دکتر عباسعلی عظیمیشوشتری/
پس از آنکه مبانی کلان یا به عبارتی جهانبینی و اصول بنیادین و اعتقادی انقلاب اسلامی روشن شد، گام بعدی نشان دادن و تبیین این مبانی و اصول در هر یک از حوزههای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی است. در این مرحله باید بدانیم این مبانی و اصول به نوبه خود منتهی به چه مبانی یا فلسفه مضاف در هر یک از این حوزهها از منظر انقلاب اسلامی میشود. در واقع، این بخش رابطه بین جهانبینی انقلاب اسلامی و هر یک از حوزههای چهارگانه مذکور را تعیین میکند و اهمیت بسیار بالایی دارد. تبیین این موضوع ما را از یک سلسله بحثهای نظری و تئوری صرف به مباحث کاربردیتر نزدیک میکند. این مبانی را نیز همچون مباحث گذشته مبتنی بر آیات و روایات و نگرشهای حضرت امام(ره) و رهبری و قانون اساسی بیان خواهیم کرد. در آغاز مبانی سیاسی را تبیین میکنیم.
مبانی سیاسی انقلاب اسلامی
منظور از مبانی سیاسی انقلاب اسلامی تعیین نگرش کلی این انقلاب به سیاست و موضوعات اساسی آن است و به طور کلی نظریه سیاسی این انقلاب در زمینه ماهیت سیاست و رابطه آن با دین، جایگاه و حقوق مردم، منشأ مشروعیت نظام سیاسی، نوع نظام سیاسی، حکومت و دولت در عصر غیبت و قلمرو اختیارات حکومت اسلامی به ویژه در عصر غیبت است. برای این منظور دیدگاههای گوناگون را بیان کرده و نگاه بنیادین مکتب انقلاب و وجه تمایز آن را با دیگر دیدگاهها تبیین خواهیم کرد.
1ـ مفهوم و ماهیت سیاست از منظر انقلاب اسلامی
«سیاست» واژهای است که از عربی وارد زبان فارسی شده و در لغت به معنای رام کردن اسب، خط مشی، خط سیر و راهی که انسان پیش رو دارد، است. در اصطلاح نیز سیاست «السیاسه، القیام على الشى بما یصلحه»1 اقدام براى سامان دادن چیزى به وسیله امورى که آن را اصلاح کند، معنا شده است. همچنین گفته شده است، سیاست در اصل از واژه «ساسـ یَسُوسُ» گرفته شده و به معناى مملکتدارى و اصلاح و اداره کردن کارهاى مردم و ارشاد آنها به راه رستگاری در امور دنیا و آخرت و راه و رسم فرمانروایی و اداره کردن امور داخلی و خارجی کشور است.2
در اصطلاح سیاست (به عربی: سياسه) به معنای دانشی دانسته شده که از شهر (مدینه در عُرف فیلسوفان دوران اسلامی مانند فارابی) و مناسبات شهروندی (مدنی) بحث میکند.3 در روایات اسلامی نیز مفاهیم به خصوصی برای سیاست بیان شده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
گاهی، سیاست بر مبنای بار ارزشی و هدف مقدسی که باید برای آن تعریف کرد، تعریف میشود. شخصی از امام مجتبی(ع) پرسید: سیاست چیست؟ حضرت فرمود: «هی ان تراعی حقوقالله و حقوق الاحیاء و حقوق الاموات»4 سیاست، آن است كه حقوق خداوند و حقوق زندگان و حقوق مردگان را... رعایت كنی.
امام علی(ع) نیز محور سیاست را عدالت بیان میکنند: «جَمَالُ السِّيَاسَةِ الْعَدْلُ فِي الْإِمْرَةِ وَ الْعَفْوُ مَعَ الْقُدْرَة»5؛ زیبایی سیاست، رعایت عدالت در رهبری و عفو هنگام قدرت است.
از برخی از روایات نیز که به سیاست اشاره کردهاند، میتوان چنین استنباط کرد که سیاست میتواند هم خوب باشد و هم بد. امام علی(ع) میفرمایند: «الْمُلْكُ سِيَاسَة»6؛ پادشاهی سیاست است یا «بئس السیاسه الجور»7؛ ستمكاری سیاست زشتی است. در مقابل میفرمایند، «خَيْرُ السِّيَاسَاتِ الْعَدْل»8؛ یعنی بهترین سیاستها عدالت است. از این روایت این گونه میتوان استنباط کرد که اگر چه نگرش ویژهای به سیاست وجود دارد، ولی هرگز درصدد این نبودهاند که چهره واحدی از آن ارائه دهند؛ بلکه سیاست را چنانچه در مسیر صلاح استفاده شود، خوب و در غیر این صورت بد و زشت تلقی کردهاند. امام خمینی(ره) نیز سیاست را همین گونه بیان کردهاند. ایشان در مورخ 21/1/1363 در یک سخنرانی به این موضوع اشاره میکنند که سیاست در مفهوم دروغ گفتن و فریب و خدعه و نیرنگ هیچگاه مورد تأیید نبوده است.9
از این نظر سیاست میتواند ابزاری در دست قدرتمندان و ماکیاولیستهای جامعه باشد؛ در مقابل میتواند ابزاری در جهت هدایت جامعه و افراد به مصالح اساسی خود نیز باشد. از این نظر امام خمینی(ره) معتقدند سیاست به معنای هدایت فرد و جامعه به سمت صلاح است.10
پس میتوان گفت، سیاست به مجموعه روشهایی اطلاق میشود که برای کسب قدرت و حاکمیت سیاسی و استمرار آن و اداره امور جامعه استفاده میشوند. اگر این روشها متعالی و با هدف اصلاح امور جامعه و برقراری عدالت و اجرای احکام الهی و حرکت جامعه به سمت کمال باشند و قدرت سیاسی برای ایجاد جامعهای به کار رود که در آن انسان به کمال مادی و معنوی و سیر الیالله نائل آید، سیاست الهی و دینمدارانه میشود و در غیر این صورت شیطانی و پلید است.
2ـ رابطه دین و سیاست
به منظور تشریع رابطه دین و سیاست از نظر انقلاب اسلامی، به ناچار باید دیدگاه اسلام را نسبت به رابطه این دو بررسی کنیم. در این بررسی دیدگاههای معمار کبیر انقلاب اسلامی نیز مورد بحث قرار خواهد گرفت. برای این منظور باید نگاه اسلام و انقلاب را نسبت به مهمترین مباحثی که در موضوع سیاست مطرح میشود، تجزیه و تحلیل کنیم تا ببینیم دین چه تأثیری بر سیاست دارد و آیا وجود چنین تأثیرپذیری را میپذیرد؟ بنابراین موضوع را در چند مبحث بررسی میکنیم:
آیا اسلام نوع خاصی از حکومت و ویژگی خاصی را برای حاکمان بیان داشته است؟ آیا اسلام وارد چنین مباحثی شده است؟
آیا اسلام مقررات خاصی را برای حکومت بیان داشته است؟ اصولاً از نظر اسلام حکومت بر اساس چه مقرراتی باید اداره شود؟ آیا اسلام وارد چنین بحثی شده است؟
هدف اسلام چیست؟ آیا به منظور تحقق این هدف برای حکومت جایگاهی قائل است؟ آیا بدون توجه به نظام سیاسی، اسلام میتواند به اهداف عالیه خود دست یابد؟
به نظر میرسد، پاسخ به این سه پرسش از یک سو مشخص خواهد کرد آیا اسلام به مقوله سیاست وارد شده است یا خیر و از سوی دیگر جایگاه و رابطه احتمالی دین را با سیاست معلوم میکند. پاسخ به این پرسشها را در قرآن و روایات و دیگر منابع انقلاب اسلامی در شماره آینده تبیین خواهیم کرد.
پینوشتها:
1ـ ابن منظور مصری، لسانالعرب، بیروت: دارالصادر، ج 6، ص 108، ماده «سوس»، القاموس، ماده «سوس».
2ـ مصطفی رحیمیاردستانی، ترجمه المنجد الطلاب، تهران: انتشارات صبا، 1377، ج 1، ص 506.
3ـ جواد طباطبایی، زوال اندیشه سیاسی در ایران، نشرکویر، ۱۳۸۷، ص ۲۲.
4ـ باقرشریف القرشى، حیاه الحسن(ع)، قم: دارالكتب العلميه، 1397 ق، ج 1، ص 42.
5ـ هاشم رسولی محلاتی، هاشم، غررالحکم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ نهم، 1386، ج 1، ص 547.
6ـ همان.
7ـ همان، ج 2، ص 61.
8ـ همان، ج 2، ص 92.
9ـ صحیفه نور، ج 1، ص 65.
10ـ صحیفه نور، ج 13، ص 217.