آیت‌الله احمد مجتهدی‌تهرانی می‌گوید: اگر امید داری که کس دیگری دعایت را استجابت ‌کند، دعایت مستجاب نمی‌شود. اگر می‌خواهی دعایت مستجاب شود؛ ببین در دلت اگر به هیچ کس امید نداری، خدا را صدا بزن، خدا حاجتت را می‌دهد. توسل هم پیدا کنید مخصوصاً به «نرجس خاتون» که مادر ولی وقت(عج) است. وقتی به پسرش بگوید کسی به من متوسل شده، پسر به حرف مادرش گوش می‌دهد. البته توسل به همه خوب است؛ اما آنها مقداری طول می‌کشد.

تربيت زیربنای جامعه صالح


انسان‏ها در جامعه‏هاى متفاوتی زندگى مى‏كنند و هر يك از جوامع نظام فكرى و فرهنگى خاص و آداب و رسوم و عادات و ارزش‏هاى اخلاقى و ضوابط و مقررات ويژه‏اى دارند كه حيات اجتماعى آن، به رعايت آنها بستگى دارد و به این ترتیب از ديگر جوامع شناخته و امتياز داده مى‏شود. انسان در جامعه پرورش مى‏يابد، آداب و رسوم و افكار و ارزش‏هاى آن را مى‏پذيرد، شخصيت خود را مى‏سازد و با جامعه هماهنگ مى‏گرداند و اين معناى اجتماعى شدن و اجتماعى كردن و فرهنگ‏پذيرى انسان است؛ ولى بايد بدانيم فرهنگ‏پذيرى انسان از جامعه، نه تحميلى و اجبارى است چنانكه بعضى از جامعه‏شناسان تصور كرده‏اند و نه در اثر تقليد كوركورانه و بى‏هدف است چنانكه گروهى ديگر پنداشته‏اند؛ بلكه انطباقى آگاهانه و با اراده و اختيار و هدفدار است.
با توجه به نقش بسيار مهم جامعه در كيفيت فرهنگ‏پذيرى و تربيت‏هاى اجتماعى كودكان و جوانان به امور زير توصيه مى‏شود:
1ـ ضرورت اصل اجتماعى شدن و پرورش و تقويت گرايش‏هاى اجتماعى فرد و تشويق او به معاشرت با اشخاص و گروه‏ها و شركت در اجتماعات؛
2ـ پاكسازى محيط جامعه از آلودگى‏ها و مفاسد اخلاقى و اجتماعى؛
3ـ نشان دادن و معرفى الگوهاى صالح و خوش اخلاق و نيكوكار؛
4ـ كمك فرد در انتخاب دوستان صالح و بر حذر داشتن او از دوستى و معاشرت با افراد ناصالح و بد رفتار؛
5ـ تنظيم و تدوين برنامه‏هاى صحيح اجتماعى و اخلاقى براى تدريس در مدارس و استفاده از معلمان صالح و خوش‌اخلاق؛
6ـ اصلاح و تكميل برنامه‏هاى صداوسيما و تهذيب آنها از برنامه‏ها و تصويرهاى بدآموز؛
7ـ آموزش مسائل تربيتى به خانواده‏ها و اصلاح روابط پدران و مادران.
با رعايت امور مذكور مى‏توان به تربيت اجتماعى صحيح كودكان كمك كرد. اسلام نسبت به اصل اجتماعى شدن افراد و پرورش گرايش‏هاى اجتماعى و در نتيجه فرهنگ‏پذيرى و تربيت اجتماعى عنايت دارد و اين همان سخنى است كه جامعه‏شناسان مى‏گويند؛ با اين تفاوت كه جامعه‏شناسان با نظرى وسيع مى‏گويند، با توجه به اينكه كودك در آينده ناچار است در جامعه قبيله‏اى يا ميهنى يا نژادى يا زبانى خود و با افراد آن زندگى كند، بايد به گونه‏اى تربيت شود كه فرهنگ جامعه خود را بپذيرد و با دیگر افراد همسو و هماهنگ شود تا بتواند با آنان زندگى مسالمت‏آميز داشته باشد و در اين زمینه بين افكار صحيح و غير صحيح و اخلاق و رفتار خوب و بد فرقى نمى‏گذارد؛ هر چه هست فرهنگ آن جامعه است و افراد بايد آن را بپذيرند. این در حالی است که اسلام انشعابات قومى، قبيله‏اى، منطقه‏اى و نژادى و زبانى را مردود مى‏شمارد و پذيرش و پيروى كوركورانه از فرهنگ حاكم بر اين جوامع را محكوم مى‏كند. اسلام خود جامعه خاصى را تأسيس کرده و فرهنگ ويژه‏اى را معرفى كرده است. جامعه اسلامى بر پايه ايمان به خداى يگانه و زندگى پس از مرگ و نبوت استوار شده است. فرهنگ اسلام نيز بر همين پايه تنظيم شده و از وحى سرچشمه مى‏گيرد. اسلام در معارف و مسائل عقيدتى، در اخلاق و ارزش‏ها و ضد ارزش‏ها، در مسائل اجتماعى، در آداب و معاشرت، در ضوابط و مقررات اجتماعى، در فرهنگ و هنر و غير اينها، آرا و نظرهاى ويژه‏اى دارد كه در مجموع فرهنگ اسلام را تشكيل مى‏دهند. اسلام آمده است تا عقايد و فرهنگ مردم را اصلاح و تكميل كند، با افكار غلط و اخلاق و رفتار و عادت‏هاى زشت مبارزه کرده و افكار صحيح و اخلاق و رفتارهاى نيك را جايگزين کند. فرهنگ‏سازى در متن رسالت پيامبر اسلام(ص) قرار دارد و ایشان از عموم مسلمانان مى‏خواهد از آلوده شدن به مفاسد اخلاقى و اجتماعى اجتناب کنند و فرهنگ عالى اسلام را بپذيرند و شخصيت خود و فرزندان‌شان را بسازند و پرورش دهند. اسلام عموم مسلمانان جهان را يك جامعه و يك امت مى‏داند. هر يك از مسلمانان فردى از جامعه بزرگ اسلام و به منزله عضوى از پيكر اسلام محسوب مى‏شوند. 
پيامبر اسلام(ص) می‌فرمایند: «مثل مؤمنان در دوستى و دلسوزى و مهربانى با يكديگر مثل پيكر واحد است كه هر گاه عضوى از آن به درد آيد، ساير اعضا با بي‌خوابى و تب با عضو دردمند همكارى مى‏کنند.»1
اسلام عموم مؤمنين را از يك خانواده مى‏شمارد كه رهبر به منزله پدر و افراد به منزله خواهر و برادر هستند. خداوند در قرآن مى‏فرمايد: «همانا كه مؤمنين برادرند، پس بين برادران‌تان اصلاح كنيد و از خدا بترسيد تا مورد رحمت قرار گيريد.»2
با توجه به اینکه اسلام عموم مسلمانان جهان را يك جامعه و يك امت مى‏داند، مسلمانان وظيفه دارند ديدگاه خود را نسبت به جامعه تغيير دهند، خود را وابسته به جامعه بزرگ اسلام بدانند، به مجد و عظمت و قدرت و شوكت آن بينديشند و در برابر دشمنان از آن دفاع کنند؛ همچنین، عزت و شوكت جامعه بزرگ اسلامى را عزت خود و ضعف و ناتوانى آن را ضعف خود بدانند.
نكته مذكور يكى از امتيازات اسلام به شمار مى‏رود كه در اجتماعى كردن كودكان و نوجوانان و جوانان و حتى بزرگسالان بايد منظور نظر اوليا و مربيان باشد و در تربيت اجتماعى در خانواده و در برنامه‏ريزى در مدارس مورد عنايت دانشمندان علوم تربيتى قرار گيرد. روحيه گرايش به جامعه بزرگ اسلامى را در افراد به وجود آورند و پرورش دهند و جامعه‏پذيرشان کنند. فرهنگ و افكار و ارزش‏هاى اصيل اسلام را زنده کرده و افراد را به سوى آنها دعوت کنند. اسلام درباره جامعه ديد وسيع‏ترى دارد. همه انسان‏ها را بندگان خدا مى‏داند و احسان و خدمت و سودرسانى به آنان را يك ارزش بزرگ محسوب می‌کند.
كوتاه سخن اينكه در تربيت اجتماعى بايد به امور زير توجه شود:
1ـ از ديدگاه اسلام عموم مسلمانان جهان يك امت هستند و اهداف و منافع مشترك دارند. فرد فرد مسلمانان بايد خود را به اين جامعه بزرگ وابسته بدانند و نسبت به مصالح عمومى امت اهتمام داشته باشند.
2ـ اسلام همه مردم را بنده و روزي‌خوار خدا مى‏داند و خدمت به آنان را يكى از ارزش‏هاى بزرگ مى‏شمارد.
3ـ عمل انسان در صورتى ارزشمند است كه به قصد قربت و براى جلب رضاى خدا باشد، نه جلب منافع شخصى يا تعصبات قومى يا نژادى يا وطنى.
4ـ اسلام در ابعاد گوناگون زندگى انسان فرهنگ ويژه‏اى دارد و تربيت اجتماعى بايد با آن هماهنگ باشد.
5ـ مسلمانان وظيفه دارند با فرهنگ متعالى اسلام خود را پرورش دهند و به كمال برسانند و جامعه اسلامى را از فرهنگ ضد اسلامى پاكسازى کنند.
پی‌نوشت‌ها:
۱ـ قال رسول‌الله(ص): «مثل المؤمنين فى توادهم و تراحمهم و تعاطفهم مثل الجسد، اذا اشتكى منه عضو تداعى له سائر الجسد بالسهر و الحمى»، صحيح مسلم، ج 4، ص 1999.
۲ـ انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بين اخويكم و اتقوا الله لعلكم ترحمون، حجرات، آيه 10.

مسلم‌بن‌‌عقبه‌ـ1

یکی از خطرناک‌ترین آفات دینداری، وجود افرادی است که دین را ابزار فساد و جنایت خود قرار می‌دهند و در پوششی مقدس، به ناپسندترین کارها دست می‌زنند. در اصطلاح قرآنی از این گروه افراد به «منافق» تعبیر می‌شود. 
از صدر اسلام تاکنون، امت اسلامی گرفتار چنین آفتی بوده است که عده‌ای در دل به تعالیم اسلام باور نداشتند، اما برای رعایت ظواهر، اسلام مظلوم را سپر مفاسد خود قرار می‌دادند. البته در این بین عده‌ای ظاهربین خشک‌مغز نیز از روی اعتقاد و باور دینی با این جماعت همراهی می‌کردند و آلت دست اینان می‌شدند و به دلیل بی‌فکری، تصلب و جمود عقلی‌شان، خشن‌ترین رفتارها از آنها بروز می‌کرد. در جهان امروز داعش و وهابیت بهترین نمونه برای چنین اسلامی هستند. 
حکومت اموی و به خصوص یزید از جمله این‌گونه افراد بودند که در قالب دین بدترین جنایات را مرتکب می‌شدند. یکی از فرماندهان تحت امر یزید، «مسلم‌به‌عقبه» بود. مسلم از جنایتکاران تاریخ است که پس از حادثه عاشورای حسینی، در واقعه حره به فرمان یزیدبن‌معاویه، دست به کشتار وسیع مردم مدینه و غارتگری زد. او از سرداران معاویه و یزید بود و زمان پیامبر(ص) را نیز درک کرده بود. او در زمان پیامبر(ص)، در «غطفان» اسیر شد و زنی از انصار او را خرید و آزاد کرد. در غزه غطفان سپاه اسلام بدون خونریزی بر قبیله غطفان غلبه کرد.
شهید مطهری(ره) در حماسه حسینی درباره شمر، مسلم و عبیدالله نوشته است: هر یک از این سه نفر یک نقصی در بدن یا در نسب داشتند و روی قاعده روانشناسی برخی از افراد که نقصی دارند، می‌خواهند هر طور شده آن نقص را جبران کنند و فعالیت زیادی می‌کنند که در روانشناسی جدید «مکانیسم جبران» اصطلاح شده است و احیاناً جبران نقص خود را در پایین آوردن و منکوب کردن دیگران می‌خواهد بنماید تا تعادل برقرار شود.
او آنگاه اضافه کرده است که درباره مسلم‌بن‌عقبه گفته‌اند: «کان اعور امغر، ثائر الراس، کانما یقلع رجلیه من وحل اذا مشی»؛ یک‌چشم و دارای صورت سرخ و گلگون و سپیدموی بود و چون راه می‌رفت گویی دو پایش را می‌خواهد از گل بیرون آورد. 
مسلم، یکی از بزرگ‌ترین جنایات زمان «اموی» را مرتکب شد. زمانی که «یزیدبن‌معاویه» در مقابل شورش مردم مدینه بر ضد امویان و برای سرکوبی آنها که مسلمانانی از مهاجرین و انصار بودند، سپاهی را از شام به فرماندهی مسلم‌بن‌عقبه، به مدینه فرستاد، دستور داد مدت سه روز به شهر مدینه و به مردم حمله کنند و اجاره داد بعد از پیروزی شهر را غارت و آنچه را می‌خواهند، از خانه‌های مردم تصاحب کنند. در حالی که آنان در وقت اعزام، سهمیه خود را از بیت‌المال به طور کامل گرفته و علاوه بر آن صد دینار اضافی به آنها داده شد. سپاه پنج هزار نفری مسلم، همه دستورهای یزید را در این باره انجام داد، کشتار فجیع و جنایات بسیاری کرد. این پیکار در محلی به نام «حره» صورت گرفت، بسیاری از زنان و کودکان مورد هجوم قرار گرفته و به دستور یزید و اجازه مسلم اسیر شدند. مسلم، بسیاری از اسیران را که شامل تعدادی از قریش بودند، کشت. در میان آنها کسانی از صحابه پیغمبر(ص) نیز بودند که پس از کشته شدن، سرشان را از تن جدا کردند. (تاریخ طبری، الامامه و السیاسه). بنا به نقل مختلف تاریخ تعداد کشتگان این واقعه را از 6500 نفر تا 11 هزار و 700 نفر اعلام کرده‌اند. برخی مورخان می‌گویند که آنها انتقام خون کشته‌شدگان جنگ بدر را از فرزندان انصار گرفتند. 


 سیدحسین خاتمی‌خوانساری/ 
«من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛ شناخت خدا وابسته به شناخت انسان است. انسان تا خود را نشناسد و مبدأ و معادی که آمده و می‌خواهد به آنجا برود را درک نکند، نمی‌تواند خدا را بشناسد. به همین مناسبت اسلام تأکید فراوانی بر توجه به فردیت و حال افراد کرده و در مقایسه با آن، کمتر موضوع حکومت را طرح و بحث کرده است. شاید به دو دلیل؛ یکی آنکه، در زمان اهل بیت(علیهم‌السلام) توجه مسلمان‌ها به فردیت و حالات فردی خود کامل نشده بود و از ائمه اطهار(علیهم‌السلام) درباره حالات اجتماعی سؤالی نمی‌شد و حتی تفسیر آیاتی که توجه به اجتماع انسان‌ها دارد را از ایشان نخواستند. دوم آنکه، اسلام پایبند این اصل بود که اگر فردیت فرد مسلمان کامل شود، اجتماع ساخته می‌شود، بدون افراط و تفریط... حتی انسان‌هایی که فردیت خود را کامل کردند توانستند در هزاروچهارصد سال گذشته استنباطات و استدلال‌های دینی برای تشکیل حکومت از آیات، روایات و سنن داشته باشند. 
پس اسلام فرد را می‌سازد تا او خود جامعه را و حتی حکومت را بسازد. وقتی مسلمانان به سطح مطلوب آداب و اخلاق فردی رسیدند، خودشان به سمت حکومت اسلامی حرکت می‌کنند و اصلاً نیازی نیست که احکام اسلامی همانند دستورالعمل احوالات فردی که جزء به جزء را ابلاغ کرده است آن را نیز بیان فرماید؛ زیرا جمع همان فرد است. دقیقاً هنگامی که مسلمانان خود را برای یک مدینه طیبه آماده می‌کنند، مدینه طیبه شکل می‌گیرد. انقلاب اسلامی دقیقاً زمانی به نتیجه رسید که مردم ایران از نظر آداب دینی فردی خود را آماده این تحول بزرگ کرده بودند و این آمادگی اگر در سال‌ها و دهه‌های پیش از آن به وجود می‌آمد همان سال انقلاب اسلامی به همین کیفیت رخ می‌داد. حتی بقای یک حکومت اسلامی به این آمادگی بستگی دارد. پس می‌توان دلیل بقای حکومت اسلامی در طول چهل سال گذشته را در بقای همین سطح مطلوب آداب دینی و اخلاقی مردم ایران جست‌وجو کرد. (ادامه دارد)

راهکارهاي مواجهه با فرزندان معلول ذهني و حرکتي

 سمانه زندي/ تصورش هم سخت است، اما ممکن است شما انتخاب شده باشيد تا پدر و مادر يک فرزند معلول جسمي يا ذهني شويد. بديهي است با ورود يک فرزند به خانواده حسابي معادلات زندگي به هم مي‌ريزد و مي‌تواند روابط زن و شوهر و دیگر اعضاي خانواده تحت تأثير قرار بگيرد. حالا اگر اين کودک تازه‌وارد با ديگران تفاوت‌های بيشتري هم داشته باشد، اوضاع واقعاً فرق مي‌کند. ورود يک فرزند معلول جسمي يا ذهني به خانواده يقيناً تأثير فراوانی بر روابط دیگر اعضاي خانواده می‌گذارد؛ هم پدر و مادر و هم دیگر فرزندان و حتي افراد درجه دوم خانواده مانند پدربزرگ و مادربزرگ يا دايي و خاله،‌ عمه و عمو. اما به هر حال اين هم بخشي از واقعيت‌هاي زندگي است که ممکن است هر یک از ما با آن روبه‌رو شويم و کم نيستند افرادي که به خوبي توانسته‌اند اين وضعیت را مديريت کنند و خانواده‌اي بسيار شاد و موفق داشته باشند. 
شما انتخاب شده‌ايد؛‌ اين نکته‌اي است که هرگز نبايد فراموش کنيد. اگر شما فرزند معلولي به دنيا آورده‌ايد به يقين توانايي مديريت اين وضعیت را داشته‌ايد و داشتن فرزند معلول هم اگرچه با چالش‌ها و سختي‌هايي مواجه است، اما به يقين اين بچه‌ها ويژگي‌هاي خاصي دارند که رحمت و برکت الهي را براي شما به ارمغان خواهند آورد. تنها هنري که شما بايد به خرج بدهيد مديريت خانواده و پذيرش حضور يک عضو تازه با تمام ويژگي‌هايش است؛‌ ويژگي‌هايي که گاهي محدوديت‌هايي را به همراه دارد، اما مطمئن باشيد همه انسان‌ها مجموعه‌اي از توانايي و ناتواني‌اند که در ابعاد گوناگونی بروز و ظهور پيدا مي‌کند. 

فاصله ما با معلوليت
فاصله هر يک از ما با معلوليت تنها کسري از يک ثانيه است. خيلي وقت‌ها معلوليت‌ها مادرزادي نيست و بر اثر يک حادثه رخ مي‌دهد. دليل معلوليت فرزند هر چه که باشد بر فضاي خانواده اثر بسیاری خواهد گذاشت و از سوي ديگر هيچ کجا همچون نهاد خانواده در توان‌بخشي اعضاي معلول خانواده تأثير مثبت ندارد. 
اما سپردن این مهم به خانواده مستلزم داشتن شناخت صحیح از امکانات بالفعل و بالقوه این نظام است و نمی‌توان به طور کلی حکم کرد که هر خانواده‌ای برای پرورش، آموزش و توان‌بخشی فرزند معلول مناسب بوده و آمادگی کافی دارد. حضور يک فرزند معلول در خانواده داراي جنبه‌هاي اقتصادي‌،‌ عاطفي و اجتماعي است. 

از مرحله انکار تا احساس گناه 
نخستين برخورد با معلوليت فرزند انکار است، به خصوص اگر اين معلوليت مادرزادي باشد. اغلب پدر و مادرها نمي‌خواهند بپذيرند فرزندشان بيمار است و معلوليت دارد. در مرحله بعدي هم برخي خانواده‌ها با اين موضوع کنار نمي‌آيند؛‌ برخي احساس گناه مي‌کنند و خودشان را در بيماري و معلوليت کودک مقصر مي‌دانند و برخي ديگر احساس مي‌کنند زندگي‌شان فدا شده است. خلاصه اينکه همين موضوعات در نهايت مي‌تواند آسيب جدي به ارتباط زن و شوهر بزند. علاوه بر واکنش‌های عاطفي والدين حضور فرزند معلول در خانواده آثار اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي ديگري نيز دارد. 

پذيرش مسئوليت
نگهداري از کودک معلول کار ساده‌اي نيست و مسئوليت سنگيني را بر دوش همه اعضاي خانواده مي‌گذارد. شايد نخستين راهکار براي مواجهه و مديريت اين ماجرا پذيرش اين موضوع است که يک فرد با ويژگي‌هاي خاص در خانواده متولد شده و همه اعضاي خانواده در برابر وي مسئول هستند و بايد نقش خود را در اين بين ايفا کنند. 

بهانه‌اي براي شعله‌ور شدن 
معلولیت فرزند در خانواده‌هایی که بر عشق و علاقه و عواطف مثبت حاکم است، اثر چندانی نمی‌گذارد. اگر تولد فرزندي معلول در خانواده تأثيری عميق بر روابط خانوادگي بر جاي گذاشت، به اين معناست که ريشه‌هاي اين اختلافات فراتر از اين ماجراست و حضور اين کودک تنها يک آتش زيرخاکستر را شعله‌ور کرده است. در يک خانواده سالم با روابط تعريف شده عاطفي ميان اعضا، تولد يک فرزند معلول شرايط را چندان به هم نخواهد ریخت. با پذيرش کودک معلول همان‌گونه که هست و قبول محدوديت‌هاي وي، والدين و ديگر اعضاي خانواده بايد رفتار خود را با گنجايش اين عضو خانواده هماهنگ کنند.

انتظارات‌تان را با توانايي فرزند معلول‌تان هماهنگ کنيد 
نبايد درباره کودک معلول همان ذهنیت‌ها و بلندپروازي‌هايي را داشت که براي يک فرزند سالم داريد. کم نيستند پدران و مادراني که ضمن پذيرش محدوديت‌هاي فرزندان‌شان به آنها کمک کرده‌اند تا استعدادهاي‌شان شکوفا شود و در حد توانايي‌هاي‌شان موفق باشند. شما حتي درباره فرزندان سالم‌تان هم نبايد بلندپرواز باشيد و از آنها انتظاراتي فراتر از توانايي‌شان داشته باشيد. اغلب اختلافات بين والدين و فرزندان در پی همين موضوع پيش مي‌آيد که والدين مي‌کوشند آرزوهاي خود را در فرزندان‌شان محقق کنند. 

به فرزندتان اعتمادبه‌نفس بدهيد 
سعي کنيد محيطي امن و سرشار از محبت براي فرزند معلول خود فراهم کنيد. اين موضوع به خصوص در مواردي که معلوليت کودک شما جسماني است به حفظ اعتمادبه‌نفس او کمک مي‌کند و سبب مي‌شود هم در خانواده سازگارتر باشد و هم با معلوليت خودش کنار بيايد و بتواند توانمندي‌هايش را بروز دهد. همچنان که بسياري از ما شاهد افرادي هستيم که با وجود معلوليت جسمي،‌ در کار،‌ تحصيل و زندگي‌شان از بسياري افراد سالم موفق‌ترند.

کناره‌گيري ممنوع
حتي اگر معلوليت فرزند شما ذهني است، هرگز به دلیل داشتن فرزند معلول از ديگران کناره‌گيري نکنيد. رفتار خود شما تعيين‌کننده برخورد ديگران با اين وضعیت است. افزون بر اين تلاش کنيد در فعالیت‌های حرفه‌ای و آموزشی شرکت کنيد. در فعاليت‌هاي گروهي و همچنين کارگاه‌هاي آموزشي که با همراهي مراکزي همچون بهزيستي برگزار مي‌شود، شما با خانواده‌هاي ديگري که مشکلات مشابه دارند، آشنا مي‌شويد و علاوه بر اينکه در مي‌يابيد تنها شما نيستيد که با چنين موقعيتي مواجه هستيد، مي‌توانيد از تجربه خانواده‌هاي ديگري که داراي فرزندي همانند فرزند شما هستند بهره ببرید و اوضاع را بهتر مديريت کنید. 

بقيه اعضاي خانواده را هم دريابيد
اما نکته تأمل‌برانگیز ديگر توجه به دیگر اعضاي خانواده است. درست است که حضور يک فرزند معلول در خانواده مي‌تواند موقعيت کلي خانواده شما را تحت تأثير قرار دهد؛ اما اين موضوع نبايد شما را از همسر و دیگر فرزندان‌تان غافل کند. اين موضوع به خصوص درباره مادران اهميت بيشتري مي‌يابد؛ چرا که آنها اغلب بخش اعظم محبت و توجه‌شان را به فرزند داراي معلوليت خود معطوف مي‌کنند. توجه داشته باشيد رفتار درست شما با تمام اعضاي خانواده موجب مي‌شود بدون ايجاد کمترين حساسيت دیگر فرزندان و اعضاي خانواده هم به شکل داوطلبانه در امور مرتبط با عضو کم‌توان خانواده با شما همکاری کنند. با اين سازوکار شما هم انرژي بيشتري خواهيد داشت و هم کانون خانواده گرم‌تر از هميشه باقي خواهد ماند.


محبت که همان دوست داشتن زیاد است، برای زندگی به سان آب است برای حیات زمین. اهل بیت عصمت و طهارت(ع) که علم‌شان از علم لایزال الهی و حکمت‌شان از حکمت الهی نشئت می‌گیرد، راهکارهایی را برای ایجاد و افزایش محبت در بین خانواده به‌ ویژه بین زن و شوهر معرفی کرده‌اند. همچنین روان‌شناسان با تجربه‌های چندین ساله‌ای که از خانواده‌درمانی کسب کرده‌اند، مهارت‌هایی را برای ایجاد دوستی بین همسران ارائه داده‌اند.
کتاب «مهارت‌های ایجاد محبت در خانواده» با توجه به فرهنگ اهل بیت(ع) و مباحث زوج‌‌درمانی با هدف به‌ وجود آوردن محبت و حل بی‌محبتی همسران نوشته شده است که امید است با خواندن آن بتوانید عوامل از بین برنده محبت را از زندگی خود بیرون کنید و عوامل به‌ وجود آورنده محبت را جایگزین آن کنید تا نتیجه‌‌اش زندگی سرشار از مهر و محبت و عاطفه شود.
کتاب مذکور شامل دو فصل و چند بخش است که فصل اول درباره محبت بین همسران است و شامل پنج بخش می‌شود: در بخش اول به موضوع چرا خانواده و چرا محبت، در بخش دوم به تعریف محبت و عشق و تفاوت بین آنها، در بخش سوم به محبت در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) و بزرگان، در بخش چهارم به عوامل از بین برنده محبت و در بخش پنجم به عوامل به‌ وجود آورنده محبت بین همسران اشاره شده است.
فصل دوم محبت والدین به فرزندان است که بخش اول درباره اهمیت محبت‌ کردن، بخش دوم آثار محبت‌ کردن در فرزندان، بخش سوم انواع محبت‌ کردن‌ها و بخش چهارم درباره شیوه‌های ابراز محبت است.
کتاب مهارت‌های ایجاد محبت در خانواده، با استفاده از آموزه‌های دینی و فنون روان‌شناسی با همت حجت‌الاسلام احد امیدی، کارشناس دین و روان‌شناسی به رشته تحریر درآمده است. همچنین نتایج مشاوره چندین ساله «خانواده درمانی» که از عوامل محبت و بی‌محبتی همسران دیده شده، در اینجا اشاره 
شده است.


کاربری با نام زهرا در صفحه شخصی خود نوشت: تو ای بانو!
همین را بدان و بس:
صدام و جنگ و مین و ترکش
همه‌اش بهانه بود...
شهید فقط خواست ثابت کند
که چادرت امانت مادرت زهراست.
همان‌طور که شهید محمدحسن جعفرزاده گفت: «ای خواهرم! استعمار قبل از هر چیز از سیاهی چادر تو می‌ترسد تا سرخی خون من.» 



 دکتر مجيد ابهري/ آيا عصبانيت ارثي است؟ خصوصيات اخلاقي چطور؟ در اين باره توضيح دهيد. عصبي بودن موضوعي نيست که کسي با آن متولد شود؛ بلکه انسان‌ها اين ويژگي اخلاقي را از محيط مي‌گيرند. در اين ميان، نقش پدر و مادر بسيار مهم است. پدر و مادر نبايد جلوي بچه عصبي رفتار کنند. اگر پدر و مادر در اخلاق و رفتارشان مشکل داشته باشند، بچه‌ها به شدت از آنها تأثير مي‌پذيرند. بنابراين اگر با کودکي عصبي مواجه شديد، بدانيد اين ويژگي اخلاقي را از پدر و مادر يا محيطي که در آن وجود دارد، کسب کرده است و هر چه بگذرد ممکن است بچه عصبي‌تر بشود؛ اما هيچ کودکي با ويژگي عصبي بودن متولد نمي‌شود و نمي‌توان عصبي بودن را يک ويژگي وراثتي دانست. براي کاهش عصبي بودن کودک بايد تدابيري انديشيده شود. پدر و مادر بايد ابتدا از خودشان شروع کنند. گاهي لازم است محيط کودک را تغيير دهيم. برخي اسباب‌بازي‌ها و برخي فيلم‌ها و بازي‌ها هم مي‌توانند در خشونت و عصبي شدن کودکان تأثير داشته باشند. پس لازم است کودکان را از اين اسباب‌بازي‌ها و فيلم‌ها دور نگه داريم. در موارد حادتر براي درمان عصبي بودن کودک بايد ديد در چه سن و سالي قرار دارد. کودکان يک تا سه ساله عصبي بودن خود را به صورت جيغ کشيدن و پرت کردن وسايل نشان مي‌دهند. در اين سن مي‌توان با روان‌درماني کودک را درمان کرد؛ اما در سه تا شش سالگي عصبي بودن با پرخاشگري و پا کوبيدن به زمين و پرت کردن وسايل خود را نشان مي‌دهد که در اين مورد افزون بر روان‌درماني به دارو هم نياز است، اگر کودکان عصبي درمان نشوند، دچار عوارض ديگري همچون دندان‌قروچه و شب ادراری مي‌شوند و هر قدر بزرگ‌تر شوند درمان‌شان سخت‌تر خواهد شد. 
گروه «زندگی» صبح صادق آماده است تا پلی بین شما خوانندگان با مشاوران خبره و امین ایجاد کند. سؤالات خود را از طریق سامانه پیامک 3000990033 برای ما ارسال کنید.