شهناز سلطانی/ شادی حالت خوشایندی است که افراد به واسطه آن به وجد میآیند و چه خوب است که این حالت مدام تکرار شود. زندگی شاد مانند هر مهارت دیگری یادگرفتنی است. در واقع ما یاد میگیریم که چگونه شادی را به زندگیمان وارد کنیم. پیش از یادگیری شادی و مهمتر از آن ما باید بخواهیم زندگی شاد داشته باشیم. در واقع، خواستن شادی مقدمهای است برای یاد گرفتن آن.
چشمتان را ببندید و برای لحظاتی به شادی فکر کنید. ناخودآگاه لبخند روی لبتان مینشیند و حس خوشایندی درون شما شکل میگیرد. فکر کردن به شادی آن هم برای لحظاتی حال شما را خوب و خوش میکند. حالا تصور کنید آدمهای شاد را که چقدر از این تجربههای خوب نصیب حال خودشان کردهاند و کمی هم تصور کنید حال آدمهای غمگین را که چقدر از این تجربهها بینصیب بودهاند.
راههایی برای شاد بودن
به طور حتم افراد شاد افراد بیغم و غصه و مشکل نیستند. اصلاً مگر میشود در این کره خاکی کسی را پیدا کنید که هیچ مشکل و غم و نگرانی نداشته باشد. اما آنها راههایی را پیدا کردهاند که غمها و مشکلاتشان کمرنگ شده و به حاشیه زندگیشان رانده شده است و در عوض به سراغ راههایی در زندگی رفتهاند که به واسطه آنها، حس خوشایند و حال خوش را در زندگی محقق کنند. این راهها همان راههایی هستند که سبب یاد گرفتن شادی و پیاده کردن آن در زندگی میشوند.
درست است که نتایج محققان درباره شادی نشان میدهد که جامعه، خانواده و افراد دست به دست هم میدهند تا شادی محقق شود، اما تأثیر فرد به تنهایی بسیار چشمگیرتر است. البته این به آن معنا نیست که وظایف نهادهای جامعه نادیده گرفته شود؛ بلکه کوتاهی هریک از آنها در انجام مسئولیتشان به کمرنگ شدن شادی در جامعه میانجامد و برعکس تلاش آنها موجی از شادی به راه میاندازد. نمونه بارز آن سریالهای طنز خوبی است که هر از چندگاهی از تلویزیون به نمایش درمیآیند و برای ساعتی هم که شده مخاطب، شادبودن را تجربه
میکند.
ارتباط با خدا
یکی از راههای رسیدن به شادی درونی و واقعی ارتباط با خدا است. این ارتباط میتواند از طریق خواندن نماز و قرآن و رفتن به زیارت مهیا شود.
اداره آمار کانادا در 25 شهریور سال 77 در گزارشی اعلام کرده بود، افراد مذهبی نسبت به دیگران از زندگی شادتری برخوردارند. افرادی که به طور مستمر، فرایض دینی خود را انجام میدهند و هر هفته در عبادتگاهها حاضر میشوند، نسبت به دیگران احساس بهتری دارند و اضطراب و نگرانیهایشان کمتر است.
تهیه فهرستی از داراییها
یکی دیگر از راههای دستیابی به شادی این است که ما داشتههای مادی و غیر مادیمان را فهرست کنیم. این داشتهها شامل نعمت سلامتی، خانواده، شغل و... میشود. نوشتن این داراییها روی کاغذ و قرار دادن مکرر آنها مقابل چشمانمان نشان میدهد که ما چقدر ثروتمندیم، البته نه فقط ثروت مادی که غیرمادیها مهمترند. وقتی حس میکنیم چه داراییهای ارزشمندی داریم از درون احساس شور و نشاط به ما دست میدهد.
نوشتن فهرست داراییها ما را ترغیب میکند تا خداوند را برای این همه دارایی و ثروتی که نصیب ما کرده است شکر کنیم. شکرگزاری و قدردان بودن هم سبب میشود حس شادی در ما جان بگیرد.
قضاوت دیگران ممنوع
به هیچ وجه دیگران را مورد قضاوت قرار ندهیم و به کسی هم اجازه ندهیم در حضور ما دیگران را قضاوت کند. اگر با کسی مشکل و کدورتی داریم، در نزدیکترین زمان ممکن آن را حل کنیم. خودمان را جای دیگران بگذاریم و فکر کنیم اگر ما به جای آنها بودیم چه رفتاری از خودمان نشان میدادیم. این موضوع سبب میشود همیشه حق به جانب نباشیم و به دیگران هم حق بدهیم. همه این عوامل دست به دست هم میدهد تا ذهنیت منفی از دیگران در ذهن ما محو شود و جای آن را افکار مثبت پر کند. این ذهنیت مثبت به شادی درونی ختم میشود.
از تنهایی فرار کنید
فرار از تنهایی (که اضطراب و افسردگی به بار میآورد) و حضور در جمع حس خوشایندی ایجاد میکند و فرصت نابی است که به واسطه آن میتوانیم با افراد همصحبت شویم، درد دل کنیم و از در کنار هم بودن لذت ببریم.
زندگی هدفمند
داشتن هدف در زندگی ایجاب میکند که ما برنامهریزی داشته باشیم و البته تلاش کنیم. داشتن هدف نیروی محرکه در زندگی است که به ما انگیزه حرکت رو به جلو را میدهد. بدون هدف زندگی برای ما بیمعنا میشود و احتمال اینکه غم و ناراحتی و افسردگی سراغ ما را بگیرد، بسیار است.
خوشحال کردن دیگران
سعی کنیم دیگران را در حد بضاعتمان خوشحال کنیم. گاهی ممکن است این شادی، بازی با یک کودک باشد، اما حس خوشایندی در ما پدید میآورد که بسیار لذتبخش است. رسول خدا(صلیالله علیه وآله) فرمودند: «هر كسی مؤمنی را شاد کند، به یقین مرا شاد کرده است و هر كسی مرا شاد كند، به راستی خدا را شاد كرده است.»
آموختن مهارت «نه گفتن»
آموختن «نه گفتن» مهارتی برای آموختن شادی است. قرار نیست برخلاف میل باطنیمان به همه خواستههای دیگران پاسخ بدهیم. اگر واقعاً انجام خواسته دیگران برای ما اضطراب و نگرانی ایجاد میکند، لزومی ندارد به آنها پاسخ مثبت بدهیم. بیاموزیم گاهی نه گفتن لازم و ضروری است. ما همیشه نمیتوانیم اجابتکننده درخواست دیگران باشیم. تواناییها و ظرفیتهای ما تعریف شده و محدود است.
شناخت تواناییها و علایق
شناختن تواناییهای فردیمان به ما این امکان را میدهد که از آنها بهرهبرداری کنیم و بیش از حد از خودمان انتظار نداشته باشیم. شناخت علایقمان هم مهم است. اگر آنها را بشناسیم به سراغشان میرویم. انجام کارهایی که میتوانیم و علاقه داریم در واقع قدم برداشتن در جهت شاد کردن خودمان است. پس به تواناییها و علایق و خواستههای خودمان احترام بگذاریم.
راههای بسیاری وجود دارد که اگر در پیش بگیریم به شادی میرسیم. کافی است کمی درباره آنها فکر کنیم و آنها را به کار ببندیم.
زندگی باید شادمانه باشد
رهبر فرزانه انقلاب هم همواره بر شاد بودن تأکید دارند. برای مثال چندی پیش در دیدار با مسئولان صداوسیما و برنامهسازان رادیویی و تلویزیونی فرمودند: «راجع به موضوع تفریحات، چیزی که میتوانم بگویم این است که موضوعی بسیار مهم و اساسی است. اگرچه در جامعه، خیلیها هستند که ممکن است آن را جدی نگیرند و فکر کنند که یک زندگی جامد و خشک و بیانعطاف و بیلبخند، میتواند زندگی موفقی باشد. اما چنین نیست. اگر در زندگی تفریح سالم نباشد؛ اگر آن لبخند طبیعی که ناشی از نشاط است بر لب انسان ننشیند، زندگی برخود انسان و بر معاشران او، جهنم خواهد شد. مادیات، مقدمه زندگی خوبند و تفریح، عنصر اساسی زندگی خوب است.
فرض کنیم کسی درآمدهای مالی بسیار کلانی داشته باشد، اما در زندگی دل خوشی نداشته باشد. این، زندگی نیست که دارد! تفریح، از باب تفعیل است؛ یعنی فرح آوردن؛ یعنی ایجاد فرح. اگر فرح و شادمانی در انسانی نباشد، ولو خیلی هم درآمد داشته باشد؛ مقام بسیار عالی داشته باشد، یا نفوذ اجتماعی داشته باشد، این اصلاً برای او زندگی نیست و حتی نمیشود با او زندگی کرد. شما همتتان این است که آن فرح و شادمانی را به انسانها ببخشید و مردم راـ از بالاترین مقام اجتماعی تا مردم عادی کوچه و بازار؛ از فقیر و غنی و قشرهای مختلفـ شادمان کنید. این امر بسیار مهمی است. زندگی باید شادمانه باشد و شادمانه بگذرد.»