دکتر رضا سیمبر می‌گوید: سیاست خارجی آمریکا تاکنون با ابزار فشار و تهدید در مقابل ایران موفق نبوده و نتوانسته است تغییری را در رفتار جمهوری اسلامی ایران ایجاد کند. آمریکا باید شناخت مناسبی از سیاست خارجی ایران به دست آورد؛ این در حالی است که دولت و مردم ایران عمدتاً حس شدیدی در زمینه کسب استقلال‌طلبی دارند و فرهنگ مقاومت در این کشور در مواجهه با زور و سلطه جنبه تاریخی دارد که به مبارزه‌های مردم ایران در مقابل سلطه اجنبی بر می‌گردد. از سوی دیگر، مردم ایران برخی تجربه‌های تلخ خود را در زمینه مداخله‌های ناشایست آمریکا فراموش نمی‌کنند. 


ماهیت‌شناسی و نحوه استمرار انقلاب اسلامی‌ـ ۲۸


 دکتر عباسعلی عظیمی‌شوشتری/ 
یکی دیگر از موضوعاتی که در مبانی سیاسی مورد بحث قرار می‌گیرد، موضوع منشأ مشروعیت نظام سیاسی است. سؤال اینجاست که از منظر انقلاب اسلامی منشأ مشروعیت حاکم اسلامی، به ویژه در عصر غیبت چیست؟ در این زمینه دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد و از همین رو اختلافات متعددی میان جریان‌های سیاسی در کشور ایجاد شده است. تبیین این مسئله بسیار حیاتی است و روشن می‌کند که چه جریان‌های فکری در مسیر اصیل انقلاب اسلامی حرکت می‌کنند و کدام جریان‌ها دچار انحراف اساسی هستند. برای این منظور ابتدا مشهورترین دیدگاه‌ها را بررسی می‌کنیم؛ سپس با استفاده از منابع پیش‌گفته مبنای مشروعیت حکومت در انقلاب اسلامی را بیان خواهیم کرد.
یکی از دیدگاه‌های مطرح شده این است که منشأ مشروعیت نظام سیاسی در انقلاب اسلامی، مانند دیگر نظام‌های دموکراتیک مردم است. از آنجا که در بین علمای بزرگ شیعه و مبانی مطرح شده در قانون اساسی این دیدگاه طرفدارانی ندارد، از بررسی آن خودداری کرده و دو دیدگاه عمده درباره مبنای مشروعیت نظام اسلامی را بررسی می‌کنیم؛ دو دیدگاهی که ضمن پذیرش حاکمیت الهی در زمینه نقش و تأثیر رأی مردم با هم اختلاف دارند. یکی دیدگاه معروف به نظریه انتخابی ولایت فقیه است و دیگری به نظریه انتصاب مشهور شده است. در این شماره تحلیل نظریه انتخاب را بررسی کرده و یکی از دیدگاه‌هایی که در این نظریه مطرح شده است، تحلیل و در شماره آینده آن را نقد خواهیم کرد.
1‌ـ نظریه انتخاب
قائلان این نظریه خود از جنبه‌های گوناگون وارد این مقوله شده‌اند:
1ـ1ـ نظریه مالکیت مشاع سرزمین: برخی با طرح این موضوع که مردم به طور مشاع مالک سرزمین خود هستند، به اتکای مالکیت شخصی مشاع خود بر سرزمین، حاکم یا حاکمانی که بر آن حکومت می‌کنند در واقع از طرف مالکان آن وکالت دارند، بنا بر این مشروعیت خود را از این مالکان که مردم هستند، اخذ می‌کنند. به این ترتیب منشأ مشروعیت حکومت، الهی‌ـ مردمی است. از این رو الهی است که خداوند به آنان حق مالکیت داده و یکی از آثار مالکیت نیز محق بودن در تصمیم‌گیری برای ملک است. در نتیجه تداوم مشروعیت هر حکومتی به رضایت شهروندان آن جامعه منوط است. این امر به معنای اصالت‌دهی به حاکمیت مردم است. از نظر مهدی حائری رابطه مردم با حاکمان، مانند رابطه مالکان مشاع با وکیل و نماینده خودشان است. بر اساس این، فقیه از جانب مردم وکیل است. پس صحیح‌تر این است که بگوییم وکالت فقیه نه ولایت فقیه. زیرا حکومت، پیمانى از انواع وکالت میان مردم و حاکمان است که به موجب آن، حاکم به وکالت از مردم، در جمیع امور مملکت دخالت می‌کند و از آنجا که وکالت، قراردادى جایز است، عزل حاکم به راحتى ممکن است. افزون بر این، مردم بدون هیچ مشکل و محدودیتى او را کنترل و بر کارهایش نظارت مى‌کنند.1
فرضیه‌ وکالت از نظریه‌هاى رایج میان اندیشمندان اهل سنّت است. به نظر آنان، بیعت مردم با حاکم و خلیفه، ماهیتاً چیزى جز عقدالوکاله نیست.2 در این بخش با توجه به اینکه این دیدگاه مبنای اظهارنظرهای گوناگونی واقع شده است، آن را به طور مجزا تجزیه و تحلیل می‌کنیم. نکته‌ای که در این باره باید بیان کنیم، این است که این نظریه را نمی‌توان یکی از نظریه‌های پر طرفدار در فلسفه سیاسی شیعه تلقی کرد و سابقه چندانی ندارد. ضمن اینکه در میان فقهای شیعه کسی از این دیدگاه حمایت نکرده است؛ بلکه بیشتر مورد توجه طیفی از روشنفکران واقع شده است. 

بررسی مفهوم وکالت فقیه
وكالت فقيه، يعني اينكه مردم فقيهي را براي ادارة امور جامعه وكيل خود کنند و در نتیجه آن، فقيه طبق محدودة وكالت در ادارة جامعه اقدام کند. در اين صورت فقيه وكيل همانند رئيس‌جمهور و نمايندة مجلس است كه از سوی مردم انتخاب می‌شود و مردم مي‌توانند وی را عزل كنند؛ زيرا سمت خود را از مردم گرفته است تا كارهاي آنان را بر اساس مصلحت و رأي خودشان انجام دهد و حكومتش «وكالتي» است. بنابراين، در وكالت فقيه همه‌كاره مردم هستند. فقيه فقط وكيل آنان است كه مردم وی را انتخاب و عزل کنند.

تفاوت میان وکالت و ولایت 
وکالت و ولایت دو مفهوم حقوقی هستند که اگر چه در برخی موارد با هم شباهت‌هایی دارند، ولی ماهیت آنها با یکدیگر متفاوت است. این تفاوت‌ها را می‌توان در موارد زیر احصا کرد:
1ـ اگر فاعل، كارى را بر اساس وكالت از موکل انجام دهد، اصالت رأى و تصمیم‏گیرى از آن موکل است؛ در نتیجه حدود صلاحیت وکیل نیز به تشخیص موكل و حدود اختیاراتی بستگى دارد که او به وکیل داده است؛ ولى اگر فاعلى، بر اساس ولایت ‏بر دیگرى، كارى را براى تأمین مصالح او انجام دهد، اصالت رأى و تصمیم‏گیرى و تشخیص، از آن خود فاعل(ولى) است و او بر اساس محدوده ولایتى كه قانون به او داده است، عمل مى‏كند.
2ـ وکالت عقدی جایز است و هر زمان وکیل یا موکل خواستند، می‌توانند یکجانبه قرارداد را فسخ کنند؛ اما ولایت اساساً قرارداد نیست که فسخ آن موضوعیت داشته باشد. ولایت در فلسفه سیاسی شیعه برای ولی در عین اینکه حق است، یک تکلیف الهی است؛ تکلیفی ناشی از قانون الهی، نه اراده قراردادی فرد یا افرادی.
3‌ـ یكى دیگر از تفاوت‏هاى وكالت ‏با ولایت آن است كه عقد و قرارداد وكالت، با مرگ موکل منفسخ شده و وكیل نیز معزول مى‏شود؛ اما در ولایت چنین نیست و با مرگ ولایت‌گذار و ناصب(نصب‏كننده)، ولایت ولى، نسبت ‏به مولى‏علیه، از میان نمى‏رود و تا ولایت‌گذار دیگر آن را باطل نكند، برقرار خواهد بود و از اینجا دانسته مى‏شود كه اگر فقیه جامع‏الشرایط، از سوى پیامبر(ص) یا یكى از امامان(ع) به منزله ولى جامعه اسلامى منصوب شد، این سمت تا آن زمان كه ولایت او از سوی یكى از ائمه بعدى نقض و نفى نشده باشد، ثابت ‏خواهد ماند و این، بر خلاف آن مواردى است كه امام معصوم، كسى را به منزله وكیل خود در امرى قرار مى‏دهد؛ زیرا پس از شهادت یا رحلت آن امام (ع)، آن شخص وكیل، وكالت نخواهد داشت.3
4ـ موکل فقط می‌تواند انجام اموری را به وکیل واگذار کند که خود صلاحیت انجام آن را دارد؛ اما ولی تمام اقداماتی را که در چارچوب مصالح عموم باشد، می‌تواند به انجام برساند.‌
جمع‌بندی مباحث مطرح شده این است که اگر حاکم وکیل مردم باشد، عزل او از جمله حقوق مردم خواهد بود. بنابراین بدون هیچ دلیلی می‌توانند او را برکنار کنند. اختیارات او نیز اولاً به میزانی خواهد بود که مردم بخواهند و ثانیاً در حدی است که مردم صلاحیت واگذاری آن را دارند، یعنی خود رأساً بتوانند انجام دهند.
پی‌نوشت‌ها:
1ـ مهدی حائری‌یزدی، حکمت و حکومت، لندن: انتشارات شادی، 1995 م، ص ۱۰۸ـ ۱۰۶.
2ـ منیر احمد البیاتى، الدولة القانونیه، ص ۳۸۵ـ ۳۷۱.
3ـ عبدالله آیت‌الله جوادی‌آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، قم: مرکز چاپ و انتشارات اسراء، چاپ دهم، 1389، ص ۲۱۰ـ ۲۰۹.

بررسی اندیشه سیاسی میرزای‌شیرازی‌ـ ۳


 فتح الله پریشان/از اقدامات خوب علما و فقهای شیعه بحث تربیت و تعلیم شاگردان اثربخش بوده است. میرزای‌شیرازی در این موضوع استادی به تمام معنا بود که از تربیت علمی و معنوی دانشجویان و طلاب خود غفلت نمی‌کرد و آنها را برای پذیرش مسئولیت‌های سنگین مرجعیت فقهی و سیاسی مردم آماده می‌کرد. دو نفر از شاگردانش که بعدها خود تک‌ستاره‌هایی در آسمان فقاهت و حدیث، مرجعیت و مبارزه و قیام برای اقامه حدود الهی شدند، حسین محدث نوری و شیخ‌فضل‌الله نوری بودند که به شدت مورد توجه استاد خود بودند. 
میرزای‌شیرازی، شیخ‌فضل‌الله را به منزله «نفس خویش» می‌شمرد و معروف است در پاسخ این پرسش که آیا اجازه می‌دهید به عنوان ارجاع احتیاطات فتوا به «غیر»، به شیخ رجوع کنیم؟ فرموده بود: میان من و شیخ فضل‌الله نوری، غیریتی نیست؛ او «خود من» و «نفس من» است! البته آیت‌الله موسی شبیری‌زنجانی این نقل خاطره را علاوه بر عظمت شیخ‌فضل‌الله، برای درس‌آموزی از سیره مدیریتی و ادب ستودنی در حفظ احترام علما از سوی میرزای‌شیرازی این چنین ذکر می‌کند: «تهرانی‌ها از میرزای‌شیرازی می‌پرسند که آیا اجازه می‌دهید در احتیاطات شما، به حاج شیخ‌فضل‌الله نوری مراجعه کنیم؟ مرحوم حاج شیخ‌فضل‌الله از شاگردان موجّه میرزا بود و میرزا هم به وی عنایت داشت، ولی با وجود میرزا حبیب‌الله رشتی و آشیخ محمدحسین کاظمینی و آشیخ زین‌العابدین مازندرانی که هم‌طبقه میرزا بودند، میرزا نمی‌خواست به شیخ‌فضل‌الله ارجاع بدهد و خلاف شرع مرتکب شود و از طرفی هم می‌خواست حیثیت و احترام شیخ‌فضل‌الله حفظ شود؛ لذا ایشان در جواب نوشته بود: ما گفته‌ایم احتیاطات ما را به غیر مراجعه کنید، ایشان خود ما هستند.»1
حسین محدث‌نوری دیگر شاگرد مبرز میرزای بزرگ در نجف اشرف بود که در درس میرزا شرکت می‌جست و زمانی که میرزا به سامرا هجرت کرد، وی به همراه ملافتحعلی سلطان‌آبادی و دامادش شیخ‌فضل‌الله نوری، نخستین کسانی بودند که به دنبال میرزا به سامرا هجرت کردند و در آنجا به او پیوستند. محدث‌نوری به تدریج به یکی از شاگردان خاص میرزای‌شیرازی تبدیل شد، به طوری که شیخ‌آقا بزرگ تهرانی درباره او چنین می‌گوید: «علامه نوری از بزرگ‌ترین، قدیمی‌ترین و بزرگوارترین اصحاب مجدد شیرازی بود. میرزا کارهای با اهمیت را به او ارجاع می‌داد و رأی از او صادر می‌شد! در بین شاگردان میرزا، از آن معدود مردانی بود که در آفاق و اکناف عالم برجسته و شناخته شده بود. نامه‌هایی که از شهرها و نقاط مختلف جهان به خانه مرجعیت سرازیر شد، غالباً توسط نوری به دست میرزا می‌رسید و بیشتر جواب نامه‌ها به وسیله او و به قلم او نوشته می‌شد. خواسته‌های مهاجرین و پناهندگان به خانه مرجعیت به سعی و تلاش او برآورده می‌شد.»2
سیدمحسن امین از علما و فقهای شیعه در کتاب اعیان‌الشیعه درباره شخصیت فقهی و نبوغ سیاسی میرزای بزرگ شیرازی می‌نویسد: «او یکی از بزرگان و مشاهیر مدرسین در علم اصول و مربی علما بود. از حوزه درس ایشان اکثر فقهای عصر که شاگرد او بودند، فارغ‌التحصیل شدند. علاوه بر این، ایشان از علمای مجدد اسلام به حساب می‌آید. وی از نبوغ سیاسی ویژه‌ای برخوردار بود.» همچنین علامه سیدحسن صدر که خود یکی از مجتهدان بزرگ کاظمین و از شاگردان بزرگ میرزا بوده ‌است در کتاب خود «تکملة امل‌الآمل» درباره سیدحسن شیرازی می‌نویسد: «او مجدد احکام (اسلامی) بود و تدبیر و اندیشه سیاسی او سیاستمداران را متحیر می‌کرد و علما و سلاطین در امور سیاسی به او رجوع می‌کردند.»3
در عصر و زمانه ما سیدروح‌الله خمینی که خود صاحب نظریه ولایت فقیه و مؤسس نظام اسلامی بوده و با یکی دو واسطه از شاگردان و ارادتمندان میرزای شیرازی است، درباره میرزای‌شیرازی و کار انقلابی تحریم تنباکو برای مبارزه منفی با استعمار خبیث بریتانیا می‌نویسد: «نصف سطر میرزای‌شیرازی‌ـ رضوان‌الله تعالی علیه‌ـ مملکت ما را از توی حلقوم خارجی‌ها بیرون کشید.»4
زمینه‌های محیطی ویژه در عصر مشروطه، روابط بین قدرت‌های زمانه، دامنه دانش و نبوغ سیاسی میرزای‌شیرازی و تربیت شاگردان بسیار که خود مرجعیت و رهبری بسیاری از تحولات و انقلاب‌های مبارزه‌گر در ایران، عراق و منطقه غرب آسیا را برعهده گرفتند و به ویژه در زمان مشروطه با همین اصول منشأ تحولات و فرازونشیب بسیاری شد، عده‌ای از نویسندگان و مورخان را وادار و محق می‌کند تا سخن از مکتب خاص میرزای‌شیرازی یا مکتب سامرا به میان آورند. اما نکته مهم در این موضوع شاید این سؤال باشد که اگر مکتب سامرا که رأس و ذیل آن از میرزای‌شیرازی تا شاگردان میرزا چون؛ نائینی، شیخ‌فضل‌الله و آخوند خراسانی با یک مبنای تفکری تربیت شده‌اند، پس اختلاف‌نظر به ظاهر عمیق ایشان در موضوع مشروطه از کجا نشئت گرفته است؟
 یکی از مباحثی که عموماً در بررسی نظری فقه سیاسی شیعه و ورود آن به عرصه عمل در نظر گرفته می‌شود، بحث منشأ یا به عبارت بهتر، ایستگاه اول ورود عملی آن به عرصه سیاست و دوران معاصر است. می‌‌توان گفت، عموم نظریه‌پردازان در این حوزه در مصداق اولی آن اشتراک‌نظر دارند، لکن در کیفیت این مصداق و تحلیل آن اختلاف فراوان است؛ لذا در این امر اتفاق نسبی درباره مصداق اولیه آن، یعنی فتوای تحریم تنباکو بحث‌های فراوانی را درباره مکتب و مشرب و نگرش فقهی‌ـ سیاسی میرزای‌شیرازی (صاحب فتوای تنباکو) در پی داشته است که در شماره‌های آینده بررسی خواهد شد. 
 منابع: 
1ـ سیدموسی شبیری‌زنجانی، جرعه‌ای از دریا، ج 1، مؤسسه کتاب‌شناسی شیعه (مؤسسه تراث‌الشیعه)، چاپ ششم، 1392.
2ـ کشف‌الاستار (1318 ق) پرتوی است از حسن دل‌انگیز حضرت مهدی.
3ـ اعیان‌الشیعه، سیدمحسن امین، بیروت 1960، چاپ چهارم، ص 111‌ـ 90.
4ـ امام خمینی(ره)، صحیفه نور، ج ۹، ص ۱۱۹. 


فراز و فرود سیدحسین خمینی‌ـ۲


 شهاب زمانی/ مرحوم سید مصطفی خمینی فرزند امام(ره) دو فرزند داشت که حاصل ازدواجش با دختر آیت‌الله شیخ‌مرتضی حائری، فرزند آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم بود. فرزند دختر، ‌سیده مریم نام داشت که پزشک شد و چندی در امارات متحده عربی (دوبی) بود و اکنون در سوئیس زندگی می‌کند و فرزند پسر، سیدحسین خمینی است که طلبه شد و در سال‌های اول انقلاب اسلامی وارد عرصه سیاست شد.(1)
خامی و بی‌تجربگی قرار گرفتن در مسیر جریان‌ها و افراد زاویه‌دار با انقلاب و امام(ره)،‌ سال‌های 1359 و 1360 را در عمر سیاسی سیدحسین خمینی به مواقف ویژه تبدیل کرده است. حمایت‌های بی‌شائبه از بنی‌صدر و دسته‌بندی در بین حامیان مجاهدین خلق (منافقین) وی را روبه‌روی یاران امام(ره) و اصحاب انقلاب قرار داده بود. نقل قولی وجود دارد که وقتی جلود، نخست‌وزیر لیبی به تهران آمد،‌ شهید چمران به دلیل دست داشتن لیبی در ربایش امام موسی صدر از وی خواست برگردد که با واکنش تند سیدحسین مواجه شد و وی سیلی محکمی به گوش شهید چمران زد.(2) 
البته در سال 1393 مهدی چمران‌ـ برادر شهید مصطفی چمران‌ـ با تکذیب سیلی، روایت دیگری از این ماجرا ارائه کرد که درست‌‌تر به نظر می‌رسد. وی می‌گوید:‌ «اولاً این واقعه زمانی بوده که (جلود) به ایران آمده بود و چون جلود نخست‌وزیر لیبی بود، قرار شد یک نفر از نخست‌وزیری به استقبال وی برود و دکتر چمران را انتخاب کردند؛ وی هم نمی‌خواست برود و اتفاقاً به اصرار بنده نیز رفت.»(3) مهدی چمران ادامه داد: «در آنجا شهید چمران در فرودگاه در پاویون منتظر می‌ماند و پس از اینکه هواپیما می‌نشیند، سیدحسین خمینی، گروه ابوشریف و تعدادی از بچه‌های سپاه سیدمهدی هاشمی از اصفهان آمدند و با اتومبیل شخصی خود داخل فرودگاه شده، روی باند و نزدیک هواپیما رفتند و جلود را سوار کردند و بردند،‌ این مسئله با اتومبیل تشریفات فرودگاه صورت نپذیرفت؛ بلکه خودشان با ماشین خود و با اسلحه این برنامه را انجام دادند و دکتر چمران دید که دیگر برنامه‌ای نیست خداحافظی کرد که بیاید؛ اما در سالن با سیدحسین خمینی برخورد می‌کند و سیدحسین می‌گوید: «من اجازه نمی‌دهم شما جلود را ببرید و می‌زنم، فلان می‌کنم و دکتر چمران را تهدید می‌کند.» شهید چمران هم می‌گوید:‌ «ما انقلاب کردیم و شاه را بیرون کردیم که این چیزها نباشد و می‌خواهید شما استقبال کنید، ‌بفرمایید.» و بلند شد و آمد.»(4)
زاویه پیدا کردن سیدحسین خمینی موقعیت مناسبی بود که مردم و جهان با سلوک مدیریتی عادلانه امام آشنا شوند. در زمینه برخوردهای امام(ره) با نزدیکان و منسوبان خود نقل‌های متعددی وجود دارد؛ اما خاطره‌ای از ایشان که به طور خاص به سیدحسین خمینی، نوه ارشدشان بر می‌گردد، خواندنی است. روزنامه جمهوری اسلامی در  تاریخ دهم شهریور 1378 در صفحه 13 به نقل از سیدحمید روحانی نوشت:‌ «اختلاف منافقین و جریان بنی‌صدر روز به روز با امام و یاران امام بیشتر می‌شد و سیدحسین بیشتر از قبل در برابر بهشتی و رجایی و باهنر و خامنه‌ای و هاشمی و دیگران موضع‌گیری می‌کرد تا جایی که در سال 1359 وقتی سیدحسین خمینی در مشهد به نفع بنی‌صدر سخنرانی می‌کند، مردم به او حمله می‌آورند و می‌خواستند سیدحسین خمینی را بزنند و ایشان که مسلح بود، ‌سلاح کمری داشته، به سلاح کمری‌اش ‌دست می‌برد، بچه‌های کمیته جلوی او را می‌گیرند می‌برندش در یک اتاق دیگر. از همان جا مسئولان کمیته تماس می‌گیرند با دفتر امام. پیغام به امام داده می‌شود که آقای سیدحسین خمینی نوه شما در مشهد از بنی‌صدر دفاع کرده است و وقتی مردم به او هجوم آوردند، دست به اسلحه برده ما چه کار کنیم؟ امام به مرحوم اشراقی می‌فرمایند که به مسئولان کمیته مشهد پیغام دهید که سیدحسین خمینی تحت‌الحفظ به تهران اعزام شود و اگر دست به سلاحش برد، او را با تیر بزنند.
آقای اشراقی بخش دوم پیام امام را نمی‌دهد و وقتی امام مصرانه پرس‌وجو می‌کند و این موضوع را متوجه می‌شود، به وی تکلیف می‌کند که برمی‌گردی مجدد تلفن می‌زنی و هر دو قسمت پیام من را می‌دهید.»(5)
*پی‌نوشت‌ها در دفترنشریه موجود است.

جریان‌شناسی فکری‌ـ فرهنگی عقلانیت اسلامی‌ـ ۲۱


 حسین میرچراغ‌خانی/ در فاصلۀ زمانی شهریور1320 تا 1357، خرده‌جریان‌های بسیاری حول جریان عقلانیت اسلامی فعالیت کردند و در رسیدن این جریان به اهدافش مؤثر بودند، در این مطلب، با برخی از این جریانات وابسته به عقلانیت اسلامی آشنا می‌شویم. لازم به ذکر است که خرده‌جریان‌های وابسته، می‌توانند با جریانِ محوری مغایرت‌هایی داشته باشند و چه ‌بسا پس از مدتی در برابر جریان اصلی قرار گیرند، یا به سوی اهداف آن گام بر‌دارند. این موضوع را نسبت ‌به مهم‌ترین خرده‌جریان‌های وابسته به جریان عقلانیت اسلامی بررسی می‌کنیم.

1‌ـ انجمن تبلیغات اسلامی
این تشکل را در سال 1321 دکتر عطاء‌الله شهاب‌پور1 تأسیس کرد. نویسندگان این انجمن در مجلۀ آیین اسلام، شمارۀ 2، فروردین 1323، در عنوانی با نام «انجمن تبلیغات اسلامی» انجمن و هدف آن را چنین توصیف کردند: «برای تبلیغ دین اسلامی و اشاعۀ توحید و تعمیم اخلاق اسلامی در ایران و سایر کشورهای جهان و پیراستن دین از خرافات و پیرایه‌ها و آگاه کردن جوانان و تحصیلکرده‌های امروزی به حقایق دین و فهماندن فواید دین برای سعادت جامعه و اهمیت دینداری برای زندگی فردی و اجتماعی و نشان دادن حقایق اسلام به زبان علمی امروزی و طبق آخرین کشفیات علمی دنیا، در فروردین سال 1321 در تهران بنگاهی به نام انجمن تبلیغات اسلامی تشکیل گردید.»2
شهاب‌پور مجله‌هایی به زبان‌های مختلف منتشر کرد. این نشریات از جذابیت بالایی برخوردار بودند.3 شهاب‌پور به وحدت جهان اسلام معتقد بود و نوشته‌هایی در‌این‌باره دارد. این انجمن در جریان ملی شدن صنعت نفت، از این نهضت و دولت مصدق حمایت می‌کرد، ولی در اختلاف پیش‌آمده، از آیت‌الله کاشانی حمایت می‌کرد.4

2ـ جمعیت مبارزه با بی‌دینی و اتحادیۀ مسلمین
این دو تشکل را حاج‌مهدی سراج‌انصاری در سال‌های 1323 و 1324 تأسیس کرد. عمدۀ تلاش جمعیت مبارزه با بی‌دینی، روشنگری و نقد نوشته‌های کسروی بود. سراج‌انصاری، در گذشته از رفقای کسروی بود؛ اما با مشاهدۀ انحراف کسروی از او فاصله گرفت و از مهم‌ترین نقادان او شد. کسروی از نقدهای سراج به‌شدت عصبانی می‌شد. 
جمعیت مبارزه با بی‌دینی، با افرادی همچون حاج‌سراج‌انصاری در راستای اهداف عقلانیت اسلامی فعالیت می‌کرد. از ویژگی‌های برجستۀ این جمعیت، اعتقاد به جدا نشدن دین از سیاست است. حاج‌سراج‌انصاری در‌این‌باره می‌نویسد: «سیاست را از دیانت تفکیک نکنند که سیاست صحیح، در حقیقت ترویج دیانت است و در دیانت اسلام، هدف سیاست است.»5
اقدام دیگر حاج‌سراج‌انصاری، تأسیس «اتحادیۀ مسلمین» بود. این اتحادیه در سال 1324 به صورت غیر ‌رسمی شروع به کار کرد و از سال 1329 با هیئت ‌مدیرۀ جدید به صورت گسترده و جدی، کار خود را ادامه داد. 
اتحادیۀ مسلمین به دلیل استقبال جوانان، تشکلی به نام «سازمان جوانان اتحادیۀ مسلمین» تشکیل داد. ریاست این سازمان را ولی‌الله یوسفی بر عهده داشت. این سازمان، از جوانان درخواست همکاری کرد و پاسخگوی پرسش‌های جوانان بود. البته ولی‌الله یوسفی با نوشتن کتاب سوسیالیسم انقلابی اسلام و موضع‌گیری علیه سید‌جمال‌الدین اسد‌آبادی، از صف اسلامگرایان خارج شد و بعد از انقلاب، اسناد ارتباط او با محافل امنیتی رژیم پهلوی منتشر شد.6 ازاین‌رو، اتحادیۀ مسلمین را باید یکی از نهادهای وابسته به جریان عقلانیت اسلامی برشمرد؛ چرا‌که در ویژگی‌ها و اهداف، این اتحادیه کاملاً با اهداف جریان عقلانیت اسلامی سازگار است. از مهم‌ترین ویژگی‌های این اتحادیه، توجه به مسائل جهان اسلام، از جمله مسئلۀ فلسطین و هند است.7
ویژگی دیگری که اتحادیۀ مسلمین داشت، مبارزه با خرافات بود؛ از جمله مواردی مانند قمه‌زنی و زنجیر‌زنی که دستاویزی برای امثال کسروی شده بود تا به وسیلۀ آنها، شیعه را خرافی جلوه دهند.8 از دیگر ویژگی‌های اتحادیۀ مسلمین، گام برداشتن در مسیر اتحاد شیعه و سنی است. سراج‌‌انصاری در کتاب شیعه چه می‌گوید، در‌بارۀ نقش استعمار در اختلاف‌افکنی بین شیعه و سنی می‌نویسد: «گاهی در کشور‌های عربی که اغلب سکنۀ آنها برادران سنی ما هستند، کسی را مزدور می‌کنند که بر ضد سنی‌ها کتاب بنویسد و انتشار دهد، یا یک سنی را بر‌می‌انگیزند که بر ضد شیعه کتاب بنویسد و گاهی در ایران مانند کسروی‌ها و مردوخ‌ها را اجیر می‌نمایند که بر ضد شیعه ورق‌پاره‌هایی انتشار دهند.»9

3ـ جامعۀ تعلیمات اسلامی
گروه کوچکی با نام «جمعیت پیروان قرآن» در تهران با حاج‌شیخ‌عباسعلی اسلامی سبزواری شروع به کار کرد. این گروه با افزایش فعالیت خود، به «جامعۀ تعلیمات اسلامی» تبدیل شد و مورد تحت «جمعیت مبارزه با بی‌دینی» قرار گرفت؛ به گونه‌ای که حاج‌سراج‌انصاری در مقاله‌ای خواستار حمایت از «جامعۀ تعلیمات اسلامی» شد و آن را مؤثر‌ترین مجمع دینی معرفی کرد که توانسته است در عرصۀ آموزش، اقدامات فراوانی انجام دهد و هزاران دانشجو را با حقایق اسلامی و شیعه آشنا کند.10 این جامعه از سال 1322 آغاز به کار کرد و از سال 1328 با مجوز وزارت فرهنگ، اساسنامۀ خود را منتشر کرد.11 در ماده پنجم اساسنامه، هدف جامعۀ تعلیمات اسلامی، این‌گونه ذکر شده ‌است: الف‌ـ تعلیم و تربیت اطفال و سایر افراد، به ‌وسیلۀ تأسیس كودكستان‌ها و دبستان‌ها و دبیرستان‌ها، مدارس عالیه و سایر مدارس فنی، طبق موازین شرعی و تشكیل كلاس‌های اكابر شبانه‌روزی و تهیۀ معلمین فاضل كارآزموده. تأسیسات مزبور، فعلاً برای داخل كشور، ولدی‌الاقتضا برای سایر كشورها خواهد بود.
ب‌ـ تبلیغ به وسیلۀ تشكیل مجالس وعظ و خطابه و سایر وسایل ممكنه برای عامۀ مردم و تهیه و اعزام مبلّغ به نقاط لازم.
ج‌ـ تهیه و چاپ كتب و رسایل و نشریات دینی.
د‌ـ تأسیس پرورشگاه‌ها برای یتیمان و بیمارستان‌ها جهت درمان عمومی و انجام سایر امور خیریه به طرز نوین و با رعایت موازین شرعی.»12
از امتیازات جامعۀ تعلیمات اسلامی این بود که مورد توجه و حمایت مراجع بزرگی چون سید‌ابوالحسن‌ اصفهانی و آیت‌الله بروجردی قرار داشت. اعضای جامعۀ تعلیمات اسلامی، در سال اول با آیت‌الله بروجردی دیدار می‌کنند و مورد تأیید ایشان قرار می‌گیرند. این دیدار در شمارۀ پنجم مجلۀ جامعۀ تعلیمات اسلامی به چاپ رسید.13
بنابراین، جامعۀ تعلیمات اسلامی، یکی از حرکت‌های بزرگ فرهنگی دورۀ پهلوی دوم است. این جامعه زمانی که بدنۀ اصلی آموزش و پرورش را تفکرات غیردینی تشکیل می‌دادند، کار خود را آغاز کرد و آثاری نیز در پی داشت. 
پی‌نوشت‌ها:
1ـ شهاب‌پور یکی از شخصیت‌های فرهنگی دورۀ پهلوی است که به دنبال وحدت جهانی با حفظ عقیدۀ اسلامی بود. گرایش‌های صفویانه و اندیشه‌های فرادینی، از جمله ویژگی‌های وی بود. (رسول جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی سیاسی ایران، همان، ص 59).
2ـ آیین اسلام، «انجمن تبلیغات اسلامی»، س 1، ش 2، فروردین 1323.
3ـ رسول جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی سیاسی ایران، همان، ص 61.
4ـ همان، ص 46.
5ـ حاج‌مهدی سراج‌انصاری، شیعه چه می‌گوید، تبریز، 1385 ق، ص 428.
6ـ رسول جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی سیاسی ایران، همان، ص 73.
7ـ صادق نشأت، «کشورهای جهان اسلام» آیین اسلام، ش 202، اردیبهشت، 1327، ص10.
8ـ حاج‌مهدی سراج‌انصاری، نبرد با بی‌دینی، به کوشش سیدهادی خسروشاهی، چ 2، قم، چاپخانۀ علمیه، 1345، ص ۶۱‌ـ ۵۸.
9ـ حاج‌مهدی سراج‌انصاری، شیعه چه می‌گوید، همان، ص 156.
10ـ رسول جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی سیاسی ایران، همان، ص68.
11ـ حمید كرمی‌پور، جامعۀ تعلیمات اسلامی، آیت‌الله شیخ‌عباسعلی اسلامی و نقش ایشان در انقلاب اسلامی، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 75.
12ـ مهدی کلهر، «تاریخچۀ مدارس جامعۀ تعلیمات اسلامی»، مجلۀ یاد، بهار 1369، س 5، ش 18، ص ۱۳۹ـ ۱۳۸.
13ـ همان، ص 142.

اندیشه سیاسی بزرگان و رهبران تحولات و انقلاب‌های بزرگ در اثر بازخوانی‌های روزآمد و ارزیابی‌های علمی قدرت باروری و فراگیری در بین ملت خود و سپس بین ملل دیگر که دنبال الگویی برای بازتکرار آن تحول اجتماعی در جوامع خود هستند، پیدا می‌کند. در همین راستا، از اندیشه سیاسی و اجتماعی امام خمینی(ره) رهبر انقلاب اسلامی و بنیانگذار نظام مقدس جمهوری اسلامی قرائت‌ها و بازخوانی‌های بسیاری در عرصه‌های گوناگون به عمل آمده و تا حدودی مؤسسه حفظ و نشر آثار امام(ره) و پژوهشکدة امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی تلاش کرده‌اند به تولیدات دانشجویی و دیگر مکتوبات و مقالات و کتبی که با هدف بررسی منظومه فکری و عمل سیاسی ایشان به منصه ظهور می‌رسد، نظم و جهت‌دهی دهند که محصول این تلاش رونمایی از کتاب‌ها و تولیدات فصلی و سالیانه در این عرصه است. کتاب «الگوی نظری امام خمینی(ره) در سیاست خارجی» تألیف دکتر محمد محمودی‌کیا در قطع وزیری که در آبان ماه 1397 انتشارات پژوهشکدة امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی به چاپ رسانده، از آخرین و جدیدترین تولیدات در زمینه بازخوانی الگوی سیاست‌ورزی در ابعاد خارجی از منظر امام راحل است. این کتاب در سه فصل، نتيجه‌گيري و نيز بيان پيشنهادها در دو بُعد عملي و پژوهشي‌، تنظيم و نگارش يافته است. چارچوب مفهومي اين پژوهش به‌صورت تلفيقي با بهره‌گيري از عناصر اصلي در هر يک نظريات هنجاري و انتقادي سياست خارجي به‌صورت الگوي انتقادي هنجارگرا يا الگوي «هنجاري‌ـ ارزشي و انتقادي» مورد استفاده محقق قرار گرفته که براي اين منظور در بخش تعريف مفاهيم، تعريفي از کليد واژگان مورد استفاده، همچون مفهوم هنجار، رهايي، سياست خارجي و رهيافت غير بنيادي روابط بين‌الملل ارائه شده است.