راضی باش به هر چی اتفاق افتاد
که خوب‌هاش زندگیتو قشنگ کرد و بدهاش تو رو ساخت
مدیون باش به همه آدمای زندگیت
که خوب‌هاش بهترین حس هارو بهت می‌دن و بدهاش بهترین درس‌هارو
ممنون باش از اونی که بهت یاد داد همه شبیه حرفاشون نیستن و همیشه دنیا وفق مرادت نیست
شکرگزار باش، از خدایی که داده و نداده‌اش نعمت و مصلحت است.


حضرت عبدالعظيم حسنی، از بزرگان باتقوا و از اصحاب امام جواد(ع) و امام هادي(ع) است، در منزلت و مقام ایشان آمده است كه مردي از اهل ري به خدمت امام هادي(ع) رفت. حضرت پرسيد: كجا بودي؟ وی گفت: به زيارت امام حسين(ع) رفته بودم. امام(ع) فرمود: اگر قبر عبدالعظيم را كه نزد شما است زيارت مي‌كردي، مانند كسي بودي كه امام حسين(ع) را زيارت كرده باشد.
منتهي‌الآمال، ج ۱، ص ۲۴۶


نگاهی به فیلم «سرو زیر آب»


 مهدی امیدی/  «سرو زیر آب» جدیدترین فیلم در حوزه سینمای دفاع مقدس است که ماجرایی غریب را دستمایه قرار داده است؛ اما افسوس که ضعف در داستان‌پردازی، مانع خلق یک شاهکار شده است.
محمدعلی باشه‌آهنگر، کارگردان این اثر، از جمله فیلمسازانی است که خود سال‌ها در جبهه و جنگ حضور داشته؛ لذا در آثارش سعی می‌کند روایتی مستقل و شخصی از آن دوران را به تصویر بکشد. همچنان که در آثار قبلی این فیلمساز، از جمله «فرزند خاک» و «ملکه» این رویکرد به خوبی دیده می‌شود؛ به ویژه آنکه در این دو فیلم، ناگفته‌هایی از جنگ و رزمندگان با ساختاری فاخر و پرجاذبه در هم آمیخته شده است. بدون تردید، دو فیلم مذکور، از بهترین‌های سینمای دفاع مقدس به شمار می‌آیند. جدیدترین ساخته این کارگردان، یعنی «سرو زیر آب» نیز مسائل و اتفاقاتی ناآشنا و عجیب را ترسیم کرده است. او این بار ماجرای برخورد دو گروه از دو اقلیم و دین متفاوت را بر سر فرزندان این خاک، روایت کرده است. 
داستان فیلم از معراج شهدا در اهواز آغاز می‌شود؛ جایی که خانواده‌هایی را پذیراست که فرزندان‌شان به جبهه رفته، اما بازنگشته‌اند. برخی خانواده‌ها تاب دوری و بی‌خبری از عزیزان خود را ندارند. آسیب‌دیدگی شدید اجساد و همچنین از بین رفتن نشانه‌هایی، چون پلاک سبب می‌شود شناسایی برخی شهدا دشوار شود؛ اما یک شباهت و اشتباه، گره عجیبی را در فیلم ایجاد می‌کند. ماجرا از این قرار است که یک خانواده زرتشتی که نام فرزندشان سیاوش آبادیان است، برای جست‌وجوی پیکر فرزندشان که به جبهه رفته و به شهادت رسیده، به ستاد معراج مراجعه می‌کنند؛ اما تحقیقات نشان می‌دهد، این پیکر به اشتباه به خانواده‌ای که از قضا نام فرزند آنها نیز سیاوش آبادیان بوده، تحویل داده شده و در یک روستا در لرستان به خاک سپرده شده است. این جابه‌جایی، موجب درگیری‌هایی بین دو خانواده و همچنین اعضای گروه تفحص و معراج با آنها می‌شود.
«سرو زیر آب»، کارگردانی به نسبت خوبی دارد و در طراحی صحنه، چهره‌پردازی و خلق میزانسن و دکوپاژ، نمره قابل قبولی می‌گیرد؛ بازنمایی خانواده‌هایی که چشم‌انتظار بازگشت پیکر فرزندان‌شان هستند و نمایش تلاش گروه‌های تفحص نیز از ارزش‌های محتوایی این فیلم است؛ اما مشکل اساسی، نبود کشش لازم در روایت و قصه است. 
همان طور که از خلاصه داستان فیلم مشخص است، «سرو زیر آب» موضوعی تکان‌دهنده و ملتهب را دستمایه قرار داده است؛ ماجرای تفحص شهدایی که پیکر پاک‌شان سال‌ها غریب مانده، سوژه‌ای همیشه جذاب برای ساخت آثار تراژیک و تأثیرگذار در حوزه سینمای دفاع مقدس است؛ اما از این ظرفیت در فیلم مورد بحث، به طور کامل استفاده نشده است. برای نمونه، یکی از فضاهایی که می‌توانست به غنای دراماتیک و معنایی فیلم کمک بسیاری کند، معراج شهداست. جایی که محل تجمع پیکر شهیدان است و همه درگیر شناسایی هستند و گاهی خانواده شهدا نیز حضور می‌یابند. متأسفانه، فضایی که در این فیلم از معراج به تصویر کشیده شده، سرد و بی‌روح است و بیشتر به سردخانه‌های اروپایی در جنگ جهانی دوم شباهت دارد! 
«سرو زیر آب» بر پایه الگویی ساخته شده که پیش از این امتحان خود را پس داده و نتیجه مثبتی نداشته است. این فیلم هم در رده آثار پرهزینه و به اصطلاح بیگ پروداکشن قرار دارد که بدون طراحی و خلق داستانی گیرا و روان، بیشتر به نمایش قاب‌های عظیم و خیره‌کننده متکی هستند. این نوع فیلم‌ها طی یک دهه اخیر بارها ساخته شده‌اند و نه اهداف فرهنگی و محتوایی را محقق کرده‌اند و نه در جلب مخاطب و کمک به رونق اقتصادی سینما به موفقیتی رسیده‌اند. دقایق ابتدایی فیلم، همه چیز گنگ و نامفهوم است و پس از مدتی طولانی و با مشخص شدن جابه‌جایی شهدا، داستان تازه شروع می‌شود. پس از آن نیز بیش از داستان با موقعیت‌های تراژیک و دردناکی مواجه می‌شویم که به کمک بارش شدید باران، در پی ایجاد احساس در فیلم هستند. 
تعامل دو خانواده شهید از دو نقطه و دین متفاوت در این فیلم که هر دو نیز فرزندانی هم‌نام دارند، استعاره‌ای از پیوند میان همه اعضا و اجزای این سرزمین است. در واقع، یکی از اهداف «سرو زیر آب» تقریب ادیان و اقوام ایران است؛ اما این مضمون در فیلم، بسیار شعارزده و سطحی است. برای نمونه، در سکانسی که دو نفر از اعضای ستاد معراج با خواهر شهید همراه می‌شوند، یکی از آنها وقتی از زرتشتی بودن خواهر شهید مطلع می‌شود، از همکارش می‌پرسد «یعنی اینها آتش‌پرست هستند؟» که خواهر شهید با شنیدن این حرف، ناراحت و عصبی می‌شود. به همین دلیل توضیح می‌دهد زرتشتی‌ها هم خداپرست هستند! کارکرد این نوع طرح موضوع در فیلم، بی‌جهت است؛ چون فردی که در سطح یکی از مدیران ستاد معراج فعالیت می‌کند، حتماً این حد سواد و اطلاع را دارد که چنین پرسشی نکند، ضمن اینکه هیچ نقشی هم در پیش‌برد داستان فیلم ندارد. همچنان که به وجود آمدن علاقه و عاطفه بین یکی از نیروهای تفحص شهدا و خواهر شهید زرتشتی، ماجرایی تحمیلی به فیلم است و باز هم کارکردی عبث در روایت فیلم دارد؛ همچنان که در طول فیلم، مفهوم شهید و شهادت هیچ گاه به روشنی مطرح نمی‌شود. این در حالی است که فیلم برای تعمیق محتوای خودش، ابتدا باید تصویری روشن و قابل درک از این موضوعات مقدس برای مخاطب ایجاد می‌کرد. اینکه چرا یک جوان زرتشتی، به جای موبد شدن، حضور در جبهه را ترجیح داده و با عشق و اعتقاد به میدان رزم رفته، در فیلم نامشخص است؛ همچنان که تعصب مردم روستای لرنشین که مانع از نبش قبر شهید می‌شوند و تقدس شهید برای آنها در فیلم، مشخص نیست.
به طور کلی، داستان «سرو زیر آب» باورناپذیر و نامفهوم است و بسیاری از اتفاقات برای مخاطب فیلم، حل نشدنی باقی می‌ماند. همین مسئله هم سبب شده است برخلاف شکل و شمایل باشکوه و پرابهت فیلم، تأثیر روحی و روانی بر مخاطب، ماندگار و عمیق نباشد. 

۱ـ این جمله از کیست؟ 
«دولت نباید برجام را بزک می‌کرد و توقع مردم را بالا می‌برد»
الف‌ـ حسین شریعتمداری                      ب‌ـ محمود احمدی‏‌نژاد
ج‌ـ گزینه د                                        د‌ـ جواد ظریف
۲ـ جواد ظریف که بود و چه کرد؟
الف‌ـ قالیشویی داشت، پولشویی کرد.         ب‌ـ توئیتر داشت، توئیت زد.
ج‌ـ انگلیسی بلد بود، حرف زد.                  د‌ـ مذاکره کرد، خندید!
۳‌ـ بچه سام درخشانی در کانادا بدنیا آمده، نظر شما چیست؟
الف‌ـ حتماً بیمارستانی که در آلمان مهناز افشار بچه زائیده خوب نبوده.
ب‌ـ همین که اینها بچه‏‌دار می‏‌شوند، خوب است.
ج‌ـ سگ فحش نیست.
د‌ـ خدا را شکر حال مادر و بچه هر دو خوب است.
‌۴ـ ازدواج ناگهانی یادگار یادگار یادگار امام چطوری رخ داد؟
الف‌ـ باران می‌‏آمد، توی یک نگاه عاشق شد، رخ داد.
ب‌ـ داشت عکس سلفی می‏‌گرفت با موضوع من و ازدواج یهویی، یهو رخ داد.
ج‌ـ گفت بابا وقتشه، بابا گفت بپوش بریم، رفتند، رخ داد.
د‌ـ بدون هماهنگی با روزنامه شهروند، رخ داد.
۵‌ـ سلبریتی‌‏هایی که بچه‌‏های‌شان را می‌‏برند خارج می‏زایند... هستند.
الف‌ـ نماد وطن‏پرستی                           ب‌ـ باسواد
ج‌ـ طرفدار روحانی                               د‌ـ دارای مدرک حقوغ غذایی



 رسول شمالی ورزنده/ اتفاق اخیر در برنامه زنده شبکه تلویزیونی شما (رفتار توهین‌آمیز مجری که سبب شد کارشناس مهمان، برنامه را ترک کند) بار دیگر نشان داد، گزینش و انتخاب مجریان در صداوسیما چندان سنجیده نیست. مجری، حکم ویترین و محور یک برنامه را دارد و رفتار و حرکات نامناسب او، به معنای هدر رفتن و آسیب دیدن برنامه است. متأسفانه، طی سال‌های اخیر گروهی از مجریان جوان، صرف برخورداری از ظاهر خاص یا به مدد عمل‌های جراحی زیبایی و تسلط بر سخن گفتن به برنامه‌های صداوسیما راه می‌یابند، بدون اینکه سواد درستی داشته باشند یا شأن مردم و رسانه ملی را حفظ کنند. برخی از آنها حتی پوششی دور از وزانت کار اجرا در برنامه‌های تلویزیونی دارند. یک گوینده یا مجری وقتی خودش ادب را رعایت نکند و رفتار خوشی نداشته باشد، نمی‌تواند مردم را به ارزش‌های فرهنگی فراخواند.
به هر حال، نمی‌توان به راحتی از کنار این ماجرا گذشت. تریبون زنده در رسانه بسیار مهمی، چون صداوسیما حرمت و ارزش بسیاری دارد و نباید اجازه بدهند این فضا به راحتی در اختیار هر شخصی قرار گیرد. وقتی صداوسیما به دانشگاه عمومی ملقب می‌شود، مجریان آن هم حکم مدرس و استاد را دارند؛ اما وقتی سلبریتی‌ها و افرادی که صلاحیت حرفه‌ای و اخلاقی ندارند، جای استادان و فرهیختگان قرار می‌گیرند، نباید انتظاری جر آنچه آرش ظلی‌پور در برنامه «من و شما» انجام داد، ‌داشت.
جای سؤال است که چرا برای تعیین و انتخاب مجری دقت لازم به عمل نمی‌آید و چگونه است که متأسفانه هیچ گزینش اخلاقی و رفتاری برای انتخاب چنین افرادی وجود ندارد؟ چرا از مجری‌ها برای چگونگی رفتار جلوی دوربین تعهد لازم گرفته نمی‌شود و چرا ناظران بر برنامه‌ها در این‌گونه موارد، واکنش به موقعی انجام نمی‌دهند؟ انتظار می‌رفت به محض اولین توهین به مهمان، برنامه قطع شود؛ اما دیدیم که حتی پس از ترک استودیو از سوی مسعود فراستی در قسمت اخیر برنامه «من و شما»، نه تنها برنامه قطع نشد؛ بلکه مجری به حرف زدن و بی‌ادبی خود ادامه داد!
گفتنی است، در این مقطع مهم تاریخی که جامعه ما از هر سو آماج حملات فرهنگی است، در رسانه‌هایی که حکم سنگرهای جنگ نرم را دارند نیز نباید شاهد زیر پا گذاشتن ارزش‌ها و ترویج بداخلاقی باشیم.
اگرچه مقصران این اتفاق باید تنبیه و کنار گذاشته شوند؛ اما لازم است تجدید نظری اساسی در جذب و به‌کار‌گیری مجریان، گویندگان و کسانی که به اصطلاح ویترین رسانه ملی هستند نیز صورت گیرد.

خانه‌ای خواهم ساخت
خواهم انداخت به جان
پشت آن ده‌کوره
که ز سختی در آن،
گاوها هم به فغان می‌آیند
چه رسد آدم‏‌ها!!!
«بام‏‌ها جای کبوترهایی است»
منتظر مانده و بد بد به کسی می‌نگرند
روی هر شانه‌ هر رهگذری
چشمه‌ای از هنری است!
دست هر مرد عیالواره شهر
سند مسکن مهری است به نام
مرد مسئول به او
آنچنان می‌نگرد
که به یک هاله، به یک مرد فقیر
خاک هم جاذبه‌ مغز تو را می‌فهمد
و صدای آه و نفرین کسان باز نمی‌آید باز
پشت آن ده‌کوره
که در آن وسعت خورشید اندازه سر سوزن‏‌هاست
مردمان وارث آز و مرض و آوارگی‏اند
پشت ده‌کوره مسکن مهری است
خانه‌ای باید ساخت!
فائزه قربانی

 روایت زرویی نصرآباد از شناخت هنری رهبر فرزانه انقلاب
مرحوم ابوالفضل زرویی‌نصرآباد، طنزپرداز برجسته‌ای که به تازگی به دیار باقی شتافت، ازجمله شرکت‌کنندگان در جلسات سالیانه شاعران در حضور رهبر معظم انقلاب بود. وی در یکی از این جلسات، شعر طنزی با عنوان «دل‌های تک‌سرنشین» را خواند که با تشویق رهبر معظم انقلاب مواجه شد.
وی در گفت‌وگو با پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر رهبر معظم انقلاب، به روایت خاطراتی خواندنی از جلسات شعرخوانی نیمه ماه رمضان در حضور ایشان پرداخته و در بخشی از این مصاحبه گفته بود: «من از زبان کسانی شنیده‌ام که واقعاً در ادبیات حرف‌شان و نظرشان برای من سند است؛ کسانی که شاید از نظر ظاهری هیچ نسبتی با امام یا ولی نداشته باشند، اما همین افراد درخصوص شناخت آقا درباره‌ موسیقی و ادبیات متفق‌القول هستند که ایشان در این زمینه واقعاً تافته‌ جدا بافته است. تعارف نیست. من به‌ اندازه‌ سواد خودم عرض می‌کنم. واقعاً هر کسی هم جز این بگوید، دارد بی‌انصافی می‌کند. نظرات ایشان، هم در مورد موسیقی برای من خیلی جالب و جذاب بوده است، هم در مورد ادبیات. این دو مورد واقعاً سندیت دارد.»
مرحوم زرویی‌نصرآباد همچنین در آخرین مصاحبه‌اش که در نشریه سه نقطه منتشر شد، دوران به اصطلاح اصلاحات را سخت‌ترین مقطع برای طنزنویس‌ها معرفی کرده بود و به طور مشخص، اسم رئیس آن دولت را هم آورده بود. حتی وقتی با تشکیک مصاحبه‌گر مواجه شد، تأکید کرده بود که «خیلی سخت بود!» دلیلش را هم این می‌دانست که فضا به گونه‌ای شده بود که مردم توقع بالایی از طنز و طنازان داشتند تا مسائل و مفاسد آن دوران را با صراحت بیشتری بیان کنند. در مقابل، از دوران دولت پس از اصلاحات‌ـ دولت‌های نهم و دهم‌ـ به عنوان آزادترین مقطع برای نوشتن یاد کرده بود.
«ابوالفضل زرویی نصرآباد» شاعر، پژوهشگر و طنزپرداز برجسته کشورمان در ۴۹ سالگی به دلیل عارضه قلبی، دار فانی را وداع گفت. او با اسم‌های مستعار ملانصرالدین، چغندر میرزا، ننه قمر، کلثوم ننه، آمیز ممتقی، میرزا یحیی و عبدل در نشریاتی مانند مجلات مؤسسه گل‌آقا، همشهری، جام‌جم، ایرانیان، مهر، کیهان ورزشی، بانو، جست‌وجو، عروس و تماشاگران طنز نوشته ‌است.

آغاز پویش کتاب‌خوانی
 «سرباز کوچک امام(ره)»
مسابقۀ کتاب‌خوانی و پویش «کتاب ‌قهرمان» با محوریت کتاب «سرباز کوچک امام» کلید خورد.
دبیر این پویش مطالعاتی گفت: «در سایت اطلاع‌رسانی آن به نام همین مسابقه نیز، اپلیکیشنی مرتبط را بارگذاری خواهیم کرد تا افراد با خرید کتاب، امکان شرکت در مسابقه را پیدا کنند. از همان مرحلۀ خرید امکان قرعه‌کشی را فراهم کرده‌ایم و بعد در طی مراحلی، سؤالاتی را تعیین می‌کنیم تا شرکت‌کنندگان وارد پویش شوند.» فاطمه دوست‌کامی، نویسندۀ «سرباز کوچک امام» نیز گفت: «پویش «کتاب‌ قهرمان» هدیه‌ای برای جشن 40 سالگی انقلاب است؛ چنانکه محتوای ارزشمند کتاب از استکبارستیزی و خودباوری تا اقتصاد مقاومتی را پوشش داده و این دغدغۀ جامعۀ امروز است.»

رونمایی «شاهین بر آفتاب»
 با روایت شهید پیچک
طی مراسمی از کتاب «شاهین بر آفتاب» (با موضوع زندگی شهید غلامرضا پیچک) رونمایی شد.
گلعلی بابایی، نویسنده شاهین بر آفتاب، گفت، خوشحالم با کتاب «شاهین بر آفتاب»، پنجره‌ای به روی واقعیت‌های جنگ باز کردم.  وی در پایان سخنانش با بیان اینکه؛ باید به جوانان‌مان الگو بدهی، یادآور شد: «در راسته خیابان انقلاب و در کنار دانشگاه عکس چه‌گوارا عرضه می‌کنیم، حتی به عنوان الگو آنها را مطرح می‌کنیم، اما به‌ والله اگر زندگی افرادی چون شهید پیچک، شهید باکری و شهید همت بررسی شود، متوجه خواهیم شد که چه‌گوارا انگشت کوچک اینها هم نیست. الگوهای نزدیک‌مان را نمی‌بینیم؛ اما می‌خواهیم از چهره‌های دیگر کشورها به جوانان‌مان الگو بدهیم.» 
قزوه: سلبریتی‌ها
 استعمار نو هستند
علیرضا قزوه گفت، به مردم می‌گویم که فریب سلبریتی‌ها را نخورند. این جماعت هنرمند نیستند، چون هیچی برای جامعه ندارند. 
این شاعر و نویسنده در برنامه «شب روایت» گفت: «اینها هوس‌پیشه‌ها و شومن‌هایی هستند که امروز جای هنرمند را گرفته‌اند. ضربه‌هایی که هنر ما از سلبریتی خورده کم نیست و چه بسا اینها استعمار نو و فرااستعمار 
هستند.»
وی با بیان اینکه، سلبریتی‌ها همان ملیجک‌های قدیم هستند، مدعی شد: «من دوست دارم پنج نفر از این گردن‌کلفت‌های سلبریتی را روبه‌روی من بنشانند تا با آنان بحث کنم. آن وقت خواهید دید که ابداً اگر بتوانند حتی حرف بزنند.»

جایزه مردمی «قهرمان مرصاد» اهدا می‌شود
در بخش فراخوان‌های مردمی نهمین جشنواره فیلم «عمار» میرزامحمد سلگی جانباز ۷۰ درصد و راوی کتاب تقریظ شده «آب هرگز نمی‌میرد»، جایزه‌ای با عنوان «قهرمان مرصاد» را برای بهترین اثر این جشنواره با موضوع دفاع مقدس
 اعلام کرد.
دبیرخانه نهمین جشنواره فیلم «عمار» در کنار بخش رقابتی خود در بخش جدید «فراخوان‌های مردمی» از تمام مؤسسات، تشکل‌های مردمی و افراد حقیقی دعوت کرده است موضوعات و دغدغه‌های مدنظرشان را در حوزه تولید در قالب فراخوان‌ از سینماگران بخواهند و به فیلمسازانی که بهترین اثر را در این موضوعات تولید کرده‌اند، هدیه‌ای مادی یا معنوی اختصاص دهند.

من...
نبوده به جز او کسی دشمن من
که بوده فقط دشمن من «من» من
همین «من من» من شده سیل آتش
و افتاده بر دامن خرمن من
نشسته «من فتنه» در دشمنی تا
بیندازد او لکه بر دامن من
زلیخا‌مآبانه آمد ولیکن
شد از روبه‌رو پاره پیراهن من
دقیقاً چنان قصه آب و آهن
شده شکل ترکیب پوسیدن من
شکستم در آیینه خود را که شاید
«من» من شود زنده با مردن من 

سوختن
«هنر دل ترانه ساختن است
غزل عاشقانه ساختن است»
دل شکستن هنر نمی‌باشد
که هنر با زمانه ساختن است
با همین واژه‌های گنگ‌آلود
اثر شاعرانه ساختن است
مرغ عشقی درون مشت قفس
در پی آشیانه ساختن است
همدمش نیست، من نمی‌فهمم!
او چرا گرم لانه ساختن است؟!
پاسخ آمد که «عشق» مفهوم
دیگر بی‌بهانه ساختن است
گفتمش در میان شعله فقط
کار دیوانه خانه ساختن است!
گفت: پروانه باش چون ققنوس
«سوختن» جاودانه «ساختن» است
بشکن بغض خسته خود را
عشق سرگرم شانه ساختن است...

ذهنش آشفته بود
دلش آشفته‌تر...
یا علی گفت و برخاست
وضو گرفت
کتابچه دعایش را برداشت
متوسل شد به مولایش، به امام عصرش
او که مهرش خوش نشسته بود در همه تاروپودش
با حضور قلب زمزمه کرد:
یا وَصیَّ الحسنِ والخلَفَ الحُجّهَ اَیُّها القائمُ المُنتَظَرَ المَهدِیُّ...
یا سَیّدنا و مّولانا اِنّا تَوَجَّهنا و استشفَعنا و تَوَسَّلنا بِک اِلَی اللهِ
چشمانش خیس شد
آنقدر که دلش آرام گرفت
وقتی از سر سجاده برمی‌خاست
سبک شده بود...
چه خوب است در وقت آشفتگی‌ها
همان دم که دلت ابری می‌شود
و چشمانت هوای باران دارد
خانه‌ای باشد و صاحب‌خانه‌ای
و دری...
اگر تو هم آشفته‌ای، برخیز و وضو ساز و بخوان:
یا وجیهاً عِندالله اِشفَع لَنا عِنداللهِ...