برای آدم‌ها
چه آنها که برایت عزیزند
و چه آنها که فقط دوستند
خاطره‌های خوب بساز
آنقدر برای‌شان خوب باش که اگر روزی گذاشتی و رفتی
در کنج قلب‌شان جایی برایت باشد
تا هر از گاهی بگویند: کاش بود
هر از گاهی حسرت بخورند که چرا نیستی
هر از گاهی دلتنگ بودنت شوند
و به نیکی از تو یاد کنند

حضرت محمد(ص) به ابوذر فرمودند: هر کس بمیرد و در دلش ذرّه‌ای تکبّر باشد، بوی بهشت را استشمام نمی‏‌کند. ابوذر گفت: ای رسول خدا! من زیبایی را دوست دارم، حتّی دوست دارم بند تازیانه‏‌ام و دوال کفشم زیبا باشد. آیا از این حالت بیم کبر و خودپسندی می‏‌رود؟ پیامبر(ص) فرمودند: دلت را چگونه می‌‏یابی؟ عرض کرد: آن را شناسای حقّ و آرام گرفته بدو می‌‏یابم. فرمود: کبر و تکبر، آن است که حقّ را فروگذاری و به ناحقّ روی آوری و به مردم با این دید نگاه کنی که هیچ کس آبرویش چون آبروی تو و خونش چون خون تو نیست.
بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۹۰



 آرش فهیم/ احمدرضا دالوند، هنرمند گرافیست و طراح مطبوعاتی که به تازگی دار فانی را وداع گفت، یکی از رویش‌های هنر انقلاب در دوران سیطره شبه‌روشنفکری بود. دالوند، در دهه‌های گذشته، بیشتر در نشریات به اصطلاح اصلاح‌طلب و همین طور مجامع هنری شبه‌روشنفکری فعالیت می‌کرد. با وجود موفقیت روزافزون خود در این عرصه، اما در سال‌های اخیر گویی دریچه‌ای در دلش باز شد و بدون هیچ سر و صدا و تظاهری، تغییر جبهه داد. آثار او در دوره‌های اخیر جشنواره هنر مقاومت، می‌درخشیدند. او حتی با برعهده گرفتن سردبیری مجله تخصصی «هور» در زمینه هنرهای تجسمی، به صراحت و با شجاعت از جریان‌های منحرف و آلوده انتقاد می‌کرد. برای کسانی که در فضای هنری تنفس می‌کنند، آشکار است که وقتی یک هنرمند از قبیله روشنفکران می‌بُرد و حتی از آنها انتقاد می‌کند، ناچار به پرداختن هزینه‌هایی نیز می‌شود. احمدرضا دالوند نیز به همین وضعیت دچار شد، به گونه‌ای که متأسفانه حتی پس از درگذشتش، از سوی رسانه‌های زنجیره‌ای چندان تحویل گرفته نشد و مراسم تشییع پیکر وی نیز غریبانه برگزار شد! با اینکه یکی از درخشان‌ترین مقاطع کاری مرحوم دالوند در دو سه سال اخیر بود، اما این طیف از رسانه‌ها به طور کامل این واقعیت را سانسور کردند. اما مرحوم دالوند‌ـ به گفته دوستانش‌ـ همیشه تأکید می‌کرد که به عشق شهید آوینی به این فضا پیوسته و دل از تظاهر به روشنفکری بریده است. همچنان که یک روز پیش از درگذشتش در گفت‌وگویی، دغدغه خود درباره هنر انقلاب را به صراحت بیان کرده بود.
در ملاقات جمعی از هنرمندان با دالوند که حدود 24 ساعت پیش از وداع با عالم خاکی بر بالین وی انجام شده بود، او از نگارش کتابی با عنوان «پیامی به تاریخ؛ بررسی رویش‌های هنر انقلاب» خبر داده و درباره این کتاب گفته بود: «نسل دوم رویش‌های انقلاب به تعریف و بزرگنمایی نیاز ندارد. نسل اول به دلیل مواجهه با شرایط جنگ و انقلاب و دسیسه‌های داخلی، شرایطی پیدا کرد که چهره شد، خوب هم چهره شد، اشکالی هم ندارد، اما نسل دوم رویش‌های انقلاب چهره نیستند و ما روی اینها کار می‌کنیم.»
از مدعیان روشنفکری و غربگراها انتظاری نیست؛ کار آنها سانسور و بایکوت هنرمندان متعهد است. اما باید از خودمان نیز انتقاد کنیم که چرا هنرمندان انقلابی و ارزشی و به ویژه رویش‌هایی که با اختیار و آگاهی به جبهه هنر انقلاب می‌پیوندند را در زمان حیات‌شان تنها می‌گذاریم و کمتر سراغ‌شان می‌رویم؟


نگاهی به فیلم «بمب؛ یک عاشقانه» به کارگردانی پیمان معادی

 مهدی امیدی/ دهه 60 و دوران دفاع مقدس، یکی از مقاطع درخشان تاریخ ملت ایران است؛ دورانی که برای نخستین بار پس از چند سده، جنگی همه‌جانبه و مهیب علیه ملت ایران تحمیل شد؛ اما نه تنها ذره‌ای از خاک وطن ما به یغما نرفت که بزرگ‌ترین حماسه‌ها و اسوه‌ها از دل این جنگ و در این دهه ظهور کردند. با این حال، شبه‌روشنفکرها همواره آن دوران را تحقیر کرده و زیبایی‌های آن دوره را سانسور کرده‌اند. فیلم «بمب؛ یک عاشقانه» به کارگردانی «پیمان معادی» تازه‌ترین فیلمی است که فضای جامعه ایران در آن دوران را روایت می‌کند. این فیلم، اگرچه نگاهی متعادل به تأثیر دفاع مقدس بر مردم ایران دارد؛ اما با لحنی شعارزده و دور از واقعیت، شعائر انقلابی را هم هدف تمسخر قرار داده است.
خلاصه داستان فیلم «بمب» به این شرح است که ایرج ناظم یک مدرسه در شهر تهران، در دوران موشک‌باران با همسرش دچار اختلاف و قهر شده است. آنها به قدری از زندگی سیر هستند که حتی موقع آژیر قرمز نیز خانه را ترک نمی‌کنند. البته بخش عمده فیلم، در مدرسه ایرج اتفاق می‌افتد. جایی که مدیر مدرسه، با تندی و بداخلاقی، دانش‌آموزان را مجبور به سر دادن شعارهایی، چون «مرگ بر آمریکا» و «جنگ جنگ تا پیروزی» می‌کند. او شاگردان مدرسه را مجبور می‌کند این شعارها را دور تا دور دیوار حیاط مدرسه نیز طراحی کنند، هر کس هم در این کار کوتاهی کند، با گوشمالی و کتک‌های مدیر انقلابی مواجه می‌شود. یکی از دانش‌آموزان که همسایه ایرج است، در کشاکش موشک‌باران‌ها و رفت‌وآمد به زیرزمین همراه دیگر ساکنان ساختمان، عاشق دختر یکی از همسایه‌ها می‌شود. برخلاف دیگران، او از آژیر قرمز و موشک‌باران خوشحال می‌شود، چون می‌تواند دختر را ببیند. این پسر نوجوان آرزو می‌کند که جنگ و بمباران شهر هیچ وقت به پایان نرسد تا این ماجرای عاشقانه هم ادامه داشته باشد.
«بمب؛ یک عاشقانه» از نظر محتوایی دو لبه دارد. یک لبه آن برخلاف فیلم‌هایی که شبه‌روشنفکران می‌سازند، فضایی نوستالوژیک و دوست‌داشتنی از ایران در دهه 60 و هنگامه جنگ و موشک‌باران ارائه می‌دهد. ترسیم فضای جنگ‌زده در قالب داستانی عاشقانه، به تلطیف این موقعیت کمک کرده است. این بار به جای القای ترس و هراس، یک پسر بچه به درکی زیبا و دلپذیر از جنگ می‌رسد. جنگ و بمباران از نگاه او، دیگر حادثه‌ای تلخ و خونبار نیست؛ بلکه فرصتی برای دلدادگی است.
اما لبه دیگر فیلم که بیشتر به قصد جشنواره‌های خارجی ساخته شده، حمله به شعارهای انقلابی است. انتخاب یک فرد عصبی و تندخو و در عین حال پخمه در نقش مدیر مدرسه گویای نگاه بیمار فیلم به بخشی از آرمان‌های ملی و انقلابی است. مدیری که هم شمایلی طنزآمیز و نادان دارد، هم بدخلق و زورگوست و همیشه نیز در حال «مرگ بر...» گفتن دیده می‌شود، یک روش کلیشه‌ای و سطحی برای حمله به این شعارهاست. در واقع، پیمان معادی بیش از آنکه شعائر استقلال‌طلبانه و ظلم‌ستیزانه را تخریب و تحقیر کند، نشان می‌دهد توان پرداختن به چنین کاری را با روش دراماتیک و هنرمندانه ندارد. به همین دلیل هم فیلم او دو پاره شده است. بخش‌هایی که داستانی عاشقانه را نمایش می‌دهد و بر مدار سانتیمانتالیسم و احساسات‌گرایی مفرط به یک داستان ملودرام را تعریف می‌کند و بخش‌هایی سیاست‌زده و شعاری که به هجو شعارهای انقلابی اختصاص یافته است. این ساختار دو پاره، اصلی‌ترین دلیلی است که سبب شده فیلم «بمب؛ یک عاشقانه» از نظر فرم سینمایی، اثری زیر متوسط و ضعیف ارزیابی شود.
اصلی‌ترین ضعف این فیلم، فیلم‌نامه آشفته، بی‌منطق و بدون چفت و بست است. رابطه سرد و قهر ایرج و همسرش که در نهایت به آشتی و گرما تبدیل می‌شود، یکی از روایت‌های اصلی فیلم است؛ اما از ابتدا معلوم نیست که چرا این زن و شوهر، به این مشکل مبتلا هستند و دلیل دوری عاطفی آنها از یکدیگر چیست. در ادامه فیلم نیز مشخص نمی‌شود چرا روابط‌شان به گرمی می‌گراید! بی کارکرد بودن این بخش از فیلم هم یک مسئله است. اصلاً چرا چنین ماجرایی در فیلم قرار گرفته و ارتباط آن با دیگر اتفاقات فیلم چیست؟ هرچند انتخاب زوج معادی‌، لیلا حاتمی، یادآور فیلم «جدایی نادر از سیمین» است و احتمالاً کارگردان با چنین انتخابی خواسته هوشمندی خود را در ادای دین به آن فیلم نشان دهد! اما در نهایت، همین کار به ظاهر هوشمندانه به اصلی‌ترین ضعف ساختاری این فیلم تبدیل شده است.
داستان فیلم در کشاکش امتحانات پایان سال می‌گذرد. مسئولان مدرسه تصمیم دارند امتحانات را زودتر از موعد برگزار کنند تا از آن وضعیت رها شوند. بنابراین، زمان داستان باید اواخر بهار باشد؛ اما فضایی که در فیلم می‌بینیم، شبیه اواخر زمستان است و هوای ابری و بارانی و لباس گرم بر تن آدم‌های فیلم، با زمان داستان تناقض دارد!
از سویی، جهان‌بینی فیلم نیز دچار دوگانگی است؛ یعنی فیلم از یک سو وضعیت دشوار و توأم با عشق و امید آدم‌ها در میانه یک جنگ سخت و دشوار را به نمایش گذاشته است و از سوی دیگر مبارزه و شعار علیه همان دولت‌هایی را هجو کرده است که این جنگ را به وجود آوردند! این تناقض فکری و ایدئولوژیک البته در کل جریان مدعی روشنفکری جریان دارد. آنها معمولاً جنگ و خشونت را نفرین می‌کنند؛ اما هیچ‌گاه حاضر به کار یا خلق آثار هنری علیه خشن‌ترین و جنگ افروزترین دولت‌ها نیستند. فیلم پیمان معادی نیز در همین زمینه قابل ارزیابی است. از سویی، فضای اجتماعی به نمایش درآمده در فیلم بی‌هویت است و به ویژه موسیقی خارجی الصاق شده به فیلم، هیچ تناسبی با فضای دهه 60 ایران ندارد و آن را به فیلم‌های جنگی ایتالیایی شبیه کرده است.


وارد خانه شدم. خواهرم، سمیرا تکرار برنامه خندوانه را تماشا می‌کرد، پدر و مادرم هم مشغول صحبت کردن با یکدیگر بودند. تا چشم‌شان به من افتاد با نگاهی عجیب و چهره‌ای عبوس من را دنبال کردند. همه وجودم را دلهره فرا گرفت، به طرف‌شان رفتم، همین که نزدیک شدم و خواستم بنشینم مادرم صفحه گوشی‌اش را خاموش کرد و با عصبانیت گفت: «برو اتاقت، همین الآن...»
من هم با ناراحتی و البته کمی دل‌نگرانی به سمت اتاقم رفتم؛ خیلی طول نکشید که سمیرا به اتاقم آمد و با دست‌هایش دستم را گرفت و گفت: «آبجی جونم، تو را خدا گریه نکن، اشکالی نداره، همه چیز درست مثل روز اولش می‌شه، شکر خدا به خیر گذشته.» یهو دلم هرّی ریخت،‌ گفتم: «سمیرا منو دِق مرگ کردی، مگه خبری شده که من از اون بی‌خبرم؟!» خواهرم با تعجب گفت: «وا یعنی تو از ماجرای مامان خبر نداری؟» گفتم: «نه، خدای نکرده برای مامان دور از جونش اتفاقی افتاده؟!» سمیرا هم که حال منو اینجوری دید، ‌شروع کرد به تعریف و گفت: «جونم واست بگه که این اتفاقات بر می‌گرده به چند شب پیش که خونه عمو رفتیم... یادته دختر عمو شقایق بعد اینکه ما از اونجا رفتیم، حالش بد شد؛ به قدری که بیمارستان بستری شد و حتی فردا صبحش هم به مدرسه نرفت؟! کبری راستش را بگو،‌ اون شب چی به دختر عمو گفتی؟!» من هنوز گیج و گنگ بودم که سمیرا ادامه داد: «حالا از صبح تا حالا یه سری آدمای ناشناس به مامان زنگ می‌زنن؛ نمی‌دونم چی به مامان می‌گفتن که مامان برافروخته می‌شد، تماس‌ها را قطع می‌کرد و مدام گریه و زاری می‌کرد. فقط این رو فهمیدم که بحث عکس تو و مامان هم این وسط مطرح بود. تا اینکه مامان به بابا زنگ زد. 
خوب که به حرف‌های مامان گوش دادم،‌ شنیدم که داشت به بابا می‌گفت، یه سری افراد از خدا بی‌خبر که اونا را اصلاً نمی‌شناسم، درخواست‌های غیر معقول و زننده‌ای از من دارن و هر چی شایسته خودشون هست، به من می‌گن.
خلاصه بابا اومد و به اتفاق مامان به مرکز پلیس فتا رفتن تا درخواست شکوائیه‌ای بنویسن. البته خداروشکر خیلی فوری پلیس فتا، مجرمان رو شناسایی و دستگیر کرد و به گفته یکی از اونها به یک نکته عجیبی و غیر باوری رسیدند و اون هم اینکه تنها کسی که شماره تلفن مامان رو به همراه عکسش برای این آدم‌های آلوده فرستاده بود، کسی نبود جز رامین.»
گفتم:‌ «رامین کیه؟ من که نمی‌شناسمش...»
سمیرا گفت:‌ «رامین همکلاسی و هم‌دانشگاهی دختر عمو شقایقِ، آره درست شنیدی دختر عمو ازش خواسته بود یه کاری بکنه که تو را به نوعی نقره داغ بکنه، اون هم شماره همراه و عکس مامان و تو را تو شبکه اجتماعی منتشر کرده بود.»
***
پدر و مادر کبری به دلیل روابط خویشاوندی، شکایت خودشان را پس گرفتند و پدر و مادر شقایق را در جریان امور قرار دادند. 
شوخی و لج‌ و لج‌بازی آن هم با دستاویز قرار دادن اطلاعات شخصی افراد می‌تواند آسیب‌های جبران‌ناپذیری در پی داشته باشد. در مواجهه با محیط واقعی و مجازی بیشتر احتیاط کنیم و مراقب باشیم.


پس از اینکه جمله «دولت نباید برجام را بزک می‌کرد و توقع مردم را بالا می‌برد» از جناب ظریف در رسانه‌ها نقش بست، بر آن شدیم برای جلوگیری از سوءاستفاده‌های احتمالی، تفسیرهای دلواپس‌شکن خود را از این جمله به عرض برسانیم: 
1ـ آرایش زیاد برای پوست برجام ضرر دارد. ضمناً چیزی را که خودش خوشگل است آرایش نمی‌کنند. شما تا حالا دیده‌ای کسی اوبامای مؤدب و باهوش را بزک کند؟ ما که ندیدیم.
 2ـ وقتی چیزی را بزک کردید، هماهنگ کنید که ترامپی، کسی، آب و صابون نیاورد بشویدش. حالا برجام هیچ، شما یکی از همین شاخ‌های اینستاگرام را بگیر بشور؛ ببین چی می‌شود.
 3ـ فایده هر برجام در حد ۳ تا ۴ انتخابات است. شما یک برجام نوشته‌ای می‌خواهی تا چهل انتخابات دیگر بله؟ اصلاً هم نخیر.
 4ـ دولت خودش نباید چیزی را بزک کند که بعداً تویش بماند. این همه یارانه داده‌ایم به «امضای کری تضمین است» پس برای چی؟
نتیجه: اگر توقع‌تان بالا رفته خب به جهنم، بروید یک جای کم‌توقع پیدا کنید، والّا.                                                                   محمد کوره‌پز


 حاشیه‌های تئاتر ادامه دارد از جولان کلاه‌گیس تا بلیت نجومی
فضای تئاتر کشور همچنان درگیر حاشیه‌های اخلاقی و اقتصادی است.
چند روز پیش، رسانه‌ها از اجرای یک نمایش با اقتباس از یکی از نمایشنامه‌‌های خارجی خبر دادند که انحرافات اخلاقی و همجنس‌گرایی را تبلیغ می‌کند.
اعتراض علما به استفاده گسترده از کلاه‌گیس زنانه در نمایش‌ها نیز یک اتفاق دیگر در این عرصه بود. طی سال‌های اخیر، برخی از نمایش‌ها برای دور زدن حجاب، از کلاه‌گیس برای بازیگران زن استفاده کرده‌اند. این مسئله، اعتراض یکی از مراجع تقلید عظام را برانگیخت. آیت‌الله سبحانی در این باره اعلام کرد: «اخیراً اطلاع پیدا کردیم که در تهران بانوان با کلاه‌گیس در صحنه تئاتر بازی می‌کنند که فوراً به مسئولان وزارت ارشاد تذکر دادیم تا جلوی آن گرفته شود؛ این کار در جمهوری اسلامی شایسته نیست.» اما قیمت بلیت یک نمایش اشرافی بار دیگر خبرساز شد. در یکی از نمایش‌های در حال اجرا، بلیت برای هر نفر، 250 هزار تومان فروخته می‌شود که این یک رقم نجومی و غیر متعارف محسوب می‌شود.

فراخوان طنزپردازی برای تیتر «امضای کری تضمین است»!
همزمان با سومین سالروز انتشار تیتر «امضای کری تضمین است» ستاد گرامیداشت این روز برای نام‌گذاری این واقعه فراخوان داد. این ستاد که زیرمجموعه باشگاه طنز انقلاب اسلامی آغاز به کار کرده، در این فراخوان از آحاد ملت شریف ایران خواسته است عنوان مناسبی را برای نامگذاری روز اول دی که سالگرد انتشار این تیتر است، پیشنهاد دهند. در این فراخوان آمده است: «اکنون در آستانه دومین سالروز انتشار تیتر تاریخی و ماندگار روزنامه وزین شرق قرار داریم. تیتری که تاریخ روزنامه‌نگاری، روشنفکری، حقوق و روابط بین‌الملل، تجربه‌گرایی، مادی‌گری، غرب‌زدگی و غرب پرستی را به قبل و بعد از خود تقسیم کرد. روا نیست که این داشته بزرگ جریان شبه روشنفکری و نماد هویتی جامعه غرب‌زدگان ایرانی را فراموش کرده و آن را پاس نداریم. لذا از آحاد ملت شریف ایران که در این سال‌ها با گوشت و پوست خود درک کرده‌اند «امضای کری تضمین است» دعوت می‌شود با توجه به لزوم ثبت این روز تاریخی در تقویم و حافظه ایرانیان، اسامی پیشنهادی خود را برای نامگذاری این روز بزرگ و خجسته اعلام کنند.»
سریال کمال تبریزی
 برای رمضان 98
سازنده «لیلی با من است» کارگردانی یکی از سریال‌های سیما برای ماه مبارک رمضان را برعهده
 گرفت.
این سریال که «الف ویژه» نام دارد، ابتدا قرار بود محمدرضا هنرمند آن را بسازد؛ اما در نهایت به تبریزی واگذار
 شد.
این سریال زاییده تخیل نویسنده است و در زمان حال اتفاق می‌افتد؛‌ اما سوژه بک گراندی در تاریخ دارد که مخاطب را با فلش بکی به گذری تاریخی می‌برد. ژانر سریال نیز کمدی است.
«الف ویژه» به نویسندگی حامد افضلی سریالی ۲۶ قسمتی است که قرار است رمضان ۹۸ از شبکه یک سیما پخش شود.

استقبال از 
«قصه دلبری»
استقبال مخاطبان از «قصه دلبری» همچنان ادامه دارد.
کتاب «قصه دلبری» داستان زندگی عاشقانه شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی است که به نقل از همسر این شهید و به قلم محمدعلی جعفری به همت انتشارات روایت فتح در ۱۸۴ صفحه به چاپ رسیده
 است.
چاپ اول کتاب قصه دلبری در سال ۱۳۹۶ راهی بازار نشر شد که اکنون با استقبال مخاطبان به چاپ ششم رسیده است.
محمدحسین محمدخانی متولد ۱۳۶۴ تهران است که در جریان دفاع از حریم آل‌الله در تاریخ 16 آبان 1394 در حلب سوریه به فیض شهادت نائل آمد.

خواننده مشهور
 علیه رژیم صهیونیستی
راجر واترز،خواننده مشهور بازخوانی آثارش در سرزمین‌های تحت ‌اشغال رژیم صهیونیستی را ممنوع کرد. وی گفته است: «خواندن ترانه‌های من در اسرائیل، کاری ناجوانمردانه است.» او در توئیتر خود نوشت: «..از اینکه دیدم برای اجرا در تل‌آویو، حیفا و بئر شوع (بئر سبع) در روزهای چهار، پنج و شش ژانویه برنامه دارید جا خوردم. لطفاً این کار را نکنید. خواندن ترانه‌های من در برابر شنوندگان تفکیک شده در اسرائیل و مشارکت در پاک کردن [چهره] نژادپرست و آپارتاید دولت آن کشور، کاری غیر منطقی و ناجوانمردانه است....» به گزارش نشریه صهیونیستی «هاآرتص»، گروه «تجربه‌های پینک فلوید» پس از انتشار این انتقادها و همچنین شکایات کاربران حامی جنبش تحریم رژیم صهیونیستی برگزاری این کنسرت را لغو کردند.

درسنامه وصیت‌نامه
 امام خمینی(ره) رونمایی شد
 در مراسمی با حضور حجت‌الاسلام حاجی‌صادقی، نماینده ولی‌فقیه در سپاه از کتاب «درسنامه وصیت‌نامه امام خمینی(ره)» رونمایی شد. این کتاب شامل هفت فصل موضوعی از جمله مقدمه وصیت‌نامه سیاسی‌ـ الهی امام خمینی(ره)، ماهیت‌شناسی انقلاب اسلامی، شناخت توطئه‌های دشمن، رهبری قوای سه‌گانه، مراکز تعلیم و تربیت، نیروهای مسلح، رسانه‌ها، اقتصاد اسلامی، امت اسلامی و جریان‌شناسی اسلام آمریکایی و ضد انقلاب است. این کتاب ویژه تدریس در دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه به قلم محمدحامد حرزاده به نگارش درآمده و  از سوی انتشارات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد یزد منتشر شده است.نرم‌افزار تلفن همراه درسنامه نیز در پایگاه «مایکت» بارگذاری شده است.

هر جا که خواهری است، برادر همیشه هست
دنبال هر برادر، خواهر همیشه هست
این جذبه‌های عشق تمامی نداشته
دلدادگی میان دو دلبر همیشه هست
تا مرو از مدینه، مسیر محبت است
این جاده‌های نور معطر همیشه هست
معصومه زینب است و رضا جز حسین نیست
ترکیب‌های عشق برابر همیشه هست
با بودن شفیعه، قیامت به کام ماست
گرچه هراس عرصه محشر همیشه هست
پیداست در حریم تو اجلال فاطمه
جاری به صحن‌های تو کوثر همیشه هست
باید که تو مراقبت از پهلویت کنی
دیوارهای کوچه و آن در همیشه هست
در ذهن پرنیانی اولاد فاطمه
آن خاطرات زخمی مادر همیشه هست
از وقتی آمدی تو به قم با قبیله‌ات
اطراف تو ولایی و یاور همیشه هست
تا که نسیم هست، بوی زلف می‌رسد
بالاتر از سر همه یک سر همیشه هست
بازار داشت قم، تو که آنجا نرفته‌ای... 
در روضه‌ات اشاره به معجر همیشه هست



ستاره شباهنگ!
گمان نکن که فخر آسمانی
ستاره‌ای را می‌شناسم که تاج سر اهل زمین است
که نه تو و نه هیچ ستاره‌ای به گرد پایش نمی‌رسد
حتی اگر شباهنگ باشد...
ستاره!
همه افتخار تو این است که ساعاتی زینت آسمانی
و البته، ابزار بازی کودکان
که شب‌ها با انگشتان کوچک‌شان نشانه می‌روندت
و تو را سهم خود می‌کنند
اما ستاره زمین، نه شب،‌ که شبانه‌روز با ماست
میان ما و همه جا در کنار ما...
ستاره! تو در دامن آسمانی
او در قلبِ اهل زمین
خودت بگو؛ تو کجا و ستاره زمین ما کجا...؟!
ستاره این سیاره یک پارچه نور است و امید
آسمان هم به آن معترف است
و می‌آید روزی که
ستاره‌های دامنش را یکجا بتکاند پیش پاهای تک‌ستاره زمین ما
قرارمان باشد همان وقت؛ ‌ستاره‌باران قدومش