محسن کوثرخواه، استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل اروپا با اشاره به اینکه اکنون کشورهای اروپایی درگیر معضلات فراوانی هستند و لیبرالیسم در عمل در حال شکست خوردن است، گفت: من به بهار فرانسه فکر می‌کنم؛ یک دومینو در حال شکل‌گیری است، مانند بهار عربی یا همان بیداری اسلامی عربی که در منطقه ما رخ داده است. ترورها را ساده نگیرید. این خشونت‌ها برخاسته از آتش زیر خاکستر است.

صبح صادق به دنبال اعتراضات و ناآرامی‌های اخیر فرانسه عوامل مبنایی بحران در اروپا را واکاوی می‌کند
 حمزه عالمی/  چند ماه پیش، هنگامی که یک راننده زن از حومه دور پاریس، با انتشار طوماری در اینترنت خواهان اعتراض شهروندان به افزایش قیمت سوخت شد، کسی گمان نمی‌کرد مدتی بعد، این درخواست به شورشی بزرگ در فرانسه بینجامد. یک ماه پیش روزنامه «لوپرزین»، گزارشی از اقدام این زن منتشر کرد و این گزارش به سرعت در فیس‌بوک دست به دست شد و کشاورزان فرانسوی نیز در حمایت از اعتراض به افزایش قیمت سوخت، ویدئوهایی را از مشکلات ماشین‌آلات کشاورزی خود منتشر کردند. از روزهای پایانی آبان ماه، گروه‌های معترض در فضای مجازی به خیابان‌های پاریس آمدند و حمایت از آنها در جامعه فرانسه بالا گرفت. بر اساس نظرسنجی‌ها، اکنون حمایت از این اعتراضات از 65 درصد به 73 درصد رسیده است و 70 درصد جامعه آماری نیز، افزون بر حمایت سیاسی، اعلام کرده‌اند، حاضرند در این اعتراضات شرکت کنند. گفته می‌شود دامنه اعتراضات نیز همچنان رو به گسترش است و معلمان، دانشجویان و کارگران را در برگرفته است، به طوری که در هفته پیش به تعطیلی بیش از 100 دبیرستان در فرانسه منجر شد، حدود 75 جایگاه پمپ‌بنزین شرکت توتال نیز تعطیل و اخلال و آشفتگی کم‌سابقه‌ای بر پاریس حاکم شد.
اعتراضات مردم فرانسه و به ویژه ساکنان حومه پاریس که به دلیل پوشیدن جلیقه زرد، به اعتراضات جلیقه‌زردها موسوم شده است، در ظاهر به سبب افزایش 23 درصدی بهای گازوئیل، به عنوان سوخت پُرکاربرد خودروهای فرانسه است. دولت این کشور که خواهان حرکت به سوی سوخت پاک و انرژی‌های غیرفسیلی است، مالیات سوخت و فرآورده‌های نفتی را افزایش داده است تا هزینه تولید انرژی‌های جایگزین نفت، فراهم شود. همچنین افزایش بهای نفت در هفته‌های گذشته نیز، عاملی دیگر در بالارفتن قیمت فرآورده‌های نفتی در فرانسه محسوب می‌شود. این افزایش بها که چندین ماه است فرانسویان را تحت فشار قرار داده، اکنون به اعتراضات خشونت‌آمیز آنها انجامیده است. به گفته برخی خبرگزاری‌ها، در این اعتراضات 3 نفر کشته، 260 نفر زخمی و 400 نفز بازداشت شده‌اند. در واقع، افزایش خشونت یکی از ویژگی‌های کم‌سابقه در این اعتراضات بوده است، به گونه‌ای که امانوئل مکرون در واکنش به معترضان گفت: «شرم کنید، در فرانسه خشونت جایی ندارد.» همچنین آخرین اخبار (تا لحظه تدوین این مطلب) حاکی از این است که دولت فرانسه تصمیم به تعطیلی اماکن عمومی پاریس، به دلیل نگرانی از خشونت احتمالی جلیقه‌‌زردها گرفته است.
در نهایت اعتراضات افراطی فرانسویان سبب شد مکرون به سفر خود در آرژانتین به سرعت پایان دهد و به فرانسه برگردد، او همچنین در حلقه محکم محافظانش به خیابان‌های پاریس آمد تا معترضان را آرام کند، اما معترضان با دادن شعارهایی او را رئیس‌جمهور خود ندانستند و اعتراضات همچنان ادامه یافت. سرانجام دولت مکرون مجبور شد تصمیمش مبنی بر افزایش مالیات بر سوخت را به تعویق بیندازد. اما این پرسش به قوت خود باقی است که آیا معترضان آرام خواهند شد؟ در واقع برای پاسخ به این پرسش باید پرسید آیا اعتراضات اخیر فرانسه به سبب علت ظاهری افزایش بهای سوخت است، یا این اعتراضات ریشه در عوامل اساسی دیگری دارد که وضعیت بی‌سابقه و مهمی را نه تنها پیش‌روی دولت فرانسه، بلکه پیش ‌روی جوامع اروپایی ایجاد خواهد کرد؟
در این نوشتار با بررسی عوامل مبنایی اعتراضات جاری فرانسه و پیام‌های برآمده از آنها این موضوع تحلیل خواهد شد:

الف‌ـ نطفه‌های بحران در عرصه سیاسی فرانسه
یکی از ویژگی‌ها مهم اعتراضات جلیقه‌زردها، نبودن رهبری سیاسی در ایجاد و تداوم این اعتراضات است. در این رخداد هیچ یک از احزاب سوسیالیست و محافظه‌کار فرانسه نقش نداشتند و معترضان در نپذیرفتن مرجعیت سیاسی این احزاب مصرّ هستند. در واقع، مرجعیت احزاب سنّتی فرانسه مدت‌هاست دچار تزلزل شده و به طور کلی به قدرت رسیدن خودِ مکرون نیز نشانه‌ای بزرگ از این موضوع است. امانوئل مکرون طی سال‌های 2006 تا 2009 عضو حزب سوسیالیست فرانسه بود، اما در سال 2015 اعلام کرد به صورت مستقل فعالیت سیاسی‌اش را ادامه خواهد داد. او در آوریل 2016، زمانی که هنوز در کابینه اولاند، وزیر اقتصاد و صنعت بود، با هدف فرا رفتن از احزاب چپ و راست فرانسه، حزب «آن مَرش» (به معنای در حرکت) را تأسیس کرد. کارشناسان رویکرد حزب وی را سوسیال‌ـ لیبرال تعریف می‌کنند و وقتی مکرون با این رویکرد وارد انتخابات ریاست‌جمهوری فرانسه در سال 2017 شد، با استقبال فراوانی روبه‌رو شد. نامزد جوان و مستقل این دوره از انتخابات توانست رقبای باتجربه خود را پشت سر گذاشته و بر کرسی ریاست‌جمهوری فرانسه تکیه بزند. اما مکرون با این پیروزی خیره‌کننده فکر نمی‌کرد تنها با گذشت 18 ماه از ریاست‌جمهوری‌اش، محبوبیت او به 25 درصد، یعنی حتی کمتر از سارکوزی و اولاند، تنزّل کند و رویاروی معترضانی که دل به سیاست‌های «مترقّی» وی بسته بودند، قرار گیرد. 
موضوع اصلی همین جاست؛ مکرون در مقابل معترضان می‌گوید، در فرانسه خشونت جایی ندارد و معترضان با بستن بزرگراه‌ها و تلاش برای حضور در میدان‌های اصلی پایتخت، همچون میدان کُنکورد و خیابان شانزه‌لیزه، با خشونت هرچه تمام‌تر پاسخ او را می‌دهند. در واقع معترضان که پایگاه اجتماعی‌شان میان اقشار فراموش شده حومه پایتخت قرار دارد و افرادی غیرسیاسی که چندان در انتخابات شرکت نمی‌کنند، تعریف می‌شوند، خواهان این هستند که دیده شوند. آنان خسته از بازی‌های حزبی و رقابت بر سر قدرت میان احزاب چپ و راست فرانسه، با انتخاب مکرون به وی دلخوش کردند، اما اکنون او را نیز رئیس‌جمهور ثروتمندان می‌دانند و حاضر نیستند مرجعیت سیاسی هیچ حزبی را بپذیرند. در این وضعیت البته بُرد با ملی‌گرایان تندرو بوده و مارین لوپن که رهبر حزب دست راستی و افراطی جبهه ملی فرانسه است، سوار بر موج اعتراضات، سعی دارد، رهبری اعتراضات را به دست گیرد؛ بنابراین عرصه سیاست فرانسه اگر پیشتر ظهور ملی‌گرایان افراطی و ویرانگر را یک احتمال می‌دید، اکنون آنان را سوار بر موج معترضان خشمگین می‌بیند، بنابراین اعتراضات جلیقه‌زردها پیام مهمی در زمینه فروریختن مراجع سنّتی قدرت و سیاست در غرب و ظهور دوباره ملی‌گرایی که ریشه‌های فکری آن در نازیسم و فاشیسم است، دارد. البته ظهور این جریان که گرایش‌های شدید اسلام‌ستیزی و مهاجرستیزی دارد، خبر خوبی برای هیچ‌کس نیست؛ اما این موضوع به معنای تزلزل در کلیّت دولت و ساختار سرمایه‌داری فرانسه و بلکه غرب است و تداوم آن بیش از همه، کشورهای اروپایی را درگیر منازعه و آشوب خواهد کرد.

ب‌‌ـ هویت مادی و بحران‌های ناشی از آن
فراموش‌شدگی ویژگی اصلی معترضان کنونی فرانسه است و این موضوع پیام مهمی در مسئله بحران هویت و تهدیدات ناشی از آن در غرب و فرانسه دارد. مسئله این است که مبانی هویت در غرب بر اقتصاد بنا شده و آنچه سبب دیده شدن افراد در حوزه سیاست می‌شود، همراهی آنان با «نظام سرمایه‌داری» است. اروپا که بیش از یک دهه است با مشکل اقتصادی مواجه شده و از سال 2006 سیاست‌های ریاضت اقتصادی را مبنا قرار داده است، اکنون با خروج نسبی از مشکلات اقتصادی گذشته، دغدغه بازگشت به موقعیت قدرت و ثروت قبل را دارد و مکرون نیز همین راه را ادامه می‌دهد. او در ابتدای کار، راهبرد خود را «مرکزگرایی رادیکال» نامید، یعنی مرکزی که اصیل و جسور است، با مشکلات قرن ۲۱ (تروریسم، امنیت سایبری و تغییرات آب و هوایی) دست و پنجه نرم کند و فقط میان راست و چپ قدیمی در نوسان نباشد. این موضوع به معنای این است که رئیس‌جمهور کنونی فرانسه، در همان چارچوب نظام سرمایه‌داری، هویّت و انسجام ملی کشورش را به نسبت زیادی اقتصادی تعریف می‌کند. در واقع، فرانسه و دیگر کشورهای غربی در مقابل بحران‌های هویتی، همچون رشد فزاینده مهاجران آسیایی و آفریقایی و بحران ملی‌گرایی که انسجام هویّتی آنان را با تهدید مواجه می‌کند، همچنان بر پاسخ‌های مادی و اقتصادی تأکید دارند و این موضوع نه تنها سبب حل مشکلات نشده است، بلکه موجب شده انسجام هویتی غرب و به تبع آن وحدت اروپا در معرض تهدیدات بزرگی قرار بگیرد. اکنون روشنفکران اروپایی در برابر این سؤال که انسجام هویتی کشورها و به ویژه اتحادیه اروپا را چگونه باید حل کنند، پاسخی غیرمادی و غیراقتصادی ندارند و این در حالی است که افزون بر مسائل اقتصادی، موضوعات فرهنگی و هویتی، انسجام اروپا را در معرض تهدید و فروپاشی قرار داده است. اروپا اکنون با رشد اسلام‌گرایی و ملی‌گرایی درگیر است و در حالی که ملی‌گرایان افراطی را سرکوب می‌کند، به پیشنهاد هابرماس، باید قرائتی اروپایی از اسلام ارائه دهد تا بتواند اسلام‌گرایان را درون فرهنگ اروپایی هضم کند. چند ماه پیش، هابرماس، مشهورترین فیلسوف زنده معاصر، در گفت‌وگو با یک روزنامه اسپانیایی‌زبان، سخن روشنی در کارآیی پاسخ‌های لیبرالیسم و سوسیالیسم به بحران کنونی هویت و انسجام اروپا ارائه نکرد و تنها سیاستمداران را به خدا سوگند داد تا حکومت را به فلاسفه بازگردانند و از ضرورت ارائه قرائتی اروپایی از اسلام سخن گفت. مواضع فیلسوف آلمانی که نظریه‌پرداز وحدت و شکل‌گیری اتحادیه اروپاست، به روشنی نگرانی‌های او از فروپاشی اتحادیه اروپا را نشان داد؛ حال آنکه او نسبت به کارآیی گفتمان‌های سیاسی موجود در غرب برای جلوگیری از این موضوع تردید داشت.
بنابراین، آشوب امروز در پاریس، برآمده از تزلزل هویتی در غرب است که خود در تعریف مادی و اقتصادی این هویت ریشه دارد. درست است که غرب با ترویج سبک زندگی مادی، مرفه و آزاد از همه چیز، فرهنگ و تمدن به ظاهر جذّابی را ترویج می‌کند؛ اما این فرهنگ سبب انسجام و حل بی‌قراری در جوامع اروپایی نشده است؛ چرا که شمار زیادی از تروریست‌های تکفیری خارجی در سوریه از فرانسه و انگلیس هستند. نکته مهم اینکه تعریف مادی و اقتصادی غرب از هویت، با موضوع امنیت گره خورده است؛ یعنی بخشی از هویت اقتصادی نظام سرمایهداری با صنعت تسلیحاتی در پیوند است و این صنعت در شرایط افزایش منازعه در جهان رونق می‌گیرد. این موضوع سبب می‌شود هویت در اروپا با منازعه به معنای اعم آن پیوند یابد؛ بنابراین غرب انسجام هویتی خود را از طریق سلبی، یعنی با دشمن‌تراشی در حوزه بیرونی و به ویژه در حوزه غرب آسیا دنبال می‌کند. از اینجا باید گفت هر اندازه کشورهای اروپایی را بیشتر بتوان درگیر گفت‌وگو کرد و هراس ساختگی آنان از اسلام را کاهش داد، زمینه‌های فروپاشی هویتی در آنجا فعال‌تر می‌شود؛ چرا که مؤلفه امنیت و صنعت تسلیحات که پایه‌ای برای برساختن هویت و انسجام اروپا محسوب می‌شود، از رونق می‌افتد و بنابراین مبانی هویت آنان تضعیف می‌شود و این البته سرنوشت هویّت‌های مادی است که سخن از صلح سبب تزلزل در آنها می‌شود.
ج‌ـ تعمیق فقر و پیوند آن
 با مشکلات هویتی
یکی از عوامل و نیز پیام‌های روشن اعتراضات اخیر پاریس، گسترش و تعمیق فقر در جوامع اروپایی است. آمارها گویای این است که حدود 8 میلیون و 600 هزار نفر از مردم فرانسه زیر خط فقر یا در محدوده آن زندگی می‌کنند و 3 میلیون و 600 هزار نفر نیز در این کشور بی‌خانمان هستند. این آمار برای کشور 67 میلیونی فرانسه رقم قابل توجهی است. از سوی دیگر، فقر در فرانسه به همان اندازه که پدیده‌ای برای جوانان و بیکاران است، پیرمردها و بازنشستگان را هم شامل می‌شود و مکرون هرچند موفقیّت‌هایی در زمینه رشد اقتصادی داشته است، اما هنوز بیکاری و نابرابری ادامه دارد. نکته مهم در گسترش فقر در فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی این است که فرانسه و آلمان امیدهای سر پا ماندن اتحادیه اروپا هستند و اساساً نوعی شکاف میان این دو کشور با کشورهای جنوب اروپا در اتحادیه مشاهده می‌شود و این خود تهدیدی دیگر پیش‌ روی اروپای واحد است؛ با این حال شاهد آن هستیم که فرانسه نیز خود درگیر مشکلات اقتصادی بوده و بنابراین چشم‌انداز تداوم حیات اتحادیه اروپا غبارآلود است.
در زمینه تعمیق فقر در اروپا و فرانسه، یک نکته مهم دیگر وجود دارد و آن، اینکه به سبب جایگاه ضعیف خانواده در این کشورها، تعمیق فقر بیش از همه دامن زنان و کودکان را گرفته است. دو خبر در این باره جای توجه دارد؛ جانا هینزورت، دبیر کل یوروچایلد، شبکه‌ای از سازمان‌های اروپایی برای کودکان، در گفت‌وگو با «یورونیوز» درباره وضعیت زنان در اروپا می‌گوید: «نه تنها در بازار کار، بلکه در خود جوامع زنان محروم هستند، زیرا تبعیضی رایج در بازار کار وجود دارد. بیشترین احتمال توقف زندگی حرفه‌ای نیز نزد زنان وجود دارد، زیرا آنها بیشتر وظایف خانگی و مراقبت از کودکان را برعهده می‌گیرند و در نتیجه آنها کمتر آماده کار هستند.» این موضوع در کنار این خبر که در اروپا بیش از یک کودک از هر چهار کودک در معرض خطر فقر و انزوای اجتماعی قرار دارد و این آمار ۲۶ میلیون کودک را شامل می‌شود، پیام بسیار مهمی دارد و آن، اینکه مشکلات ناشی از فقر در کنار فروپاشی نظام خانواده، آینده جمعیتی اروپا را با مشکل مواجه کرده است. باید دانست که مسئله جمعیت برای اروپا بسیار مهم است؛ چرا که افزایش جمعیت در کشورهای اروپایی به مدد توسعه دانش پزشکی و جلوگیری از مرگ‌ومیر، در کنار برخورداری از صنعت و فناوری سبب برتری آنها نسبت به دیگر کشورها و استعمار آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین شد. امروزه، اروپا افزون بر مواجهه با بحران مهاجران آسیایی و آفریقایی، به دلیل مشکلات اقتصادی و فروپاشی خانواده، آینده نسلی خود را به دیده تردید می‌نگرد و از آن بیم دارد. 

چشم‌انداز آینده
با توجه به آنچه گفته شد، می‌توان نتیجه گرفت عقب‌نشینی دولت مکرون در مقابل اعتراضات اخیر، اگر در ظاهر به خوابیدن این اعتراضات منجر شود، مسائل مبنایی فرانسه و کلیّت اروپا را لاینحل باقی می‌گذارد. فرو ریختن مراجع سیاسی سنّتی اروپا و هویت‌های سیاسی نوپدید و آشوب‌گر، مانند ملی‌گراها و نیز تهدید انسجام هویتی اروپای واحد و حتی آینده نسلی آن، از جمله مسائل و مشکلاتی هستند که کاهش مالیات‌ها پاسخی به حلّ آنها نیست. اروپا اکنون با امواج شدید ملی‌گرایی مواجه شده و به اعتقاد کارشناسان در انتخابات بعدی پارلمان اروپا که سال آینده برگزار می‌شود، این جریان دست برتر را خواهد داشت. پیروزی ملی‌گرایان یا حتی عرض‌ اندام بیشتر آنها نسبت به قبل در اروپا، به‌ معنای افزایش زمینه‌های منازعه در این قاره، تداوم مشکلات اقتصادی و افول بیشتر قدرت اروپا است.




ابوالحسن سلطانی‌زاده 
معاون سیاسی نیروی هوا فضای سپاه

یکشنبه بیستم آبان ماه عملیات مخفی یک گروه از نظامیان صهیونیست در غزه لو رفت. فردای این حادثه، جنبش مقاومت حماس 470 موشک را ظرف 40 دقیقه به سرزمین‌های اشغالی به ویژه عسقلان شلیک کرد که طی آن حداقل دو نفر کشته و 85 نفر زخمی شدند. در این عملیات موشکی، سامانه دفاع موشکی موسوم به گنبد آهنین فقط توانست 100 موشک را رهگیری و منهدم کند و 370 فروند از این موشک‌ها به اهداف اصابت کرد و پنبه‌ای بودن گنبد آهنین اثبات شد. فردای این حادثه نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی آتش‌بس را اعلام و عملاً به پذیرش شکست اعتراف کرد و لیبرمن وزیر جنگ رژیم صهیونیستی استعفا کرد و کابینه با یک شوک اساسی مواجه شد که هنوز پس‌لرزه‌های این شکست ادامه دارد.
آنچه تاکنون در این چند سطر بیان شد، صرفاً روایت‌ آنچه بود که رخ داد، اما سؤال اصلی اینجاست که علت اصلی شکست رژیم صهیونیستی در برابر جریان مقاومت حماس چه بود؟ پاسخ به این پرسش در تیترها و گزارش‌های رسانه‌های غربی و صهیونیستی داده شد.
«موشک کورنت کابوس وحشت اسرائیل»، «نقطه‌زنی موشک کورنت در قلب کابینه اسرائیل»، «کورنت بزرگ‌ترین تهدید ارتش اسرائیل» و... 
اینها نمونه‌های کوچکی از اذعان رسانه‌ها به نقش مؤثر موشک کورنت در تغییر معادله و ایجاد توازن به نفع حماس بود. اما اظهارنظر ژنرال فوگل افسر احتیاط ارتش رژیم صهیونیستی و فرمانده سابق ارتش در جنوب بسیار شنیدنی است. وی گفت: «پس از درگیری اخیر با حماس و نتیجه‌ای که حاصل شد، ما باید ستاره داود و رنگ پرچم اسرائیل را حذف کنیم و فقط رنگ سفید را به نشانه تسلیم حفظ کنیم. ما در وضعیت حقارت‌بار امنیتی قرار گرفته‌ایم. ما در سال 1967 در جنگ با سه کشور عربی پیروز شدیم، اما امروز نمی‌توانیم در نبرد با گروه کوچک حماس حتی دستاوردی داشته باشیم.» یا سخنگوی دفاعی رژیم صهیونیستی گفت: «حماس در سال 2009 جمع کثیری تفنگ‌به‌دوش داشت، ولی در نبرد جاری غزه از جوخه‌های سازمان‌یافته که به وفور به موشک‌های کورنت مجهز بود بهره برد که قابل مقایسه با سال 2009 نیست.» 
امروز در کنار ایمان، انگیزه، جهاد و مقاومت فلسطین برای مقابله با اشغالگران صهیونیست، موشک‌های کورنت نقش کلیدی و مؤثری در صحنه جدید ایفا کرده‌اند؛ موشک‌هایی که سبب خواب آشفته ارتش رژیم صهیونیستی و ساکنان شهرک‌های اشغالی شده‌اند و این خود شکستی بزرگ برای آنها است. 
مختصات و مشخصات کورنت 
این موشک روسی که در سال 1994 با سیستم هدایت لیزری، قابل بهره‌برداری برای اهداف زرهی، مانند تانک یا انهدام تجمیعی نیروها به بازار ارائه شد؛ 27 کیلوگرم وزن، 7 کیلوگرم وزن کلاهک، 1200 میلی‌متر طول، 152 میلی‌متر قطر، سوخت جامد، سرعت مافوق صوت (25متر بر ثانیه)، طول پرواز 22 ثانیه، قابلیت عملیاتی شدن در کمتر از 60 ثانیه، قابلیت عبور از 100 تا 120 سانتی‌متر زره فولادی، دارای 3 بخش، موشک، سه پایه و دوربین حرارتی، قابلیت نصب روی زمین و روی خودرو زرهی و شلیک 8 موشک همزمان از روی خودرو با حداکثر برد 10 کیلومتر و برد مؤثر 550 متر دارد. 
در این موشک کاربر، پرتوی از لیزر را به سمت هدف تابانده و تا لحظه برخورد باید تابش لیزر را بر روی هدف حفظ کند. حزب‌الله لبنان و انصارالله یمن از این موشک‌ها علیه تانک‌های مرکاوای رژیم صهیونیستی و آبرامز سعودی استفاده کرده‌اند. 
امروز جبهه مقاومت به واسطه اقتضای شرایط جنگ نامتقارن، چه در سوریه و چه در عراق، یمن، لبنان و... توانسته با بومی‌سازی و افزایش قابلیت کورنت، آن را به یک سلاح راهبردی، کارآمد و مؤثر تبدیل کند که این کارآمدی در کوتاه کردن مدت زمان شکست رژیم صهیونیستی در نبرد اخیر غزه مشهود بود.




   محمدرضا بلوردی/ بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی دوشنبه گذشته عملیاتی را با عنوان «سپر شمالی» برای تخریب تونل‌های منتسب به حزب‌الله لبنان آغاز کرد. در این عملیات ارتش رژیم صهیونیستی، نیروهای خود را در طول مرز 79 کیلومتری با لبنان به حال آماده‌باش درآورده است و بولدوزرهای صهیونیستی عملیات تخریب تونل‌هایی را که به ادعای آنها حزب‌الله در مناطق مرزی حفر کرده است، آغاز کردند. این در حالی است که بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در سخنانی با اشاره به اینکه، حزب‌الله و حماس مبالغ هنگفتی برای ساخت این تونل‌ها هزینه کردند، مدعی شد، هدف حزب‌الله ورود خرابکاران به سرزمین‌های اشغالی از طریق این تونل‌ها بوده است.
اما برخلاف اظهارنظرهای نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی و ادعای مقابله با تهدیدهایی که صهیونیست‌ها با آن مواجه هستند، نگاهی به وضعیتی که نتانیاهو در داخل و خارج با آن مواجه است نشان می‌دهد که هدف اصلی این دست اقدامات مقابله با تهدیدهایی است که شخص او را هدف قرار داده است. در این زمینه ذکر چند نکته مهم، ضروری است:
اول؛ ناکامی رژیم صهیونیستی در عملیات اخیر این رژیم علیه مقاومت اسلامی در نوار غزه و ناتوانی در رسیدن به هدف عملیاتی که برای اجرا در عمق غزه برنامه‌ریزی شده بود، سبب شد نتانیاهو مجبور به پذیرش آتش‌بس شود؛ اقدامی که نتیجه آن خروج آویگدور لیبرمن وزیر جنگ تندروی رژیم از ترکیب کابینه و ورود نفتالی بنت به کابینه بود. چنین تغییر و تحولی سبب شده است دولت نتانیاهو به شدت تحت تأثیر اقدامات احتمالی بنت قرار گیرد که نتیجه آن می‌تواند فروپاشی کابینه باشد. 
دوم؛ به تازگی پلیس رژیم صهیونیستی پس از چندین دور بازجویی از نتانیاهو و اعضای خانواده‌اش در زمینه پرونده‌های مختلف فسادی که نخست‌وزیر این رژیم درگیر آن بوده، اعلام کرده است، به مدارک مهمی دست یافته است که ادعای بی‌گناهی نتانیاهو در این زمینه را رد می‌کند و می‌تواند پایانی بر فعالیت سیاسی او باشد. 
سوم؛ در عرصه خارجی عملکرد دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا به گونه‌ای بوده است که او کاملاً خواسته‌های نتانیاهو را پیش برده است، از موضوع انتقال سفارت آمریکا از تل‌آویو به قدس تا مطرح کردن طرح سازش موسوم به «معامله قرن» و اعمال فشار بر فلسطینیان و از همه مهم‌تر خروج از برجام. در این میان کشته شدن جمال خاشقجی منتقد میانه‌روی عربستان در سفارت این کشور در استانبول و تلاش ترامپ برای سرپوش گذاشتن بر نقش محمدبن‌سلمان‌ـ هم‌پیمان آمریکا و رژیم صهیونیستی‌ـ در این ماجرا سبب شده است جمهوری‌خواهان اکثریت مجلس نمایندگان را از دست بدهند و نارضایتی‌هایی هم در داخل کنگره نسبت به صهیونیست‌ها به وجود آید که مانع‌تراشی سناتور «رند پل» در اجرای توافق امنیتی بین آمریکا و رژیم صهیونیستی از آن جمله است. 
بی‌شک مقامات رژیم اشغالگر قدس با درک اینکه وارد شدن به جنگ با حزب‌الله لبنان چه پیامدها و هزینه‌هایی برای آنها خواهد داشت، چنین هدفی را دنبال نمی‌کنند. به ویژه اینکه در چند هفته اخیر هم در عملیات خود علیه نوار غزه و مقاومت فلسطین توفیقی به دست نیاوردند. از همین رو می‌توان گفت، نتانیاهو با راه‌اندازی عملیات سپر شمال که صحنه آن مناطق مرزی شمالی سرزمین‌های اشغالی است، به دنبال ناآرام کردن جبهه شمالی و در عین حال طرح موضوع در شورای امنیت برای بررسی موضوع است تا از طریق این طرح بتواند راه فراری برای خود و چالش‌هایی که در داخل با آن مواجه شده است، پیدا کند.



محمدرضا فرهادی
کارشناس بین الملل
 سازوکار تحریمی دولت ایالات متحده آمریکا علیه ایران، براساس رویکرد  فشار اقتصادی برای رسیدن به تغییر رفتار، تغییر محاسبه و در نهایت تغییر نظام است. بر همین اساس، بسیاری از تحلیلگران آمریکایی معتقدند، تأثیر تحریم‌ها در کوتاه‌مدت معلوم نیست؛ اما تأثیرات رژیم تحریم‌ها در بلندمدت می‌تواند قابل توجه باشد. در واقع، این تحریم‌ها می‌توانند حفظ تولیدات نفتی فعلی را برای ایران تا حدودی ناممکن کنند. تحریم‌های جدید دولت ترامپ، صنایع نفت و حمل‌ونقل ایران را هدف قرار داده و محدودیت‌هایی را در معاملات مالی اعمال کرده که در صادرات نفت و گاز طبیعی این کشور نیز اهمیت دارند. درباره اثرگذاری تحریم‌ها در بلندمدت چند تحلیل و ذکر چند نکته ضروری است:
1ـ پس از اعمال تحریم‌ها، آمریکا به هشت مشتری ایران از جمله بزرگ‌ترین خریداران نفت این کشور (چین، هند، کره جنوبی، ژاپن و ترکیه) معافیت تحریمی اعطا کرد. این پنج کشور در سال ۲۰۱۷ در مجموع ۷۰ درصد از نفت خام و گاز طبیعی مایع ایران را خریداری کرده بودند. چین، سهمی حدود ۲۵ درصدی در بازار صادرات نفت ایران دارد. اکنون که آمریکا معافیتی شش ماهه اعطا کرد، بنا بر ناتوانی برای جایگزینی نفت ایران است. 
2ـ دلیل دوم اینکه، اتحادیه اروپا و دیگر امضاکنندگان برجام اعلام کرده‌اند تا زمانی که ایران به تعهدات خود پایبند بماند، آنها هم در توافق خواهند ماند. اتحادیه اروپا همچنین متعهد شده است از شرکت‌های اروپایی مرتبط با ایران در برابر تأثیرات تحریم‌های ایالات متحده محافظت کند و در این راستا، به منظور ایجاد یک ابزار ویژه مالی برای تسهیل پرداخت‌ها به ایران تلاش می‌کند. اگرچه این تلاش‌ها تاکنون به هیچ نتیجه ملموسی نرسیده‌اند و شرکت‌های بزرگ اروپایی در زمینه انرژی، حمل‌ونقل و صنایع بیمه اعلام کرده‌اند همکاری خود را با ایران متوقف می‌کنند. آمریکایی‌ها معتقدند، کشورهای اروپایی توان حمایت از ایران را ندارند و بی‌عملی اروپا راه را برای خروج ایران از برجام هموار خواهد کرد. 
3ـ دلیل سوم آمریکایی‌ها، احتمال واکنش بازار در برابر تحریم‌های ایالات متحده است. واشنگتن معتقد است، کاهش فروش نفت ایران احتمالاً به افزایش قیمت جهانی نفت خواهد انجامید که این یعنی درآمدهای ایران با وجود کاهش سطح صادرات کاهش نمی‌یابد. آمریکا متحدان خود را در منطقه به افزایش تولیدات نفتی ترغیب کرد؛ اما باز هم قیمت نفت به حدود بشکه‌ای ۷۰ دلار رسید. از آنجایی که دولت بودجه خود را بر اساس نفت بشکه‌ای ۵۵ دلار بسته، همچنان می‌تواند با وجود کاهش فروش، درآمدی نزدیک به انتظارات در برنامه بودجه داشته باشد. از نظر آمریکایی‌ها، حتی اگر ایران بتواند در کوتاه‌مدت تحریم‌ها را تحمل کند، شرایط در بلندمدت متفاوت خواهد بود.
4ـ ایران پنجمین تولیدکننده بزرگ نفت در جهان است، اما برای تولید به میدان‌های نسبتاً قدیمی وابسته است که منابع آنها رو به کاهش است. تا پیش از برجام، ایران بهره‌برداری از میدان نفتی جدیدی را آغاز نکرده و اکنون هم بعید است به بهره‌برداری از میدان‌های جدید اقدام کند؛ چراکه برای چنین کاری به سرمایه‎گذاری خارجی نیاز دارد. حتی چین که به طور معمول می‌تواند این وجوه را تأمین کند، با مشکلاتی مواجه است.