار به پذیرش نظارت بر بندر اکتفا کرد و آن را پذیرفت. البته این نکته روشنی در تاکتیک مذاکراتی است که انصارالله پیش از هر اقدامی در موضوع نظارت سازمان ملل بر بندر حدیده که هیچ مسئولیت اجرایی را نیز نخواهد داشت، باید مابه‌ازاء آن را در مذاکرات سیاسی سوئد دریافت کند و این امتیاز راهبردی را به گریفیتس انگلیسی تقدیم نکند. رهبر انصارالله در دیدار با گریفیتس تأکید کرده که شأن وی، رفتار بی‌طرفانه است و اگر از این مرز تخطی کند، دستیار متجاوز شناخته می‌شود.

سفر هانت به تهران
 با راهبرد ترامپ
نکته مهم و جالب که به موازات سفر گریفیتس دنبال شد، برعهده جرمی هانت وزیر خارجه انگلیس بود که در سفری پیش‌بینی نشده وارد تهران شد. وی در حالی وارد تهران شد که کشورهای اروپایی پس از شش ماه وقت‌کشی و وعده یک سامانه مالی مستقل برای تعاملات اقتصادی و مالی با ایران، اعلام کردند که هیچ کشور اروپایی میزبانی این سامانه را نمی‌پذیرد و بازهم با بهانه‌های گوناگون، ماه‌های بعد را وعده می‌دادند. اگرچه این سامانه که به SPV مشهور است فقط برای تعاملات بنگاه‌های کوچک و خرد اقتصادی اروپا با ایران پیش‌بینی شده و خاصیت ویژه‌ای که تعهدات برجامی آنها را محقق کند، ندارد، اما در یک حرکت خاموش، اجرای SPV را به همکاری‌های منطقه‌ای ایران گره زده تا وعده تأخیری خود را به اجرا بگذارند. البته، جرمی هانت در تهران پا را فراتر گذاشته و یک باج‌خواهی به اصطلاح حقوق بشری را نیز برای آزادی جاسوس خود در تهران مطرح کرد و به این وسیله، اروپا نشان داد که برای اجرای حداقلی تعهدات برجامی خود، همان راهبرد ترامپ را به شکل مرموزی در دستور کار دارد. در واقع اجرای حداقلی تعهدات برجامی خود را با پرونده‌های منطقه‌ای، حقوق بشری و... پیوند زده‌اند تا یک شیب ملایم برای اهداف آمریکایی‌ ترامپ نیز مهیا شود.
اگرچه در مواضع رسمی دیدارهای جرمی هانت، پاسخ‌های قاطعی در تهران دریافت کرد، اما لیبرال‌های داخلی برخلاف رویکردهای مالی، به شکل نامرئی، چراغ سبزهایی به نماینده استعمار پیر در تهران نشان داده و برای وی ملاقات‌های غیر رسمی را تدارک دیده و با فعال کردن موضوعاتی مانند پول‌شویی یا ضرورت تصویب CFT، پیام‌هایی به غرب مخابره کردند.
درخواست‌های متیس و پمپئو برای توقف پرتاب موشک و پرواز پهپادهای انصارالله در مقابل توقف حملات وحشیانه ائتلاف سعودی، نشان‌دهنده پاشنه آشیل آنهاست و اگرچه در حملات اخیر به شهر حدیده نیز از «سیاست زمین سوخته» استفاده کرده و هر نقطه را ده‌ها بار بمباران کردند تا بتوانند در حاشیه شرقی حدیده پیشروی کنند، اما تلفات سنگین انسانی و تجهیزات نظامی و ناپایدار بودن این پیشروی که با ضد حمله‌های مستمر انصارالله و ارتش یمن روبه‌رو است،‌ فرصت چند روز باقی‌مانده تا نشست سوئد را برای ماجراجویی جدید از آنها خواهد گرفت. به ویژه اینکه انصارالله نیز با تجمعات میلیونی در هشت منطقه به مناسبت ولادت پیامبر گرامی اسلام(ص) و به ویژه در شهر حدیده،‌ قدرت بسیج خود را تا حدی نشان داد که یک تحلیلگر صهیونیست در برنامه تلویزیونی این رژیم، ‌از این رخداد به یک واقعه بزرگ یاد می‌کند. مضافاً اینکه انصارالله و ارتش یمن خود را برای اقدامات غافلگیرانه از توانمندی‌های جدید علیه اهداف استراتژیک متجاوزان نیز آماده کرده‌اند.

اهداف نشست سوئد
 و علل ناکامی آن
آنچه بدیهی است اینکه، حامیان اصلی تجاوز به یمن از استمرار ویرانی و فاجعه‌سازی و قتل عام مردم و ادامه جنگ، هراسی ندارند و منافع اقتصادی خود را در آن می‌بینند، اما از سوی دیگر نمی‌توانند ادامه بحران و فاجعه انسانی را بدون کسب پیروزی نظامی توجیه کنند؛ لذا نشست سیاسی سوئد که بدون دستاورد نظامی متجاوزان در پیش است، رخدادی برای سفیدنمایی چهره متجاوزان و جنایتکاران غربی و صهیونیستی و سعودی است و نمی‌توان امیدی برای پایان بحران در آن داشت. دلیل این است که جنگ در حدیده و کسب اهداف محاصره کامل شهر و بندر امری تعیین‌کننده است تا بتوانند، طرح تقسیم یمن به شش اقلیم را تحمیل و یک روند فرسایشی علیه انصارالله محقق کنند. اگر هدف نظامی و جنگ در حدیده محقق نشود و اهداف راهبردی آمریکایی و سعودی با موشک‌های نقطه‌زن جدید و بمباران پهپادهای آنان در خطر قرار گیرند، شاید نشست‌های بعدی در سوئد بتواند، مبنای مذاکراتی دیگری را برای پذیرش یمن واحد یا دو اقلیم شدن آن پدید آورد؛ چرا که بن‌بست عملیاتی در ساحل، افزایش هزینه‌های نظامی متجاوزان در قبال موشک‌های انصارالله و شورش‌های فزاینده در استان‌های جنوبی، یک تصویر نهایی را پیش روی متجاوزان قرار می‌دهد که همه چیز را باید در یمن از دست رفته تلقی کنند. از نگاه غرب و رژیم صهیونیستی از یک سو حفظ ثبات و اقتدار و پیروزی‌سازی برای بن‌‌سلمان و عربستان یک امر حیاتی است و از سوی دیگر اهداف استراتژیک و ژئوپلیتیکی در دریای سرخ و باب‌المندب به عنوان یک شریان حیاتی از منافع اقتصای و امنیتی و نظامی مطرح می‌باشد. به همین دلیل جنگ در حدیده و راهبرد محروم کردن و حذف انصارالله از دسترسی به سواحل دریای سرخ و باب‌المندب مسئله‌ای اجتناب‌ناپذیر است که برای تحقق آن تمامی کارت‌های بازی و بازیگران همراه(گریفیتس و جرمی هانت و...) و سناریوهای اصلی و احتیاطی باید فعال شوند.
زمزمه تحریم‌های اروپایی علیه ایران و شاید فشارهای جدید از سوی ترامپ یا یک هیاهوی داخلی از سوی لیبرال‌های وطنی، بخشی از برنامه اضطراری غرب برای به نتیجه رسیدن در یمن است تا در یک بحران مستمر و فرسایشی علیه انصارالله، ضمن تضمین اهداف راهبردی، امکان حذف موانع و چالش‌های خود در یمن را نیز به دست آورند، اما از سوی دیگر، دشمن متجاوز در یمن در حالی به سر می‌برد که نقاط ضعف و چالش‌های فراوان شرکای منطقه‌ای آن و پاشنه‌های آشیل‌ حیاتی، آنان را در تنگناهای جدی قرار داده است.

ابتکار عمل انصارالله
 و بن‌بست راهبردی آمریکا
ترامپ برای حمایت از عربستان و حفظ بن‌سلمان در یک مسیر هموار قرار ندارد و حتی ادامه هم‌پیمانی با جنایتکار برای آمریکا یک هزینه حیثیتی درازمدت تولید می‌کند. ضمن اینکه عربستان به جز خاصیت گاو شیرده و ثروت‌های قابل چپاول، یک شریک شکست‌خورده در تمامی پرونده‌های منطقه‌ای است. رژيم صهیونیستی و نتانیاهو نیز به جز تنگناهای استراتژیک منطقه‌ای، با مشکل فرسایشی در غزه و بی‌ثباتی کابینه ائتلافی و مشکلات گوناگون و انتخابات زودهنگام روبه‌روست که در صورت وقوع، تا چند ماه، ظرفیت‌های دیپلماتیک و امنیتی آن را تحت تأثیر قرار می‌دهد. شرکای منطقه‌ای آمریکا، از ترکیه تا مصر، عربستان و امارات و قطر و... به جز چالش‌های فی‌مابین، از یک سو در یک ظرفیت همسو و اجماع با سیاست‌های آمریکا به‌سر نمی‌برند و از سوی دیگر در بین خود با صف‌بندی‌ها و منازعاتی روبه‌رو هستند. لذا هر اقدام راهبردی از سوی انصارالله، چه در دریای سرخ، باب‌المندب و چه در اهداف گوناگون سعودی و امارات و حتی آمریکایی، بن‌بست راهبردی آمریکا را بغرنج‌تر و پرهزینه‌تر خواهد کرد. اولویت انصارالله در مذاکرات سیاسی سوئد، برملا کردن فریبکاری متجاوزان و حامیان آنها، ادامه جنگ و سیاست‌های ضد انسانی، استمرار قحطی و فاجعه انسانی در یمن و حفظ ثبات در سعودی با جلوگیری از شکست و تضمین محیط امنیتی و موجودیتی برای رژیم صهیونیستی و اهداف استراتژیک خود در یکی از مهم‌ترین آبراه‌های بین‌المللی است و سرفصل اصلی آن را در جنگ حدیده قابل تحصیل می‌دانند. باید دید که مسئولان دستگاه دیپلماسی ایران باز هم بر اروپا و امکان تحقق رؤیاهای خود در اروپا و در قبال آمریکا اصرار دارند یا به سیاست‌های توهمی‌شان پایان می‌دهند. اروپا، همان ترامپ کوچک است که قدرت عربده ندارد، اما موزیانه در مسیر ترامپ گام برمی‌دارد.


   محمدرضا بلوردی/نزدیک به دو ماه است که از قتل جمال خاشقجی، روزنامه‌نگار منتقد حکومت سعودی می‌گذرد و در این مدت برای اولین بار بود که در چند روز گذشته دونالد ترامپ رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا از احتمال اطلاع محمدبن‌سلمان، ولی‌عهد سعودی، از این قتل سخن گفت. هرچند که برخی معتقدند این‌گونه سخن گفتن‌های دوپهلو و مبهم اهمیتی نخواهد داشت، اما برخی دیگر از صاحب‌نظران این سخنان ترامپ را گامی رو به جلو ارزیابی می‌کنند و معتقدند چنین سخنانی را می‌توان اولین گام ترامپ برای فرق گذاشتن بین بن‌سلمان و عربستان سعودی دانست. البته، ترامپ در سخنان خود بر ضرورت حفظ منافع بین آمریکا و عربستان تأکید کرده و تصریح می‌کند که این نگرانی هم برای او وجود دارد که لغو قراردادهای دفاعی با عربستان، در نهایت به نفع چین و روسیه تمام شود.
هرچند که ترامپ در ماجرای قتل خاشقجی هنوز به ارزیابی سازمان سیا که مؤید نقش داشتن بن‌سلمان در این قتل است، توجه جدی نداشته است، اما این سؤال مطرح است که اگر دلایل قاطعی در این زمینه به دست آید، رئیس‌جمهور آمریکا چه خواهد کرد؟
اشاره کوتاه ترامپ به اطلاع بن‌سلمان از قتل خاشقجی را می‌توان پیامی غیر مستقیم برای حکومت سعودی نیز ارزیابی کرد، به گونه‌ای که پیش از اینکه فرصت از دست برود اقدامی در راستای آنچه «تغییرات هوشمندانه» نامیده می‌شود، انجام دهد. از سوی دیگر شاهزاده‌های سعودی هم نسبت به این ماجرا سخنی مطرح نمی‌کنند، اما این سکوت نه از سر رضایت، بلکه نشانه ترسی است که ممکن است خیلی به درازا نکشد؛ برخی از منابع خبری به تلاش‌های شاهزاده‌های سعودی برای کنارگذاشتن بن‌سلمان و جایگزین کردن او با عمویش احمدبن‌عبدالعزیز اشاره کرده‌اند. در همین راستا گفته می‌شود که ده‌ها نفر از شاهزاده‌های سعودی که جزو جناح‌های قدرتمند آل‌سعود هستند، معتقدند باید در رأس هرم قدرت تغییراتی داده شود، اما این تغییرات تا زمانی که پادشاه 82 ساله سعودی زنده است رخ نخواهد داد؛ چرا که او به هیچ وجه حاضر نخواهد شد علیه پسرش وارد عمل شود. 
کشته شدن خاشقجی را می‌توان هدیه‌ای ناخواسته برای این گروه از شاهزاده‌های سعودی دانست که تا پیش از این در خطر بازداشت و زندانی شدن ازسوی ولی‌عهد قرار داشتند و اکنون آنها با تغییر فضا به دنبال این هستند تا احمدبن‌عبدالعزیز را جایگزین ولی‌عهد کنونی کنند که به هنگام بازگشت به کشورش تضمین‌های کافی از سوی ایالات متحده آمریکا و انگلستان به او داده شده است. 
در این میان آنچه برای آینده قدرت در عربستان تعیین‌کننده است، نقش ایالات متحده خواهد بود و گفته می‌شود برخی از مسئولان عالی‌رتبه آمریکا به طرف سعودی فهمانده‌اند که از جانشینی احمدبن‌عبدالعزیز به جای ملک سلمان حمایت خواهند کرد. اما دو نکته را باید مد نظر داشت؛ نخست اینکه هنوز ترامپ به جمع‌بندی نرسیده است که همچون یک تاجر عمل کند که صرفاً منافع مادی را در نظر دارد، یا به جایگاه خود به عنوان رئیس‌جمهور کشوری که مدعی ارزش‌ها و اصول خاصی می‌باشد هم توجهی داشته باشد. نکته دیگر اینکه در ماجرای خاشقجی رژیم صهیونیستی هم مسیر خود را طی می‌کند. از نگاه صهیونیست‌ها بن‌سلمان پدیده‌ای تکرار نشدنی است که باید بیشترین بهره را از حضور او در قدرت برد و در جهت عادی‌سازی روابط با کشورهای عربی و تقابل با ایران حرکت کرد.



نوید کمالی
کارشناس روابط بین‌الملل
طی روزهای گذشته دفتر بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی اطلاعیه‌ای را مبنی بر آمادگی وی برای انجام یک سفر رسمی به کشور بحرین منتشر کرد که این موضوع موجی از واکنش‌ها را در رسانه‌های جهان برانگیخت، اما آنچه کمتر به آن پرداخته شد، چرایی انتخاب این مقصد از سوی نتانیاهو است. آن هم در حالی که منطقه غرب آسیا در حال سپری کردن یکی از پرتنش‌ترین دوره‌های تاریخی خود است.
شکی نیست که رژیم صهیونیستی همواره در راستای پیشبرد اهداف و منافع نامشروع خود در منطقه غرب آسیا از ابزارهای سخت و شیوه‌های غیر انسانی، مانند جنگ‌افروزی و ترور بهره‌ برده است، با این حال طی دهه اخیر میلادی با نگاهی به سیاست‌های خارجی این رژیم درمی‌یابیم که صهیونیست‌ها برخلاف گذشته با هدف کاهش هزینه‌های سیاسی و روانی ایجاد شده علیه خود در سطح افکار عمومی جهان در یک حرکتی تاکتیکی به صورت جدی بهره‌گیری از ظرفیت‌های دیپلماسی عمومی را در راستای پیشبرد سیاست‌های منطقه‌ای و بین‌المللی خود آغاز کرده‌اند که از جمله مهم‌ترین آنها می‌توان به افزایش تعاملات سیاسی، اقتصادی و حتی علمی و فرهنگی با برخی از کشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس اشاره کرد.
برای نمونه پیش از سفر نتانیاهو به کشور عمان که پس از گذشت بیش از دو دهه یک اتفاق نادر سیاسی در روابط مسقط‌ـ تل‌آویو برشمرده می‌شود، بسیاری از شرکت‌ها و مؤسسات اقتصادی رژیم صهیونیستی فعالیت‌های بازرگانی و سرمایه‌گذاری خود را در عمان آغاز کرده بودند که به دلیل مشکلات اقتصادی بی‌سابقه عمان این اقدامات با استقبال ویژه سلطان قابوس پادشاه مواجه شد.
البته نکته تأمل‌برانگیز در این زمینه تمرکز ویژه سیاستگذاران صهیونیست بر نیازمندی کشورهای هدف است که از جمله آنها می‌توان به کمبود منابع آب شیرین اشاره کرد که این خود موجب شد رژیم صهیونیستی از طریق مراکز دانشگاهی خود یک مرکز تحقیق و آب‌شیرین‌کنی در پایتخت عمان راه‌اندازی کند که این اقدام در سال‌های گذشته موجب تسهیل تردد دانشمندان و مزدوران اطلاعاتی صهیونیست به کشور عمان شده است.
اکنون برای پاسخ به این پرسش که چرا نتانیاهو پس از سفر خود به عمان این بار قصد دارد به منامه پایتخت بحرین سفر کند، ابتدا جایگاه و اهمیت بحرین در تحولات منطقه بررسی می‌شود تا بر مبنای آن قادر به ارائه تصویر و تحلیل درستی از چرایی تلاش رژیم صهیونیستی برای برقراری روابط رسمی با بحرین باشیم.
کشور بحرین با وجود مساحت محدود و جمعیت بسیار کم ۵/۱ میلیون نفری‌اش و به دلیل موقعیت مجمع‌الجزایری و سوق‌الجیشی در جنوب غربی خلیج‌فارس سال‌ها است که میزبان پایگاه ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکا (United States Fifth Fleet) است که مسئولیت آن هم حفظ منافع ایالات متحده در خلیج‌فارس، دریای عمان، دریای سرخ، خلیج عدن و بخش‌هایی از اقیانوس هند است که با توجه به مأموریت گسترده این پایگاه به سادگی می‌توان دریافت بحرین در محاسبات نظامی و راهبردی کاخ سفید و دیگر قدرت‌های غربی و حتی رژیم صهیونیستی جایگاه ویژه‌ای دارد. 
حکومت بحرین هر چند در دست یک اقلیت اهل سنت است، اما بخش عمده‌ای از جمعیت بحرین را شیعیان تشکیل می‌دهند که این موضوع همواره از دید کشورهای عربی منطقه از جمله عربستان به عنوان یک تهدید بالقوه امنیتی ارزیابی شده است؛ زیرا منطقه الشرقیه عربستان نیز مانند بحرین دارای بافت جمعیتی شیعه است که این امر از دید سران مرتجع سعودی در آینده می‌تواند زمینه‌ساز زوال حکومت‌های دیکتاتوری در منطقه شود.