دکتر ابراهیم برزگر می‌گوید: مهم‌ترین پیام انقلاب اسلامی پایان کسوف خدا در زندگی بشر و بازگشت معنویت به تمامی عرصه‌های اجتماعی و فردی بشر است. در کلام حضرت امام به صراحت هست که معنای صدور انقلاب اسلامی صدور سخت و نظامی نبوده است. البته در برهه‌ای از زمان کشورهای حاشیه خلیج‌فارس دچار سوء‌برداشت شدند و حتی برخی برنامه‌های دفاعی ویژه‌ای را در مقابل ایران اتخاذ کردند؛ اما هدف انقلاب اسلامی این بوده که ارزش‌های انقلاب به گوش دیگران برسد.

ماهیت‌شناسی و نحوه استمرار انقلاب اسلامی‌ـ ۲۶

 دکتر عباسعلی عظیمی‌شوشتری/ 
پس از آنکه مبانی کلان یا به عبارتی جهان‌بینی و اصول بنیادین و اعتقادی انقلاب اسلامی روشن شد، گام بعدی نشان دادن و تبیین این مبانی و اصول در هر یک از حوزه‌های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی است. در این مرحله باید بدانیم این مبانی و اصول  به نوبه خود منتهی به چه مبانی یا فلسفه مضاف در هر یک از این حوزه‌ها از منظر انقلاب اسلامی می‌شود. در واقع، این بخش رابطه بین جهان‌بینی انقلاب اسلامی و هر یک از حوزه‌های چهارگانه مذکور را تعیین می‌کند و اهمیت بسیار بالایی دارد. تبیین این موضوع ما را از یک سلسله بحث‌های نظری و تئوری صرف به مباحث کاربردی‌تر نزدیک می‌کند. این مبانی را نیز همچون مباحث گذشته مبتنی بر آیات و روایات و نگرش‌های حضرت امام(ره) و رهبری و قانون اساسی بیان خواهیم کرد. در آغاز مبانی سیاسی را تبیین می‌کنیم.

مبانی سیاسی انقلاب اسلامی 
منظور از مبانی سیاسی انقلاب اسلامی تعیین نگرش کلی این انقلاب به سیاست و موضوعات اساسی آن است و به طور کلی نظریه سیاسی این انقلاب در زمینه ماهیت سیاست و رابطه آن با دین، جایگاه و حقوق مردم، منشأ مشروعیت نظام سیاسی، نوع نظام سیاسی، حکومت و دولت در عصر غیبت  و قلمرو اختیارات حکومت اسلامی به ویژه در عصر غیبت است. برای این منظور دیدگاه‌های گوناگون را بیان کرده و نگاه بنیادین مکتب انقلاب و وجه تمایز آن را با دیگر دیدگاه‌ها تبیین خواهیم کرد.
1‌ـ مفهوم و ماهیت سیاست از منظر انقلاب اسلامی
«سیاست» واژ‌ه‌ای است که از عربی وارد زبان فارسی شده و در لغت به معنای رام کردن اسب، خط مشی، خط سیر و راهی که انسان پیش رو دارد، است. در اصطلاح نیز سیاست «السیاسه، القیام على الشى بما یصلحه»1 اقدام براى سامان دادن چیزى به وسیله امورى که آن را اصلاح کند، معنا شده است. همچنین گفته شده است، سیاست در اصل از واژه «ساس‌ـ یَسُوسُ» گرفته شده و به معناى مملکت‌دارى و اصلاح و اداره کردن کارهاى مردم و ارشاد آنها به راه رستگاری در امور دنیا و آخرت و راه و رسم فرمانروایی و اداره کردن امور داخلی و خارجی کشور است.2
در اصطلاح سیاست (به عربی: سياسه) به معنای دانشی دانسته شده که از شهر (مدینه در عُرف فیلسوفان دوران اسلامی مانند فارابی) و مناسبات شهروندی (مدنی) بحث می‌کند.3 در روایات اسلامی نیز مفاهیم به خصوصی برای سیاست بیان شده است که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
گاهی، سیاست بر مبنای بار ارزشی و هدف مقدسی که باید برای آن تعریف کرد، تعریف می‌شود. شخصی از امام مجتبی(ع) پرسید: سیاست چیست؟ حضرت فرمود: «هی ان تراعی حقوق‌الله و حقوق الاحیاء و حقوق الاموات»4 سیاست، آن است كه حقوق خداوند و حقوق زندگان و حقوق مردگان را... رعایت كنی.
امام علی(ع) نیز محور سیاست را عدالت بیان می‌کنند: «جَمَالُ السِّيَاسَةِ الْعَدْلُ فِي الْإِمْرَةِ وَ الْعَفْوُ مَعَ الْقُدْرَة»5؛ زیبایی سیاست، رعایت عدالت در رهبری و عفو هنگام قدرت است.
از برخی از روایات نیز که به سیاست اشاره کرده‌اند، می‌توان چنین استنباط کرد که سیاست می‌تواند هم خوب باشد و هم بد. امام علی(ع) می‌فرمایند: «الْمُلْكُ سِيَاسَة»6؛ پادشاهی سیاست است یا «بئس السیاسه الجور»7؛ ستم‌كاری سیاست زشتی است. در مقابل می‌فرمایند، «خَيْرُ السِّيَاسَاتِ الْعَدْل‏»8؛ یعنی بهترین سیاست‌ها عدالت است. از این روایت این گونه می‌توان استنباط کرد که اگر چه نگرش ویژه‌ای به سیاست وجود دارد، ولی هرگز درصدد این نبوده‌اند که چهره واحدی از آن ارائه دهند؛ بلکه سیاست را چنانچه در مسیر صلاح استفاده شود، خوب و در غیر این صورت بد و زشت تلقی کرده‌اند. امام خمینی(ره) نیز سیاست را همین گونه بیان کرده‌اند. ایشان در مورخ 21/1/1363 در یک سخنرانی به این موضوع اشاره می‌کنند که سیاست در مفهوم دروغ گفتن و فریب و خدعه و نیرنگ هیچ‌گاه مورد تأیید نبوده است.9
از این نظر سیاست می‌تواند ابزاری در دست قدرتمندان و ماکیاولیست‌های جامعه باشد؛ در مقابل می‌تواند ابزاری در جهت هدایت جامعه و افراد به مصالح اساسی خود نیز باشد. از این نظر امام خمینی(ره) معتقدند سیاست به معنای هدایت فرد و جامعه به سمت صلاح است.10
پس می‌توان گفت، سیاست به مجموعه روش‌هایی اطلاق می‌شود که برای کسب قدرت و حاکمیت سیاسی  و استمرار آن و اداره امور جامعه استفاده می‌شوند. اگر این روش‌ها متعالی و با هدف اصلاح امور جامعه و برقراری عدالت و اجرای احکام الهی و حرکت جامعه به سمت کمال باشند و قدرت سیاسی برای ایجاد جامعه‌ای به کار رود که در آن انسان به کمال مادی و معنوی و سیر الی‌الله نائل آید، سیاست الهی و دین‌مدارانه می‌شود و در غیر این صورت شیطانی و پلید است. 
2ـ رابطه دین و سیاست
به منظور تشریع رابطه دین و سیاست از نظر انقلاب اسلامی، به ناچار باید دیدگاه اسلام را نسبت به رابطه این دو بررسی کنیم. در این بررسی دیدگاه‌های معمار کبیر انقلاب اسلامی نیز مورد بحث قرار خواهد گرفت. برای این منظور باید نگاه اسلام و انقلاب را نسبت به مهم‌ترین مباحثی که در موضوع سیاست مطرح می‌شود، تجزیه و تحلیل کنیم تا ببینیم دین چه تأثیری بر سیاست دارد و آیا وجود چنین تأثیرپذیری را می‌پذیرد؟ بنابراین موضوع را در چند مبحث بررسی می‌کنیم:
آیا اسلام نوع خاصی از حکومت و ویژگی خاصی را برای حاکمان بیان داشته است؟ آیا اسلام وارد چنین مباحثی شده است؟
آیا اسلام مقررات خاصی را برای حکومت بیان داشته است؟ اصولاً از نظر اسلام حکومت بر اساس چه مقرراتی باید اداره شود؟ آیا اسلام وارد چنین بحثی شده است؟
هدف اسلام چیست؟ آیا به منظور تحقق این هدف برای حکومت جایگاهی قائل است؟ آیا بدون توجه به نظام سیاسی، اسلام می‌تواند به اهداف عالیه خود دست یابد؟
به نظر می‌رسد، پاسخ به این سه پرسش از یک سو مشخص خواهد کرد آیا اسلام به مقوله سیاست وارد شده است یا خیر و از سوی دیگر جایگاه و رابطه احتمالی دین را با سیاست معلوم می‌کند. پاسخ به این پرسش‌ها را در قرآن و روایات و دیگر منابع انقلاب اسلامی در شماره آینده تبیین خواهیم کرد.
پی‌نوشت‌ها:
1ـ ابن منظور مصری، لسان‌العرب، بیروت: دارالصادر، ج 6، ص 108، ماده «سوس»، القاموس، ماده «سوس».
2ـ مصطفی رحیمی‌اردستانی‌، ترجمه المنجد الطلاب، تهران: انتشارات صبا، 1377، ج 1، ص 506.
3ـ جواد طباطبایی، زوال اندیشه سیاسی در ایران، نشرکویر، ۱۳۸۷، ص ۲۲.
4ـ باقرشریف القرشى، حیاه الحسن(ع)، قم: دارالكتب العلميه، 1397 ق، ج 1، ص 42.
5ـ هاشم رسولی محلاتی، هاشم، غررالحکم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ نهم، 1386، ج 1، ص 547.
6ـ همان.
7ـ همان، ج 2، ص 61.
8ـ همان، ج 2، ص 92.
9ـ صحیفه نور، ج 1، ص 65.
10ـ صحیفه نور، ج 13، ص 217.

بررسی اندیشه سیاسی میرزای‌شیرازی‌ـ 1


 فتح الله پریشان/ پس از فوت مرتضی انصاری‌دزفولی در سال ۱۲۴۳، مرجعیت عامه شیعه به سید محمدحسن حسینی‌شیرازی مشهور به میرزای‌شیرازی، میرزای بزرگ، میرزای اول، میرزای مجدد و صاحب حکم تحریم تنباکو منتقل شد و نزدیک به ۳۰ سال در این مقام به رفع مشکلات مردم و اداره حوزه‌های علمیه مشغول بود. وی ۱۵ جمادی‌الاول ۱۲۳۰ قمری در محله «درب شاهزاده» شیراز متولد و در ۸۲ سالگی در سامرا درگذشت که برخی از مورخان فوت وی را مشکوک و در اثر مسمومیت ذکر کرده‌اند. آرامگاه او در یکی از حجرات صحن حرم حضرت علی بن‌ابی‌طالب(ع) در شهر نجف قرار دارد.
پدرش میرزا سیدمحمود شیرازی خطاطی برجسته بود و در نوشتن نستعلیق مهارت داشت. میرزاحسن در دوران طفولیت پدرش را از دست داد و سرپرستی او و برادرش اسدالله، به عهده دایی وی میرزا سیدحسین موسوی افتاد. میرزا حسن از چهار سالگی زیر نظر استادی که دایی‌اش، برای تعلیم او فراخوانده بود، مشغول یادگیری کتابت شد. پس از یادگیری قرائت و کتابت فارسی، از تاریخ ۱۲۳۶ قمری به آموختن زبان عربی همت گمارد و در هشت سالگی تحصیل مقدمات را به پایان رساند.
از آنجا که میرزا سیدحسین می‌خواست خواهرزاده‌اش در آینده وعظ و خطابت داشته باشد، او را به میرزا ابراهیم، نام‌آورترین خطیب شیراز سپرد. زیرنظر این استاد، میرزا حسن مأمور شد تا روزی یک صفحه از ابواب‌الجنان قزوینی را از روی کتاب حفظ کند و فردا در مسجد وکیل برای مردم بخواند. میرزا حسن هر صفحه را با دو بار خواندن به حافظه می‌سپرد. وی در هشت سالگی در مسجد وکیل شیراز مواعظ اخلاقی را بازگو کرده و حاضران را به خودسازی و خدامحوری دعوت می‏کرد. در دوران نوجوانی مهم‏ترین کتاب فقهی حوزه «شرح لمعه» را تدریس می‏کرد تا جایی که در همان دوران، حاکم شیراز منصب مهمی را در حکومت شیراز به او پیشنهاد کرد؛ اما او که عاشق تحصیل و راهیابی به مسلک عالمان راستین و آشنایان معارف اهل بیت(علیهم‏السلام) بود، تحصیل را بر مسند ریاست ترجیح داد و راهی حوزه اصفهان شد که در آن زمان پر رونق‏ترین حوزه شیعی بود. شیخ محمدتقی اصفهانی صاحب کتاب «هدایه المسترشدین» نخستین هدایتگر وی در اصفهان بود. پس از فوت وی، سیدحسن بیدآبادی او را به شاگردی پذیرفته و جان تشنه کامش را به جرعه‏های معارف زلال اهل بیت(ع‏) سیراب کرده و پیش از بیست سالگی، اجازه اجتهاد میرزا را صادر کرد.
سیدمحمدحسن حسینی‌شیرازی به نوشته خود در تاریخ ۱۷ صفر ۱۲۴۸ قمری (۱۲۰۵ خورشیدی) وارد اصفهان شد. سپس در مدرسه صدر بازار حجره‌ای گرفت و به حلقه درس محمدتقی رازی پیوست؛ اما در ابتدا به دلیل کثرت شاگردان، امکان صحبت با استاد و پرسیدن سؤال‌ها برای او فراهم نمی‌شد؛ به همین دلیل به همراه چند نفر از طلاب علاقه‌مند از استاد خواهش کردند وقت معینی برای پرسش‌ها در اختیار آنان گذاشته شود. شیخ‌رازی از این پیشنهاد استقبال کرد و به دنبال آن در کنار جلسه عمومی درس، چندین جلسه خصوصی با حضور میرزاحسن و دوستانش برگزار شد که تا زمان فوت شیخ ادامه داشت.
او پس از درگذشت محمدتقی رازی، در درس میر سیدحسن بیدآبادی، معروف به «مدرس» حاضر شد و پیش از آغاز بیست سالگی از وی اجازه اجتهاد گرفت. او ده سال در اصفهان اقامت داشت و افزون بر بیدآبادی از محضر محمدابراهیم کلباسی نیز استفاده کرد. 
سید محمدحسن حسینی شیرازی در سال ۱۲۵۹ قمری (۱۲۲۱ خورشیدی) به کربلا رفت. سپس راه نجف را در پیش گرفت و در حوزه درس استادانی، چون محمدحسن نجفی، حسن کاشف‌الغطا (فرزند شیخ‌جعفر کاشف‌الغطا) و سیدابراهیم قزوینی شرکت کرد. با فوت نجفی، او که هنوز خود را نیازمند تحقیق و مطالعه بیشتر روی مسائل فقه و اصول می‌دید، قصد بازگشت به شیراز را داشت؛ ولی پیش از عزیمت به پیشنهاد یکی از دوستانش در مجلس درس شیخ‌انصاری حضور یافت و با مشاهده احاطه علمی انصاری، شرکت در این جلسات را ادامه داد و در نجف ماندگار شد. معروف است که انصاری بارها می‌گفت من درسم را برای سه نفر می‌گویم: «محمدحسن شیرازی، میرزا حبیب‌الله رشتی و حسن نجم‌آبادی.» او در درس شیخ انصاری کم سخن می‌گفت و معروف است که هنگام سخن گفتن صدایش به قدری آرام بود که شیخ برای شنیدن آن ناچار به سمت او خم می‌شد و شاگردان را امر به سکوت کرده و می‌گفت: «جناب میرزا سخن می‌گوید.» 
سیدموسی شبیری‌زنجانی از مراجع تقلید می‌گوید: «وقتی با حاج شیخ‌مرتضی حائری که دارای فکر جوان بود و من اوایل بیع مکاسب را پیش ایشان خوانده‌ام مذاکره علمی می‌کردیم، مذاکره ما طول می‌کشید. ایشان می‌فرمود: برای تو درس میرزای‌شیرازی خوب است، چون بحث میرزا هفت ساعت طول می‌کشید!»
مقلدان شیخ‌انصاری پس از فوت او در سال ۱۲۸۱ قمری، به شاگردان متعددش رجوع می‌کردند. به این دلیل شاگردان برجسته وی، از جمله میرزاحسن آشتیانی، حسن نجم‌آبادی و میرزا عبدالرحیم نهاوندی و میرزا حبیب‌الله رشتی برای معرفی یکی از شاگردان انصاری به منزله مرجع تقلید، شورایی تشکیل دادند و به پیشنهاد میرزای آشتیانی همگی بر صلاحیت میرزا محمدحسن شیرازی صحه نهادند. 

فراز و فرود شیخ‌علی تهرانی‌ـ۴


 شهاب زمانی/علت‌کاوی انحراف فکری و عملی شیخ‌علی تهرانی با سابقه فقهی و سیاسی و انقلابی ذکر شده در شماره‌های پیشین، افزون بر حب نفس و اسیر خواهش‌های نفسانی شدن که در همه منحرفان از صراط حق و مستقیم مشترک می‌نماید، فقدان توان علمی و عقلایی برای نهادینه‌سازی آموزه‌های دینی، رعایت نکردن تعادل در رفتار و نوسان افراطی و تفریطی در مواضع و رویکرد التقاطی و برداشت از این مسلک و آن مشرب فکری و سیاسی و سپس ارائه آن به عنوان محصول اسلامی در وی مشهود است. شیخ‌علی تهرانی تحت تأثیر اندیشه‌های اقتصادی سوسیالیستی و چه بسا با تأثیرپذیری از کتاب اقتصاد مجاهدین خلق(منافقین)، آثاری در اقتصاد اسلامی نوشته بود. وی از اواخر سال 1358 به این سو به تدریج به سمت هواداری از جریان‌های مخالف انقلاب کشیده شد و تا حدودی مواضع مشترکی با لاهوتی داشت. با جدا شدن تهرانی به مجاهدین خلق متمایل شد. وی در بهمن 1358 ضمن نگارش متنی که در نشریه «مجاهد» ارگان رسمی این فرقه منافق‌مسلک به چاپ رسید، از عملکرد امام خمینی(ره) انتقاد کرد. مؤسس فرهنگستان علوم اسلامی قم علامه آیت‌الله سیدمنیرالدین حسینی‌شیرازی (ره) در فرازی از خاطرات خود به نحوه مواجهه شهید مصطفی خمینی با نگاه التقاطی شیخ‌علی تهرانی در حوزه اقتصادی چنین می‌گوید: «به یاد دارم وقتی کتاب اقتصاد اسلامی آقا شیخ‌علی تهرانی را نزد آقا مصطفی آوردند، آن را شدیداً رد کرد و گفت؛ مؤلف، عمامه بر سر افکار کمونیستی گذاشته است.»(1)
اوج فعالیت منتقدانه و به عبارت بهتر معاندانه وی در هنگام حضورش به عراق و همکاری با رژیم بعث صدام بر‌می‌گردد که عملاً به عنوان سخنگوی رژیم بعث تبلیغات علیه نظام اسلامی و امام را بر عهده گرفت و در رادیوفارسی زبان بغداد با سخنرانی‌های غیرمسئولانه خود شخصیت‌های انقلابی را تضعیف می‌کرد. وی که ابتدا سازمان مجاهدین خلق(منافقین) را ناآگاه به مسائل اسلامی می‌دانست، در این مقطع به صورت غیر منتظره به حمایت از آنان روی آورد و در روندی معکوس فتوایی در وجوب قتل هواداران حزب جمهوری اسلامی صادر کرد.  
شیخ‌علی تهرانی پس از یک دهه، سرانجام سال‌ها پس از پایان جنگ و در سال ۱۳۷۴ خود را در یکی از پاسگاه‌های مرزی تسلیم کرد و بلافاصله به تهران منتقل شد. دادگاه ویژه روحانیت وی را به اتهام همکاری با دشمن در زمان جنگ، صدور فتوا علیه نیروهای انقلابی و تحریک ارتش عراق به کشتار مردم ایران محاکمه و وی را محارب تشخیص داد، اما با توجه به اینکه شخصاً خود را تسلیم نیروهای نظامی کرده بود، با تخفیف به بیست سال حبس خارج از محل سکونتش محکوم کرد. تهرانی از کارهای گذشته خود اظهار ندامت کرد و خود را مستوجب اشد مجازات دانست. او در دادگاه با تأکید بر صحت مواضعش اعتراف کرد: «والله العلی العظیم موحدتر از آقای خمینی(ره) در جهان هنوز نیامده است.» وی درنهایت با وساطت مسئولان نظام اسلامی و انقلابیون از زندان آزاد شد.(2)
اما وی هیچ‌گاه از مواضع افراط و تفریط‌آمیزش درباره انقلاب و نظام اسلامی دست برنداشت و در جلسات خانوادگی و هفتگی که در منزلش در خیابان گرگان داشت،‌ همواره منتقد نظام و به ویژه برنامه‌های صداوسیما بود. مروری کوتاه بر زندگی سیاسی تهرانی تلنگر و درس عبرتی است برای تمام کسانی که در مسیر حق و انقلاب گام برمی‌دارند که بدانند، دیو نفس با تمام ابزارهای فردی و اجتماعی در کمین است و از راهی که فکر نمی‌کنید دام‌های سیطره‌اش را پهن می‌کند. 
منابع:
1ـ روزنامه ایران، ویژه‌نامه رمز عبور ۲، نهم خرداد ۱۳۸۹، صفحه ۴۶.
2ـ فرهنگنامه روحانیون معاصر امام، مدخل شیخ‌علی تهرانی، مرتضی امیرخانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

جریان‌شناسی فکری‌ـ فرهنگی عقلانیت اسلامی‌ـ ۱۹


 حسین میرچراغ‌خانی/ جریان عقلانیت اسلامی، به پشتوانۀ تجربۀ گذشته، هر چه جلوتر می‌رفت، به ‌مراتب بهتر عمل می‌کرد. این جریان پس از سقوط رضا شاه در شهریور 1320 سعی داشت اقدامات ضد دینی او را خنثی کند. فضای شکل‌ گرفته در دوره رضاخان، آرزوی ملت را در تجدد و فاصله گرفتن از دین ترسیم کرده بود. تحولات پرشتاب دنیای غرب، این پرسش اساسی را در ذهن جوامع اسلامی، از جمله ایران ایجاد کرده بود که چرا ملل مسلمان از این قافلۀ پیشرفت جا مانده‌اند؟

سه پاسخ جریانی
 به چرایی عقب‌ماندگی ایران
طیف‌های به اصطلاح روشنفکر، دین و مذهب را عامل این عقب‌ماندگی معرفی می‌کردند. با رشد جریانات مارکسیستی که دین را افیون ملت‌ها می‌دانستند، خطری جدی دین اسلام و مذهب شیعه را در ایران تهدید می‌کرد. حزب توده، در دانشگاه‌ها و بین دانشجویان طرفداران بسیاری داشت. مهم‌ترین دلیل موفقیت آن را می‌توان در حمایت شوروی و کمک‌های این همسایۀ کمونیست جست‌وجو کرد.
با وجود این، سه جریان عمده (کمونیست، ملی‌گرایی و مذهبی) در ایران فعالیت می‌کردند. هر یک از این سه جریان، اگر می‌توانست جامعه را قانع کند، پیروز آینده محسوب می‌شد. جریان مارکسیستی، اصولاً با جامعۀ مذهبی تضاد داشت و اقبال کمتری از دو جریان دیگر داشت. جریان ملی‌گرایی نیز به دلیل گرایش‌های ناسیونالیستی افراطی، نتوانست موفقیتی کسب کند؛  اما جریان مذهبی(‌جریان عقلانیت اسلامی) به دو دلیل توانست پیروز آیندۀ ایران باشد؛ اول اینکه اصول و مبانی این جریان، با جامعۀ مذهبی ایران هماهنگ بود؛ دوم اینکه این جریان مانند جریان‌های متحجر مذهبی، پیشرفت‌های دنیای جدید را نادیده نمی‌گرفت و معتقد بود به همراه حفظ اصول و مبانی دین، می‌توان کشوری پیشرفته داشت. 

رهبران اصلی جریان عقلانیت اسلامی
 در این دوره
در این دوره، آیت‌الله سید‌ابوالحسن اصفهانی و آیت‌الله بروجردی، دو رهبر جریان عقلانیت اسلامی بودند. 
سیدابوالحسن اصفهانی، از استادانی چون؛ مرحوم آخوند خراسانی و میرزا‌حبیب‌الله رشتی بهره برد و به مقام اجتهاد رسید. اقامت وی در عراق، مصادف است با جنبش تحریم تنباکو. بینش سیاسی سید‌ابوالحسن، مورد تأیید آخوند خراسانی و مراجع نجف بود. به همین دلیل، او جزء بیست مجتهد طراز اول معرفی‌شده از سوی مراجع نجف برای شرکت در مجلس بود. وی به همراه میرزای نائینی در کنار آیت‌الله خالصی‌زاده در مبارزات مردم عراق شرکت داشت.۱ با فوت آیت‌الله حائری و آیت‌الله نائینی، مرجعیت شیعه بر عهدۀ وی قرار‌ گرفت. او با بهره‌مندی از تجارب سیاسی‌اش توانست به‌ خوبی جامعه شیعه را رهبری و اداره کند.
آیت‌الله سید‌حسین بروجردی پس از اتمام سطوح حوزه، در نجف از استادان بزرگی چون؛ آخوند خراسانی، شیخ‌الشریعۀ اصفهانی و سید‌ابوالقاسم دهکردی اجازۀ اجتهاد گرفت. در سال 1328‌ق به ایران بازگشت و به‌ مدت سی‌ سال در بروجرد به تحصیل و تألیف مشغول شد. آیت‌الله بروجردی پیش از آنکه مرجعیت عام پیدا کنند، نسبت‌به مشکلات و اقدامات رژیم پهلوی بی‌تفاوت نبودند و چندین بار به سیاست‌های رژیم اعتراض کردند.۲
پس از درگذشت آیت‌الله سید‌ابوالحسن اصفهانی و حاج‌آقا حسین قمی در سال 1325‌ش مرجعیت شیعه در اختیار آیت‌الله بروجردی قرار گرفت. از جمله کسانی که از مرجعیت آیت‌الله بروجردی حمایت کرد، حضرت امام خمینی(ره) بود. آیت‌الله بروجردی در مقطعی حساس، زعامت شیعه را برعهده گرفت؛ زمانی که سیاست دین‌زدایی سکۀ رایج سیاستمداران و صاحبان قدرت شده بود؛ اما درایت آیت‌الله بروجردی، دین را در صحنه نگه داشت و بر پویایی و نقش اجتماعی آن افزود. مهم‌ترین مانعی که در برابر آیت‌الله بروجردی قرار داشت، شخص شاه بود. با این حال، آیت‌الله بروجردی از جایگاه قدرت با او برخورد می‌کرد. 
آیت‌الله شیخ‌علی صافی‌گلپایگانی برخورد آیت‌الله بروجردی با رژیم پهلوی را این‌گونه نقل می‌کند: «مرحوم آیت‌الله بروجردی در برابر شاه، از موضع قدرت برخورد می‌کردند. من شاهد برخوردهای ایشان با شاه بودم. آن مرحوم در برخورد با شاه، بین او و دیگران تفاوتی نمی‌گذاشت. از باب نمونه، از سفر خوزستان برمی‌گشت؛ به راه‌آهن قم که رسیده بود، برای ملاقات با آیت‌الله بروجردی توقف کرده بود. به آیت‌الله بروجردی خبر رسید که شاه خواهان ملاقات با شماست. ایشان در کمال بی‌اعتنایی فرمودند: «حتماً می‌خواهد همان‌طور که چند تا عکس با زنش در این مسافرت گرفته است، بیاید با من هم عکس بگیرد.» نمونۀ دیگر: ثریا، زن شاه، حرف نامربوطی گفته بود؛ از این روی، ایشان به‌عنوان تحقیر فرمودند: «این زنیکۀ لر چه می‌گوید؟» این نوع بر‌خورد را آیت‌الله بروجردی، حتی با رضاخان هم داشت. من در یک ملاقاتی که ایشان با شاه داشت، وقتی دیدم خیلی عادی، مثل برخورد با سایر مردم، با او رفتار کرد، به ایشان عرض کردم: این برخورد شما، ارادت ما را به شما بیشتر کرد. فرمودند: من با پدرش، که قدرتمند‌تر از این بود و آن وقت‌ها من هم قدرت نداشتم، همین‌طور برخورد می‌کردم؛ اینکه جای خود دارد.»۳
شناخت آیت‌الله بروجردی، به شیعه محدود نبود. ایشان در بین اهل سنت، از جمله علمای الازهر مصر، جایگاه ویژه داشتند. همکاری علمای الازهر با ایشان در مسئلۀ تقریب مذاهب اسلامی و فتوای شیخ محمود شلتوت رئیس دانشگاه الازهر در به رسمیت شناختن مذهب جعفری، نشان‌دهندۀ موقعیت آیت‌الله بروجردی است. افزون بر اهل سنت، دانشمندان غیر‌مسلمان نیز نسبت‌به آیت‌الله بروجردی عنایت داشتند؛ چنانکه اخباری از ارتباط آیت‌الله بروجردی با انیشتین وجود دارد و نامه‌هایی بین ایشان و انیشتین از طریق پروفسور حسابی رد و بدل شده است؛ از جمله در‌بارۀ نظریۀ «نسبیت». پایگاه اطلاع‌رسانی آیت‌الله بروجردی۴، مقاله‌ای با عنوان «نامه‌نگاری انیشتین با آیت‌الله‌العظمی بروجردی(قدس سره)» منتشر کرده است. در همین راستا، پایگاه اطلاع‌رسانی شیعه‌نیوز۵، با نوۀ آیت‌الله بروجردی مصاحبه‌ای انجام داده و این ارتباط را به بحث گذاشته است.

دیگر شخصیت‌های تأثیر‌گذار در این دوره
در این دوره، شخصیت‌های تأثیر‌گذاری وجود داشتند؛ از جملۀ این افراد، آیت‌الله کاشانی است. همراهی آیت‌الله کاشانی در ملی کردن نفت، موجب موفقیت مصدق شد. با این حال، آیت‌الله کاشانی ویژگی‌هایی داشت. حجت‌الاسلام فلسفی در کتاب خاطراتش در ‌این ‌باره می‌نویسد: «مرحوم آیت‌الله کاشانی مردی عالم و درس‌خوانده، زحمت‌کشیده و مجتهد بود؛ اما خصوصیتی در مرحوم مدرس و مرحوم امام خمینی بود که در آیت‌الله کاشانی نبود. آن مرحوم در گزینش دوستان مطمئن و محرم، بر‌خلاف آنان، دقت لازم را به کار نمی‌برد. من مرحوم مدرس را یک بار در منزلش دیدم. حرف‌ها و قدرت و صراحت و مقاومت او نشان می‌داد که مرد فوق‌العاده‌ای است. امام خمینی هم همین طور بود؛ ولی نرمش و گذشت آیت‌الله کاشانی طوری بود که گاهی کارهای سیاسی جاری به زیان او تمام می‌شد و او قدرت تصمیم‌گیری یا جلوگیری از آنها را نداشت.»۶
پی‌نوشت‌ها:
۱ـ احمد صدر حاج‌سید‌ جوادی و دیگران، دایرة‌المعارف تشیع، تهران، بنیاد خیریه و فرهنگی شط، 1369، ج 2، ص ۲۲۱-۲۲۰.
۲ـ «زندگی‌نامۀ روز‌شمار و تفصیلی آیت‌الله بروجردی‌»، دسترسی در: پایگاه اطلاع‌رسانی آیت‌الله بروجردی، http://broujerdi.org/content/view/1358/141/، 20 بهمن 1393.
۳ـ دسترسی در: پایگاه اطلاع‌رسانی حضرت آیت‌الله‌العظمی بروجردی، http://broujerdi.org/content/view/ 1045/68، 10 اسفند 1393.
۴ـ «آخرین کتاب انیشتین/ موضوع: نامه‌نگاری انیشتین با آیت‌الله‌العظمی بروجردی»، دسترسی در: پایگاه اطلاع‌رسانی حضرت آیت‌الله‌العظمی بروجردی، http://broujerdi.org/content/view/1195/5، 5 اسفند 1393. 
۵ـ «ارتباط انیشتین با آیت‌الله بروجردی»، دسترسی در: شیعه نیوز، http://www.shia-news.com/fa/news/34784/، ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱.
۶ـ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفی، همان، ص129.



ابعاد وسیع انقلاب اسلامی در ایران و امواج ناشی از آن اندیشمندان بسیاری را به خود معطوف کرده است. بهت و شگفت‌زدگی نه تنها سیاستمداران، بلکه عرصه‌های دانشگاهی و پژوهشی را نیز در بر گرفته و بیشتر پژوهندگان در پی ریشه‌یابی این تحول شگرف و حرکت انقلابی برآمده و بازخوانی بازتاب‌های جهانی آن را مطمح نظر علمی و پژوهشی خود قرار داده‌اند. البته در زمینه پیروزی انقلاب اسلامی و شگفتی‌ها و آثار جهانی آن تعابیر و تمثیل‌های گوناگونی، همچون آتشفشان، زلزله، طوفان و سیل از زبان دوستان، دشمنان یا ناظران حیرت‌زده انقلاب به کار برده شده است که عموماً بیان‌کننده قدرت تخریبی انقلاب است؛ ولی هیچ تعبیر و تمثیلی زیباتر، مناسب‌تر و واقع‌بینانه‌تر از آن چیزی نیست که به امام خمینی(ره) منتسب است؛ آنجا که اظهار می‌دارند: «انقلاب ما انفجار نور بود»؛ چرا که نور در اثر انفجار خود، با تشعشعات خود فضای وسیعی را روشنایی می‌بخشد.کتاب «نظریه‌های بازتاب جهانی انقلاب اسلامی ایران»، که انتشارات دانشگاه امام صادق(ع) در سال 1391 به بازار عرضه کرده، ماحصل ده سال تدریس دکتر ابراهیم برزگر در مقطع کارشناسی‌ارشد و دکترای رشته علوم سیاسی، در موضوع بازتاب‌های جهانی انقلاب اسلامی ایران و تأثیرات عینی آن بر عملکرد کشورهای منطقه است که با استقبال مخاطبان در همان سال به چاپ دوم رسید. در گام نخست، پس از بیان کلیات، روش‌شناسی و موضوع‌شناسی، نظریه‌های پخش و سیستم و کاربست آنها در نحوه تأثیرگذاری انقلاب اسلامی همراه با بررسی‌های موردی، شرح داده شده است. سپس در نگرشی سیاسی، نظریه معادله و انتخاب عقلایی به روایت «هومنز» توضیح داده شده است. بنابراین، روایت اندیشه امام خمینی(ره) و تجسّم و تجسّد عینی آن در انقلاب اسلامی ایران به دلیل تأکید بر ارزشمندی رهایی بیت‌المقدس و فلسطین و به دلیل بهره‌مندی از اسلام به مثابه عامل محرک و آزادسازی، بر جنبش‌های ضد صهیونیستی حزب‌الله لبنان و جهاد ‌اسلامی فلسطین تأثیرات ماندگاری گذاشته است.